سینمای دینی مفهومی سهل و ممتنع است؛ چرا؟ این موضوعی است که باید لَختی دربارۀ آن اندیشید. من معتقدم سینما با «نفسانیت نازل بشری» پیوند عمیقتری دارد تا فطرت الهی او. چه افرادی زیادی که در ایران تأسف میخورند که چرا نمیتوانند صحنههای خصوصی زندگی زن و مرد را روی پرده سینما نشان بدهند و برای متدینینی که خود را از تماشای این صحنهها بینصیب میسازند، تأسف میخورند. آنها این حرفها را صراحتاً در محافل خصوصی خود میگویند، یا در جشنوارههای خارجی میبینیم که نوادری از دستاندرکاران و بازیگران سینمای ایران، خود را به هیچ حجاب و حیا و مرزی محدود نمیدانند؛ انگار آنجا سرزمین آزادی و رؤیاهای آنهاست! آنان همه حصرهایی را که معتقدند دین برای سینما تعریف کرده، زائد میدانند و معتقدند که سینمای ایران خود را از زیبایی نفسانی سینما محروم کرده است! به هر حال، هم اینها قطعاً خطا میکنند و هم کسانی که معتقدند که چون ذات سینما دینی نیست، باید از خیرش گذشت و عطایش را به لقایش بخشید.
به این منظور لازم است که تعریفی درست و جامع از سینمای دینی برسیم. سینمای دینی چیست؟ سینمای دینی؛ نوعی نگاه است، نگاهی معطوف به روح توحیدی عالم، نگاهی که انسان در مواجهه با آن دچار پالایش روحی بشود، نه اینکه خدای ناکرده دچار کدورت روح؛ نگاهی که در مواجهه با آن، انسان خود را در مقابل یک آئینۀ زلال و شفاف ببیند و ضعفها و عیوب و نفسانیت خود را با عواقب و نهایت نفسزدگی مشاهده کند. نگاهی که انسان در مواجهه با آن، دلش برای آسمان، عرش، لقای حضرت رب و برای رسیدن به جامعۀ آرمانی در آخرالزمان تنگ شود. انسان وقتی انسانهای موحد را روی پرده سینما دید و زیباییهای زندگی آنها را از منظر سینما مشاهده کرد، دلش برای این نوع زندگی غنج بزند و بگویدای کاش میشد ما هم اینطور زندگی کنیم.
سینما میتواند واجد این ظرفیت باشد. سینما میتواند بسیاری از پیامهای دینی را روی پرده خود مطرح کند. این بدی سینما نیست که ما را به فاز ناهوشیاری میبرد. اتفاقاً بسیاری از جراحیها را میتوان در این حالت در روح آدمها انجام داد و درد جراحی، مانع از نتیجۀ مبارک کار نشود.
در یک فرآیند جراحیِ به قول ایرانیها «رستمزاد» و به قول فرنگیها «سزارین»، اگر شما بیمار را بیهوش نکنید، منجر به هلاکت مادر و بچه خواهد شد. یک بیحسی ولو موضعی از ناحیه کمر، درست است که طرف را مدتی از احساس طبیعی هوشیاری از بخشی از بدن خود بینصیب خواهد کرد، ولی برای او نتایج خوبی خواهد داشت. در بسیاری از جراحیها نیاز به این بیحسی و بیهوشی هست.
