وی ادامه داد: در این مدت مخالفت کردم و به همسرم گفتم اگر دوست دارد، می تواند به آنجا برود و اگر راضی نبود بازگردد. او هم وکیل گرفت و مشغول انجام کارهایش بود که چند وقت پیش متوجه شدم سر پدرش را با امضای جعلی کلاه گذاشته تا اموالش را تصاحب کند. پس از اطلاع از این موضوع خیلی به هم ریختم. به او گفتم ماجرا را به پدرش می گویم، اما مرتضی وقتی این موضوع را شنید، مرا به باد کتک گرفت و گفت هر کاری دوست دارم، انجام بدهم.
زن میانسال افزود: من خیلی ناراحت شدم و دلم به حال پدرش سوخت. با خودم گفتم مردی که سر پدرش که این همه برایش زحمت کشیده و حمایتش کرده چنین بلایی آورده، پس سر من هم این بلا را می آورد. برای همین، پدرش را در جریان گذاشتم و به او گفتم از مرتضی شکایت کند. مرد بیچاره خیلی به هم ریخت، اما به خاطر آبروریزی حاضر به شکایت نشد. من هم با این وضع پیش آمده تصمیم به جدایی گرفتم. یعنی دخترم از من خواست تا درخواست طلاق بدهم. چون چند روز پیش وقتی مرتضی متوجه شد همه ماجرا را به پدرش گفته ام، حسابی عصبانی شد و مرا از خانه بیرون کرد. من و دخترم هم به خانه خواهرم رفتیم.
وی در پایان گفت: می خواهم به این زندگی پایان دهم و همراه دخترم در آرامش زندگی کنم. من کنار این مرد به جایی نمی رسم.
بعد از اظهارات این زن میانسال، قاضی دستور احضار همسر وی را به دادگاه صادر کرد تا پس از شنیدن صحبت های او، درباره دادخواست زن تصمیم گیری کند.