رجانیوز - حجتالاسلام والمسلمين پناهيان در جريان فتنه 88 نقش بسيار مهمي در روشنگري افكار عموم داشت. او كه اظهارنظر درباره مسائل سياسي را از وظايف روحانيون و خطبا ميداند در اين گفتوگو به رويكرد رهبر معظم انقلاب در قبال فتنهها و مقايسه اين رويكرد با سيره علوي ميپردازد.
معترضين به انتخابات را چگونه افرادي ميدانيد؟ منتقد؟ مخالف؟ و يا معاند؟ معاندين را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
من فكر ميكنم درباره حوادث پس از انتخابات بايد به سمت شفافيت برويم و درباره قانون شكنيهاي رخداده بي تعارف صحبت كنيم. كساني كه از روند برگزاري انتخابات شكايت داشتند، شكايتشان را از طريق قانوني پيگيري نكردند، موضوع بسيار حساسي بود، حساسيتهايش را رعايت نكردند، نه عقلانيت را رعايت كردند و نه مواضع شرعي و قانوني را. لذا قبل از محكوم شدن آنها به هيچ موضوع ديگري نميشود رسيدگي كرد. بايد تمام كساني كه اهل انصاف و عقلانيت هستند- نيازي به ولايتي بودن هم نيست- بايد ابتدا اين رفتار غير قانوني را محكوم كنند و ميكردند. معناي روشن اين رفتار غير قانوني آنها اين است كه ما نه به قوه قضائيه، تمكين ميكنيم و نه به قانون اساسي و نه به قوانين جاري كشور كه سيسال با آن قوانين انتخابات برگزار كرديم.
پاسخ نظام و مردم به معاندين، به كساني كه از ديد شما جزو معاندين هستند، بايد چگونه باشد؟
در اين باره بايد به سيره امام رجوع كنيم، سخن روشن حضرت امام اين است كه كسي كه به حكم شوراي نگهبان گردن نمينهد، مفسد فيالارض است. معناي مفسد فيالارض از نظر حقوقي و يا در مفاهيمي و در ادبياتي كه در انقلاب ما جا پيدا كرده كاملاً مشخص است. بهنظر من پرداختن به حاشيه قبل از پرداختن به اصل ماجرا فريبكاري است. انگار انسان ميخواهد يك حقايق بزرگي را بپوشاند. به چه قيمت؟ به نظر من ابتدا بايد اين معلوم شود كه چرا اينها خلاف قانون رفتار كردند. آن هم در چنين موضوع حساسي، كه آبروي نظام و امنيت نظام را به مخاطرهانداختند، اينطور نيست كه هر كس هر چه را نپسندد به خاطرش كيان نظام را و امنيت ملت را به هم بريزد، بهنظر من اين را بايد بهعنوان يك ملاك در نظر گرفت و كساني را داراي عقلانيت سياسي دانست كه اين خط قرمز را بشناسند و آن را مراعات كرده باشند و كساني كه اين خط قرمز قانون را مراعات نكردند محكوم كنند. از آنجا به بعد بحث بايد آغاز شود. حتي كساني كه خطاي اين گروه را مساوي با خطاهاي ديگر ميدانند، آنها هم دچار بي خردي سياسي و بي انصافي هستند و صلاحيتهاي ذاتي خود را براي حضور در عرصه سياست از دست ميدهند. كسي كه اين را درك نميكند صلاحيت اين را كه در عرصه سياسي براي يك ملت قدمي بردارد نخواهد داشت. بايد اين را همه منصفين با صداي بلند بگويند.
نظر شما درباره جنگ نرم، ابعاد آن و افرادي كه در ميدان جنگ نرم به ايفاي نقش ميپردازند چيست؟
وقتي دشمن در نبرد نرم شروع به مقابله ميكند، طبيعي است كه از ما تلفات ميگيرد، ميتواند با بزرگ نماييها و كوچكنماييها واقعيتها را در نظر بخشهايي از مردم وارونه جلوه دهد، ميتواند خيليها را به اشتباه بيندازد. حساسيت جنگ نرم بهاينگونه تلفاتي است كه در چنين معركهاي پيش ميآيد. بايد در اين نبرد نرم سعي كنيم كه كمترين تلفات را بدهيم و اجازه ندهيم كه دشمن مردم ما را به اشتباه بيندازد. وقتي از سلاح نرم استفاده ميكنند و از شيوههاي جنگ نرم، بايد جامعه خود را در برابر چنين شيوههايي از خطرات مصون كنيم.