خیلی وقتها موقعی که میخواهیم به جامعه بگوییم که این عادت تو عادت خوبی نیست، به یک خانواده بگوییم که این رفتار شما رفتاری غیردینی است، خانوادهای که نماز میخوانی، غیبت کار بدی است، خانوادهای که به رزق حلال معتقدی، خمس ندادن، رزق تو را حرام میکند، خانوادهای که غیرتی هستی، نگاه حرام میتواند این تأثیرات را در زندگی تو داشته باشد، وقتی شما بسیاری از انتقادهای اجتماعی، خانوادگی و ضروری را در سطح جامعه به صورت خودآگاه به آنجامعه یا خانواده بگویید، در مقابل شما موضع میگیرند و این حالت موضع و گارد، مانع از تأثیر پیام اخلاقی شما بر روان آنها میشود، ولی وقتی به زبان نمادین سینما میگویید، انگار از این بیحسی موضعی استفاده و غدۀ چرکین یا بدخیمی را از بخشی از اینجامعه یا خانواده خارج میکنید. به این شکل میتوانید بگویید این حرف را به تو نمیگویم، بلکه اینجامعه فرضی یا این خانواده را ببین، این فضای فرضی را ببین که این صفات با آنها چه میکند. این همان زبان تمثیل است که قرآن مجید از آن استفاده میکند. وقتی که سینما واجد چنین ظرفیت شگرفی است، چرا از آن استفاده نکنیم؟
شأن تصویری در قرآن
سالها به عنوان آدمی که سینما تدریس کرده و دغدغه سینمای دینی داشته و عمرش به تحقیق و پژوهش در این معنا گذشته که نگاه قرآن نسبت به آموزش تصویری چیست، میگویم که میتوان سینما را در قرآن پیدا کرد. حقیقت این است که وقتی به بسیاری از معجزات انبیای سلف نگاه میکنیم، شأن تصویری دارند و از جنس تصویر هستند. به عبارت دیگر کاملاً سینمایی هستند. نمیخواهم خدای ناکرده در حق معجزات انبیا جفا کرده باشم، بلکه دارم به حقیقتی اشاره میکنم.
معجزۀ حضرت موسی
کسی آمده و با دروغ و فریب و جادو و سحر و استفاده از طلسم ساحران، فرآیند تصویریای را در مقابل مردم جاهل راه انداخته که خود خداوندگار عالم در قرآن میگوید: «و جاؤا بِسحرٍ عظیم» ۱یک سحر باید خیلی بزرگ باشد که خداوند عالم صفت عظیم را برایش به کار ببرد و معجزه موسی (علیه السلام) هم از همان جنس است، منتهی نه از جنس مجاز، بلکه از جنس واقعیتِ آن چیزی که آنها مجاز آن را نشان داده بودند.
معجزه موسی (علیه السلام) سحر نیست، بلکه باطلالسحر است، ولی به دلیل شباهت شأن تصویری، این اشتباه را در گروهی از مخاطبان ایجاد میکند که یا از سر ناآگاهی یا از سر معاندت میگویند این سحر کرد، ولی سحرش از او قویتر بود. فرعون میگوید: «انه لکبیرکم» ۲او پیشکسوت شماست، کسی است که سحر را به شما یاد داده. کار هر دوی شما سحر است، منتهی سحر او قویتر بود و شما جلوی استادتان کم آوردید. این حرف فرعون قطعاً تهمتی است که به یک نبی اولوالعزم زده میشود، ولی یادمان باشد که حتماً جنس تصویری معجزه حضرت موسی (علیه السلام) بهگونهای بوده که فرعون دارد اینگونه فرافکنی میکند.
