اما به نظر می رسد بسیاری از این اظهارات و تقسیم بندی های اصولگرا- اصلاح طلب در ماجرای پرونده رحیمی یک تقسیم بندی «جعلی» بوده است و بنا بر شواهد و اسناد متعدد و متقنی که وجود دارد، رحیمی قبل از آنکه متعلق به یک دولت اصولگرا بوده باشد یا تعلق خاطری به اصلاح طلبان داشته باشد، به یک خاستگاه فکری گفتمانی تعلق داشته است که نمادی از یک جریان «فساد پرور» در سالهای بعد از انقلاب است که هر گاه نام و نشانی از فساد اقتصادی بوده است، نام این خاستگاه گفتمانی نیز در لابلای ماجرا می درخشیده است!
مدتها قبل از آنکه محمدرضا رحیمی در سال 93 توسط دستگاه قضایی محاکمه و محکوم شود، از همان سال 1387 که وی به عنوان مشاور حقوقی رییس جمهور کار خود را با دولت نهم آغاز کرد و یک سال بعد نیز به عنوان معاون اول رییس جمهور فعالیت اش در دولت دهم بیشتر شد، همواره دلسوزان دولت احمدی نژاد و حامیان گفتمان سوم تیر به رییس جمهور وقت هشدار می دادند که محمد رضا رحیمی چه در پرونده های مالی نقشی داشته باشد و چه نداشته باشد، با توجه به سوابق و عملکردش از جنس گفتمان سوم تیر نیست و تعلق خاطرش به گفتمان رقیبی است که اتفاقا در سوم تیر و با رای تاریخی مردم به حاشیه رانده شده است تا ثمره حضور آن گفتمان در قدرت، یعنی فساد و اشرافیت با روی کار آمدن گفتمانی متفاوت با حاشیه رفت و فرصت را برای فرصت طلبی از دست بدهد.
این در حالی است که اسنادی که در اختیار رجانیوز بوده است نیز این تمایز گفتمانی را به صراحت تاببد می کند، چنانکه علاوه بر سابقه رحیمی در استانداری کردستان در دولت سازندگی و ارادت خاصی که از همان برهه وی به رئیس این دولت داشته است، وی در سال 84 یعنی برهه تاریخی به قدرت رسیدن جریان انقلابی نیز در اردوگاه مقابل حضور داشته و از طرفداران پر و پا قرص هاشمی بوده و تا جایی مورد اطمینان هاشمی رفسنجانی قرار گرفته است که وی در نامه ای خطاب به رحیمی از او می خواهد تا به دلیل ضیق وقت به جای او به استان کردستان رفته و برای افزایش آرای وی در این استان تلاش کند:
«با توجه به اینکه اینجانب به دلیل تاخیر در اتخاذ تصمیم برای نامزدی نهمین دوره ریاست جمهوری و کمبود فرصت متاسفانه نمی توانم شخصا به نقاط مختلف کشور مسافرت و با مردم، علما، شخصیت ها و معتمدان دیدار و تبادل نظر نمایم، خواهشمند است به استان کردستان و شهرستان های تابعه عزیمت و ضمن ابلاغ سلام و پیام اینجانب با علما و روحانیون معظم و شخصیت های سیاسی و اجتماعی و مردم شریف آن استان دیدار و در همایش های مردمی شرکت نمایید.»
جالب آنکه محمد رضا رحیمی نیز در راستای لبیک به این فرمان انتخاباتی هاشمی رفسنجانی، با ارسال نامه ای خطاب به ماموستای کردستان در آن برهه می نویسد:
حضرت آقای ماموستا ... «بدین وسیله از محضرتان تقاضا می شود برای اعتلای استان و انشالله نیک بختی مردم آن در انتخابات اخیر، از گرمای وجود و از فیض مقدم خود در راستای حمایت از جناب آقای هاشمی رفسنجانی، اینجانب و سایر فعالان ستاد انتخاباتی مریوان را بهره مند سازید.»
اگر از سابقه رفاقت رحیمی با برخی از آقازادگانی که بعدها به دادگاه کشیده شدند صرف نظر کنیم، توجه در همین دو نامه مختصر و پر معنا به خوبی نشان می دهد محمدرضا رحیمی پیش از آنکه به خاطر معاونت اولی دولت قبل به جناح سیاسی خاصی منتسب باشد یا بنا بر ادعای برخی اصولگرایان، یک اصلاح طلب بوده باشد، با گفتمانی از جنس کارگزاران سازندگی پیوند داشته است، جریانی که در سالهای بعد از انقلاب زمینه ساز فساد و رشد افرادی شد که نه تنها علقه ای به جریان انقلابی اصیل نداشتند بلکه عموما ملجا و پناهگاه افرادی بود که در دولت های مختلف تلاش می کردند خود را به حلقه اصلی قدرت نزدیک کنند و در عمل نیز سرمنشا بسیاری از مفاسد کلان اقتصادی در سالهای بعد از جنگ تاکنون بوده اند.