جنگ نرم با همه بديهايي كه دارد و مهمترينش همين تلفاتي كه عرض كردم، خوبيهايي هم دارد؛ منجمله اينكه شور و اشتياق براي كسب بصيرت را در دلهاي آگاه افزايش ميدهد. فايده ديگر جنگ نرم اين است كه ما گاهي اوقات در جنگ نرم تلفات نميدهيم، بلكه ميبينيم كساني كه چهره خود را پنهان كرده بودند و ميتوان آنها را منافقين مدرن ناميد، چهره واقعي خود را افشا ميكنند. چرا كه فكر ميكنند موقعيت خوبي است براي مخالفت كردن با اساسيترين ارزشهاي انقلاب و نظام. پس جنگ نرم دو تا حسن دارد، يكي افشاي چهره كساني كه تا حالا منافقانه رفتار ميكردند، يا منافقانه شعارهاي انساني و قانوني سر ميدادند، دوم فعاليتي است كه به صورت گسترده در ميان علاقهمندان به حقيقت براي كسب بصيرت انجام ميشود.
تنها بخش ناگوار آن اين است كه دشمن ما ميتواند در يك نبرد نرم به اغوا بپردازد. لذا بايد خصوصيات اين نبرد را كامل شناخت؛ گاهي اوقات دشمن در جنگ نرم به حداقلها راضي ميشود، ميگويد شما اگر هم دلتان نميآيد با رهبري مخالفت كنيد حداقل در مورد او ترديد كنيد، اگر نميتواني درباره او ترديد كني حداقل با صداي بلند از او دفاع نكني و قبول كني كه ايشان براي عدهاي غير قابل دفاع هستند و اگر نميتواني با صداي بلند از او دفاع نكني حداقل در بخشي از زمينهها از او دفاع كني. در جنگ نرم، دشمن به حداقلها راضي است و ما بايد اين هوشياري را داشته باشيم كه از حداكثرهاي خودمان در برابر دشمن كوتاه نياييم، اما با منطق و عقلانيت.
مشكل اساسي كه ما در جنگ نرم داريم اين است كه اگر رسانهها مهمترين ابزار جنگ نرم هستند، ضعف جدي در عرصه رسانهها براي مقابله با دشمن به چشم ميخورد. ما تيمهاي تبليغكننده قوي كه مجهز به انواع ابزارها باشند و براي بهكارگيري اين ابزارها درجهت بيان حقيقت مهارت داشته باشند، نداريم. ما كساني كه برنامههاي سياسي بسيار جذاب، هوشمندانه و سرگرمكننده بسازند و از رسانههاي ملي پخش كنند، نداريم. ما طراحهاي سريالهايي كه بتوانندحقايق سياسي جهان و جامعه خودمان را در طول اين سيسال گذشته به زيبايي تبيين كنند و مردم مستعد براي وفاداري به نظام و علاقهمندي به ارزشهاي نظام را اميد ببخشند و دلها را بيدار كنند نداريم. وقتي كه مقام معظم رهبري جنگ نرم را اعلام ميكند فكر ميكنم بيشتر نظرشان توجه به اين بعد ماجرا است كه اقدام براي رفع اين كاستيها بكنيم. وقتي در شرايط جنگ نيستيد، بايد نيروهاي نظاميتان در وضعيت عادي هم يك مقداري مهمات داشته باشند. يك مقداري سنگر بايد داشته باشند؛ پادگانهاي خود را آماده كنند ولي وقتي كه در يك نبرد سخت هستيد، نيروهاي نظامي درگير ميشوند. سنگرها هزار برابر ميشوند، مهمات هزار برابر خرج ميشوند. نقل و انتقال هزار برابر ميشود. بههمين ترتيب رسانهها هم وقتي جنگ نرمي در كار نيست، يك فعاليتي بايد داشته باشند كه وقتي جنگ نرم است، بايد هزاران برابر فعاليتكنند و آيا اين پتانسيل و اين امكانات موجود است؟ صرفاً نبايد به مسئوليت و هوش سياسي مردممان كه واقعاً هم در سطح بالايي است، اتكا كنيم.