محاریب تماثیلی حضرت سلیمان
ممکن است بگوییم همه اینها تصویر است، سینما کجاست؟ من میخواهم بگویم سینما هم داریم. نمونهاش مثال تماثیل و محاریب حضرت سلیمان نبی (علیه السلام) است. در قرآن کریم میخوانیم که حضرت سلیمان (علیه السلام) با آن حشمت سلیمانی که داشت و با آن قوای غیرطبیعی که در اختیار ایشان بود، وظیفه تربیت مردم را عهدهدار بودند. ایشان همانطور که اجنّه برایشان بنّایی و شیاطین غوّاصی میکردند ـ اینها نصّ صریح قرآن مجید است ـ فضاهایی را ساخته بودند که به محاریب (محرابها) توصیف شده است. خیلیها اینها را محراب عبادت تفسیر کردهاند، اما قرآن کریم بلافاصله پس از محاریب واژۀ دیگری را به کار میبرد که در اینجا دیگر ما باید کمی توقف و تردید کنیم که شاید این محاریب به معنای نماز و عبادت نبوده، بلکه عبادت آموزشی است. یعنی چه؟ بلافاصله میگوید که حضرت سلیمان (علیه السلام) در این محاریب، تماثیلی را قرار داده بودند. تماثیل یا مجسمه یا تمثال قاعدتاً اگر در محراب قرار بگیرد، مورد پرستش واقع میشود، یعنی میشود بت و این قطعاً از ساحت یک نبی موحد به دور است که چنین کاری را بکند. پس این محارب، چگونه محرابی بوده که در آنها تماثیل قرار میدادهاند؟ یک توضیح و تفسیر بر این آیه میتواند این احتمال باشد که این محاریب، از منظر توحیدی، به نوعی فضای آموزشی تصویری است. مثلاً اگر حضرت سلیمان نبی (علیه السلام) بخواهند تاریخ انبیای سلف را برای مردم عصر خود آموزش تصویری بدهند، از خلقت آدم (علیه السلام)، هبوط آدم و حوا از بهشت بر زمین، ماجرای هابیل و قابیل و قتل ناجوانمردانه هابیل به دست قابیل و اینکه چگونه کلاغ، به او پنهان کردن و مخفیکاری را آموخت، فتنههای شیطان برای گمراهی بشر، زحمات حضرت نوح (علیه السلام) را برای هدایت بشر، ماجراهای ساختن کشتی، ماجرای عظیم توفان نوح، ماجرای هبوط بعد از توفان که اتفاق عجیبی است، از شیوه تصویری استفاده میکنند.
در عالم در چند مرحله هبوط اتفاق افتاده که یک مرحله آن پس از توفان نوح است و امور عالم بعد از توفان نوح به این سو تغییر میکند. میبینیم که حضرت سلیمان نبی (علیه السلام) برای نشان دادن ماجراهای پیامبران سلف به مردم، امکانات تصویری دارند. آیا این آموزش، عبادت هست یا نه؟ حتماً هست، چون منظری توحیدی را به پیروان ایشان عرضه میدارد، پس، از این منظر میتوان به آنجا گفت محراب و تماثیل هم در اینجا دیگر بت نیستند، بلکه در خدمت آموزش تصویری هستند. حتی میتوانند مدلی از آمفیتئاترهای اولیه باشند.
آموزش و توحید تصویری
پس ملاحظه میکنید که ما به آموزشی به نام آموزش تصویری میرسیم و نیز توحید تصویری. خیلی وقتها قرآن ما را به توحید تصویری فرا میخواند و اینکه ببینید، نظر کنید:
«أَفَلاَ یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ» ۳چرا به آسمانها نظر نمیکنید؟ چرا به ستارهها و کهکشانها و سیارات توجه نمیکنید؟ آسمان شب خودش یک پرده پانوراماست و خداوند وقتی ستارگان و چرخش صور فلکی را در آسمان نشان میدهد، انسان حیرت میکند و تا صبح فیلم میبیند و اینها تعابیری دارند. ستارهشناسان و منجمین و اخترشناسان از این منظر، فیلمها میآفرینند و طالعبینیها میکنند. از علوم تا سحر از همین آسمان شب میتراود. یا در روز، حرکت ابرها، تابش رنگها و نورها و سایهها و زیباییهای طبیعت که واقعاً سینمای واقعی و سه بعدی است. چرا خداوند در قرآن، این همه از منظر بصری برای ما شاهد مثال میآورد؟ اینها برای تربیت تصویری ماست.
یا در آنجا که حضرت مریم (سلام الله علیها) میخواهند فرزند خود را به دنیا بیاورند و درد زایمان بر ایشان عارض میشود، قرآن میفرماید: «فتمثّل لها بشراً سویّاً» ۴خداوند از تمثّل و از یک بروز تصویری یاد میکند. پیک الهی و مفهوم روحالقدس برای ایشان تمثّل پیدا میکند، تصویری میشود، بروز و ظهور تصویری پیدا میکند. یا نحوه تولد حضرت عیسی (علیه السلام) و زبان گشودن ایشان، حرکت ایشان و معجزاتی که دارند، خرمایی که پس از زایمان حضرت مریم (سلامالله علیها) از نخل میریزد، همه اینها گویی سینما و تصویر ناب هستند، منتهی این بار از جنس توحیدی و نه در خدمت اغوای بشر، بلکه در مسیر تربیت بشر. این همه مثال و شاهد تصویری در قرآن نشان میدهد که ما به این نوع نگاه و نظر به عالم توصیه میشویم.
