به گزارش پایگاه 598 به نقل از گروه بین الملل فرهنگ نیوز- محمدحسین امینی: نامهی رهبر فرزانهی انقلاب خطاب به جوانان اروپا و آمریکای شمالی گامی در جهت روشن کردن «حدود و ثغور فکر صحیح اسلامی» بود. ابهامی که به دلیل بیسلیقگی عدهای و خباثت گروهی دیگر، پیرامون اندیشههای اصیل شخصیتها و بزرگان در جهان اسلام به وجود آمده است با مشابه این نامهنگاریها کاملاً قابلرفع است. نامه میتواند به موثقترین و یقین آور ترین شکل، «چیزی که فهمیده شده» را به «چیزی که واقعاً هست» نزدیک کند.
نامهنگاری در سطح رهبران و اولیاء ادیان ازجمله جلوی «توهم و هذیان پنداری گزارههای دینی» را میگیرد. امروزه جریانهای قوی در غرب مشغول القاء این تصویرند که یا چیزی در تائید انگارههای دینی وجود ندارد (آنها توهماند)، یا چیزهای قابلتوجهی در رد انگارههای دینی وجود دارند (آنها هذیاناند!) مقابلهی مؤثر با این جریانهای قوی به «تریبونی قوی» نیاز دارد که اقدامات علنی و دارای ارزشهای خبری از سوی رهبران بزرگ در جهان اسلام میتواند آن تریبون را ایجاد کند. رسانهها با تمام خباثتهای نهادینهشده قادر نخواهند بود نامهای از شخصیتی در این سطح را بهکلی نادیده بگیرند، هرچند همواره قادرند به محتوای تریبونهای کوچکتر از آن بیتوجهی کنند.
این نامه و مشابه آن سبب میشود سردمداران غربی یاد بگیرند بجای «اسلام» از «تلقی خود از اسلام» سخن بگویند. اینکه برای جوانان غربی روشن میشود «فهم و برداشتی دیگر» از اسلام وجود دارد که چندان در رسانهها ضریب نگرفته و نمیگیرد، ناخودآگاه موضع سران غربی را از «سخن گفتن دربارهی اسلام» به «سخن گفتن دربارهی فهم خودشان از اسلام» تنزل میدهد. افکار عمومی در غرب، در اثر این دست نامهها و «مخاطب قرار گرفتنها» متوجه میشود که نمیتوان به رسانهها اعتماد کرد و سرچشمهای وجود دارد که آب را باید ازآنجا خورد.
نامهنگاری در این سطح، آغازی بر «پایان خرافه پنداری دین» است. این اقدام، با میدان دادن به تضارب اخلاقی آراء و نمایش «اهلیت مفاهمه»، مشخص میکند که «باور به پندارهای دینی» نسبت به عدم باور به آنها رجحان دارد. و این یعنی خروج دینداری از دامنهی خرافه گرایی. «اخلاقِ مفاهمه و مخاطبه» بهخوبی برای مخاطب روشن میکند که دین، «مقوّم انسانیت» است. وقتی بالاترین مقام یک دین، در مراعاتِ کاملِ اقتضائات ذهنی مخاطب، «نامه» مینویسد و اندیشههای خود را «در عرضِ اندیشههای مخاطب» قرار میدهد، مشخص میشود که باور به چنین دینی با عدم باور به آن یکسان نیست. بعلاوه، منهای «فرمِ اخلاقیِ بیان»، هر مقدار از باز شدن استدلالهای دینی، به همان مقدار فرومیراندن خرافه پنداری دین خواهد انجامید.
نامهنگاری در این سطح، پذیرش «همراهی قطعی دینداری با تعصب» را سختتر میکند. این تلقی که در میان دینداران، «صرفِ پایبندی» اهمیت بیشتری از «چیزی که به آن پایبند هستند» دارد، تضعیف میشود. نشان داده میشود که دینداران، شیفتهی «صرفِ پایبندی» نیستند بلکه برای شیفتگیهایشان استدلال و حرف و سخن دارند و این استدلالها را هم میتوان در «مفاهمهی همعرض» با بالاترین شخصیتهای آنها به دست آورد.
