این شبکه سپس به درخواست "سارا نجفی" آهنگساز ایرانی، از وزارت فرهنگ کشور برای برگزاری کنسرتی با تکخوانندههای زن اشاره میکند. پاسخی که وزارت فرهنگ به نجفی میدهد، منظور الجزیره از واژه "سرکوب" را به خوبی مشخص میکند: "در پاس به نجفی، از ایده او استقبال کردند، اما گفتند حاضرین در کنسرت باید همه زن باشند."
به اصطلاح "مستند" شبکه الجزیره سپس نجفی را تا پاریس فرانسه دنبال میکند، جایی که وی به دنبال موزیسینهایی میرود که قرار است تیم کنسرت او را تشکیل دهند. این نوازنده ایرانی با لحنی تحقیرکننده و تمسخرآمیز به آنها توضیح میدهد که چگونه وقتی میخواهند روی صحنه بروند باید روسری بزنند، مؤدب بایستند و حرکتهایشان شبیه رقص نباشد. یکی از فرانسویها که به نظر میرسد به جای نظر خود، جملهای دیکتهشده را میگوید، میپرسد: "آیا مقامات هم برای تماشا... جاسوسی و کنترل شرایط میآیند؟" نجفی پاسخ میدهد: "صد در صد."
یکی دیگر از فرانسویها اینگونه ایران را توصیف میکند: "من نمیدانستم جایی در دنیا هست که به شما اجازه نمیدهند آزادانه هر کاری میخواهید روی صحنه انجام بدهید. موضوع، لخت شدن روی صحنه هم نیست، فقط الهام گرفتن از فضای همان لحظه است. مثل این است که شما را از "لحظه" محروم کنند. خیلی سخت خواهد بود. یک تمرین واقعی." مردی که در میان گروه فرانسوی است، خطاب به زنها اینگونه میگوید: "وضعیت نفرینشدهای برای شما خواهد بود، چون باید با حجاب، بخوانید."
یکی از زنان فرانسوی با لحنی بسیار مصنوعی از نجفی میپرسد: "ما که به هر حال برای اجرای کنسرت باید اجازه بگیریم، پس این حرکت ما از چه لحاظ میتواند انقلابی باشد؟" و نجفی میگوید: "به نظر من، این کنسرت، خود انقلابیترین کاری است که در این دوره میتوان در ایران انجام داد. تا چند سال پیش، اصلاً نمیتوانستیم فکر را بکنیم که چند خواننده زن کنار هم بایستند و هیچ مردی همراه با آنان نخواند."
سپس همین زن فرانسوی ادامه میدهد: "من از لحظهای که در تهران پا روی صحنه میگذارم، دیگر نمیتوانم به شما قول بدهم که چه کاری میکنم. نمیتوانم قول بدهم که آرام بایستم و فقط بخوانم. به نظرم خیلی "راک اند رول" [هیجانی] خواهم بود. ممکن است بپرم، برقصم، حجابم [روسریام] را دربیاورم."
مستند الجزیره در ادامه توضیح میدهد که نجفی به تهران رفته و از یک عالم مذهبی به نام "جعفریان" میپرسد که چرا صدای خوانندگی زنان در ایران ممنوع است. صحنهسازی کلیشهای الجزیره در این قسمت از مستند بسیار معنادار است. نجفی که در فرانسه با لباس عادی زنان غربی همه جا میرود، در تهران نه تنها مانتو و روسری میپوشد، بلکه چادر به سر میکند و وارد خانه آقای "جعفریان" میشود: روحانی سر به زیری که دیوارهای خانهاش را تابلوهای تمثالهای ائمه معصومین پر کرده است.
نجفی میگوید: "من مستقیم سر اصل مطلب میروم، نمیخواهم وقت شما را هدر بدهم. همانطور که پشت تلفن به شما گفتم، دارم درباره ممنوعیت تکخوانی زنان در اسلام تحقیق میکنم." "عبدالنبی جعفریان" که هم نام عجیبی دارد و هم در مستند، فامیلی او به اشتباه "جعرفیان" نوشته شده، در پاسخ میگوید: "خداوند متعال استعداد لازم در زمینه ارتباطات را به انسانها داده و میگوید فرکانس در نقل و انتقال بین دو نفر بر این مبنا باید باشد."
