به گزارش پایگاه 598 به نقل از وطن امروز/ علیرضا پورصباغ: در آن روزهایی که موسیقی پاپ ایرانی آغاز به فعالیت کرد،
اغلب ترانههای پاپ با صدای مهدی سپهر و عباس بهادری خوانده میشد و بهترین
بهارهای ما اوایل دهه 70 با «بهار را صدا بزن» و «گل میروید به باغ» آغاز
میشد. موسیقی پاپ آن دوران وقاری داشت که امروز ندارد. امروز چونان اسب
رمیدهای است که به قول همان مثل قدیمی، هر که از خانه پدریاش قهر میکند،
بدون نظارت، بدون هیچ افقی، میشود خواننده پاپ. به بهانه بهار و روزهایی
که نو میشود با «سپهر پاپ ایران» به گفتوگو نشستیم که همیشه با وقار و
متین میخواند.
***
عدهای اعتقاد دارند موسیقی پاپ تا قبل از سال 1376 وجود نداشته و یک
طیفی از خوانندهها بودند که موجب احیای موسیقی پاپ شدند. درباره بعد از
انقلاب صحبت میکنم. تا چه حد این مطلب را قبول دارید؟
موسیقی پاپ قبل از انقلاب هم بود و بعد از انقلاب چون سرود خوانده میشد
تا مدتی موسیقی پاپ نبود، سوای این موسیقی پاپ سنتی (ایرانی) هم وجود داشت
که موسیقی کلاسیک ایرانی بود. ما هیچوقت نمیتوانیم بگوییم پاپ بعد از
انقلاب را من شروع کردم. نان همیشه بوده چون آرد بوده، حالا ممکن است کسی
آن را به صورت دیگری بپزد. موسیقی پاپ هم بوده است، نه در ایران بلکه در
همه دنیا چون پاپ یعنی مردمی، POP، پاپیولار. من خوانندهای بودم که قبل از
انقلاب میخواندم. جوانی بودم که از سال 1350 وارد این بازار شدم. آقای
علی تجویدی(روحشان شاد) محبت کردند نزد ایشان امتحان دادم و شدم خواننده
رادیو تلویزیون. خواندن موسیقی پاپ را در رادیو، در میدان ارگ، شروع کردم.
آنزمان صداوسیما مثل الان ارکستر پاپ نداشت. سال 53 اولین آهنگ من دنیای
رنگین بود. «دنیا همش رنگارنگه، بهار پاییزش قشنگه!» جوان 26-25 ساله دیگر
چه میتواند بخواند؟
شما و عباس بهادری در واقع با آهنگهای بهاری موسیقی پاپ را در تلویزیون بعد از انقلاب رقم زدید.
در واقع دوباره عرضهاش کردیم. این را یادتان نرود.
با آهنگ خاطرهانگیز رودها و موجها؟
خوب خاطرتان هست!
بله! «بهار را صدا بزن» اولین تصویری بود که از شما در تلویزیون پخش شد.
آفرین! با رودها و موجها شروع کردم با شعری از حجتالاسلاموالمسلمین جواد محدثی.
پس پاپخوانی شما با شعری از یک روحانی آغاز شد؟
بله! ایشان مدرس حوزه علمیه قم هستند. این شعر را واحد موسیقی به من داد و
گفتند روی این شعر آهنگ بساز. من که آن موقع ایشان را نمیشناختم، گفتم چه
آهنگی بسازم؟ گفتند ایشان خواستهاند با گیتار بسازی. گفتم من یک عمر این
کار را کردهام و بلدم چون خودم اصلا گیتار میزنم. ولی با این چه کار کنم؟
گفت دیگر خودت میدانی! من گذاشتم روی داشبورد ماشینم و همینطور که داشتم
میآمدم آهنگش را ساختم چون خودم هم آهنگسازی میکنم و شعر هم میگویم. تا
از صدا و سیما به خانه برسم آهنگ را ساختم و زنگ زدم گفتم آهنگش را ساختم.
