به گزارش پایگاه 598، يادداشت روزنامه وطن امروز منتشره شده در روز دوشنبه 25 اسفند با عنوان
"پشت عدالت گرم است" به قلم حسين قدياني را در ذيل ميخوانيد:
عاقبت حکمش صادر شد تا همه بفهمند وقتي کار به دستگاه قضا ميکشد، احدي پشتش گرم نيست!
احکام
صادره براي متهمان فساد 3هزار ميلياردي، آن قبلي و همين ديروزي حکايت از
آن دارد که قوه قضائيه اولا دنبال مصلحت و مصلحتسنجي نيست، ثانيا مصلحتي
را هم اگر براي خود فرض کند، آن مصلحت هيچ نيست الا فريضه بلندبالاي
عدالت.
قوه قضا بايد در دادگاه عدل الهي پاسخگوي خداي داور باشد،
او را چه کار به آنچه ما در جرايد اصولگرا مينويسيم يا ديگران در
رسانههاي مدعي اصلاحطلبي؟! قوه البته از نقد مستدل استقبال ميکند ليکن
بيش از نقد اين يا آن جناح، از استقلال خود استقبال ميکند. چه قاضي، چه
قاضيالقضات محترم، چه کليت دستگاه قضا، فيالواقع خود را پاسخگوي «جناح
الله» ميدانند، آن هم در يومالعيار محشر.
با اين حال آيا زيبنده
است از قوه بخواهيم صرفنظر از رضايت پروردگار، حکم به خوشايند دل اين جناح
يا آن جناح دهد؟! مگر يک جاي سياسي است قوهقضائيه که از آن، به جاي
عدالتورزي، مطالبه سياستورزي و مصلحتسنجي داشته باشيم؟! باري! بعد از
صدور حکم اعدام براي متهم اصلي پرونده فساد اقتصادي 3هزارتايي نوشتم که
سياسي نبودن، اتفاقا حسن رئيس قوهقضائيه است.
زيادي که سياسي
باشي، لاجرم «تشخيص مصلحت» را بر «سنجش عدالت» تفوق خواهي داد اما در
دستگاه قضا عدالت، هم بر سياست و هم بر مصلحت، سيادت دارد.
براي
دستگاه قضا هيچ فرق نميکند که طرف ديروزي نزديک به چه جناحي يا احيانا
فرزند کدام بزرگوار است، همچنانکه هيچ فرق نميکرد طرف پريروزي در کدام
دولت، چه کاره بود.
اين قبيل مسائل، شايد براي ما روزنامهنگاران
جذاب باشد اما قاضي با استناد به پرونده پيش رو حکم صادر ميکند، نه
مندرجات مطبوعات. خط و ربط و دار و دسته بر فرض محترم بودن هم، باز منشأ
انشاي حکم قاضي نيست.
آرمان دستگاه قضا، مرّ عدالت است، نه حتي
مطالبه چون من آرمانگرايي! چه ما که از دستگاه قضا، مطالبه عدالت داريم، چه
ديگراني که احيانا با اين مطالبه و اساسا با خود عدالت، عداوت دارند،
جملگي بايد بياموزيم که «مفاد پرونده»، حکم قاضي را مشخص ميکند، نه دل ما!
با روزنامههاي زنجيرهاي باشد، متهم محکوم فساد 3هزار تايي بايد
بهعنوان «کارآفرين نمونه» تشويق ميشد اما خيلي هم اين خبرها نيست، چرا که
پشت عدالت، گرم است! همين طرف ديروزي، خيلي جاها و پيش خيلي عناصر، پشتش
گرم بود، عجيب پشتش گرم بود! او لابد پشتش گرم بود که 2 دهه گردنکلفتي
کرد، 2 دهه قانون را به هيچ گرفت، 2 دهه به ريش همه خنديد ليکن ديروز، روز
مهمي بود در تاريخ دستگاه قضا.
