كيهان
«مصر، صندوقهاي سخنگو» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن ميخوانيد:
جايگاه
مصر در جريان بيداري اسلامي شمال آفريقا، جايگاهي محوري است كمااينكه مصر
در جهان عرب نيز از چنين جايگاهي برخوردار است براين اساس با تحليل مصر
ميتوان تا حد زيادي روند تحولات در اين دو حوزه -شمال آفريقا و جهان عرب-
را ارزيابي نمود. در عين حال در تحليل روند تحولات كنوني مصر مهمترين شاخص و
مدرك قابل استناد، انتخابات مصر ميباشد چرا كه در شرايطي كه وزن اجتماعي
احزاب و افراد مشخص نباشد، بزرگي يا كوچكي تصاوير افراد يا سوابق حزبي و
طايفهاي و يا تعداد رسانههاي در اختيار، ميتوانند تصوري را به وجود
آورده و به گمانههايي منجر شود. اما وقتي مردم به پاي صندوق ميآيند، ديگر
جايي براي گمانه زني باقي نميماند. البته جريان بيداري اسلامي در شمال
آفريقا در سه كشور- تونس، مراكش و مصر- طي دو ماه اخير شاهد برگزاري
انتخابات بوده است و بر اين اساس ميتوان تصوير نسبتا شفافي از روند تحولات
اين منطقه ارائه داد:
1- انتخابات در مصر در شرايطي برگزار شد كه
شوراي عالي نظامي مصر- نهاد به جاي مانده از رژيم سابق - به همراه ساير
جريانات سكولار مصري و كشورهاي غربي و دولتهاي وابسته عرب، بطور مجدانه
تلاش داشتند تا تحولات مصر را به رفتن خاندان مبارك محدود كرده و از تغيير
نظام سياسي اين كشور و سرايت اين تغييرات به كشورهاي ديگري نظير عربستان
جلوگيري نمايند. البته هم اكنون هم اين تلاشها وجود دارد. نتيجه انتخابات
به خوبي نشان داد كه اين تلاشها تا چهاندازه موثر واقع شده و در آراء
مردم اثر گذاشته است.
2- در دور اول انتخابات مصر حدود 52 درصد
مردم در پاي صندوقهاي راي حضور يافتند كه اين عدد براي كشوري كه مشاركت
مردم تا قبل از انقلاب بين 5/18 تا 35 درصد بوده است يك تحول مهم به حساب
ميآيد. در عين حال بايد توجه داشت كه در همه كشورها رونق انتخابات مجلس از
رياست جمهوري كمتر است. براساس نظام انتخاباتي مصر، برگزاري انتخابات در
همه ايالتهاي مصر نزديك به 40 روز و طي سه نوبت انجام ميشود علاوه بر آن
در هر دوره دوسوم از 498 عضو پارلمان از احزاب و يك سوم آن از ميان
كانديداهاي خارج از ليستها انتخاب ميشوند در عين حال احزاب ميتوانند
بعضي از افراد حزب خود را خارج از ليست كانديدا نمايند يا كانديداهاي
غيرحزبي را مورد حمايت قراردهند. مرحله اول انتخابات در 9 استان شمالي شامل
مهمترين استانهاي مصر- قاهره، اسكندريه، پورت سعيد، الفيوم، اسيوط،
بحرالا حمر، كفرالشيخ، الاقصر و دمياط- در روزهاي ششم و هفتم آذرماه جاري
برگزار شد و كار انتخاب نمايندگان مستقل -56 نفر- عمدتا به 14 و 15 آذر
موكول گرديد.
در انتخابات دور اول 50 حزب، 199 فهرست انتخاباتي
1452 نامزد حزبي و 108 نامزد مستقل شركت كردند كه بطور كلي در شش دسته-
شامل اسلام گراها، ملي گراها، غرب گراها، چپگراها، عوامل رژيم گذشته و
ناصريست ها- قرار داشتند در انتخابات دور اول اسلام گراها از حدود 7/9
ميليون راي 3/6 ميليون راي -يعني حدود 65 درصد آراء- را به خود اختصاص
دادند كه شامل سه جريان اخوان المسلمين با حدود 6/36 درصد كل آراء و حدود
56 درصد آراء اسلام گرايان، جريان سلفي النور با حدود 3/24درصد كل آراء و
حدود 3/37 درصد آراء اسلام گرايان و جريان الوسط با حدود 3/4 درصد كل آراء و
حدود 5/6 درصد آراء اسلام گرايان ميشود.
در مرحله بعد از 52
كرسي، 40 كرسي - يعني 77 درصد- به اسلام گراها شامل 35 كرسي اخوان و 5 كرسي
جريان سلفي النور رسيد. با اين وصف مجموع كرسيهاي اسلام گراها در
انتخابات اخير كه شامل 9 استان اصلي مصر ميشود به حداقل 116 كرسي از 168
كرسي يعني نزديك 70 درصد كرسيها رسيد.
اين در حالي است كه تعداد
كرسيهاي 4 حزب متعلق به جوانان ميدان التحرير كه عمدتا اسلام گرا هستند
نيز حداقل به 30 كرسي ميرسد و از اين رو كرسيهاي مجموع جريانات سكولار-
غرب گرا، ملي گرا، چپگرا و ناصريست- حدود 20 كرسي است و اين همه در حالي
است كه طي ماههاي اخير براي به قدرت رسيدن سكولارها ميليونها دلار هزينه
شد و اروپا و آمريكا و رژيمهاي وابسته عرب به انواع شيوهها متوسل شدند.
با اين وصف ميتوانيم بگوئيم، شكست سكولارها يعني شكست مطلق غرب در مصر و
به تبع آن شكست در شمال آفريقا.
3- در تحليل آراء جريانات اسلام
گرا چند نكته قابل تامل وجود دارد. نكته اول اين است كه درباره گروههايي
كه اسلام گرا خوانده ميشوند ميتوان قضاوتهاي مختلفي داشت ولي در اينكه
رأي حدود 70 درصدي مردم مصر به اسلام گراها از عمق و علاقه مردم مصر به
اسلام و اسلام گرايي حكايت ميكند، نميتوان كمترين ترديدي داشت و اين بدان
معناست كه اسلام گرايي در مصر ريشهاي عميق دارد و آينده از آن اسلام
گرايي است.