گفتند: شوخی نکن! گفتم به خدا. قرار گذاشتیم همان شب در منزل یکی از دوستان
نشستیم و من این آهنگ را با گیتار زدم و شعر را خواندم. گفت عالیه فقط
ریتمش را باید کندتر بکنی. چون ریتم اولیهاش فلامینگو بود. من رودها و
موجها را ساختم و بچهها گفتند ریتمش را کندتر کنید. اگر به همان شکل اول
میساختم که دردسر درست میشد! (خنده) چون میگفتند تو دیگر همه دیوارها
را خرد کردی. گیتارش را بابک امینی زد. آنموقع کسی او را نمیشناخت. بابک
اصلا در خانه ما بزرگ شده بود. به من التماس میکرد تو را به خدا کاری کن
که موسیقی پاپ راه بیفتد. من میگفتم نگران نباشید و انشاءالله به فضل خدا
درست میشود. چون جو، جو سرود بود. من خودم خیلی سرود خواندم. اگر فرصت شد
عرض خواهم کرد. گفتم الان فضا، فضای پس از جنگ است، هنوز فضای سرود و
فضای مارش است. ما نمیتوانیم یکشبه موسیقی را عوض کنیم. بابک زد و پسرم
نوید سپهر آن را تنظیم کرد. آهنگ را همان شبی که من ضبط کردم یک کپی دادم
به موتوری، رفت میدان ارگ تا پخش بشود و سریعا پخش شد (سال 1374).
ولی همان زمان با اینکه شعرش متعلق به حاجآقا محدثی بود این آهنگ با دردسرهای زیادی مواجه شد؟
بعد از مدتی گفتند نه بر سر و سینه تاریخ گلی باید زد و این حرفها،
کلماتی هستند که نباید در شعر باشد. گفتم من که نگفتم! یک روحانی شعر را
سروده است. از آقای محدثی هم تقدیر شد که چنین شعری سرودند. من هم نگذاشتم
کاری که انجام دادم از بین برود بنابراین بهار را صدا بزن را خواندم. اول
رودها و موجها بود و بعد بهار را صدا بزن که آهنگ از من و تنظیم از پسرم
نوید بود. بعد از آن آهنگ تصویر باغ را خواندم، آهنگی بود که در آن
ساکسیفون زیبایی نواخته شده بود. اصلا هیچ آهنگی از طریق کمپانیها به این
شکل ارائه نمیشد. حتی بهار را صدا بزن را از FM ضبط کرده بودند و در
میادین و سایر جاها پخش میکردند. من فکر کردم کاست آن بیرون آمده. از
فروشندهها میپرسیدم چه جوری این آهنگ را بهدست آوردید، میگفتند ما
یواشکی ضبط کردیم، کاست زدیم و وارد بازارش کردیم اما من خوشحال بودم که
این آهنگها به منازل مردم راه پیدا کرده بود. همزمان با من آقای عباس
بهادری هم شروع به خواندن کرد.
شما قبل از انقلاب هم خواننده بودید، چرا مثل سایر همتایانتان به لسآنجلس نرفتید؟
اولا قبل از انقلاب من مثل دیگران خواننده کابارهها نبودم. خواننده
تلویزیون یا به قول امروزیها صدا و سیما بودم و ماندم و از این مملکت
نرفتم. همه گفتند برویم، میکشند و فلان! من گفتم نه. من که کاری نکردهام،
برای چه باید بروم؟ انقلاب شده بود و میلیونها نفر انقلاب کردهاند، ما
هم مثل همان میلیونها نفر. رفتن من به معنی پشت کردن به انقلاب مردم بود،
باید احترام میگذاشتم و میماندم. من مهندسی راه و ساختمان خواندهام و
شغلم چیز دیگری بود و در کنارش، فعالیت موسیقایی هم داشتم. تالار وحدت هم
خواننده کر اپرا بودم و میخواندم، یعنی وزین فعالیت میکردم. من هیچوقت
(حتی برای کنجکاوی) به خودم اجازه نمیدادم برای دیدن فعالیت سایر همکارانم
قبل از انقلاب به این کابارهها سر بزنم. الحمدلله زندگی آرامی برای خودم
داشتم. بعد از انقلاب هم با اجازه و مجوز رسمی شروع به فعالیت کردم. بعد از
انقلاب هم به من گفتند شاید ما از ایکس و ایگرگ نتوانیم استفاده کنیم اما
از شما میتوانیم استفاده کنیم چون شما هیچ موج جنجالی هنری مبتذلی
نداشتید. هنرمندی بودی که سنگین و رنگین برای رادیو و تلویزیون خواندهای و
حالا ما میتوانیم از تو استفاده کنیم و ما با مسؤولان صحبت کردیم و قانع
شدند، من هم گفتم من در خدمت شما هستم.