نامهنگاری یک دانشمند برجستهی دینی خطاب به جوانان بهخوبی نشان میدهد که خودشیفتگی وجود ندارد. خودشیفتگی پیشاپیش مانع شکلگیری گفتگوست. انسان بر سر «دوستداشتنی بودنِ چیزی که بهتمامی به آن عشق میورزد» دست به «گفتگو» نخواهد زد. نامهنگاری در این سطح نشان میدهد که مسلمانان، برخلاف تبلیغات پرحجم صورت گرفته، «خودشیفته» نیستند بلکه شیفتهی مکتبِ گفتوگومحور و منطقی خود هستند که ازقضا آنها را «مأمور به جدالِ احسن» کرده است.
نامه، مانند پیام و سخنرانی نیست. نامه میتواند و بلکه شایسته است که «پاسخ» داشته باشد. مثلاً راستهای افراطی اروپا که نژادگرایی و نخبهگرایی وخیمی را در پیشگرفتهاند «میتوانند» در جوابی به این نامه، پاسخ پرسشهای مهم رهبر انقلاب را بدهند. جوانانی که به هر دلیل فکر میکنند «مهاجرت مسلمانان به کشورهایشان برای آنها اسباب ناامنی شده» میتوانند نظر خود را در قالب پاسخ این نامه برای رهبر انقلاب بفرستند. رهبر ما برای آنها پیام شادباش کریسمس نفرستاده! رهبر ما از آنها سؤال کرده. و از این منظر، نامه، «آغاز» گفتگوست نه همهی آن. شروعی است برای حاکم کردن فضای گفتگو در دنیای پرآشوب امروز، و تلاشی است برای شکستن قالبهای سختی که عامدانه پیرامون گوهر اسلام ساخته شده و آن را دیریاب کرده.
انتخاب فرم «نامه» برای ابراز اندیشهها و نظرات از نشانههای «صمیمیت» است. رهبر انقلاب برای جوانان دنیا دل سوزاندهاند. و نشان دادهاند که برایشان غصه میخورند. این نشانهی محبت و صمیمیت است. محبتی که هرگز در هیچ کجای رسانههای غربی هیچ نشانهای از وجود آن به مخاطب ارائه نمیشود. این نامه، بهخودیخود «رسانه» ایست برای اعلامِ موجودیت یک «محبت و دلسوزی عمیق»، در فضایی آکنده از نفرت پراکنی های خباثت آلود.
ذائقهی جوانان در غرب ذائقهای نو طلب و تازه گراست. و نامهای از یک رهبر عالی، خطاب به یک قشر از آدمها در یک دنیای دوردست و متفاوت، پدیدهای نسبتاً جدید و تازه است. این هم «نوع» جدیدی بر انواع ارتباطات موجود میافزاید، هم اگر هوشمندانه از سوی دیگر بزرگان جهان اسلام مورد الگوبرداری قرار گیرد، جوان نوگرای غربی را با «تعدد» جالبتوجهی از این نوع نیز مواجه خواهد کرد.
و از همهی اینها گذشته، نامهی پیر به جوان، به تعبیر حافظِ خوشسخن ما، برای جوانان خوشبخت «از جان دوستداشتنیتر» است: نصیحت گوش کن جانا، که از جان دوستتر دارند / جوانان سعادتمند، پند پیر دانا را.
رهبر فرزانهی انقلاب اسلامی جوانان اروپا و آمریکای شمالی را به «زندگیِ آزموده» دعوت میکنند. زندگی اصیل عقلانی که دارندهی آن با آزمودن تکتک باورها، بدون در نظر گرفتن فرمِ افکار عمومی یا رفتار رسانهها و آنچه دیگران میپندارند، «کشف حقیقت» را در پیش میگیرد. این نامه دعوت جمعیت جوان غرب به «اصالت فکری» بود.
