
وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا * * * شما را چه شده که در راه خدا و [رهایی] مردان و زنان و کودکان مستضعف [ی که ستمکاران هر گونه راه چاره را بر آنان بسته اند] نمی جنگید؟ آن مستضعفانی که همواره می گویند: پروردگارا! ما را از این شهری که اهلش ستمکارند، بیرون ببر و از سوی خود، سرپرستی برای ما بگمار و از جانب خود برای ما یاوری قرار ده. * * * بدون کشته شدن سرنوشت بیهوده است / شهید اگر نتوان شد بهشت بیهوده است
به گزارش پایگاه 598،مردی در یک باغ درخت خرما را با شدت تکان میداد و بر زمین میریخت. صاحب
باغ آمد و گفت ای مرد احمق! چرا این کار را میکنی؟ دزد گفت: چه اشکالی
دارد؟ بنده خدا از باغ خدا خرمایی را بخورد و ببرد که خدا به او روزی کرده
است. چرا بر سفره گسترده نعمتهای خداوند حسادت میکنی؟ صاحب باغ به غلامش
گفت: آهای غلام! آن طناب را بیاور تا جواب این مردک را بدهم.
آنگاه دزد را گرفتند و محکم بر درخت بستند و با چوب بر ساق پا و پشت او
میزد. دزد فریاد برآورد، از خدا شرم کن. چرا میزنی؟ مرا میکشی. صاحب باغ
گفت : این بنده خدا با چوب خدا در باغ خدا بر پشت خدا میزند. من ارادهای
ندارم کار، کار خداست. دزد که به جبر اعتقاد داشت گفت: من اعتقاد به جبر
را ترک کردم تو راست میگویی ای مرد بزرگوار نزن. برجهان جبر حاکم نیست
بلکه اختیار است اختیار است اختیار.
آکاایران