نكته دوم اين است كه احزاب اسلام گرا در مصر تجربه
حكومت داري نداشته و احتمال خطا و اشتباه درباره پارهاي از رفتارها و
مواضع آنان وجود دارد كه قضاوت نهايي درباره آنان نبايد با استناد به اين
خطاها صورت بگيرد كمااينكه خود ما در مرحله شكل دهي به نظام سياسي -سالهاي
57 و 58- خطاهايي - از قبيل ميدان دادن به غرب زدگان- داشته ايم ولي اين
خطاها هويت و آينده انقلاب را به خطر نيانداخته چرا كه متن مردم دنبال
حاكميت اسلام بودند. البته نبايد بروز خطا و اشتباه را كم اهميت تلقي كرد و
جبران ناپذير بودن بعضي از خطاها را از نظر دور داشت.
خراسان
«زنگ خطري براي پوتين» عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم عليرضا رضاخواه است كه در آن ميخوانيد:
به دنبال اعلام نتايج ششمين دوره انتخابات دوما (پارلمان) روسيه، موجي از اعتراضات در پهناورترين کشور جهان را فراگرفت.
معترضان
معتقدند که حزب حاکم روسيه واحد به رهبري ولاديمير پوتين نخست وزير با
بهره گيري از تقلب گسترده توانسته در اين انتخابات اکثريت کرسيهاي دوما را
در اختيار خود درآورد. فارغ از درستي يا نادرستي اين ادعا با اين که برخي
معترضين به نتايج انتخابات دوماي ششم روسيه همچنان بر پي گيري خواستههاي
خود از طريق برگزاري تجمعات تأکيد دارند، اما به نظر ميرسد مخالفان اصلي
يا دلايل محکمي براي وجود تقلب ندارند يا به وضع موجود راضي شده و قصد
ندارند طرفداران خود را براي شرکت در تظاهرات بيشتر به خيابانها بکشانند؛
چرا که به اعتقاد بسياري از تحليل گران نتايج انتخابات روز يک شنبه گذشته
نشانه افول جايگاه حزب روسيه واحد نسبت به گذشته است. اين درحالي است که
اين حزب در اين دوره از انتخابات دوما با اتخاذ تاکتيک معرفي کانديداي
غيرحزبي مشهورازجمله هنرپيشگان و ورزش کاران تلاش کرد آراء بيشتري را بدست
آورد و در همين راستا از 599 نفر فهرست نامزدان خود براي شرکت در رقابتهاي
انتخاباتي تنها 416 نفررا حزبي معرفي کرد و 183 نفر هم نامزد غيرعضو حزبي
معرفي نمود با وجود اين نسبت به دوره قبل 77 کرسي را از دست داد.
علاوه
بر اين موضوع کاهش 3 درصدي ميزان مشارکت مردم در اين دوره نسبت به
انتخابات دوره قبل نيز مويد اين است که محبوبيت پوتين و باند سن پترزبورگي
اش در حال افول است. واقعيتي که چند ماه مانده به برگزاري انتخابات رياست
جمهوري روسيه به مثابه هشداري جدي براي ساکنان کاخ کرملين به حساب ميآيد.
هشداري که بيش از همه متوجه ولاديمير پوتين ميباشد که اخيرا به طور رسمي
آمادگي خود را براي دراختيار گرفتن مدد پست رياست جمهوري اعلام کرده است.
به اعتقاد برخي ازکارشناسان سياستهاي اتخاذ شده توسط سران حزب روسيه واحد 3
طيف از معترضان را در جامعه روسيه به وجود آورده است. دسته اول گروهي از
معترضين افرادي هستند که بر سياستهاي اقتصادي دولت اعتراض دارند. چرا که
با اين که در آمد نفتي و گازي روسيه طي چهار سال گذشته افزايش پيدا کرده
است، ولي وضعيت اقتصادي روسيه نسبت به چهار سال قبل بدتر شده است. اين
موضوع از آمار بيکاري، ميزان تورم موجود و هم چنين بحث فرار سرمايه که در
يک سال و نيم گذشته چيزي نزديک شصت ميليارد دلار از روسيه خارج شده است،
قابل مشاهده است. در طي ساليان اخير با توجه به شرايط و نوع سيستم اقتصادي
روسيه عملا حزب بي نام فقيران و درماندگان اجتماعي در روسيه شکل گرفته است و
اگرچه قدرت سازماندهي فعال ندارد ليکن از شرايط انتخاباتي روسيه سود جسته و
قصد دارد که حقوق وجايگاه خود را معرفي و آشکار سازد. امري که چادائف رئيس
سابق بخش سياسي کميته مرکزي روسيه واحد پيشتر نسبت به آنهشدار داده بود.
گروه
دوم که بر اساس نتايج انتخابات بيشترين طرفدار را بين مخالفان دارند
گروههايي هستند که به دنبال اقتدار روسيه هستند و در پي آن هستند که روسيه
دوران شوروي احيا شود و روسيه بتواند به عنوان يک بازيگر قدرتمند در برابر
غرب مطرح باشد. اعتراضاتي که اين گروه دارند بيشتر متوجه سازشکاريهايي
است که طي چهار سال گذشته، دولت مدودف در مقابل آمريکا و متحدانش داشته است
و هم سويي با غرب را نميپسندند و منتقد سياستهاي چهار سال گذشته هستند.
مطرح
ترين نماينده اين طيف حزب کمونيست روسيه ميباشد که با وجود کسب موفقيت
خوبي در انتخابات پارلماني بيشترين حضور را در جريان اعتراضهاي روزهاي
گذشته داشته است. پديدهاي در صحنه سياسي روسيه که برخي آن را "ناسيوناليسم
روسي" و برخي "بازگشت به استالينيسم" ناميدهاند.
گروه سوم احزاب و
جمعيتهاي غرب گرا مانند کاسپاروف، قهرمان سابق شطرنج هستند. آنها سياست
نزديک شدن هر چه بيشتر با غرب را دنبال ميکنند و معتقدند نوعي ديکتاتوري
حزبي در روسيه امروز حاکم است و شخص پوتين را به اقتدارگرايي متهم ميکنند.
نمتسوف، معاون نخست وزير سابق روسيه يا کاسيانف که نخست وزير قبلي روسيه
در طي سالهاي 2004 تا 2008 بوده افراد مهم اين طيف را تشکيل ميدهندکه
مخالف سياستهاي پوتين هستند و به دنبال نوعي نزديکي هرچه بيشتر به غرب
هستند. در واقع آنها با الهام از تظاهرات بهار عربي تصور ميکنند که
ميتوانند از فضا استفاده کرده و شخص پوتين را به تجديد نظر در سياستهاي
خود وادار کنند.
