"..خدا! چه خوب و زیباست روزی که در آن گناه نباشد و بتوان با تو دیدار و ملاقات کرد.
خدایا! مرا از بلای غرور و خود خواهی نجات ده، تا حقایق وجودت را ببینم و
جمال زیبای تو را مشاهده کنم . پروردگارا! به سوی تو می آیم و از عالم و
عالمیان می گریزم ،و تو مرا در جوار رحت خود سکنی بده.
آفریدگارا! یاری ام ده تا از آن کسانی باشم که سرمایه وجودشان را به
پیشگاه تو تقدیم داشته و ارزش خویش را باز یافته اند و بر سر بیعت خود پا
بر جا و استوار ایستادهاند و بی تزلزل و تردید ندای محبت تو رابا انتخاب
قرب جوارت پاسخ مثبت داداه اند.
بارالها! توفیقم اعطا کن که پویایی راه آن شهیدانی باشم که به حیات جاوید
تو در زیر پرچم حق و هدایت قدم برداشته اند و بی تزلزل جام گوارا و شیرین
شهادت را نوشیدند . غصه دارد و در دوره شهادت با مرگی غیراز شهادت دنیا را
ترک کردن... "
شیر مادرت حلالت برادرم. معلوم است که از این مادر، چنین پسری توقع می رود.
خدا از سر تقصیرات ما خواهد گذشت؟ رسیدن به این جوان، از پس ما برمی آید؟