نجفی سؤال میکند: "آیا حد مشخصی وجود دارد که مثلاً اگر صدای زن از این میزان فرکانس بالاتر رفت، غنا میشود؟ چون من میتوانم با مرد نامحرم صحبت کنم، اما نمیتوانم آواز بخوانم." جعفریان پاسخ میدهد: "بله. در چارچوب کاری اگر باشد، اشکالی ندارد، اما وقتی برخورد کاری نباشد، انسان احساس میکند که از این حرف زدن و شنیدن لذت میبرد. این مایه دردسر میشود."
نجفی دوباره میپرسد: "خب این مصداقش در آواز چه وقت به وجود میآید؟" و پاسخ میشنود: "همانطوری که در خوردن و اشامیدن نباید کاری کنیم که ما را از چارچوب و حالت فعلیمان بیرون ببرد، یعنی مستمان نکند، همینطور، انسان نشسته و مؤدب در گفتگو هم نباید تمایل جنسی پیدا کند."
صرفنظر از اینکه مستند در انتهای این پرسش و پاسخ نشان میدهد که نجفی چشم خود را پایین انداخته و این بار، جعفریان است که به این زن آرایشکرده نگاه میکند، کل محتوا و لحن صحبت دو نفر با هم نشان میدهد که هدفی جز استهزا و زیر سؤال بردن علت ممنوعیت آوازخوانی زنان در ایران پشت این دیدار نبوده است.
یکی از مهمترین "دستاورد"های مستند، طی مکالمهای بین چند زن ایرانی نشان داده میشود که خارج از کشور هستند. بعد از بحث درباره اینکه تکخوانی در ایران بسیار لذتبخش است، نجفی این سؤال را میپرسد: "آیا قبل از انقلاب هم این مشکلات را برای تکخوانی داشتید؟" یکی از این زنان که از بقیه مسنتر و "باتجربهتر" است، پاسخ میدهد: "نه. اتفاقاً برعکس. ما را تشویق میکردند. چند نفر آمدند من را ببرند که تعلیم صدا بدهم. 9 سالم بود که در تلویزیون ایران برنامه اجرا میکردم.
نجفی به محله لالهزار تهران میرود و با مردمی مصاحبه میکند که همه از خاطرات کابارهها میگویند و از اینکه "یک تهران بود و یک لالهزار. کاسبها بودند، یکی نوشیدنی میخورد، یکی میرفت کاباره، یکی میرفت سینما." "یک عده توی سالن میرفتند، یک عده توی "بار"ش میرفتند. "بارمن"ها بودند، موزیک میزدند، میرقصیدند. مشروب میخوردند."
نجفی میپرسد: "یادتان هست چه زمانی خواندن زنها مشکل پیدا کرد و ممنوع شد؟" یک نفر جواب میدهد: "بعد از انقلاب دیگر! اینها کلاً سیستمشان این جوری بود که صدای زن نباشد باشد. میگویند صدای زن را نامحرم نباید بشنود، چه برسد به اینکه بیاید و بخواند." و نیشخندی میزند.
الجزیره میگوید: "نجفی تا ژانویه 2013 بهرغم همه تماسها با وزارت فرهنگ، هنوز هم منتظر است تا اجازه کنسرت را بگیرد. بالأخره سانسورکنندهها در اقدامی غافلگیرانه به او اجازه میدهند بخشهایی از برنامهاش را پیاده کند. با این حال، 8 آوریل آن سال، به نجفی خبر میدهند که اجازه کنسرت او صادر نخواهد شد.
با این وجود، نجفی تصمیم میگیرد گروه فرانسوی را به ایران ببرد و با هم کار کنند. الجزیره سپس میگوید: "ماه مه سال 2013 با نزدیک شدن به انتخابات ریاستجمهوری در ایران، وضعیت به گونهای میشود که فرانسویها نمیتوانند ویزای کاری بگیرند و از آنجا که ویزای توریستی هم ریسک بالایی دارد، از ورود به ایران بازمیمانند.