جمهوري اسلامي
«ليبي نيازمند انقلاب دوم» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد:
نشانههاي
انحراف در انقلاب ليبي هر روز آشكارتر ميشود. بعد از آنكه زمام امور
حكومت موقت ليبي به دست عناصر غرب گرا افتاد، اكنون آشكارا سخن از ضرورت
برقراري رابطه ميان اين كشور و رژيم صهيونيستي به ميان آمده و روزنامه
صهيونيستي هاآرتص از تماسهاي مقامات تل آويو با شوراي انتقالي ليبي در
زمينه گشايش سفارت اين رژيم در طرابلس پرده برداشت و نوشت: به زودي يك
ديپلمات اسرائيلي كه نامزد سفير شدن در ليبي است به طرابلس سفر ميكند.
براساس
گزارش هاآرتص، قرار است "رسلان ابوراكون" ديپلمات اسرائيلي كه از اعراب
دروزي است به عنوان سفير رژيم صهيونيستي در ليبي مشغول كار شود. براساس
همين گزارش "راكون" به زودي در رأس هيأتي، كه تعدادي از پزشكان اسرائيلي هم
در آن عضويت خواهند داشت، به طرابلس، مركز ليبي، سفر ميكند تا مردم ليبي
تصور مثبتي از رژيم صهيونيستي به دست آورند و همين امر زمينه تأسيس سفارت
اين رژيم در طرابلس و حضور "راكون" در رأس آن را فراهم سازد. راكون، درحال
حاضر به عنوان معاون كنسولگري رژيم صهيونيستي در ايالت آتلانتاي آمريكا
مشغول فعاليت است.
نكته قابل توجه اينست كه دولت موقت ليبي نه تنها
اين خبر را تكذيب نكرده بلكه احمد شعباني، سخنگوي شوراي انتقالي نيز در
گفتگو با روزنامه هاآرتص بر ضرورت برقراري ارتباط ميان ليبي و رژيم
صهيونيستي تأكيد كرده است.
بررسي رويدادهاي هفتههاي اخير ليبي
نكاتي را نمايان ميكند كه نشان دهنده آينده پرفراز و نشيب اين كشور تا
استقرار يك نظام حكومتي با ثبات ميباشد. همين بررسي، پرده از اين واقعيت
بر ميدارد كه تصور آيندهاي منطبق بر خواست و اراده تودههاي مردم و
اعتقادات اسلامي آنها در نظام حكومتي ليبي يك تصور خوشبينانه است. درست
است كه مردم ليبي خواستار حاكميت اسلام هستند ولي معادلات سياسي پشت پرده و
زدوبندهائي كه سياستمداران غرب گراي ليبي با قدرتهاي غربي دارند، موانع
بزرگي بر سر راه تحقق اين خواسته مشروع مردم ايجاد كرده و ميكنند كه چه
بسا آنچه به عنوان سرنوشت سياسي اين كشور رقم ميخورد، درست عكس آن چيزي
باشد كه مردم براي آن قيام كردند و خون دادند و فداكاري كردند.
در
تحولات هفتههاي اخير ليبي، دستهاي پليدي مشاهده ميشوند كه اگر با
هوشياري انقلابيون ليبي قطع نشوند، انقلاب اين كشور به سرعت مصادره خواهد
شد و به چيزي برخلاف ماهيت خود تبديل خواهد گرديد. همزمان با انتشار خبر
مربوط به تأسيس قريب الوقوع سفارت رژيم صهيونيستي در طرابلس، از لندن نيز
اخباري مبني بر تشكيل جلسات پياپي توسط يهوديان مقيم انگليس با هدف تشويق
يهودياني كه در ليبي سوابقي داشتند به سفر به اين كشور به گوش ميرسد. در
اين جلسات مقرر شده است يهوديان انگليس با حمايت مقامات لندن به ليبي بروند
و خواستار پس گرفتن آنچه مدعي هستند به عنوان اموال و دارائيهاي يهوديان
در ليبي وجود دارد بشوند. مهمتر آنكه در اين جلسات، سخن از ضرورت حضور دراز
مدت اين يهوديان در ليبي با هدف نفوذ در اركان حكومتي اين كشور به ميان
آمده و مقرر شده تا آنجا كه مقدور است يهوديان براي حضور در مراكز تصميم
سازي ليبي تلاش نمايند.
آنچه تأسف بار است اينست كه همين دستهاي
پليد، در جهان عرب نيز رژيم صهيونيستي را براي رسيدن به اهداف خائنانهاش
ياري مينمايند. روزنامه هاآرتص در گزارش خود از همكاري تنگاتنگ شيخ نشين
قطر با رژيم صهيونيستي براي تأسيس سفارت اين رژيم در ليبي خبر داده و
نوشته: "تل آويو، دولت قطر را قويترين بازوي خود در منطقه عربي ميداند.
به همين دليل، قطر در مقابل كمكهاي اسرائيل براي حضوري قدرتمندتر از نظر
ديپلماتيك در دنيا ميتواند در تأسيس سفارتخانه در كشورهاي عربي نقش مؤثري
برعهده بگيرد. "
رسالت
«انتخابات؛ تهديد يا فرصت» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن ميخوانيد:
انتخابات
به تعبير مقام معظم رهبري يك خون تازه در رگهاي كشور و يك روح تازه در
كالبد انقلاب است. با فرا رسيدن ايام انتخابات مردم فرصت پيدا ميكنند تا
با نقد مشفقانه، خادمان بهتري براي تدبير امور در اجرا و تقنين برگزينند.
انتخابات يك فرصت براي نوسازي كشور است. انتخابات يك فرصت براي تحكيم
پايههاي امنيت ملي و مشروعيت نظام از طريق تعميق مشاركت عمومي است. نخبگان
و مردم و از همه مهمتر نظام بايد مراقبت كنند كه دشمن اين خون را آلوده
نكند و آن روح بزرگ را آزار ندهد.