این نامه در وضعیتی که جوان غربی با بحران وخیم هویت روبروست و حالش چنان است که «دربارهی همهچیز هیجان دارد!» او را مخاطب قرار میدهد. او را جدی میگیرد. از او هیجان نمیخواهد. از او دنبالهروی نمیطلبد. او را «الکیخوش» نمیپسندد. او را پرسشگر میخواهد. او را اندیشهورز و جدی و پیگیر میپسندد. به او هویت میدهد. تشنگی او برای «مورد توجه قرار گرفتن» را با آب شورِ «فروش کالای توجه» پاسخ نمیدهد. او را که غرق در امواج رسانهای است، به ساحلی ساکت و آرام برای قدری اندیشیدن دعوت میکند.
نامهی رهبر انقلاب مقابلهبهمثلی هوشمندانه در برابر رفتارهای دولت آمریکا ازجمله در برپا کردن «سفارت مجازی» و حضور مداوم و رسمی در شبکههای اجتماعی و یا ارسال پیامهای نوروزی و امثال آن برای مردم ایران است. آمریکاییها باید بدانند که اگر ارمغان آنها دروغ و نفرت پراکنی علیه دیگران است، ایرانیها ارمغانهایی از «دعوت به پرسش و اندیشه» دارند که در بالاترین سطح برای جوانان آمریکا ارسال میشود و دیگر فقط دولتمردان آنها نیستند که جمعیتهای جوان ایران را مخاطب قرار میدهند.
اگر اسلام عزیز بهدرستی شناخته نشد چون «در مقام توصیف و تحلیل توصیههای دینی، تخصصهای فراوان احتیاج است[1]» که حتی در درون جوامع اسلامی نیز به شکل شایسته عینیت نیافته، اگر جهانیان این دین مبین را نمیشناسند چون استفاده از «مغالطهی پهلوانپنبه» بسیار متداول است و همواره نسخههای جعلیِ این آیین نجاتبخش در دسترساند، اگر جوانان اروپا و آمریکای شمالی با دین اسلام آشنا نیستند، چون دموکراسیِ لیبرال در عرصهی رسانه «سختجانی» میکند و به هیچ قیمتی حاضر نیست اجازهی رقابت عادلانهی اندیشهها را بدهد. اگر «خُلقِ عظیم» پیامبر اسلام برای مردم دنیا شناختهشده نیست چون بر «وجوه اخلاقی دینمان» بهقدر وجوه اعتقادی و یا احکام آن تأکید نداشتهایم و حقیقتِ «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق[2]» در میان خودمان مهجور بوده، اگر جوانان دنیا از جذابیتهای اسلام بیخبرند چون «خطوط قرمز منطقی و جذاب» مان را قدر و منزلت ندانستهایم و یادمان رفته است که حکم اعدام سلمان رشدی چقدر بر عزت و جذابیت اسلام افزود، و به چه خوبی نشان داد که مسلمانان جمع وارفتهای نیستند که اجازه دهند توهینکنندگان به آنها امنیت داشته باشند. اگر برخی از ما در درونیترین و پنهانترین لایههای وجودمان شوربختانه شرمندهایم از «صلابتِ جذاب» و مهابتِ خواستنی امام راحل عظیم الشان، در قصهی اهانت صاحب ملعون آیات شیطانی به ساحت رسولالله (ص)، اگر خبر نداریم که «نمایش اصالت» و «ابراز قدرت صیانت» اگر بر منطق و دلیل استوار باشد تا چه اندازه میتواند «جذاب و خواستنی» جلوه کند، اگر یادمان میرود که پافشاریهای «پدر» بر لزوم مراعات حرمت خطوط قرمز از علامتهای روشن محبت و جذابیت اوست و اگر گاهی فراموشمان میشود که حتی «وجیه المله» بودن لزوماً از «خادم المله» بودن ناشی نمیشود، اگر رشد خودگرایی[3] در دنیا سبب شده است پیام ادیان سختتر از گذشته درک شود، اگر بعضی از ما به نادرستی «انقلابی بودن» را طوری صورتبندی کردهایم که بر «مسلمان بودن» اولویت پیدا کرده است، اگر گاهی از «فرصت» بینظیر و مغتنمِ دفاع از «مرزهای نظری اسلام» برای حمایت از انقلاب اسلامی غافل بودهایم، چارهی کار در توجه به کلام حضرت علی بن موسیالرضا علیه آلاف التحیه والثنا است: «...اگر مردم بدانند كه كلام ما چه اندازه زيباست بیشک از ما پيروي ميكنند»[4]
