
وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا * * * شما را چه شده که در راه خدا و [رهایی] مردان و زنان و کودکان مستضعف [ی که ستمکاران هر گونه راه چاره را بر آنان بسته اند] نمی جنگید؟ آن مستضعفانی که همواره می گویند: پروردگارا! ما را از این شهری که اهلش ستمکارند، بیرون ببر و از سوی خود، سرپرستی برای ما بگمار و از جانب خود برای ما یاوری قرار ده. * * * بدون کشته شدن سرنوشت بیهوده است / شهید اگر نتوان شد بهشت بیهوده است
نامزدش که تا پیش از شنیدن این خبر در تدارک مراسم ازدواج با او بود حتی با شنیدن این خبر لحظهای درنگ نکرد و تصمیم گرفت در روزهای باقیمانده از عمر بیمار، کاری برای شادکردن او انجام دهد به همین خاطر در مشورت با خانوادهاش برای غافلگیرکردن نامزدش مقدمات مراسم را در اتاق او در بیمارستان فراهم کرد.
خانواده عروس و داماد جوان پس از آماده کردن عروس در یک مراسم شاد، این روز را جشن گرفتند تا آخرین روزهای زندگی او را خاطرهانگیز کنند.