کد خبر: ۲۹۳۸۴۳
زمان انتشار: ۱۳:۳۴     ۱۹ بهمن ۱۳۹۳

به گزارش سرویس نقد رسانه پایگاه 598، «رخ دیوانه» فیلمی متظاهر و فریب‌کارانه است که مخاطبش را دست می‌اندازد. فیلم نه تعلیق ندارد، نه دلهره و فقط در لحظاتی باعث می‌شود که تماشاگر جا بخورد. در تعلیق همه اطلاعات به مخاطب داده می‌شود و این چگونگی وقوع اتفاقات است که موضوعیت دارد و مخاطب به دنبال کشف آن است. در واقع چگونگی اصل است نه چیستی. اما ساختار روایی «رخ دیوانه» مبتنی بر حذف اطلاعات از تماشاگر است. برای همین هر وقت اراده می‌کند یک روایت جدید از ماجرا ارائه کرده و به مخاطب رودست می‌زند و او را غافل‌گیر می‌کند. از آن‌جایی هم که مخاطب اطلاعی نسبت به واقعیت ماجرا ندارد، به صد جور دیگر می‌تواند آن را روایت کند و مخاطب را دچار غافل‌گیری چندباره کند.

در فیلم «باغبان آب‌پاشی‌شده»، که برادران لومیر آن را در سال‌های اولیه شکل‌گیری سینما ساخته‌اند، درحالی‌که باغبان در حال آب دادن به درخت‌ها است، جوانی پایش را روی شلنگ آبیاری باغبان می‌گذارد و آب قطع می‌شود. باغبان آب‌پاش را بررسی می‌کند، آب ناگهان به صورتش پاشیده می‌شود. نکته این است که ما پسر را هنگامی که پایش را روی شلنگ آب باغبان گذاشته است، می‌بینیم و با این «آگاهی» از ماجرا است که این دلهره در ما ایجاد می‌شود که ممکن است هر لحظه پایش را از روی شلنگ آب بردارد و آب بپاشد روی صورت باغبان. یعنی این‌که ما جلوتر از شخصیت قرار داریم، ایجاد تعلیق می‌کند؛ وگرنه اگر ما او را نمی‌دیدیم و بعد از پاشیدن آب به صورت باغبان متوجه می‌شدیم، فقط در ما شوک لحظه‌ای ایجاد می‌کرد و نه چیزی بیش‌تر. دقیقا مثل کاری که «رخ دیوانه» با مخاطب می‌کند. ضمن این‌که چنین فیلم‌هایی فقط برای بار اول می‌توانند مخاطب را با خودشان همراه کنند و سر کار بگذارند و برای بار دوم اثرشان را از دست می‌دهند. برای این‌که مخاطب قصه را می‌داند و دیگر فریب نمی‌خورد!

مشکل دیگر رخ دیوانه در شخصیت‌پردازی است. هیچ کدام از شخصیت‌ها پرداخت درست و کاملی ندارند و ما آن‌چنان که باید به آن‌ها نزدیک نمی‌شویم. شخصیت‌پردازی‌ها مبتنی بر دیالوگ است تا کنش؛ شخصیت‌پردازی‌ها صرفا در کلام است و ما بیش‌تر اطلاعات‌مان را از شخصیت‌ها می‌شنویم؛ درحالی‌که سینما یعنی دیدن.

شخصیت‌پردازی بر مبنای دیالوگ ساده‌ترین و سطحی‌ترین شکل شخصیت‌پردازی در سینما است. جدای از قصه‌های متفاوتی که ما از «کاوه» و «غزل» و «ماندانا» می‌شنویم و باید آن‌ها را از هم متمایز کند، در کنش‌هایشان تفاوت معناداری که آن‌ها را از هم متمایز کند و شخصیت بدهد، نمی‌بینیم. کنش‌ها و رفتارهای مشترک در موقعیت‌های مختلف یعنی عدم شخصیت‌پردازی جدی.

هنر با مسئله شکل می‌گیرد. مسأله‌ای درونی‌شده و عمق‌یافته. «رخ دیوانه» اما برخلاف ظاهر جوانانه‌ای که دارد، ربطی به جوان‌ها و مسائل‌شان ندارد. استفاده از چند واژه‌ی عرف‌شده امروزی و نشان دادن شبکه‌های اجتماعی و چت کردن دو تا از شخصی‌های فیلم هم، کاملا دکوراتیو و بیرون از چهارچوب اثر است.

هر مدیومی اقتضائات خاص خودش را دارد و سینما مدیومی است عینی و ابجکتیو. سینما با ادبیات فرق دارد. ما در سینما باید همه چیز را ببینیم تا باور کنیم. هرگونه اطلاعاتی که قرار است به ما داده شود باید تبدیل به تصویر سینمایی شود. این‌که پدر «غزل» ناگهان به «کاوه» می‌گوید که مادر غزل آن کسی نیست که تا الان غزل فکر می‌کرده و آن قصه‌ای هم که از ازدواج شان می‌گوید، هنوز سینما نیست. ممکن است که احساس مخاطب را در لحظه برانگیزاند، اما در او حسی عمیق و جدی ایجاد نمی‌کند. حس با احساس متفاوت است. احساس، واکنش خودآگاه ما به پدیده‌های محسوس است؛ اما حس واکنش یا حالتی است که بر قلب ما رخ می‌دهد. احساس به راحتی برانگیخته می‌شود، اما حس به سختی تحریک می‌شود. «رخ دیوانه» در ایجاد حس ناتوان است.

تضاد طبقاتی و سرنوشت محتوم نسل جوان ما و... ادعاهای گنده‌ای هستند که فیلم از پس‌شان برنمی‌آید. نه می‌تواند به درستی و بی‌لکنت مطرح‌شان کند و نه قطعا پاسخی به آن‌ها بدهد. تنها با شعارهایی طرف هستیم که به‌جای طرح مسئله، آن را کاریکاتوریزه و روتین می‌کند.


sooremag.ir
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها