قصاص چشم، حكمي است كه تاكنون برای متهمان زیادی صادر شده است اما هيچوقت
به اجرا درنيامده بود اما علی این سد را شکست، چشم در برابر چشم یکی از
هزاران دردی است که به گفته خود علی، سالها با خود یدک کشید، چرا که تبعات
شوم این حادثه، عواطف تک تک اعضای خانوادهاش را هم برانگیخت و علی
همزمان با اینکه سوی چشمانش را از دست داد، داغدار پدرش شد که از غصه دق
کرد. به همین خاطر او قاطعانه پای حق قصاص مرد اسیدپاش ایستاد.
چه شد که قربانی اسیدپاشی شدید؟
مردادماه سال ٨٨ بود، ساعت یک بامداد، پشت فرمان خودروام نشسته بودم،
وقتی از خیابان فرعی به اصلی پیچیدم، سرعتم کم شد. ٢ راکب موتورسیکلت به
سمتم آمدند. مشکوک به نظر رسیدند و به همین خاطر صورتم را به سمتشان
برگرداندم و هرگز نمیدانستم این آخرین تصویری بود که از دنیا دیدم. ناگهان
مایعی داغ به صورتم پاشیده شد، چشمهایم به شدت سوخت. پلکهایم به یکدیگر
چسبیده بود. فریاد میزدم و خودم را وسط خیابان انداختم. یکی از کاسبهای
محل به کمکم آمد. مرد دیگری با آب صورتم را شستوشو داد و سپس به بیمارستان
منتقل شدم.
چه کسی اسیدپاشی کرده بود؟
از مدتی پیش با زنم اختلاف داشتم. قصد داشتیم از یکدیگر جدا شویم. پسرم
هنوز ١١ ماهه بود که این حادثه برایم اتفاق افتاد. روزهای اول آنقدر درد
داشتم که نمیتوانستم به چیزی فکر کنم، حتی شکایتی را هم طرح نکردم. کمکم
به همسرم مظنون شدم، پلیس همسرم را تحت نظر قرار داد تا اینکه مشخص شد،
خواستگار خواهرزنم برای اسیدپاشی اجیر شده بود.
شدت آسیبتان چقدر بود؟
٤ لیتر اسید سولفوریک خالص روی من پاشیده شده بود. همان شب اول، پلکهایم به یکدیگر چسبید. از آن شب به بعد نابینا شدم.
پروندهتان در سکوت خبری دنبال شد، در این مدت به «علی سخنور» چه گذشت؟
روزگاری سخت. درد جسمانی یک طرف و عذابی که خانوادهام به خاطر من
میکشیدند از طرف دیگر روحم همراه با جسمم تحلیل رفت. تا ٢ ماه اول بعد از
حادثه، موضوع را از پدرم پنهان کردیم اما شبی که فهمید، یکباره شکست.
روزبهروز افسردهتر شد. ٢ ماه بیشتر دوام نیاورد و آبانماه همان سال دق
کرد و از دنیا رفت.
شما اولین نفری هستید که حکم قصاص چشم را آن هم در پروندههای اسیدپاشی اجرا کردید، از روز اجرای حکم قصاص بگویید؟
من به خاطر عذابهایی که این همه سال تجربه کردم از حق قصاص گذشت نکردم.
محل اجرای حکم، یک درمانگاه مجهز در زندان رجاییشهر بود. موقع قصاص، بالای
سرش بودم. چند پزشک متخصص و قاضی اجرای احکام و همچنین قاضی شهریاری
سرپرست دادسرای جنایی تهران در اتاق عمل بودند. چندین بار از من پرسیدند
که آیا نمیخواهی رضایت بدهی؟ اما من قاطعانه پای تصمیم ایستاده بودم. مگر
او به من رحم کرده بود. او با سنگدلی و در حالی که من را نمیشناخت، تنها
به خاطر یک زن حق زندگی را برای همیشه از من گرفت. حتی وقتی پزشک آمپول
بیهوشی را برای تزریق آماده کرده بود، از من پرسید این آخرین فرصت است،
تزریق کنم؟ و من قاطعانه پاسخ مثبت دادم.
زمان اجرای حکم حرفی بین شما و متهم پرونده رد و بدل نشد؟ تقاضای بخشش نکرد؟
در دادگاههایی که برگزار شد، میدانست که من هرگز از حق قصاص نمیگذرم اما موقع اجرای حکم از من درخواست حلالیت میکرد!
بعد از اجرای حکم چه گفت؟
بیحس بود اما در همان حال گفت، چشمهایم میسوزد و من به او گفتم تو یک هزارم دردی را که من کشیدم، تجربه میکنی.
حق قصاص شما برای ٢ چشم متهم بود اما چرا یک چشم او را قصاص کردید؟
در این ٥سال من ذرهذره سوختم و تحلیل رفتم. میخواستم کمکم زجر کشیدن
را بفهمد. میخواستم بفهمد وقتی تکتک اعضای بدنت را از دست میدهی چه حس
دردناکی را باید به یدک بکشی.
شما برای اجرای حکم قصاص چشم دیگر متهم ٣ ماه مهلت دادهاید، آیا در زمان تعیینشده باز هم این حکم را اجرا خواهید کرد؟
قطعا اجرا میکنم.
هزینههای درمانتان چقدر شد؟
دقیق نمیدانم، هیچوقت فاکتور عملهای جراحی و داروهایم را نگه نداشتم اما تقریبا ٣٠٠میلیون تومان صرف هزینههای درمانم شد.
هیچ ارگان و سازمانی یا دولت کمکی به شما نکردند؟
خیر. یکی از برادرانم ٢ بار شغلش را به خاطر من عوض کرد. طول درمانم سخت و
هزینهبر بود و او هر روز برای مداوا و تعویض پانسمانهایم با من همراه
میشد. برادر دیگرم هم کارمند بود و به خاطر مرخصيهایی که از ادارهاش
میگرفت تا پای اخراج شدن رفت اما در این مدت از هیچکس کمک نگرفتیم و
مسئولان هم سراغی از من نگرفتند.
در این مدت وقتی در جریان حادثههای اسیدپاشی قرار میگرفتید، چه احساسی داشتید؟
وجودم دوباره آتش میگرفت، به همان شبی که این حادثه برای خودم اتفاق افتاد، برمیگشتم. درکشان میکردم و حالشان را میفهمیدم.
شما که تجربه قصاص متهم پروندهتان را دارید به دیگر قربانیان اسیدپاشی که در صف قصاص اسیدپاشها ایستادهاند، چه پیشنهادی میدهید؟
من این حکم را اجرا کردم تا آنهایی که ممکن است در آینده قصد چنین جنایتی
را داشته باشند، از عاقبتش بترسند. به قربانیان اسیدپاشی هم میگویم، دست و
دلتان نلرزد، عذاب وجدان نگیرید، مگر آنها به ما رحم کردند؟! بگذارید
برای همه درس عبرت باشد.