به گزارش سرویس فرهنگی پایگاه 598، نامه رهبری بزرگترین گام برای احیای «جهاد کبیر» در راستای تحقق موج چهارم انقلاب اسلامی جهانی بودهاست. برای درک دقیق ماهیت این نامه و جایگاه عظیم آن، به تحلیل استراتژیک (ابرکاوی) آن میپرداریم.
ابَر انسانشناسی (انسانشناسی استراتژیک)
برای تحلیل استراتژیک (ابرکاوی) نامه امامخامنهای، نخست به تبیین پردازه (فرمول) استراتژیک انسانشناسی میپردازیم: بر آنیم که برای تبیین ابَر انسانشناسی، از دَر درست وارد شویم نه از دیوار؛ بنابراین از «باب مدینة العلم» بهره میگیریم. در این راستا به یکی از حیاتیترین و مهجورترین سخنان امام علی علیهالسلام، برای تبیین ابَر انسانشناسی میپردازیم. امام علی (ع) در طراحی ابر انسانشناسی میفرماید: «الْعُقُولُ أَئِمَّةُ الْأَفْکارِ وَ الْأَفْکارُ أَئِمَّةُ الْقُلُوبِ وَ الْقُلُوبُ أَئِمَّةُ الْحَوَاسِّ وَ الْحَوَاسُّ أَئِمَّةُ الْأَعْضَاءِ[1]» عقلها، ائمه فکرها هستند، و افکار، ائمه دلها هستند، و دلها ائمه حواسّ هستند، و حسّها، ائمه اعضا.
منظور از ابر انسانشناسی این است که انسان چه مراتبی وجودی دارد و کدام یک از این مراتب انسان، «ارزش حیاتی و تعیین کننده» دارد و کدام یک ارزش حیاتی ندارد، اما در رده مهمتری نسبت به سایر لایههای شخصیت انسان قرارداد.
تبیین اجمالی لایههای وجود انسان
عقل، امام درون و گوهر وجودی انسان است که در ادامه به طور گسترده به آن خواهیم پرداخت. فکر، حرکت از معلومات برای رسیدن به مجهولات است. قلب، عامل تولید انگیزه برای انجام عمل است. حواس سامانه عصبی و ارتباطی درون انسان است که اطلاعات و دستور انجام عمل را به اعضاء میرساند و معنای اعضاء نیز انجام دهندگان کار مانند دست و پا و چشم است: توحید المفضل، ص59، 60 و61؛ و نیز بحارالأنوار، ج3، ص69 و70.
این روایت نقل شده از امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، دقیقترین و بنیادیترین گزاره طراحی ابردانش (فقه استراتژیک) و به ویژه ابر انسانشناسی است؛ البته مضمون این حدیث حیاتی در بسیاری از آیات قرآن و روایات آمده است. مطابق این روایت، عقل انسان، امام و پیشوای سایر مراتب شخصیت انسان است و اگر کسی عقل (امام درون) را به کار نگیرد، دقیقا به این میماند که امام برون (امیرالمومنین) خانهنشین باشد. و مأمومین، بدون امام مشروع بمانند. از آنجا که «امام»، حقیقتی «حیاتی» است و بدون امام چیزی جز «جاهلیت» و طاغوت نصیب انسان نمیشود، باید گفت که درک دقیق عقل و جایگاه حیاتی آن، در انسانشناسی، «تعیینکننده» است. اگر عقل باشد، حیات هم هست و اگر امام درون، بر ما امامت نکند؛ حیات نیز جاهلی خواهد بود: امیرالمومنین (ع): «فَقْدُ الْعَقْلِ فَقْدُ الْحَیاةِ وَ لَا یُقاسُ إِلَّا بِالْأَمْوَات» اصولکافی، ج1، ص27. همانگونه که اگر امام برون امامت نکند، زندگی و مرگ فرد، توام با جاهلیت است: «و أَنَّ مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیةً فَقَالَ إِنَّ هَذَا حَقٌّ کمَا أَنَّ النَّهَارَ حَق». عاملی، محمد، وسائلالشیعه، ج16، ص246.
تدقیق مفهوم دینی و مفهوم فلسفی عقل
عقل در زبان روایات و آیات به معنای عقل در گفتمان فلسفی (مُدرک کلیات یا ...) نیست. عقل در گفتمان فلسفی همان تفکری است که در دین گفته میشود و تحت مدیریت امام درون (عقل به معنای دینی) است. در یک تمثیل، چراغ ماشین که روشنابخش جاده و عامل شناخت مسیر و تشخیص راه از بیراهه است، تفکر است و موتور ماشین، همان قلب است و سامانه انتقال پیام در ماشین، همان «حواس» است و بدنه ماشین هم همان «اعضاء» است. در اینجا، نقش راننده که امام همه امور است، نقش عقل است. پس عقل و راننده غیر از سامانه دانش یا روشنایی است.