فرجام سینمای قرآنی
آیا این همان سینمایی است که غرب ساخته؟ خیر، حتماً با آن فاصله دارد. فرجام سینمایی که ما میخواهیم مبانی و اصولمان را از قرآن مجید استخراج بکنیم، باید فرجام توحیدی و تربیت توحیدی مخاطب باشد. فرجام این سینما باید در یک مکانیسم تأویلی، بشر را به سمت و مقصد حیات و غایت خلقت که عالم فرجامین و مدینه مهدوی است، سوق بدهد. این سینمای قرآنی، باید ما را به مبدأ ما متوجه کند. از کجا آمدهایم و به کجا بازمیگردیم؟
در اینجا ما در برابر پدیدهای که آن را به عنوان دفع افسد به فاسد توصیف کنیم، قرار نداریم و نمیتوانیم بگوییم خود سینما افسد است و حالا بگردیم و مقوله کم مفسدهتری از جنس سینما را برای مقابله با آن مفسده عظیم پیدا کنیم. خیر، اینطور نیست. در اینجا ما با گزینهای روبهرو هستیم که میتواند مصداق بارز تربیت قرآنی باشد، البته این صفت، بالقوه است. اینکه این صفت بالقوه در کجا بالفعل بشود، در مورد آن بحثها وجود دارد.
ظرفیت بالای سینما
پس سینما ذاتاً ظرفیت این را دارد که پیامهایی را به مخاطبین خود منتقل و آنها را تربیت کند، بیآنکه افرادی در مقابل آن موضع منفی داشته باشند یا از ما دلیل بسیار ویژهای بخواهند. لااقل رفتارهایی را میتوان از طریق سینما در مخاطب دینی نهادینه کرد و اخلاقیاتی را در سطح ابتدایی از این طریق در جامعه رواج داد. میتوان فتنههایی را که همواره احتمال وقوع آنها در جامعه هست، از طریق سینما به مردم یادآوری و گوشزد کرد. میتوان تبعات زندگی نادرست آدمی را در مقابل دیدگان مخاطب قرار داد. میدانیم که یکی از ویژگیها و خدمات سینما این است که انسان بیآنکه شخصاً خطری را تجربه کند، در دانش آن تجربه شریک میشود.
سینما مثل دوربینی که تصاویر دوردست را نزدیک ما میآورد و نشان میدهد، به ما میگوید که این خطای دید توست که داری سراب را آب میبینی و این راه را نرو. با این دوربین پیشرفته ببین که آنچه را که آب تصور میکنی، سراب است و آبی وجود ندارد. آب در سمت و سوی دیگری است، به آن سمت برو. این ظرفیتهای مهمی است که میتوانیم بالقوه از سینما انتظار داشته باشیم.
سینما و انقلاب اسلامی
تاکنون بحث ما جنبۀ نظری داشت، اما باید پرسید که ما در این ۳۳ سالی که از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته است، به چه سمتی رفتیم و چه کردیم؟ انقلابی که ذاتاً دینی است و نظامی دینی را در کشور ما مستقر کرده است، که داعیهار اخلاق و عدالت است و بنا دارد به همۀ امور ـ از جمله سینما ـ را از منظر دین بنگرد. اما باید عرض کنم که برای بالفعل کردن هر ظرفیتی چند شرط لازم است. اولین شرط، تمکین کردن از این شروط است. دوم دانش این معناست، یعنی باید دانش کافی برای تحقق این شروط داشته باشیم. سومین شرط، جهاد و پشتکار و اجتهاد ماست. هرکدام از این شرایط که وجود نداشته باشند، انسان نمیتواند این ظرفیت بالقوه را تبدیل به بالفعل کند.