لذا ترديدي نيست انتخابات يك
فرصت است نه تهديد اما دشمن ميخواهد با نبرد نرم آن را به صورت يك تهديد
براي امنيت ملي درآورد. مقام معظم رهبري يك بار هشدار داده بودند؛
«انتخابات يك حادثه چالش برانگيز است مراقب باشيد اين چالش به امنيت ملي
صدمه نزند»
(12 شهريور 90) نوع مداخله دشمن در امر انتخابات از جنس
تهديد امنيت ملي آن است كه: «نقد» را به «اعتراض» و اعتراض را به «آشوب»
تبديل كند. به هر حال ايام انتخابات عملكرد منتخبين مردم زير نگاه تيز بين
نقادانه نخبگان و مردم قرار دارد. اگر نقد به صورت منصفانه باشد و در مسير
ادب و آداب خاص خود قرار گيرد محصول آن اصلاح امور است. در اين اصلاح ممكن
است يك خدمتگزار حتي مسئوليت خود را به كسي واگذار كند كه مردم به او روي
آوردهاند يا اينكه اجازه بدهند فرد منتخب به خدمت خود ادامه دهد. اين بايد
در يك فرايند آرام، معقول و جوانمردانه صورت پذيرد.
كساني كه
بخواهند اين فرايند را از مسير معقول خود خارج كنند و آن را به شكل اعتراض و
آشوب درآورند، انتخابات را از حالت فرصت براي اصلاح امور و تحكيم امنيت
ملي خارج ميكنند لذا سرويسهاي جاسوسي و امنيتي دشمن در اين حوزه فعال
هستند نمونه بارز اين شرارت را در انتخابات سال 88 به خوبي ديديم. فرايند
آرام، معقول و جوانمردانه انتخابات همان شرايطي است كه در قانون انتخابات
براي انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان آمده است خارج از اين فرايند فقط يك
نقشه آشوب وجود دارد كه در اتاق جنگ نرم دشمن طراحي ميشود. در فتنه سال 88
يك اتاق فرمان و كنترل وجود داشت كه از طريق خبر و تحليل، در نوع
رقابتهاي انتخاباتي اخلال ميكرد برخي رسانههاي داخل از اين اتاق كنترل و
فرمان دستور ميگرفتند و شب گفتههاي بيبيسي و راديو آمريكا را در تيتر
اول خود واتاب ميدادند.
دشمن كاري كرد كه برخي خيال ميكردند با
عقل و تدبير خود به تحليل خاص در اضلاع رقابت رسيدهاند، حال آنكه اين خيال
و توهم همان چيزي بود كه از اتاق كنترل و فرمان، هدايت ميشد اين كار آن
قدر هوشمندانه انجام شد كه اين افراد متوجه نبودند درست همان كاري را
ميكنند كه دشمن ميخواهد. البته برخي هم از قبل به ملت پشت كرده بودند و
با اجانب ساخته بودند. اما برخي واقعا به اين امر واقف نبودند كه دارند به
ملت و كشور خود خيانت ميكنند و امنيت ملي را به خطر مياندازند. نوع
انقلابهاي مخملي در منطقه و حتي همين انتخابات اخير روسيه نشان داد
آمريكاييها مرضي پيدا كردهاند كه فقط از طريق اخلال در دموكراسي كشورها
درمان ميشود.
غرب به طور اعم و آمريكا به طور اخص مايلند در
كشورهاي جهان در هر انتخابات كساني روي كار آيند كه بتوانند منافع آنها را
تأمين كنند. خانم كلينتون در مورد نتايج انتخابات پارلماني روسيه همان
حرفهايي را زد كه در فتنه سال 88 در ايران زده بود. او گفته در انتخابات
روسيه تقلب شده است. و بايد رأي معترضين شمرده و صداي آنها شنيده شود. اين
عده كه خانم كلينتون خواهان شنيدن صداي آنهاست همانهايي هستند كه منافع و
صداي آمريكا را در هر كشوري واتاب ميدهند.
حمايت
«هزينههاي انگليس براي اروپا» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن ميخوانيد:
رژيم
سلطنتي انگليس كه برخلاف ساختار نظام بينالملل هنوز براساس دموكراسي
واقعي اداره نميشود و ملكه و خاندان سلطنتي حاكمان اصلي آن ميباشند
همواره بر اين ادعا بوده كه بازيگر اصلي صحنه بين الملل بوده و از ابزارهاي
گوناگون به ويژه سياست تفرقه و بحران سازي براي تحقق اين سياست
بهرهبرداري كرده است.
هرچند كه لندن همچنان با اين توهم سياست
جهاني خود را تدوين ميكند اما روند تحولات از گرايشات جهاني براي به انزوا
كشاندن اين كشور و به نوعي تكرار سرنوشت كنوني آمريكا براي آن حكايت دارد.
اين رويكرد نه تنها در مناطق دور دست، بلكه در قلب اتحاديه اروپا نيز
مشاهده ميشود چنانكه در روزهاي اخير كشورهاي اروپايي بر جدايي از انگليس
تاكيد كردهاند، اين روزها چنان بوده كه حتي افراد مانند «چارلز گرانت»
مدير مركز اصلاحات اروپا پس از راي منفي لندن به اصلاح قوانين اروپا براي
خروج از بن بست اقتصادي، از انزواي منطقهاي انگليس سخن گفت.
بسياري
از ناظران سياسي بر اين امر تاكيد دارند كه سياستهاي انگليس موجب دوري
اعضاي اتحاديه اروپا از اين كشور گرديده و بيش از آنكه اين كشور را متحدي
براي خود بدانند آن را عامل افزايش هزينههاي خود ارزيابي ميكنند چرا كه
اولا انگليس در طول فعاليت اتحاديه اروپا براساس منفعت طلبي خويش با قوانين
و تصميماتي اتحاديه مخالفت كرده چنانكه از دلايل عدم اجرايي شدن پيمان
ليسبون و در نهايت تزلزل آن سياستهاي لندن بوده است.
اكنون نيز در
عرصه مقابله با بحران اقتصادي اروپا، مخالفتهاي انگليس با اصلاحيههاي مطرح
شده به چالش بزرگ مبدل شده است. بسياري از اعضاي اتحاديه تاكيد دارند كه
انگليس صرفا منافع خود را در نظر دارد و ساير كشورها براي آن اهميتي
ندارند.
ثانيا سياستهاي جنگطلبانه و نيز همراهي انگليس با آمريكا و
صهيونيستها ميلياردها يورو و هزينه براي اروپا داشته است. كارنامه جنگ
افغانستان، عراق و ليبي نشانگر نقش همه جانبه انگليس براي گرفتار ساختن
اروپا در اين جنگها است امري كه ديگر دولتها و ملتهاي اروپايي پذيرنده آن
نبوده و خواستار پايان آن هستند.
ثالثا جايگاه منفي انگليس در ميان
افكار عمومي جهان موجب شده تا ملتها و دولتها با ديد منفي به اتحاديه
اروپا بنگرند كه خود از دلايل عدم توسعه جايگاه اروپا در صحنه بينالملل
بوده است. مردم جهان انگليس استعمارگري ميدانند كه اكنون نيز با تفرقه
افكني و بحران سازي به دنبال سلطه و حتي تجزيه كشورها است.