به نظر میرسد بخشی از وظایف ما عبارت خواهند بود از برپا کردن نهضت نامهنگاری شخصیتهای جهان اسلام خطاب به اقشار مختلف مردم در شرق و غرب، برنامهریزی جدی برای چندزبانه کردن تارنماها و وبلاگستان متعهد فارسی، دعوت از شخصیتهای صاحب نفوذ جهان برای شرکت در فراهماییها و مناظرات ویدئویی زنده با موضوع اسلام واقعی، احیای مجدد نهضت مناظرات تلویزیونی که در آغاز انقلاب اسلامی بسیار مؤثر افتاد، البته این بار بهصورت چندزبانه، برگزاری وبینارهای رایگان چندزبانهی اندیشههای اسلامی با استفاده از بستر شبکهی جهانی وب، برنامهریزی برای بالا بردن میزان آشنایی مؤثر فعالان حوزهی اندیشه و رسانه با زبان و فرهنگ غربی، حمایت دولتی از تولید محتوا به چند زبان، ایجاد بانکهای اطلاعاتی چندزبانهی صوتی و تصویری در فضای تبادل اطلاعات، جدی گرفتن تحولات جهانِ غیرفارسیزبانِ شبکههای اجتماعی، فرصت تلقی کردن «غربشناسی» و «دشمنشناسی» برای دقیقتر شدن برآوردها از جمعیت هدف، شناسایی «جریان مدافعان مرزهای نظری اسلام» بهعنوان زیرمجموعهای انکارناپذیر از جبههی «مدافعان انقلاب اسلامی»، و البته، عطف نظر و توجه بیشتر به این معنا که اسلام، نه بخشی از داشتههای ما، که «همهچیز ما اسلام است»[5] و نامهی امام (ره) به میخائیل گورباچف - آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی - نیز مانند نامهی اخیر رهبر فرزانهی انقلاب اسلامی به جوانان اروپا و آمریکای شمالی، بهکلی دائرمدار «دعوت به شناخت اسلام» بود.
پی نوشت:
[1] - حجتالاسلام علیرضا پناهیان در جمع اساتید موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی ره؛ حلقۀ مفقوده در امر تبلیغ دین
[2] - كنزالعمال، جلد 13، ص151، حدیث 36472؛ رسولالله ص: إنَّما بُعِثتُ لاُتَمِّمَ مَكارِمَ الخلاقِ؛ بهراستیکه من براى به كمال رساندن مكارم اخلاق مبعوث شدهام.
[3] - Egoism
[4] - اهلبیت ع در قرآن؛ جلد اول؛ صفحه 534؛ عبدالسلام ابن صالح هروي: از امام رضا (ع) شنيدم: «رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً أَحْيَا أَمَرَنَا» خدا رحمت كند كسي را كه امر ما را زنده كند. عرض كردم: «كَيْفَ يُحْيِي أَمْرَكُم» چگونه كسي امر شمارا زنده میکند؟ فرمودند: «يَتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَ يُعَلِّمُهَا النَّاس» علوم ما را ياد بگيرد و سپس آن را به مردم ياد بدهد،. در ادامه فرمودند: «فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا» اگر مردم بدانند كه كلام ما چه اندازه زيباست بیشک از ما پيروي ميكنند.