صورت بندی جهاد در پردازه ابر انسانشناسی یاد شده
در ادبیات دینی، به سه مرتبه از مراتب جهاد، تصریح شدهاست: «جهاد اکبر»، «جهاد کبیر» و جهاد اصغر». این سه بیان، نشاندهنده آن است که ضرورتاً عبارت چهارمی نیز در میان است؛ یعنی «جهاد صغیر؛ چون وقتی صغیر در کار نباشد، اصغر معنا ندارد. اما علت و معیار این مرتبه بندیها چیست؟
«جهاد» به معنای تلاش سرسختانه برای رسیدن به امنیت مطلوب(جلب مصالح و دفع مفاسد) است. ضریب ارزش مصالح و خطر مفاسد، بسته به اهمیت لایههایی است که در ابَر انسانشناسی بررسی شد.
حوزه عقل و جهاد اکبر
حوزه نا امنی ها متفاوت است؛ بزرگترین نا امنی، نا امنی برای حیاتیترین حوزه موجودیت است؛ یعنی تهدید گوهر وجودی انسان؛ پس مهمترین جهاد و تلاش سرسختانه نیز، مربوط به تهدیدهای درون خود انسان است[2]. از این رو، بزرگترین جهاد (الجهاد الاکبر) برای تأمین مهمترین حوزه امنیتی میباشد؛ که «جهاد با نفس» تعبیر میشود[3].
اگر معیار رتبه بندی جهاد را رتبه بندی حوزههای هویت انسان و جامعه بدانیم، هر چه تهدید و ناامنی، حوزه مهمتری را هدف بگیرند، ضرورت و ارزش نقش جهاد نیز بیشتر میشود. از آنجا که هویت اصلی انسان، هویتی عقل و جوهر وجودی انسان است، هر چه از مرکز به پیرامون حرکت کنیم، ارزش مراتب وجودی و لذا جهاد در آن حوزه هم کاسته میشود.
هر چه تهدیدها درونیتر میشود، همزمان دو اتفاق میافتد: آ. حوزه حیاتی تری مورد هدف دشمن قرار میگیرد؛ ب. خود دشمن، عملکرد وی و نیز تخریبهای وی، نامرئیتر میشوند. روشن است که در این جا، جهاد سختتر میشود.
حوزه فکر و جهاد کبیر
دومین مرتبه ارزش هویت انسان، حوزه فکر و اندیشه است؛ بنابراین تلاش سرسختانه برای دفع نا امنی در حوزه امور اعتقادی و فکری، «جهاد کبیر» نامیده میشود. بیشترین گستره تجلی این جهاد، جهاد با اندیشههای باطل در جامعه است. زیرا اصلاح اندیشه ها، میتواند یک بار رخ دهد، و نیازی به جهاد مداوم نیست؛ بلکه نیاز به تعلم مداوم است؛ اما جهان پر است از اندیشههای باطل که دائماً ما را به «جهاد کبیر» فرا میخواند. بنابراین حوزه عمل جهاد کبیر، جهاد با درونِ دشمنِ برون است؛ یعنی تلاش سرسختانه برای از بین بردن حاکمیت اندیشه کفر و شرک با جهادی اعتقادی و فکری. زیرا تا زمانی که منبع تهدید (حاکمیت اندیشه باطل) بر جا باشد، مبارزه با شاخه ها، چندان فایده ندارد. چنین جهادی با روش فکری و با سلاح حکمت، موعظه حسنه و جدال احسن و با استفاده از قرآن که معجزه جاوید و جهانی اسلام است، نتیجه بخش خواهد بود. از این رو خداوند میفرماید که از کافرین اطاعت مکن و به وسیله قرآن، جهادی بزرگ (جهاداً کبیراً) با آنان انجام بده[4]: «فَلا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کبِیراً» فرقان، 52؛ «اطاعت» به معنای عمل به امری از سر رغبت است و «تبعیت» به معنای رفتن در پی چیزی یا کسی است؛ اما این رفتن لزوماً از سر رغبت نیست. در اطاعت نوعی پذیرش هم هست؛ یعنی «طوع»؛ اما تبعیت ممکن است ناخواسته و اکراهی باشد. بنابراین نمی توان گفت «فلا تطع الکافرین» قرینه بر این است که مراد از جهاد مورد اشاره، مقاومت و جنگ باشد. ضمن اینکه این آیات مکی است و در آن زمان، هنوز دستور جهاد مسلحانه صادر نشده بود. لذا مراد از «لا تطع» نپذیرفتن منطق آنان است؛ هر چند که ممکن است به صورت تقیه، دستورات آنان تبعیت شود؛ اما نباید اطاعت شود.