آنچه در ادامه مستند الجزیره میبینیم، هیچ ارتباطی به موسیقی یا تکخوانی زنان ندارد و نشان میدهد هدف این مستند هم چیزی غیر از بحث درباره اجازه داشتن یا نداشتن زنان برای آوازخوانی در ایران است. فضای مستند به کلی عوض میشود و تصاویر خوشحالی عدهای خاص از پیروزی "حسن روحانی" در انتخابات ریاستجمهوری با گزارش خبرنگار الجزیره در هم میآمیزد. این خبرنگار میگوید: "مردم ایران به تغییر و به امید رأی دادهاند و اگرچه هنوز زود است، اما دارند با محمود احمدینژاد رئیسجمهور کنونی، خداحافظی میکنند."
بلافاصله عدهای نشان داده میشوند که شعار "احمدی، بای بای" و "بهار آزادی است، جای ندا [آقا سلطان] خالی است" میدهند. الجزیره در انتها توضیح میدهد: سپتامبر سال 2013، وزیر جدید فرهنگ به فرانسویها ویزای کاری میدهد. با این حال، یک خواننده مرد باید گروه را روی صحنه همراهی کند.
در ادامه پس از پیگیریهایی که مستند به بخشی از آنها میپردازد، نجفی مقابل گروه فرانسوی و ایرانی میایستد و میگوید که به ما گفتهاند در استودیوی خودمان باید اجرا کنیم و دوربینی هم نباید باشد. یکی از زنانی که توسط گروه دعوت شده و حکم مرشد آنها را دارد، نهایتاً میگوید اگر من باشم، با این شرایط ترجیح میدهم نخوانم.
در حالی که یکی از اعضای مردم گروه، به فرانسویها توضیح میدهد که تصمیم بر این شده که کنسرت را لغو کنند، دوربین، نجفی را نشان میدهد که گریه میکند. وقتی سارا نجفی برای اعلام این تصمیم به دفتر امور موسیقی اداره کل هنرهای نمایشی مراجعه میکند، توضیح میدهد: "من میخواستم خوانندههای زن فرانسوی بفهمند که خوانندههای زن ایرانی چه میکشند، و این را فهمیدند. این خیلی برای جامعه موسیقی ایران بد است. این حق از من گرفته شده است، اما عیبی ندارد، من میروم."
در یک اتفاق ناگهانی، مستند الجزیره، نجفی را نشان میدهد در حالی که درباره گفتگوی خود با مسئول دفتر امور موسیقی به گروه فرانسوی میگوید: "به من گفتند ما نمیخواهیم مهمانهایمان با این روحیه از ایران بروند. دو ساعت به ما مهلت بدهید تا دوباره موضوع را بررسی کنیم." در صحنه بعدی، یکی از مردهای گروه وارد اتاقی میشود که بقیه اعضا در آن جمع شدهاند. وی میگوید: "خبر خوشی برایتان دارم. اجازه کنسرت را گرفتیم."
در انتهای مستند، کنسرتی نشان داده میشود که در تهران برگزار میشود، آن هم تکنوازی و تکخوانی زنان هست و هم حضور مردان به عنوان تماشاگر. سارا نجفی در بخشی از برنامه میگوید: "امیدوارم از این به بعد صدای زن را بیشتر و راحتتر بشنویم." سپس ترانه "مرغ سحر" که در مستند به عنوان "ترانهای نوشته شده در اصل برای زنان" توصیف شده، توسط زنان گروه خوانده میشود.
شاید در ابتدا مخاطبی که این مستند را میبیند، احساسات دوگانهای درباره آن پیدا کند. از طرفی وضعیت زنان در ایران تا حد افراطی وخیم نشان داده میشود و از طرف دیگر، در نهایت این "آزادی" به زنان داده میشود که بتوانند آوازخوانی کنند. با این حال، دید ناقدانه به مستند الجزیره چند نکته را افشا میکند.
اول اینکه این مستند از نظر کیفیت ساخت یک مستند درجه چندم محسوب میشود که بیدلیل هم نیست. هدف اصلی در ساخت این مستند، ارائه تصویری از وضعیت موسیقی یا حتی وضعیت خوانندههای زن در ایران نیست، بنابراین روی جنبههای فنی مستند کار نشده است. این مستند صرفاً میتواند هدف خود را محقق کند.
دوم اینکه رویکرد مستند که بنا به تعریف این ژانر، باید بیطرفانه باشد، نسبت به دولت ایران کاملاً منفی است. یک اصل رسانهای میگوید: همیشه اولین جمله و بخش از مطلبی که ارائه میشود، تعیینکنندهترین بخش آن است. اولین جمله از این مستند را بار دیگر میخوانیم: "بعد از انقلاب 1979، موسیقی پاپ در ایران مورد سرکوب قرار گرفت." این جمله از یک طرف محدود و روی "انقلاب اسلامی ایران" متمرکز است و از سوی دیگر درباره "موسیقی پاپ در ایران" کلیگویی میکند.