مقايسه منافقين عصر نبوي با منافقين انقلاب اسلامي، نشان ميدهد كه ريشه هر دو گروه در ناكامي از قدرت است، يعني همانطور كه عبداللهابنابي و ابي عامر از سلطنت و سيادت يثرب محروم شدهاند، مسعود رجوي هم از رهبري و سيادت انقلاب ناكام مانده و بنيصدر هم در حسرت كسب تمامي قدرت و تسلط بر نهادهاي حاكم و منجمله حق انتخاب هيأت وزيران ناكام شده است و هر دو گروه در پي كسب قدرتند كه پس از ناكامي مثلاً رجوي در انتخابات مجلس و...، درگيريهاي خياباني شروع ميشود. شما اين قرابتها را چگونه ميبينيد و در وقايع اخير چطور؟
بايد بين نفاق و رفتار منافقانه كه در مرحله بينش و نگرش در برخي از افراد وجود دارد فرق بگذاريم. رفتار منافقانه هميشه مذموم است، هميشه قابل پيگيري است. نياز چنداني به ريشهيابي در نگرشها و بينش افراد ندارد. متأسفانه بعضي از سياسيون ما رفتار منافقانه دارند، اين مسئله در هر كس كه باشد ناپسند است. تا وقتي كه بهنفعش باشد به ظاهر به متن قانون تمسك ميكند و وقتي به ضررش بود، حرفش را تغيير ميدهد و بهتفسير قانون ميپردازد. اين را رفتار منافقانه ميگويند؛ رفتار منافقانه بايد افشا شود و نياز بهتطبيق تاريخ اسلام ندارد. اينقدر روشن است و پيچيده نيست؛ من يادم هست يك زماني بهنفع جريان ولايت بعد از 18 تير در آن سالها تظاهراتي صورت گرفت؛ كسي در سخنراني خود گفت اين تظاهرات به جاي خودش، اما در مملكت ما همه چيز پاي صندوقهاي رأي مشخص ميشود؛ اما اين فرد بعد از انتخابات اخير صندوقهاي رأي را كنار ميگذارد و ميگويد همه چيز بايد در كف خيابان و با تظاهرات تعيين شود، اين را رفتار منافقانه ميگويند. يا كسي به ظاهر عليه اسرائيل حرف بزند، عليه امريكا صحبت كند، براي عوامفريبي اعتقاد خودش را به اينكه ما دشمن داريم ابراز كند، ولي وقتي از نزديكان او سؤال ميكني ميگويند كه ايشان هيچ اعتقادي بهمبارزه با امريكا و صهيونيسم ندارد و ميگويد ما بايد در مقابل اينها كوتاه بياييم تا صدمه نخوريم. اين رفتارها منافقانه است. خب بعضيها هستند كه از لحاظ نگرش دچار نفاق هستند يا اساساً اعتقادي به ديدگاههاي حضرت امام ندارند و اين را پنهان ميكنند يا به بخشهايي از ديدگاه امام اعتقاد ندارند و با امام به صورت گزينشي برخورد ميكنند و اين را پنهان داشتهاند. بايد نگرش اينها را كه در لابلاي كلامشان و رفتارشان پيداست براي مردم افشا كرد. البته خيليها هم هستند كه رفتار و نگرشهايشان منافقانه نيست، بلكه ملحدانه است و اينها پنهان هم نميكنند؛ آنها افراد منصفتري هستند و آدم با آنها بهتر برخورد ميكند؛ تكليف با اينها روشنتر است.
عبدالله ابن ابي و مسعود رجوي پديدههايي بودند كه نفاق بسيار پيچيدهاي نداشتند و امروز بعد از سيسال، چنين نفاقهاي آشكاري كه به سرعت مسئله شان حل شود، در نظاممان نداريم بلكه به صورتهاي پيچيدهاي از نفاق داريم ميرسيم كه هنوز هم كه هنوز است بعد از 1400 سال شما بعضي از نمودهاي پيچيده آن را نميتواني به سادگي بر زبان جاري كني. بهخاطر حفظ خيلي از حرمتها بايد خاموش بنشيني و به افشاگري اقدام نكني. نفاق نيز پديده خطرناكي است، برچسب منافق زدن به افراد هم نه كار صحيحي است و نه ممكن. تو نميتواني به اين سادگي به كسي بگويي كه او منافق است. فقط ميتواني چند تا ايراد ريز و درشت از رفتارش بگيري. منافق حقيقي كسي است كه وقتي پنهانكاريهايش را افشا ميكني همه را انكار كند.
وقتي درصد نفاق امثال رجويها را بررسي ميكنيم، ميبينيم كه آنها درصد نفاقشان خيلي كم بود و به سرعت به ملحدين متصل شدند. پديده نفاق پيچيدهتر از آن است كه بخواهيم با چهار تا مثال ساده آن را حل و تبيين كنيم؛ اما هميشه ولايت گريزي يكي از علائم منافقين است، چه رسد به ولايت ستيزي كه انسان را مطمئن ميكند به وجود نفاق. ولي در توصيف منافقين، ائمه(ع) بيانات زيبايي دارند؛ پيامبر(ص) ميفرمايند كه من از مؤمن و مشرك بر شما نميترسم، احتمالاً مؤمني كه خطاكار باشد منظورشان است، ميفرمايند من از منافق عليماللسان ميترسم؛ منافق عليماللسان يعني كسي كه بلد است طوري با شما صحبت كند كه شما دستت به نفاقش نرسد. بلد است طوري صحبت كند كه عوامفريبي كند. ممكن است خودش اميرالمؤمنين را ذرهاي قبول نداشته باشد در كتابش آورده كه ما نميتوانيم راه عليابنابيطالب را اتخاذ بكنيم و نبايد اين كار را بكنيم؛ اينها امروز مقبول و مشروع نيست و اساساً قبول ندارند اين جور رفتارها را. اما در مقابل نظام اسلامي كه ميرسند ميگويند: آيا اين رفتار علوي است كه به ما گفتند بالاي چشمتان ابرو است و در آشوب خياباني كه راهانداختيم و بسيجيها و مردم را زديم و اموال عمومي را هم آتش زديم، يكي هم به ما زدند! بيانات منافقانه خيلي ادبيات زيركانه و هوشمندانهاي است، وقتي غير قانوني، آشوب خياباني راه مياندازيم امنيت نظام را متزلزل ميكنيم و آبروي نظام را ميبريم، نبايد هيچنيروي نظامي، اشتباهاً كسي را بزند و خوني از دماغش جاري شود! اين مهمتر از آن آشوبي است كه ما ميكنيم! من ميخواهم يك كمي شفافتر ببينيم ولي آنها بهگونهاي صحبت ميكنند كه به اين سادگي به دام نيفتند. اميرالمؤمنين(ع) ميگويد: «منافق براي هر سؤال شما جواب آماده دارد و براي هر دردي كه مطرح ميكنيد يك مداواي فوري در اختيارت قرار ميدهد.»
سيره حضرت رسول در قبال منافقين نشان ميدهد كه بهرغم آنكه از «فيقلوبهم مرض» خبر داشتند و پيوندهاي پنهاني آنان با يهوديان مدينه مشخص بود، اما هيچگاه آنان را از جامعه طرد نكردند و تا زماني كه دست به سلاح نبردند، عليه ايشان اقدام نشد. رويكرد امام راحل و رهبري معظم انقلاب را در قياس با سنت رسولالله(ص) چگونه ميبينيد؟
البته اين طور نبوده كه در طول تاريخ ائمه دست به مدارا بزنند تاوقتي كه منافقين دست به شمشير نبردهاند، اميرالمؤمنين به هيچ وجه مداراي سياسي نكردند؛ در بعضي از مقاطع، مداراي سياسي نكردند كه آنها دست به شمشير بردند. عدم مداراي سياسي اميرالمؤمنين با طلحه و زبير بدتر از جنگيدن ابتدا به ساكن بود، پيامبر اكرم(ص) در بسياري از مواقع مدارا نكردند و به حذف سياسي منافقين اقدام ميفرمودند و گاهي از اوقات آبروي آنها را ميريختند. در داستان اعلام سوره برائت توسط بعضيها كه از نيمه راه آنها را بر گرداندند، برخوردهاي بسيار تند پيامبر اكرم با منافقين ديده ميشود.
اميرالمؤمنين قبل از آنكه معاويه اعلام جنگ كند عليه او اعلام جنگ كرد؛ اين نبوده كه هميشه بايستند كه آنها اقدام كنند و بعد اينها عليهشان اقدام كنند؛ پس اين در تاريخ كه هميشه اين گونه نبوده كه با آنها مدارا كنند.
حضرت امام هم با جرياناتي كه نفاق آلود بودند هميشه سرسازش نداشتند، در سيره حضرت امام هم بوده كه با منافق برخورد بدون مدارا انجام دادند؛ منتها به شيوههاي مختلف. مقاممعظم رهبري هم الان هم در اوج مدارا هستند و هم در جايي كه لازم باشد مقاومت ميكنند. بعضيها انتظار دارند مقاممعظمرهبري در حساسترين موضوعات مدارا كنند به اين معني كه مملكت را طبق ميل آنها اداره كنند؛ چنين مدارايي البته جايز نيست و البته مقام معظم رهبري چنين مدارايي نميكنند. اما اگر بخواهيم حداكثر مدارا را در سيره مقام معظم رهبري ببينيم، شاهد هستيم كه براي روشنتر شدن مردم ميگذارند كساني كه فتنه كردند در كمال آزادي بمانند، بيانيه صادر كنند و آنقدر بيانيه صادر كنند كه كمكم كساني كه فريب اينها را خوردهاند آگاه شوند. اين مدارا است و فلسفه مدارا هم چيزي جز بصيرت مردم نيست. ما از اين گونه مداراها زياد ميبينيم، كما اينكه ايشان در طول 20 ساله اخير مداراهاي فراوان داشتند، ما تازه متوجه ميشويم كه چه خطوطي در اين كشور بوده كه اين خطوط عليرغم نظر آقا عمل ميكردند؛ تازه ميفهميم كه مخاطبان آقا در بسياري از صحبتهايشان چه كساني بودند؛ وقتي آقا از شجاعت حضرت امام سخن ميگفتند منظورشان نفي ترس و وادادگي در مقابل دشمن توسط چه جريانهايي بوده؟ تازه متوجه ميشويم وقتي كه از تهاجم فرهنگي صحبت ميكردند، چه جريانهاي سياسي سازماندهنده تهاجم فرهنگي دشمن بودند، براي اعمال تأثير اينها در كشور. فكر ميكنم مداراي مقام معظم رهبري براي اينكه مردم به بصيرت برسند به قدر كافي بالا بوده و هنوز هم ادامه دارد و هميشه هم اينمدارا ثمربخش بوده، اما اگر معناي مدارا اين است كه ما امنيت جامعه را به اينها بسپاريم، هيچ امام و پيغمبري چنين ظلمي نكرده كه امنيت جامعه خود را از باب مدارا دستخوش خدشه كند.
دوران سكوت اميرالمؤمنين را چگونه تحليل ميكنيد؟ چگونه مصلحت انديشيهاي برخي چهرهها، ايشان را به دوري از خلافت وادار ساخت؟ دوران ايشان را در مقايسه با دوران سيساله انقلاب و بحث مصلحت انديشيهايي كه الان تحميل ميشود چگونه ميبينيد؟
هميشه تحمل مصلحتها بهدليل نبودن اعوان و انصار آگاه و فقدان بصيرت كافي در ميان مردم بوده است. حضرت بارها فرمودند كه من اگر يار داشتم قيام ميكردم. البته جامعه ما جامعهاي نيست كه حق را تنها بگذارد؛ بهقدر كافي يار براي حق وجود دارد ومن تعجب ميكنم از كساني كه عليه حق قيام ميكنند. در جامعه ما وجود اين همه افراد فداكار و جان بر كف و داراي بصيرت را در نظر نميگيرند و انتظار دارند كه بتوانندمثل زمان علي(ع) كه باطل را تحميل ميكردند بر ايشان، الان هم بتوانند تحميل كنند؛ خيلي تعجب مي كنم از اينها! آنها وقتي ميشمارند فقط خود را ميشمارند، طبيعتاً هر چه جلوتر ميرويم به خاطر بصيرت و اعتقاد مردم به سيره حضرت امام، امكان تحميل مصلحت روزبهروز كاهش مييابد و اين حقيقتها هستند كه خود را نشان ميدهند و در عين حال ما هيچگاه بدون رعايت مصلحتها نميتوانيم زندگي كنيم.