با توجه
به اين شرايط ميتوان گفت كه اتحاديه اروپا با دوري از انگليس تلاش دارد
ضمن تحكيم وحدت داخلي از هزينههاي ايجاد شده از سوي انگليس براي اتحاديه
در صحنه بينالملل كاسته تا شايد بدينوسيله از شرايط موجود خارجي گردد.
آنها
اكنون انگليس را مانعي براي تحقق اهداف داخلي و جهاني اتحاديه اروپا
دانسته لذا با به انزوا كشاندن لندن به دنبال مقابله با اين روند هستند.
آفرينش
«عربستان و رويکرد در مقابل نفت ايران» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن ميخوانيد:
چندي
پيش وزراي خارجه اتحاديه اروپا در بروکسل تلاش براي توقف واردات نفت از
ايران را آغاز و اعلام کردند که بر سر تحريمهاي وسيعتر توافق دارند و در
حال بررسي قوانين بيشتر تاثيرگذار که بخشهاي مالي و انرژي ايران را مورد
هدف قرار دهد، هستند. در اين بين واشنگتن نيز اقداماتي را در زمينه تحريم
ايران در دستور کار دارد. در اين حال آنچه که اکنون اهميت دارد تحريم فروش
نفت ايران است. يعني کشورهاي غربي که در صنعت نفت تکنولوژيهاي انحصاري در
جهان را و در کليه بخشهاي مطالعات، اکتشاف، توليد و استخراج و سپس حمل و
توزيع در دست دارند اميد دارند که با تحريم صادرات نفت، ايران را حداقل از
ميلياردها دلار درآمد نفتي محروم کنند و تامين 50 درصد بودجه ايران را سخت و
ناممکن سازند. در اين راستا بايد گفت در واقع اگر واقع بينانه نگاهي به
اين امر داشته باشيم از يک سو بايد گفت در صورتي که واردات نفت خام ايران
تحريم شود جايگزيني نفت خام ايران براي کشورهاي اروپايي و... سخت خواهد
بود.
يعني از آنجا که کشورهاي عضو اتحاديه اروپا 450 هزار بشکه نفت
خام در روز از ايران وارد ميکنند اين رقم حدود 11 درصد از صادرات نفت خام
ايران را تشکيل ميدهد و همچنين کشورهاي ايتاليا، اسپانيا و يونان سه
مشتري بزرگ نفت خام ايران در اروپا نيز هم اکنون از بحران اقتصادي رنج
ميبرند بي شک در صورت تحريم نفت ايران وضعيت اقتصادي اروپا بدتر خواهد شد.
از سوي ديگر نيز تحريم نفت ايران به عنوان پنجمين کشور بزرگ صادرکننده نفت
خام از سوي غرب در شرايطي که دو سوم نفت صادراتي ايران به کشورهاي آسيايي
ارسال ميشود ضربهاي شايد بتوان گفت اساسي به کشور تلقي نميگردد.
در
مقابل نيز اگر به سناريويي ديگر نگاه کنيم بي شک در دو سال گذشته جدا از
نگاه غرب و اروپا اين عربستان سعودي بوده است که کوشيده تا با توجه به
پتانسيلهاي نفتي خود فشارهايي را بر ضد ايران استفاده کند. در اين بين از
آنجا که عربستان سعودي تنها توليد کننده نفت است که حدود سه و نيم ميليون
بشکه نفت در روز، ظرفيت مازاد بر ميزان توليد فعلي خود دارد( يعني از ظرفيت
توليدي 12 و نيم ميليون بشکه در روز برخوردار است) اين کشور عملا ميتواند
در سايه هماهنگي با غرب و اروپا کشورهاي چين، هند و کره جنوبي، بزرگترين
مشتريان نفت خام ايران را به پر کردن سهم صادراتي نفت ايران اقناع کند. در
اين راستا در سايه اختلافات تهران و رياض و همکاري رياض با غرب عربستان
ماههاست که به دقت ميزان نفت صادراتي از ايران به مشتريان بزرگش را تحت نظر
دارد، شمارش دقيق محمولههاي صادراتي نفت ايران را آغاز کرده است و همچنين
مذاکراتي را با خريداران عمده نفت ايران در خاور دور و آسيا (چين، کره
جنوبي و هند) انجام داده است.
در اين بين عملا عربستان سعودي در
حال افزايش توليد در وضعيت حذف نفت ايران از بازار اروپاست و در صورت
برقراري تحريمهاي نفتي ايران اين عربستان است که ميتواند نقش مخرب و
ويرانگري را بر ضد منافع ملي ايران و تامين نفت براي کشورهاي آسيايي بازي
کند. امري که با در نظر گرفتن تنشها بين تهران و رياض و همراهي رياض با
غرب نبايد از نظر دور داشت و به طور کلي آن را غير محتمل فرض کرد.
مردم سالاري
«دولت اصولگرا و ترافيک تهران» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم حميدرضا شکوهي است كه در آن ميخوانيد:
در
شرايطي که رويدادهاي مهمي، چه در داخل کشور و چه در عرصه بين الملل در حال
وقوع است، شايد نگارش سرمقاله در مورد ترافيک تهران اندکي غيرعادي به نظر
برسد، اما واقعيت آن است که ترافيک در کلا ن شهري همچون تهران که پايتخت
کشور است و حدود 15 درصد از جمعيت کشور را در خود جاي داده و مرکز مهم
تصميم گيريهاي سياسي و اقتصادي و مبدا اغلب تحولا ت کشور محسوب ميشود،
موضوعي نيست که بتوان با بي تفاوتي از کنار آن عبور کرد; به ويژه در شرايط
کنوني که ترافيک کلا ن شهر تهران طي هفتههاي اخير به وضعيت غيرقابل تحملي
رسيده و از آغاز مهر ماه تاکنون، معابر پايتخت در اکثر ساعات ابتدايي و
انتهايي روز، ترافيک و ازدحام بي سابقهاي را تجربه ميکنند و اين موضوعي
است که ميليونها نفر از جمعيت پايتخت، آن را با تمام وجود احساس ميکنند.