نگاه غالب متدیان به سینما
بعد از وقوع انقلاب اسلامی ایران، حقیقت این است که نگاه غالب جامعه نسبت به سینما این بود که سینما جزو مکاسب محرّمه است. سینمای پیش از انقلاب به راهی رفته و تصاویری را بر پرده خود نشان داده بود که افراد بیشماری را برای همیشه از سالن سینما فراری داده بود، چون مردم حس میکردند روی پرده سینماها به اعتقادات و دین آنها توهین میشود و این توهین، توهینی است کاملاً مغرضانه و ناجوانمردانه و هیچ راهی هم برای دفاع قشر متدین از اعتقادات خود باقی نمانده است. قشر متدین سالها بود که از سینماهای دوران پهلوی فرار کرده بود.
جالب اینجاست که وقتی مردم متدین از سالنهای سینما فراری شدند، باز ناگزیر بودند تصاویر مستهجن فیلمها را بر سر در سینماها و پوسترهای سینمایی بر در و دیوار شهر و نیز در روزنامههای کثیرالانتشار آن دوره و در تبلیغات تلویزیونی ببینند، یعنی باز سینما آنها را دنبال میکرد و دست از سرشان برنمیداشت و مثل کابوسی با آنها همراه بود. مردم همچنان باید آن تصاویر مستهجن را بر سر در سینماها و سر و روی شهر و بر جراید کثیرالانتشار و بر صفحه تلویزیون مشاهده میکردند. بنابراین بسیار طبیعی بود که وقتی انقلاب پیروز شد، نگاه قاطبه جامعه دینی نسبت به سینما این بود که سینما جزو مکاسب محرّمه است. با نگاهی آماری به وقایع ابتدای انقلاب، میبینیم که شیشه سینماها و مشروبفروشیهای همزمان شکسته میشدند. سینما در چنین مقطعی، نیاز به مشروعیت داشت و اینکه بیاید و بگوید من میتوانم آنچه تاکنون بودهام، نباشم؛ میتوانم در خدمت نظام و انقلاب و باورهای دینی مردم باشم. جالب است که خود سینماگرها این موضوع را زودتر و بیشتر از بقیه فهمیده بودند و میدانستند که اگر قضیه بخواهد به شکل سابق ادامه پیدا کند، این «هنر ـ صنعت ـ رسانه» قطعاً تعطیل میشود.
منشور سینمای ایران اسلامی
سینما مجبور بود در این نهضت توبه جمعی شرکت کند تا بتواند بماند. حضرت امام در همان روز ورودشان به ایران اسلامی و در سخنرانی بهشتزهرا، اولین جملهای که گفتند این بود که ما با سینما مخالف نیستیم، ما با فحشا مخالفیم. نتیجه تبعی این جمله چه بود؟ یعنی سینمایی که تاکنون بوده، در خدمت ترویج فحشا بوده است و ما با سینمایی که در خدمت ترویج فحشا نباشد، میتوانیم مخالف نباشیم. یعنی سینما مشروط بود که اگر ترویج فحشا نکنی، من با تو مخالف نیستم. این کلام امام در واقع استدلال نفی به نفی است. حتی در اینجا صحبت از موافقت و تأیید جدّی نیست، بلکه یک تأیید کاملاً مشروط است.
البته این یک تعریف یا شرط حداقلی است که حضرت امام در بدو ورودشان به ایران درباره سینما گفتند در سال ۱۳۶۷، چند ماه قبل از ارتحال حضرت امام در آغاز سال ۶۸، ایشان پیامی دارند که به «منشور هنرمندان» موسوم است. این پیام را میتوان در صحیفۀ امام مشاهده کرد. تراز هنر دینی و سینمای دینی را باید در آنجا جستجو کرد. در این پیام، هر جا کلمه هنر آمده، بهجای آن بگذارید سینما تا تعریف حداکثری و غایت سینما معلوم شود و نه این شرط حداقلی که سینما ترویج فحشا نکند. این یک شرط لازم بود، اما نه شرط کافی. آنچه حضرت امام در این منشور مطرح میکنند، غایت هنر و غایت سینماست. بعدها مقام معظم رهبری در سال ۱۳۸۵ در ملاقاتشان با کارگردانها بیاناتی دارند که ما آن را «منشور دوم» و تکمیلکننده منشور اول که حضرت امام در سال ۶۷ بیان کردند، میدانیم.