آيا برخي مصلحتهايي كه صورت ميگيرد به معناي قرباني شدن آرمانهاي انقلاب نيست؟
بهنظر من دوران اين جور تحميلها گذشته و در آينده هم شفاف تر از گذشته به سمت حقيقتها پيش خواهد رفت. دليل زيادي وجود دارد براي اينكه مردم ما فريب نميخورند و طبيعتاً نيازي نيست كه رهبري جامعه اسلامي مصلحتي را بپذيرد و در برابر تحميلها تمكين كند، يكي از اين دلايل سوابق سوئي است كه در بسياري از افراد تحميلگر و يا اطرافيانشان وجود دارد؛ دوم بينش غلط و نگاه ناصحيح آنها به مفاهيم ديني و پديدههاي اجتماعي موجب اين مسئله ميشود كه مردم آنها را مرجع انديشه و نگرشهاي خودشان ندانند و به سادگي آنها راكنار بگذارند. مردم ما امروز با دو ابزار بسيار مهم- يكي انديشه غلط و ديگري عملكرد ضعيف آنها- را مقابل روي خود دارند ميبينند و اينها چيزهايي نيست كه كسي بتواند انكار كند؛ بههمين دليل فريب آنها را نميخورند و وقتي مردم فريب نميخورند چه نيازي است كه مصلحتي تحميل شود به رهبري جامعه؟ البته آنها در اثر مقاومت خودشان ممكن است كساني كه از جنس خودشان باشند را هم فريب دهند و هم هزينههايي را ايجاد كنند ولي اميدواريم كه اين هزينهها كم باشد و كمتر كسي فريب اينها را بخورد.
بهنظر ميرسد بهرغم تمام ايستادگي كه رهبري در مقابل اين جريانات مصلحتانديش و همچنين تهديدهاي منافقين و ملتقطين و محاربين داخلي و خارجي انجام دادند، باز هم عدهاي ميكوشند انگشت اتهام را به سوي ايشان نشانه روند و ولايت فقيه رامقصر جلوه دهند. آيا اين نشان از تشابه عصر ايشان با عصر علوي ندارد كه حضرت، حكم مظلوم مقتدر داشتند؟
هر رهبر ديني در مقاطعي بايد بااقتدار از اجراي عدالت حمايت كند و هر بار اين اقتدار تجلي پيدا كند در رفتار رهبري طبيعتاً مظلوميتهايي هم به دنبالش ديده ميشود، ولي ما اين مظلوميتها را در جامعه خودمان گذرا ميدانيم و فكر ميكنيم كه مردم ما اجازه نخواهند داد كه مظلوميتي در كنار اين اقتدار پيشبيايد يا اگر مظلوميتهايي حتي پيش آمده، مردم ما و جوانان ما و نخبگان ما ميتوانند آن را برطرف كنند. شرايط ما از زمان اميرالمؤمنين خيلي بهتر است. اگر علت اقتدار اميرالمؤمنين درك ميشد حضرت اينقدر مظلوم واقع نميشدند ولي مردم آن زمان حتي با پابرهنگان با اقتدار اميرالمؤمنين همراهي نكردند؛ لذا مظلوميت فراواني به حضرت تحميل شد ما نمي توانيم از رهبر جامعه بخواهيم براي اينكه مظلوم واقع نشود مقتدرانه مقابل زياده خواهيها نايستد.
زماني كه حضرت علي از جمع آوري سپاه در كوفه براي سركوب معاويه نااميد شدند، كوفيان را به خاطر نافرماني در تابستان و زمستان نهي كرده و از ريخته شدن شربت تلخ در كامشان سخن گفتند. شاهد بوديم كه در عصر حاضر نيز رهبري از مردود شدن خواص و «اين عمار» سخن گفتند. ويژگيهاي اين عصر چقدر مشابه عصر علوي است؟
در مقابل دردهاي اميرالمؤمنين(ع)، رهبري ما بسيار آسوده خاطرتر از اميرالمؤمنين و بسيار شاكرانه از وجود خواص جبهه حق و بصيرت آنها سخن ميگويند؛ واقعاً براي ما ننگ است كه رهبري ما بخواهد مانند اميرالمؤمنين از تنهايي دردمندانه سخن بگويد. يكبار شما از حضرت امام و مقام معظم رهبري سخنان دردمندانه اي شبيه اميرالمؤمنين نشنيديد؛ بهدليل اينكه اينجا يار هست، اينجا اعوان و انصار هست، اينجا نخبگان با بصيرت هستند؛ بله، مقام معظم رهبري از خواص ساكت انتقاد ميكنند؛ از خواص مردود سخن ميگويند ولي من اطمينان دارم كه ايشان در قلبشان از وجود خواصي كه سرافرازانه از اين فتنه و امتحانات الهي بيرون آمدند شادند و نظام ما با اين نخبگان بعضاً نامشهور و غريب در ميان مردم به حيات خود ادامه ميدهند؛ هر دانشجوي سياسي متعهدي كه تعدادشان كم نيست در دانشگاهها، حتي از اول انقلاب خيلي بيشتر است كه مدافع نظام است نخبهاي است كه به تنهايي موجب روشنگري و بصيرت انبوهي از مردم ميشود و حضورشان در اينكه نقشه كفر و نفاق نگيرد مؤثر است و اينها كاراييلازم خود را دارند، البته اگر ما آن نخبگان بي بصيرت و ساكت را در جامعه نداشتيم و همه نخبگان و بويژه كساني كه درصدر هستند، همه از بصيرت سياسي برخوردار بودند شايد امامزمان(عج) ظهور مي كردند؛ بلكه اينجا جاي رنج و گله هست و ما همين مقدار كاستي را از نخبگان قابل قبول نميدانيم ولي مطمئن باشيد جامعه ما به سرعت براي آنها جايگزين پيدا خواهد كرد.