کاش ديروز 2 دهه زودتر حادث ميشد
اما همين را هم بايد به فال نيک گرفت و مطمئن شد که اگر کسي در فلان جا و
بهمان جا پشتش گرم است، دليل نميشود که در قوه قضا هم پشتش گرم باشد!
معلقبازي اگر بعضي جاها جواب دهد، پيش قاضي جواب نميدهد! ما ملتفت بر
فشار وارده بر دستگاه قضا، به صورت مضاعف از قوه قضائيه حمايت ميکنيم و از
بيان آن هم خجالت نميکشيم.
خجالت را بايد کساني بکشند که طرف،
پشتگرم به آنها 2 دهه از عدالت تمرد کرد! اگر ما در کنار همه نقدهايي که
از زاويه حق و منطق و منافع ملي به قوه مجريه داريم، اقدام درست دولت را در
صفحه نخست خود تيتر ميگيريم، پس چرا تنها بگذاريم دستگاه قضا را؟! خجالت
را بايد کساني بکشند که همصدا با توافق خوب مدنظر نتانياهو، هر توافقي را
از عدم توافق بهتر ميدانند، در عين حال کار مثبت دولت را، پرتاب ماهواره
را سانسور ميکنند! خجالت را بايد کساني بکشند که از داخل دولت، به وزير
کوشاي دولت، بد و بيراه ميگويند! خجالت را بايد کساني بکشند که خيانت را
مدح ميکنند و خدمت را مسخره! خجالت را بايد کساني بکشند که در
روزنامههايشان به جاي آنکه مفاد پرونده را به رخ قاضي بکشند، از فک و
فاميل طرف بر سر دستگاه قضا چماق بلند ميکنند! عکسش هست! سندش هست!
با
کمال وقاحت، دم از «رسالت روزنامهنگاري» ميزنند اما از قوه قضائيه به
جاي آنکه عدالت را مطالبه کنند، رسماً تمنا ميکنند که «شتر ديدي، نديدي»!
اصحاب جمل و جملزادهها را 2 دهه تمام سعي کردند با سعه صدر و رواداري و
بزرگمنشي نبينند، نتيجه چه شد؟
اينک اما هر آدم عاقلي فهميده که
مصلحت در اجراي عدالت است و بس. ديروز به سبب هزار و يک فشار، 2 دهه دير به
تقويم قوه قضائيه اضافه شد اما هر چه بود، اضافه شد.
هنر اما براي
دستگاه قضا از قضا آن است که در کنار اين همه فشار، حکم به عدالت بدهد.
گمانم هست که اصرار براي اجراي عدالت، ارزشي بالاتر از ابرام براي حفظ خاک
دارد که خاک رفته خرمشهر را اگر بعد از 2 سال ميتوان پس گرفت، پس گرفتن
عدالت نه يک سال و 2 سال، بلکه 2 دهه زمان ميبرد!
بسمالله الرحمن الرحيم!
در
نظام مقدس جمهوري اسلامي، حکمي که قاضي به عدل دهد، هيچ کم از وصيتنامه
شهيد ندارد. تو بگذار گرم باشد پشت طرف به چيزهايي، به کساني اما زندهباد
دستگاه قضا که اهل کوفه نيست، عدل تنها بماند! آري! پشت عدالت گرم است.
گرم
به دستگاهي که «قضا» را ميسنجد، نه «فضا» را، «عدالت» را، نه «مصلحت» را،
«قضاوت» را، نه «سياست» را، «عدل» را، نه «جمل» را، «علي (ع)» را، نه
«طلحه و زبير» را، «پابرهنگان» را، نه «ناکثين» را، «سلمان و ابوذر» را، نه
«فلانيزاده»ها را، «نظام» را، نه «استوانه»ها را. استوانه براي خود
استوانه است؛ استوانه دستگاه قضا «عدالت» است و لاغير! ديروز را به اوراق
سررسيدت اضافه کن، شمايي که زياد «خاطره» مينويسي...