با صدور این منشورها، توقع نظام از سینما خیلی بیشتر است. حالا دیگر اینکه سینما لطف کند و ترویج فحشا نکند، تعریف سینما نخواهد بود. تعریف این است که سینما باید اخلاق، انسانیت و استکبارستیزی را رواج بدهد و اینها چیزهایی هستند که حضرت امام از هنر مطالبه میکنند. رواج نگاه دینی مطالبهای است که از سینما داریم. پس دیگر هنری نیست که سینمای بعد از انقلاب فحشا را ترویج نکند.
سینمای دینی مطالبۀ جدی جامعۀ اسلامی
سینمای دینی، مطالبه جدی جامعه از آغاز انقلاب اسلامی تا امروز بوده و هست و تجاهلالعارفی که سینما در مقابل این مطالبه انجام داده، کمکم به صورت یک مشکل جدی درآمده است. سینمای دینی، بدهی عظیمی است که سینما در قبال جامعه به گردن دارد. چطور در نظام سوسیالیستی شوروی، سینمای آن را میستایند و در دانشکدهها تدریس میکنند و ابزار سینما به عنوان یک ابزار ایدئولوژیک، به این شکل در دست مدیران جامعه بوده است؟ چطور در نظام مثلاً آزاد هالیوود، سینماگران این طور تحت سیطره مدیریت سیاسی و فرهنگی جامعه هستند؟ ـ بنده در این زمینه کتابهایی دارم و میتوان به آنها رجوع کرد و دید که در سینمای غرب، مدیریت فرهنگی به چه معناست ـ آن وقت چطور انتظار داریم در یک جامعه دینی هیچ مکانیسم کنترلی یا حتی خود ـ کنترلی برای سینما تعریف نشود و همه چیز به مناسبات صنفی و تنها قانون صنفی، یعنی نظام درآمد ـ هزینه واگذار شود؟ چطور چنین چیزی را میپذیریم؟ ما در مورد جسم آدمیان چنین چیزی را قبول نمیکنیم، چگونه برای روح آنها زیر بار چنین چیزی میرویم؟ مدافع حقوق معنوی مخاطبان و مردم جامعه در جامعه ما کیست؟
تجربههای اخیر
در این یکی دو سال اخیر شاهد تحرکات اندکی در میان بخشی از فیلمسازان متدین و متعهد هستیم که آن هم نه از سر اینکه اجباری برایشان بوده باشد، بلکه از سر اختیار و اعتقاد، دنبال این مطلب رفتهاند که باید نسبت به سینمای دینی و قرآنی اهتمام کنند. خروجیهای خوبی هم وجود داشته. لااقل در سال ۸۹ شاهد بودیم که پرفروشترین فیلم سینمای کشور، یک فیلم دینی و قرآنی بود و این قضیه در سینمای ایران یک اتفاق جدید بود. جالب اینجاست که در مورد همین تجربه اول هم خیلیها میخواهند آن را در گهواره نابود کنند تا به تجربه دوم تبدیل نشود، چون اگر این تابو بشکند که راز فیلم دیدن مردم، مبتذلسازی است و اگر شما فیلم فاخر یا اعتقادی و دینی بسازید، مردم آن را نمیبینند ـ فرمول غلطی که سالها به نادرستی بر آن تأکید شده ـ دیگر دوستان میخواهند دیگر چه بکنند؟ بنابراین همین تجربه اول هم قرار است درست معرفی نشود.