در حالی که قبل از انقلاب شما خواننده سرشناس و گلدرشتی بودید به لسآنجلس نرفتید.
به لسآنجلس که نرفتم هیچ، برای افتتاح دوره چهارم مجلس شورای اسلامی
(خانه ملت) موسیقی ساختم. به من گفتند برای افتتاحیه مجلس، یک سرود
میخواهیم و من این کار را انجام دادم. گفتند ما به هر شاعر و آهنگسازی
گفتهایم گفتهاند نه، ما از این نوع کارها انجام نمیدهیم. البته در همان
اوایل انقلاب برخی طعنههای اذیتکننده بود. هر کسی در حوزه موسیقی قبل از
انقلاب کار کرده بود با مخاطراتی مواجه بود اما من در آن موقعیت قبول کردم
آهنگ بسازم و نوشتم «مجلس سرای ملت ماست این افتخار امت ماست/ حامی اسلام و
قرآن چون خانهای در خانه ماست» سرود خیلی گویایی بود.
شعرش را خودتان سرودید؟
بله! ملودیاش را هم ساختم و به صدا و سیما دادم. خود مجلس به من اعلام
کرد این را میخواهیم و شما را هم میخواهیم که این کار را بکنید. گفتم خدا
پدرتان را بیامرزد. اگر شما مرا قبول داشته باشید که حرفی ندارم. سالها
وقت من تلف شد که ثابت کنم من همراه موج مردم هستم. با انقلاب و مردم.
بههرحال در فضای موسیقی این نوع مناسبات خیلی فرق میکرد یعنی
میخواستند ابتذال در موسیقی نباشد. همان چیزی که خودتان هم اعتقاد نداشتید
یعنی موسیقی از کاباره و کافه بیاید در رسانه ملی.
آفرین! این چیزی است که من قبل از انقلاب هم به خیلی از هنرمندان دیگر که
الان فوت کردهاند میگفتم مثل خانم فلان و آقای بهمان.... میگفتند نه ما
اینجا پول خوبی میگیریم. به دلیل اینکه قبل از انقلاب شرایط اجرای کنسرت
نبود قید اجرا برای عموم را زدم. آنهایی که برای عموم اجرا میکردند
چارهای جز خواندن در کاباره نداشتند.
اگر هم عدهای لسآنجلسی شدند برای دریافت پول زیاد بود.
آفرین!
آنچه برای خودم همیشه سوال است این بود که آن دستهای لسآنجلسی شدند که
دنبال پول بودند، اگرنه اگر کسی به دنبال موسیقی بود قطعا در مملکت خودش
میماند.
من اصلا اپرا میخواندم. عشقم آنطور بود. موسیقی پاپ را هم فقط به این
دلیل که تونالیته صدای من ایجاب میکرد که بخوانم اجرا کردم. خب! اگر آدم
میتواند پولی دربیاورد چرا انجام ندهد؟ در افتتاحیه مجلس داشتم به صورت
زنده اجرا میکردم که از خارج کشور و اطراف به من زنگ زدند (چون مستقیما
پخش میشد) و گفتند آقای سپهر! تو هم از آنها هستی و فلان. گفتم برادر من
کار بدی نکردهام، هیچوقت این اشتباه را نکنید. شما اشتباه کردید که از این
مملکت خارج شدید. عزیز من. جنگ تمام شده، شما کجایید؟ چرا نمیآیید دوباره
خانه را بسازیم. چرا از خانهات فرار کردی و رفتی؟ بگذریم! من اصلا دوست
ندارم پشت سر کسی بدگویی کنم. از همان زمان خیلیها با من درافتادند، حتی
هنرمندانی که مانده بودند و فعالیت نمیکردند. بعد از آن من یکسری سرودهای
انقلابی دیگر هم خواندم.