علا
وه بر اين که ساعتها از وقت مردم در ترافيک سنگين تهران به هدر ميرود و
زمان رسيدن به مقصد براي شهروندان تهراني در ساعات آغاز و پايان روز، سه
وحتي چهار برابر شده است، ترافيک سنگين تهران باعث ناراحتي اعصاب و عصبانيت
شهروندان ميشود و صبحها با خستگي در محل کار خود حاضر ميشوند و عصرها
با رواني خسته به منزل بر ميگردند. آلودگي هوا با ترافيک افزايش مييابد و
همين امر در افزايش افسردگيها و بيماريها تاثيري غيرقابل انکار دارد.
علا
وه بر آن بخش زيادي از سوخت مصرفي خودروها که با هزينههاي سنگين پالا يش
در کشور توليد ميشود، در ترافيک، به معناي واقعي کلمه به هدر ميرود. اما
مسوولا ن براي رفع ترافيک تهران چه برنامهاي دارند؟ اگر بگوييم هيچ، سخني
به گزاف نگفته ايم چرا که هر روز ترافيک تهران- و به تبع آن اغلب کلا ن
شهرهاي کشور- افزايش مييابد اما خبري از تقويت ناوگان حمل ونقل عمومي
نيست.
در اين شرايط، عذابآورترين جملا ت، عباراتي است که گاه از
زبان گويندگان و مجريان راديو و تلويزيون ميشنويم و مردم را به عدم
استفاده از خودروي شخصي و بهره گيري از وسايل حمل ونقل عمومي دعوت ميکنند و
اين در حاليست که ناوگان حمل ونقل عمومي، حتي توان پاسخگويي به تقاضاي
فعلي را هم ندارد و مشخص نيست چگونه ميتواند با وضعيت فعلي که مردم در آن
به هم فشرده ميشوند پاسخگوي نياز جديدي باشد.
باروي کارآمدن دولت
احمدي نژاد که زماني خودش شهردار تهران بود و طبيعتا با مشکلا ت پايتخت
آشنايي داشت، تصور ميشد مجال مناسبي براي حل مشکلا ت شهر تهران ايجاد شده
وحضور فردي اصولگرا در راس شهرداري تهران، ميتواند زمينه تعامل دو دستگاه
را فراهم سازد. اما گذشت زمان ثابت کرد که تصورات، اشتباه بوده و دولت
اصولگرا که ميتوانست توانايي مديريت خود را با رفع مشکل پايتخت کشور به
عموم مردم نشان دهد، يا نسبت به مشکلا ت مردم تهران بي تفاوت است، يا اينکه
توانايي حل مشکلا ت مردم پايتخت را ندارد. دولتي که در مصوبات سفرهاي
استاني رکورددار است و براي حل مشکلا ت دورترين روستاها هم مصوبه دارد،
براي ترافيک تهران هيچ قدم محسوسي برنداشته است.
شايد به اين دليل
که دولت نهم و دهم، پيش از آنکه به فکر حل مشکلا ت مردم تهران باشد،
درانديشه رفع مسايل مردم ساير استانها است و گويا تمايلي هم به تغيير مسير
حرکت خود ندارد. در 6 سال و نيم گذشته، توانايي دولت اصولگرا در حل مشکلا ت
مردم تهران زير سوال رفته و از اين موضوع گريزي نيست که دولت اصولگراکه
زماني داعيه مديريت برجهان را داشته، از مديريت براي حل مهمترين مشکل مردم
تهران يعني ترافيک ناتوان است.
شرق
«دو راهي لندن» عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم صادق خرازي است كه در آن ميخوانيد:
يك
بار ديگر روابط فيمابين ايران و بريتانيا با مشكل مواجه شده است. به دنبال
تصميم چند هفته گذشته دولت انگليس مبني بر تحريم بانك مركزي ايران به دليل
فعاليتهاي هستهاي غيرقانوني ادعايي علیه ايران، پارلمان ايران در اقدامي
تلافيجويانه سطح روابط دو جانبه را به سطح كاردار كاهش داد. خشم ايران از
اين اقدام انگليس زماني از كنترل خارج شد كه دانشجويان به ساختمانهاي
سفارت انگليس در تهران حمله كردند كه پس از مدتي توسط پليس بيرون رانده
شدند.
در پاسخ، دولت انگليس سفارت خود در تهران را تعطيل كرد و
دستور داد سفارت ايران در لندن بسته شده و تمامي كاركنان آن اخراج شوند. از
زمان برقراري روابط ايران و انگليس در قرن سيزدهم ميلادي، دو كشور روابط
پر فراز و نشيبي داشتهاند. مردم ايران خاطره خوبي از فعاليتهاي انگليس در
طول چند قرن اخير در ايران ندارند.
دولتها در انگليس و نه مردم
آن كشور به مكار بودن مشهورند. دلايل جالب توجهي براي چنين ادعايي وجود
دارد. نفوذ انگليس بر شاهان فاسد قاجار براي برخورداري از امتيازهاي ويژه
براي شركتهاي انگليسي منجر به خشم عمومي عليه دخالت آن كشور در امور داخلي
ايران در آن دوره شد. مردم ايران نميتوانند فراموش كنند كه اين انگليس
بود كه رضاشاه را در سال ١٩٢١ به قدرت رساند و در زمان حمله روسيه و انگليس
به ايران در زمان جنگ جهاني دوم كه عملا منجر به تقسيم ايران به دو بخش
تحت كنترل دو قدرت جهاني شد، وي را از حكومت ساقط كرد.
در سال ١٩٥٣
انگليسيها دوباره دست به كار شدند و به ياري سازمان جاسوسي آمريكا
شتافتند كه عليه دولت ملي دكتر مصدق كودتايي را كه منجر به سقوط وي شد،
سازماندهي كردند.
دولت انگليس تا زمان پيروزي انقلاب در سال ١٩٧٩ به
حمايت خود از شاه ايران ادامه داده و از آن زمان تاكنون مواضع خصمانهاي را
عليه جمهوري اسلامي اتخاذ كرده است كه روشنترين مورد آن حمايت آن كشور از
صدام حسين در طول جنگ ايران و عراق بود. انگليس همچنان از سازمان تروريستي
مجاهدين خلق نيز حمايت كرده و به اعضاي اين گروه پناه داده است.
سال
گذشته انگليس در خارج كردن نام اين سازمان تروريستي از فهرست سازمانهاي
تروريستي اتحاديه اروپا نقش تعيينكنندهاي داشت. تصميم اخير انگليس مبني
بر تحريم بانك مركزي ايران توسط برخي حقوقدانان بهعنوان جنگ عليه ايران
تلقي شده است. بااين وجود حمله عليه سفارت انگليس در تهران كه بهرغم ادعاي
مقامات انگليسي مورد تاييد مقامات رسمي ايران نبوده است به هيچوجه قابل
توجيه نيست. اين اقدام مغاير كنوانسيون ١٩٦١وين درخصوص روابط ديپلماتيك به
ويژه ماده ٢٢ آن است كه اماكن ديپلماتيك را غيرقابل تعرض ميشناسد.