حقیقت این است که همه لایههای سینمای ایران محترمند، همه ژانرهای سینمایی هم در حدی که با اعتقادات و مفاهیم و مبانی دینی ما در تضاد و تعارض نباشند، قابل اعتنا هستند، هیچکس هم نگفته که سر تا پا و صدر تا ذیل سینمای کشور ضرورتاً باید دینی و اعتقادی باشد. بخشی از سینما، سرگرمی و تفریح است، ولی این انتظار وجود دارد که دینستیزی و دینگریزی و تعارض با دین در آنها وجود نداشته باشد. تفریحیای که در آن تعارض با دین باشد حتماً پسندیده نیست، ضمن اینکه بخشی از سینما هم باید نسبت به سینمای دینی اهتمام کند، چون تجدید حیات خود را مرهون این نظام دینی است.
کاهلی موجود
در تعریف سینمای دینی گاهی میبینیم بعضیها چنان کاهلی و سستی میکنند و یا این سینما را چنان مغرضانه و بد تعریف میکنند که یعنی باید از ابتدا قید آن را زد. آنها میگویند سینمای دینی یعنی شتر و اسب و نخل و تاریخ! خیر، این بخشی از سینمای دینی است، اما تمام آن نیست. سینمای دینی میتواند در همین فضای کنونی جامعه، در همین فضای شهری و زندگی کنونی مردم اتفاق بیفتد. باید بر صفات اخلاقی شایسته در همین جامعه تأکید بشود. بخشی از فیلمها هم میتوانند تاریخی و فاخر باشند و با بودجههای عظیم ساخته شوند، ولی فیلم دینی متعلق به همین امروز هم هست. ما جشنوارههایی را لازم داریم که در آنها مثلاً بگوییم اگر فیلمی یک صفت اخلاقی را بهدرستی به معرض نمایش گذاشت و تأثیر این صفت اخلاقی را در زندگی روزمره بهدرستی نشان داد، جایزه میگیرد و یا یک صفت رذیله اخلاقی چه تأثیری در زندگی انسانها میگذارد؟ در بستر زندگی روزمره مردم و در قالبی کاملاً هنری و با دراماتولوژی صحیح میتوانیم فیلمهای دینی بسیار عالی داشته باشیم. اینکه ما بیاییم و از ابتدا سینمای دینی را بد تعریف کنیم و بگوییم فقط سینمای تاریخی دینی یا اینکه بگوییم دین فقط مال تاریخ است، مال امروز نیست یا فقط آن را منحصر به تولیدات شعاری و ضعیف بدانیم، در واقع شیطنتی است که داریم مرتکب میشویم تا از خیر کثیری به نام سینمای دینی بهرهمند نشویم. به این ترتیب از ابتدا موضوع را بد تعریف میکنیم تا نسبت به آن تعهدی را نپذیریم، در حالی که غایت سینمای دینی این نیست.
مدیریت درونسینمایی و مطالبۀ برونسینمایی
اما پرسش این است که چرا سینماگران ما همانگونه که فیلمهای عاشقانه، اکشن و کمدی ـ مخصوصاً کمدیهای نازل که در این یکی دو سال اخیر خیلی مرسوم شده، میسازند، به سراغ ژانر دینی نمیروند؟ دلیل آن را در یک کلمه میتوان خلاصه کرد: «ژانر دینی سخت است!»