مثلا کدام سرود؟
مثلا وقتی حضرت امام(ره) رحلت کردند یک کاری بود از آقای احمد راغب که فکر
میکنم شعرش را هم خود ایشان سروده بودند. سرود آفتاب را در سوگ حضرت امام
خواندم. همان زمان که خبر ارتحال ایشان پیچید و منتشر شد صبح فردا این
آهنگ را به من دادند و خواستند اجرا کنم. بعد هم آهنگهای دیگری درباره
انتفاضه خواندم. شعر معروف حضرت امام(ره) «من به خال لبت ای دوست گرفتار
شدم» را در سالگرد رحلتشان خواستند اجرا کنم. برای آن هم آهنگی ساختم و
دادم ارکستر سمفونیک. از تمام این اجراها نیز تصویر دارم. تصویر ویدئویی از
اجراهایم دارم. هم عکس و هم تصویر ویدئویی دارم. از سرود مجلس، انتفاضه و
شعر حضرت امام، از همه دارم. حتی اجلاس سران کشورهای اسلامی همه آمده بودند
ایران. این شعر را برای آنها اجرا کردم.
سالهای 73 یا 74 با آمدن علی لاریجانی وضعیت موسیقی در صدا و سیما کمی تغییر کرد.
تصویر باغ تصویری است از یک اتفاق سبز، چشمهای خویش را بگشا، کوچه سرشار
است از عطر و طراوت باز، لحظهای از خانه بیرون آی، در بهاری اینچنین لبریز
از نور و نگاه و... هان رسولی آمد و اعجاز کرد و آیهای آورد.
این اشعار را خیلی میشنیدیم.
بله! این کار را بنده به صورت پاپ در ادامه سرودهای انقلابیام خواندم،
جو عوض شد. بعد از مدتی هم یکسری برنامه به من دادند که در پارکهای تهران
موسیقی پاپ را بهصورت زنده اجرا کنم. از پارک ملت شروع کردیم کنار آبنما.
آنجا ارکستری برای مردم درست کردیم. میگفتند مردم مجانی بیایند ولی من
پولم را از شهرداری میگرفتم. در پارکهای تهران (شاید 10 پارک) من کنسرت
برگزار کردم و موسیقی پاپ یک جلوهای پیدا کرد. تصاویرش را دارم که بعضی از
مردم روی درختها هستند، همانجا که مردم اسکیتبازی میکنند. به هرحال
آمده که موسیقی پاپ گوش کند. موسیقی پاپ هم موسیقی است که هر لحظه تغییر
میکند یعنی شما را با لحظهای که دلتان میخواهد هماهنگ میکند. موسیقی
سنتی یک موسیقی سینه به سینه است ولی پاپ بهروز است یعنی شما هر موردی پیش
بیاید یک موسیقی در همان فصل درست میکنی و مردم گوش میدهند ولی
نمیتوانی مثلا با شعر حافظ صرفا سرگرم کنی.
در همان دهه 70 پس از مدتی فعالیت در برخی رسانهها آمده بود که ممنوعالفعالیت هستید.
ممنوعیت صدا و تصویر نداشتم. والله بالله! منتها یکسری شایعه کرده بودند
سپهر ممنوعالصداست. ممنوعالتصویر است. بعد به تهیهکنندگان میگفتم چرا
یک برنامهای دعوتم نمیکنید؟ میگفتند چون شما ممنوعالتصویر هستید. من
اگر ضبط کنم بعد قیچی میکنند و درمیآورند، خب! من دیگر پولی گیرم
نمیآید. راست هم میگفتند چون اینها دقیقهای و ثانیهای پول میگرفتند.
