همین تماس باعث شد تا ارتباط ما باهم بیشتر شود و همسرم از این ماجرا با خبر شد. حدود یک سال پیش پیام هم از این موضوع با خبر شد. فکر می کنم همسرم ماجرا را به نحوی به او گفته بود. من از زندگی با همسرم راضی نبودم، اما اگر پروانه وارد زندگی ام نشده بود به زندگی بااو ادامه می دادم.»
او ادامه می دهد: «تهدیدهای پیام از همان زمان شروع شد، به من گفتند که او به یک نفر پول داده تا مرا به قتل برساند. مدام تهدید می کرد که بچه هایم را می کشد یا این که بچه های پروانه را به قتل می رساند. از دست تهدیدهای پیام خسته شده بودم، برای همین با پروانه نقشه قتل او را کشیدیم. شب اول کلید را از او گرفتم و وارد خانه اش شدم، می خواستم با لوله آهنی به سرش بزنم و او را به قتل برسانم، اما دلم نیامد و بدون هیچ درگیری از خانه خارج شدم. فردای آن روز پروانه زنگ زد و گفت که پیام تهدید کرده و گفته می خواهد بچه هایش را خفه کند و خانه را به آتش بکشد.
خیلی ترسیده بود، می دانستم اگر من پیام را نمی کشتم، فردا شب خودم کشته می شدم. برای همین دومین شب با همان کلیدی که از پروانه گرفته بودم، وارد خانه شان شدم. پروانه رفت طبقه سوم پیش بچه هایش و من با میله آهنی که در دست داشتم پیام را در خواب به قتل رساندم. جنازه را داخل روفرشی پیچیدم و داخل خودروی خودم قرار دادم و به طرف خارج از شهر حرکت کردم. در بزرگراه تهران ـ قم جسد را داخل رودخانه ای رها کردم و خودروی مقتول را هم در منطقه واوان رها کردم و برگشتم. فردای آن روز برای آن که پلیس به ما شک نکند، پروانه به اداره آگاهی رفت و ناپدید شدن همسرش را خبر داد. بعد از چند ماه هم با پروانه صیغه کردم و می خواستم او را به عقد خود دربیاورم که دستگیر شدم. زمانی که با مدارک پلیسی مواجه شدم به قتل پیام با همدستی پروانه اعتراف کردم و او نیز همان روز بازداشت شد.