بايد توجه كنيم كه در جهان معاصر و در اطراف ما چه ميگذرد، آيا فقط در جامعه ماست كه برخي نخبگان بيبصيرت مشكلاتي را براي جامعه ما ايجاد كردند و حالا دارند در مقابل حق مقاومت ميكنند؟ شما وقتي كه به جهان آزاد و مدعي دموكراسي نگاه ميكنيد ميبينيد كه ديگر اثري از وجوه انساني پديدهاي به نام دموكراسي باقي نمانده، دموكراسي معناي حقيقي خودش را كه سفاكي و خونريزي و جنايت است نشان داده است. ديگر حتي امروزه آبرويي براي دموكراسي باقي نمانده كه كسي ادعا كند دموكراسي با همه مشكلاتش بهترين راه حل است. از كشورهايي كه ادعاي دموكراسي دارند يك كشور باقي نمانده كه تحت سيطره صهيونيسم نباشد. شما از جهان هم خبر بگيريد، كه ما وضعمان با همه مشكلات رو به رشد و تعاليست و جهان اطراف روبهانحطاط و سقوط. بويي از حقانيت در چنين مرامهايي در جهان استشمام نمي شود. ما الان در يك خلأ تئوريك هستيم و با يكه تازي تئوري ولايت فقيه مواجهيم. دموكراسي قابل مقايسه باتئوري ولايت فقيه نيست، چرا كه تئوري ولايتفقيه تئوري نجات بخشي است و به دليل معقول بودن آن براي اهل عالم قابل بيان است، شما ميبينيد كه رسانههاي غربي گاهي طوري در مورد مشكلات ما صحبت ميكنند كه انگار خودشان در حال فروپاشي نيستند، كه انگار خودشان در حال رشدند، كه انگار خودشان به نهايي ترين بن بستهايشان نرسيدهاند!كه انگار خودشان بزرگترين جنايتها و كشتارها را در سرزمينهاي مسلمانان مظلوم راه نينداختهاند.
نكته ديگري كه بايد به آن توجه كنيم اين است كه ما در زماني داريم از چالشها صحبت ميكنيم كه اقتدار امروز جمهوري اسلامي درخاور ميانه صدها برابر بيش از اوايل انقلاب، حتي دوران حضرت امام خود را نشان ميدهد؛ امروز همه بر اقتدار جمهوري اسلامي تأكيد دارند. امروز كسي نيست كه معترف به اين نباشد كه جمهوري اسلامي تعيين كنندهترين قدرت درخاورميانه است. در هر بحث سياسي اين دو پارامتر را در نظر بگيريم؛ ما در خلأ نيستيم، امروز غرب و شرق قابل اعتنا و اتكا وجود ندارد كه كسي به آنها اتكا كند و ما بايد بهدارايي ها و داشتههاي خودمان بباليم. يك زماني بسياري از مصلحتها به خاطر غربت جمهوري اسلامي به رهبري نظام تحميل ميشد اما الان كه در اوج عزتيم چرا بعضيها باز ميخواهند روشهاي گذشته را پيگيري كنند؟
تحميل مصلحت توسط بعضيها در اين ايام مانند آن لحظهاي است كه به اميرالمؤمنين گفتند بگو مالكاشتر برگردد و مالك ميگفت دو قدم ديگر تا فتح خيمه معاويه بيشتر باقي نمانده است؛ و خيلي دردناكتر از تحميل در شرايطي است كه از شرايط پيروزي فاصله داريم.