میگفتم چه کسی گفته من ممنوعالتصویر هستم؟ اصلا این حرفها چیست که
میزنید؟ اینقدر شایعهپراکنی در رابطه با من زیاد بود که من با خود گفتم
ابلهانه است که بخواهم به این شکل مبارزه کنم. همان بهتر که در خانه بنشینم
و سکوت کنم تا مردم خودشان بفهمند، آنهایی که میفهمند موسیقی پاپ چه
هست. بنده در اوایل انقلاب هم، همچنان فعالیت میکردم. به جان خودم آقای
پورصباغ! من ناراضی نیستم از اتفاقاتی که افتاد و خانهنشین شدم چون
میدانم هرچه به صلاح انسان باشد خدا برایش رقم میزند. وقتی دیدم زبان مرا
نمیفهمند و با من به شکل دیگری برخورد میکنند بعد از 16 سال فعالیت و
برای انقلاب و امام خواندن ناگهان در اواسط دهه 70 شدم خواننده طاغوتی.
گفتند تو طاغوتی هستی و طاغوتی میخوانی و برای اینکه اذیتم کنند گاهی 8
ماه طول میکشید که یک آهنگم را تصویب کنند.
عدهای که شما را در سالهای 74-73 در تلویزیون دیدند هنوز برایشان جای
سوال است که چرا ناگهان دیگر تصویر و صدای آقای سپهر از صدا و سیما پخش
نشد؟
یکی میگفت طاغوتی، یکی دیگر میگفت ممنوعالصدا! تا اینکه یکی از
تهیهکنندگان صبحبخیر ایران مرا برای برنامه صبح به بخیر ایران آفیش کرد.
برنامه صبح زود بود و زنده پخش میشد. با علم به اینکه میدانستند من
ممنوعالصدا نیستم، مرا در لیست ممنوعها گذاشتند. من رفتم و یک روز صبح در
برنامهشان خواندم، دنیای امیر را خواندم، بهار را صدا بزن را خواندم. یک
عده دیدند ای بابا ما این سپهر را از در بیرون کردیم از پنجره داخل
میشود. خیلی با من دشمن هستند، نمیدانم چه هیزم تری به آنها فروخته بودم!
فقط میخواستند من نباشم و کس دیگری باشد.
یک نجابتی در موسیقی اواسط دهه 70 وجود داشت و این نجابت، با باز شدن
بازار کاست در دهه 80 رفتهرفته به وقاحتی منحصر به فرد بدل شد.
آن وقار به وقاحت کشیده شد. میگویند شمشیر را دست زنگی مست دادند،
شنیدهاید یا نه؟ چاقو را دست یک جراح میدهند تا جان یک انسان را نجات
بدهد، دست قصاب میدهند گوشت را تقسیم میکند، دست یک آدم ناشی میدهند آدم
میکشد، دست بچه میدهند دست خودش را میبرد، بستگی دارد چاقو را دست چه
کسی بدهیم. چطور شد همان وصلههایی که به من میچسبانید را خودتان وارد
بازار کردید؟ چرا کمپانیها تند و تند اجازه ساخت آهنگهایی را گرفتند که
موسیقی را به راه دیگری میبرد؟
حتی میتوان گفت خود تلویزیون در دهه 70 مقصر اصلی است که یک فضایی را
فراهم کرد که شبیهسازی لسآنجلسی از نوع صدا، ریتم و موسیقی به وجود
بیاید. خودش به این قضیه دامن زد.
شما خیلی شفافتر از من این قضیه را توضیح میدهید یعنی من هرچه میخواستم
بگویم و ایراد بگیرم ممکن بود بگویند تو حسادت میکنی. مخصوصا من با یکی
از این رسانهها صحبت کردم، همان زمانی که سبک خوانندههای لسآنجلسی در
حال مد شدن بود و مثل آنان داشتند میخواندند. من اعتراض کردم چرا باید این
کار انجام بشود؟ گفتند آقا شما حسادت میکنید! گفتم اصلا این حرف را
نزنید، من میگویم خوانندهها باید شخصیت خودشان را داشته باشند.