به نظر میرسد مستند شبکه قطری
الجزیره، بیشتر بر موضوع حجاب و عفتی تأکید دارد که زنان در ایران رعایت میکنند
و اغلب به آن شناخته میشوند. اگرچه مسلماً عدهای در ایران به دنبال خروج از این "نرم" هستند، اما
ساختن یک مستند درباره این عده معدود، خواهناخواه به ذهن مخاطبین اینگونه متبادر
میکند که همه زنان در ایران خواهان اجازه اجرای عمومی به خوانندگان زن هستند و یا
حتی همه زنان ایرانی در آرزوی خواننده شدن هستند.
این تکنیک رسانهای، اگرچه نخنما، اما طبیعتاً تأثیرگذار است. بررسی مستند تا انتها، نشان میدهد انتقادی که ابتدا به "انقلاب" یا به عبارت دیگر، نظام جمهوری اسلامی وارد میشود، نهایتاً با "تغییر دولت" برطرف میشود. بنابراین عدم اشاره به "تکخوانی زنان در مقابل مردان" به جای "موسیقی پاپ در ایران" به مستند کمک میکند تا انقلاب اسلامی ایران را زیر سؤال ببرد، حتی اگر در انتها با همین تکخوانی زنان هم موافقت میشود در حالی که در اصل نظام، تغییری ایجاد نشده است.
سوم اینکه هدف از ساخت این مستند، سیاسی بوده است و در اواسط مستند، این واقعیت به طور مستقیم هم نشان داده میشود. استفاده از اشارات مستقیم به دولت ایران چه توسط شخصیتهای اصلی مستند، چه توسط خبرنگار الجزیره و چه توسط افرادی که در خیابان جمع شدهاند و مقابل دوربینهای الجزیره شعار میدهند، یک کار غیرحرفهای محسوب میشود، اما سازندگان این مستند ظاهراً نخواستهاند ریسک کنند و تصمیم گرفتهاند، پیام خود را مستقیم به مخاطب برسانند. استفاده از کلیدواژههایی مثل "ندا آقاسلطان" نشان میدهد موضوع مستند برخلاف ظاهر آن، ارتباطی با موسیقی و خوانندگی ندارد.
چهارم اینکه یکی دیگر از خیانتهایی که الجزیره در این "فیلم" به ژانر مستند کرده، وادار کردن اعضای حاضر در آن به گفتن برخی حرفها و نشان دادن برخی واکنشهاست که محصول نهایی را گاهاً بسیار مصنوعی کرده است. وقتی یکی از فرانسویها میگوید: "من نمیدانستم جایی در دنیا هست که به شما اجازه نمیدهند آزادانه هر کاری میخواهید روی صحنه انجام بدهید" حتی شکل ادای کلمات هم به وضوح نشان میدهد این جمله را به وی دیکته کردهاند.
همچنین وقتی این سؤال مطرح میشود که این کنسرت "از چه لحاظ میتواند انقلابی باشد؟" و نجفی پاسخ میدهد "این کنسرت، خود انقلابیترین کاری است که در این دوره میتوان در ایران انجام داد" این سؤال و جواب حتی بدون لنز انتقادی و برای مخاطب عام هم قابلباور نیست. مصنوعیت در جاهای دیگری از مستند هم دیده میشود: هنگامی که نجفی قبل از ورود به خانه آقای "جعفریان" چادر میزند و سعی میکند موهایش را مخفی کند، وقتی یکی از زنان فرانسوی با شنیدن خبر لغو شدن کنسرت، سر خود را به نشانه تعجب و تمسخر تکان میدهد و...
در نهایت باید بررسی دقیقتری کرد تا مشخص شود چرا الجزیره تلاش کرده است تا با بزرگ کردن موضوع اجازه دادن به تکخوانی زنان در ایران، به اصل نظام جمهوری اسلامی حمله کند. چه کسانی دستور ساخت این مستند را صادر کردهاند؟ چه افرادی هزینه تولید این مستند را تقبل کردهاند؟