در
عين حال، تصميم دولت انگليس مبني بر اخراج تمامي پرسنل سفارت ايران در
لندن مغاير روح حاكم بر كنوانسيون مذكور است. عنصر نامطلوب قلمداد كردن
تمامي اعضاي نمايندگي ايران در لندن در حقيقت سوءاستفاده از اختيارات دولت
ميزبان براساس ماده ٩/١ كنوانسيون وين است. تصميم به بستن سفارت ايران،
شهروندان ايراني و افراد ديگري را كه در انگليس زندگي ميكنند از خدمات
كنسولي محروم كرده است. اين اقدام در تعارض با مفاد ماده ٣/٢ كنوانسيون
مزبور است كه اعلام ميدارد «هيچ موضوعي در اين كنوانسيون به مثابه جلوگيري
از اجراي فعاليتهاي كنسولي توسط يك نمايندگي ديپلماتيك نيست.»
تهران امروز
«ميدان گازي خزر يك فرصت بزرگ طلايي» عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم حسامالدين كاوه است كه در آن ميخوانيد:
كشف
يك ميدان گازي بزرگ در حوزه درياي خزر ميتواند خبر خوبي باشد اما در
صورتي كه دولت و وزارت نفت در اسرع وقت مقدمات بهرهبرداري از اين ميدان
گازي عظيم را فراهم سازند.
در ميدان گازي پارس جنوبي متاسفانه به
علل بسياري ازجمله تعلل وزارت نفت در فراهمآوري زيرساختهاي بهرهبرداري،
هماكنون كشور قطر سالهاست كه از اين ميدان مشترك بهرهبرداري ميكند و در
حال حاضر بيشترين درآمد سرانه را در جهان به دست آورده است.
در
ميدان گازي حوزه درياي خزر نيز ممكن است به دليل گستردگي اين حوزه برخي از
كشورهاي همسايه مدعي مالكيت بخشي از اين حوزه گازي بزرگ شوند و پيش از
ايران دست به بهرهبرداري از آن بزنند.
متاسفانه در حوزه فنآوري
نفت و گاز، كشور هنوز وابستگيهايي به خارج دارد و با وجود تحريمهاي
تشديدشونده، ممكن است در همين ميزان دريافت سختافزارهاي استحصال نفت و گاز
در آينده نهچندان دور دچار مشكل شويم.
راهكار برونرفت از
وابستگي اتكا به صنايع داخلي و توليد فنآوريهاي به روز در حوزه نفت و گاز
است. امري كه تلاش و تكاپوي شبانهروزي صنعت نفت و همكاري صنايع بخش خصوصي
و دولتي و دانشگاهها و مراكز علمي را ميطلبد.
در آينده ميزان
وابستگي كشورهاي جهان به مصرف گاز افزايش خواهد يافت. در كشور ما نيز چنين
است. برآوردها نشان ميدهند كه عمر مخازن گازي بسيار بيشتر از عمر مخازي
نفتي است. از همين رو كشف اين ميدان گازي عظيم يك فرصت طلايي براي ايران
است. اين فرصت هنگامي محقق خواهد شد كه با يك برنامهريزي كارشناسانه و
مديريتي مدبرانه، زمينههاي بهرهبرداري از اين ميدان گازي فراهم شود.
حوزه
درياي خزر گرچه به لحاظ تقسيمات جغرافيايي هنوز ابهامات و اشكالاتي دارد
كه بايد پشت ميز مذاكره حل شود اما در عين حال نبايد فرصت بهرهبرداري از
اين ميدان گازي دچار فرسايش ناشي از سياستهاي نادرست و بوروكراسي دست و
پاگير شود.
هر روز و بلكه هر ساعت ارزش گرانبهايي دارد كه نبايد از
دست برود. بهرهبرداري از اين ميدان گازي نهتنها موقعيت ايران را در حوزه
انرژيهاي فسيلي تغيير مثبت خواهد داد بلكه بر روي ديپلماسي و روابط خارجي
ايران نيز موثر خواهد بود. فراموش نشود كه هنوز انرژي فسيلي در مقايسه با
ساير انواع انرژي ارزانترين نوع انرژي است و بنابراين جهان تشنه انرژي،
نياز فراواني براي پاسخگويي به تقاضاي روبه رشد خود دارد.
كشورهايي
همچون چين، هند، مالزي، اندونزي، ژاپن و نيز بسياري از كشورهاي غربي در يك
رقابت پنهان براي به دست آوردن انرژي بيشتر قرار دارند.
بهرهبرداري
سريع از اين ميدان گازي فرصت حضور در بازارهاي رقابتي را براي ايران فراهم
ميسازد و نبايد در اين مهم دچار فرصتسوزي شويم.
فرهيختگان
«تاکتیک روسیه» عنوان يادداشت روز روزنامه فرهيختگان به قلم جهانگیر کرمی است كه در آن ميخوانيد:
ریشه
این تناقض که روسیه از طرفی در مقابل تحریمهای یکجانبه و گزارشهای
مغرضانه میایستد و مخالفت نشان میدهد و از طرف دیگر به قطعنامههای
معتدلتر رای میدهد را باید در چند مفهوم جست. یکی از این مفاهیم این است
که روسیه طبیعتا با ایران و کشورهای غربی روابطی دارد. اگر صرفا عامل سیاسی
را عامل تصمیمگیری دولتها به قطعنامههای بینالمللی بدانیم، روابط هر
کشوری با دولتهای دیگر میتواند فاکتوری برای اثرگذاری بر آن تصمیم باشد.
روسیه هم با ایران روابط خوبی دارد و هم با کشورهای غربی روابط گستردهای
دارد.
از طرفی باید این نکته را هم در نظر داشت که باید روسیه
را در قامت واقعیتهای امروزی روسیه تصور کرد. روسیه به هیچوجه خود را یک
قطب مقابل غرب نمیداند و نمیخواهد این نقش را بازی کند. درست است که از
منافع خود در مقابل غرب دفاع میکند، از اقدامات یکجانبه غرب انتقاد
میکند، با سوءاستفاده کشورهای غربی از نهادهای بینالمللی جلوگیری میکند
اما به هیچوجه این را بهعنوان اینکه یک قطب مقابل غرب است نمیبیند و
نمیخواهد چنین نقشی بازی کند. چراکه میداند که نه شرایط ایفای چنین نقشی
را دارد و نه توانایی پرداخت هزینههایی که ایفای این نقش به روسیه تحمیل
خواهد کرد.