سینماگران ما مثل آب زلالند. آب را اگر در سطح زمین رها کنید، به سراشیب میرود، سربالا که نمیرود. ما باید زحمت بکشیم و آب را به ارتفاعی پمپاژ و در آنجا ذخیره کنیم و بعد با مکانیسم آبیاری قطرهای بیاوریم و در مزرعه رها کنیم تا بعد از چند سال شاید در آن مزرعه شاهد محصول و بر و باری باشیم. آب را اگر همین طور رها کنیم، با همه زلالی و صفا، سراشیبی میرود. ملودرام در سینما قالب ساده و سهلالوصولی است. بارها در سینمای غرب کار شده، در اینجا هم کار شده. کمدی قالب سهلالوصول و زود بازدهی است و زحمت فیلم دینی را ندارد، بنابراین، کار سادهتر انجام میشود، مگر اینکه ما بهگونه صحیحی مدیریت کنیم. این کار، هم مدیریت از درون سینما را میطلبد و هم مطالبه از بیرون سینما را. نیاز به یک مطالبه جدی اجتماعی دارد. الان دیگر این برای ما مطلوب نیست که فیلمها به دین توهین نکنند و وزیر ارشاد یا معاونت سینمایی ایشان گزارش بدهند که فیلمها در چند سال اخیر بهتر شدهاند، چون به باورهای مردم توهین نمیکنند. به فرض اینکه چنین باشد، چنین چیزی امروز برای سینمای ما کافی نیست. سینما الان باید در خدمت اهداف بلند جمهوری اسلامی باشد و این کار زحمت دارد. باید مدیریت کنیم و این آب را به ارتفاع مطلوبی ببریم و در آنجا ذخیره کنیم و بعد با مکانیسم آبیاری قطرهای مزرعه فرهنگ را سبز و بارور کنیم. اینطوری که نمیشود بگوییم همه چیز در اختیار خود دوستان باشد. بدیهی است که آنها سادهترین راه را انتخاب میکنند، سادهترین راه هم همانی است که تا به حال رفتهاند و مفسدهخیزترین راه هم همیشه سادهترین راه است.
لزوم توجه به توقع محتوایی و دینی جامعه
به هر حال ما همانطور که فناوری سینما را ارتقا میدهیم و میگوییم باید فناوری روز سینمای جهان در دسترس مردم باشد و مردم از ما توقع دارند و ما باید فناوری خود را ارتقا بدهیم. اول در حوزه صدا این اتفاق میافتد، بعد در حوزه تصویر. بعد کمکم میگوییم سینمای سهبعدی هم لازم داریم، چون دنیا چنین فناوریای را در اختیار دارد. همانطور که مدام سعی میکنیم فناوری خود را روزآمد کنیم و توقع جامعه در این حوزه برایمان مهم است، باید به توقعات محتوایی و معنایی و دینی جامعه اسلامی خود هم احترام بگذاریم، نه اینکه خدا ناکرده به آنها با دید تحقیر نگاه کنیم یا آنها را دستکم بگیریم.
توصیه به دوستان
از آن سو هم دوستانی اساساً سینما را با دین جمعپذیر نمیدانند و بعضاً در آن دورههایی که درگیر مسائل مدیریتی سینما بودیم، با اینکه میدانستند منظر امثال بنده به سینما، یک منظر دینی است، اما همواره ما را نصیحت میکردند که فعل حرام را رها کنید! حالا اگر مملکت ما سینما نداشته باشد، مگر چطور میشود؟ مگر همه کشورهای راقی در دنیا سینما دارند؟
به این دوستان هم میگویم که در نظراتشان تجدیدنظر کنند. ظرفیتهای سینما در دنیای امروز جوری نیست که ما بتوانیم اینقدر راحت چوب حراج به آن بزنیم و منکر داشتههای خودمان بشویم و بگوییم نداشتنش بهتر از داشتن آن است، ضمن اینکه ما در جامعه، رهبر و مرشد و مقتدا داریم. تا وقتی که رهبران بزرگ ما، سینما را ابزار انسانسازی میدانند، ما با کدام دلیل و بیّنه میتوانیم به سینما چوب حراج بزنیم و بگوییم اصل سینما با دین جمعپذیر نیست و بهتر است رهایش کنیم که برود؟ این هم پاسخ بنده به این دوستان است و آنها را به صبوری و تلاش و اجتهاد بیشتر در این زمینه دعوت میکنم تا انشاءالله سینما از برکات فکری آنها برخوردار شود.
پینوشتها
۱ـ اعراف: ۱۱۶
۲ـ طه: ۷۱
۳ـ غاشیه: ۱۷؛ آیا به شتر نمینگرند که چگونه آفریده شده است؟
۴ـ مریم: ۱۷
منبع: رجا