لذا به نظر میرسد باید موضوع را در چارچوب این دو
مساله بررسی کرد. یعنی روسیه در مواقعی که منافعی خاص دارد با غرب مخالفت
میکند و در مواقعی که غربیها میخواهند از نهادهای بینالمللی علیه
دولتهای مستقل استفاده کنند، سعی میکند مخالفت کند. البته این تنها روسیه
نیست. برخی دولتهای دیگر هم این کار را انجام میدهند. اما روسیه به
هیچوجه نمیخواهد این حمایتها و مخالفتها را ادامه دهد که کاملا در
برابر غرب قرار گیرد. وضعیت میانهای که روسیه در آن قرار گرفته، یعنی نه
تسلیم در برابر تصمیمات غرب و نه مخالفت قاطع و تشکیل یک قطب در مقابل غرب
که باعث شده شاهد چنین نوساناتی در موضعگیریهای روسیه باشیم.
روسیه
مذاکره را امکانپذیر میداند به این دلیل است که روسیه برخلاف کشورهای
غربی که صرفا به موضوع هستهای ایران سیاسی نگاه میکنند و بعد این را
بهعنوان حلقهای در کنار سایر حلقهها برای یکسری اهداف سیاسی و نظامی
در آینده پیش میبرند، روسیه موضوع را تا حدی فنی و حقوقی میداند و به
همین دلیل از نگاه روسیه آنچه ایران به آن متهم است، آنچنان در پوششی از
اغراض سیاسی پیچیده شده که اگر دولتهای غربی این اغراض سیاسی را کنار
بگذارند و صادقانه وارد میدان شوند، امکان مذاکره و گفتوگو وجود دارد.
دنياي اقتصاد
«قیمت
آینده طلای جهانی: کسی بیشتر از شما نمیداند» عنوان سرمقاله روزنامه
دنياي اقتصاد به قلم دكتر مرتضی بینا است كه در آن ميخوانيد:
هدف اصلی
من از نوشتن این مقاله، مربوط به شایعات قیمت آینده طلای جهانی و عبث بودن
این شایعات است. برای این منظور، نخست انواع قیمتهاي طلا، یعنی قیمت
توافقی روزانه لندن، قیمت لحظهای، قیمت آتی، قیمت خرده فروشی و رابطه آنها
را با یکدیگر توضیح میدهم و نتیجهگیری را به عهده خواننده ميگذارم.
سوالی که ممکن است برای بعضی از خوانندگان مطرح شود این است که قیمت طلا در
بازارهای جهانی چگونه محاسبه میشود و آیا این قیمت در همه جای دنیا یکی
است؟ اگر در دنیايی زندگی میکردیم که بانكهای مرکزی و بانكهای بزرگ طلا
وجود نداشتند و به یکدیگر وام با پشتوانه طلا نمیدادند و بورسهاي آتی طلا
وجود نداشتند، آنگاه قیمت واقعی طلا در هر گوشه دنیا بر مبنای عرضه و
تقاضا بین خریداران کوچک طلا و فروشندگان تعیين میشد و قیمت طلا در هر
گوشه دنیا قیمت لحظهای متفاوتی میداشت.
هرچند قیمتها
نمیتوانستند به مدت طولانی از یکدیگر فاصله زیادی بگیرند و اختلاف قیمت
بین دو طلا فروش در دو نقطه جهان حدودا برابر هزینه انتقال طلا بین دو نقطه
میشد و مدتی هم که این اختلاف قیمت پابرجا میماند حدودا برابر زمان حمل
طلا بین این دو نقطه میبود. در این دنیای خیالی بدون بانكهای مرکزی و
بدون بانكهای بزرگ، رصد کردن قیمت طلا و به دنبال آن اعلام یک قیمت واحد
بینالمللی بهطور ثانیه به ثانیه عملا غیرممکن بود.
امروزه هم
قیمت طلا که بین خریداران کوچک و خردهفروشها معامله میشود در هر نقطه
دنیا و در هر لحظه متفاوت است، ولی به دلیل توافق روزانه بانكهای بزرگ
طلا، وجود معاملات آتی طلا و آربیتراژی که بانكهای بزرگ میتوانند به صورت
الکترونیکی انجام بدهند، اختلاف قیمت خردهفروشی طلا در نقاط مختلف دنیا
نیز به حداقل میرسد.
قیمت توافقی طلا روزانه دو بار، صبح و بعد از
ظهر به وقت لندن (صبح نیویورک) از طریق پنج بانک بزرگ شمش طلا و از طریق
ملاقات تلفنی تعيین میشود. در این ملاقاتها ريیس گروه قیمتی را اعلام
میکند و این پنج بانک با تماسی که با مشتریان خود میگیرند نهایتا در ظرف
چند دقیقه به یک قیمت توافقی برای خرید و فروش طلا بین خود دست میيابند و
آن قیمت را به دنیا اعلام میکنند. در این معاملات، واحد معامله 10 شمش طلا
هر یک به وزن حدود 400 اونس و محل تحویل در یکی از بانكهای شمش طلا در
لندن است.
قیمت توافقی بین پنج بانک بزرگ، پایهای میشود برای همه
بانكها و خریداران و فروشندگان عمده که در طول روز بین خود به طور خصوصی
یا از طریق بورس کالا معامله میکنند (توضیحات در www. goldfixing. com. )
در سراسر جهان بسیاری از قراردادها هم ممکن است بر مبنای قیمتهاي توافقی
اعلام شده در صبح یا بعد از ظهر لندن با محل تحویل لندن تصفیه بشوند.
در
طول روز، طلا در بورسهاي کالا به قیمت لحظهای معامله میشود. قیمتهاي
لحظهای در حول و حوش قیمت توافقی صبح لندن تغيیر میکنند تا مجددا در بعد
از ظهر قیمت توافقی بین پنج بانک بزرگ اعلام شود. به این ترتیب قیمتهاي
لحظهاي طلا در بورسهاي کالا انحراف کمی از قیمتهاي توافقی در لندن را
خواهند داشت. توجه داشته باشید که قیمت توافقی در لندن و قیمت لحظهای طلا
در بورسهاي کالا برای خریداران کوچک قابل دسترسی نیست.