پس معنای «جهاد کبیر» در این جا، جنگ مسلحانه بزرگ نیست؛ بلکه گونه و مرتبه ای از جهاد است. همان گونه که جهاد اکبر، نیز مرتبه ای از جهاد بود؛ نه اینکه بزرگترین حجم جهاد نظامی را جهاد اکبر بگویند. ابتدا لازم است که انسان خودش را بسازد (جهاد اکبر) و پس از آن خانواده[5] و خویشان[6] و سایرین را با حکمت و موعظه و جدال احسن به سمت حق دعوت کند (جهاد کبیر).
حوزه قلب و جهاد صغیر
اگر پس از روشن شدن حق و بر چیده شدن موانع فهم حق، برای حوزه «فکر»، کسی به آنچه که میداند حق است، عمل نکرد، نوبت به جهاد کردن با وی به وسیله «امر به معروف و نهی از منکر»[7] میرسد. یعنی مشکل وی در حوزه قلب و سامانه انگیزه و ارزش است. یعنی او در حوزه تولید انگیزه لازم برای انجام عمل یا ترک آن دچار نقص شده است و ما باید بکوشیم که این ضعف انگیزه در انجام عمل یا ترک عمل را جبران کنیم.
در زبان دین، ایجاد «مکمّل» حب و بغض، «باعثیّت و زاجریّت» نامیده میشود. باعثیت یعنی برانگیزانندگی و زاجریت یعنی کم کردن انگیزه ای که منجر به تحقق کار بدی میشود. داروی مکمل باعثیت و زاجریت، برای کسی که فاقدانگیزه کافی برای انجام مصالح و ترک مفاسد است، «امر به معروف و نهی از منکر» است. از این رو، میتوان «جهاد صغیر» را جهادی مربوط به حوزه قلب به معنای عامل «وَرز» حب و بغض و کشش و رانش و باعثیت و زاجریت دانست.
پس ابتدا دعوت به حق و ارائه هدایت است (جهاد کبیر یا تلاش فکر) و سپس جبران ضعف مخاطب در حوزه انگیزه عمل که جهاد صغیر یا امر به معروف و نهی از منکر نام دارد و مربوط به برچیدن بساط انگیزه ای فرهنگی، تاریخی رسوب شده باطل است. فطرت انسان چنان است که اگر دچار ضعف و بیماری باشد، به دنبال طبیب است و اگر ما طبیبانه در صدد رفع این ضعفها باشیم، عموم مردم هم پذیرا هستند؛ مگر عده کمی که دچار کفر در حوزه حیاتی خود شدهاند و گوهر وجودیشان آلوده است. بیشک در برابر اینان باید به «جهاد اصغر» رویآورد.
حوزه حواس و جهاد ترکیبی
همان گونه که در تبیین ابَر انسانشناسی بیان شد، لایه «حس» به معنای سامانه ارتباطی میان قلب و اعضاء است. این سامانه در بدن انسان، همان سامانه عصبی با مرکزیت مغز میباشد. اما مساله این است که تفاوتی در حوزه فرد و جامعه در تبلیغ حسی وجود دارد. حوزه حس در انسان، امکان دستکاری چندانی ندارد و لذا تحت تعلیم و تربیت و تبلیغ واقع نمی شود؛ اما حوزه حس در جامعه، قابلیت دستکاری دارد و امری آگاهانه و انتخابی است؛ لذا به شدت آسیب پذیر است. برای رفع این آسیب، ترکیبی از جهاد اکبر (حوزه عقل)، جهاد کبیر (حوزه فکر)، جهاد صغیر (حوزه قلب) و جهاد اصغر (حوزه اعضاء) انجام میشود.
حوزه اعضاء و جهاد اصغر
وقتی نگاه جامع و دقیقی به انسان داشته باشیم و امتداد بیشینه هویت وی را در برزخ و به ویژه آخرت نادیده نگیریم، حیات و لذات دنیایی در برابر حیات برزخی و به ویژه حیات اخروی در «حد صفر» میباشد. برای توجه به این مساله، اگر شما عددی هزاران برابر سالهای حیات انسان در دنیا را بر حد حیات ابدی (بینهایت) تقسیم کنید، خارجقسمت در حدصفر است و یک میلیارد میلیاردم هم نخواهد بود. پس جهاد اصغر متکفل امنیت اصغر است و وجه نامگذاری امنیت این جهانی به امنیت اصغر نیز روشن شد، در حالی که همین امنیت از منظر برخی، بهویژه مدعیان یهودیت، امنیت اکبر تلقی میشود[8].
بنابراین جهاد اصغر به معنای تلاش با اعضای بدن برای تحقق مصالح بشری و نفی فساد از زندگی بشر است که هم میتواند به شکل اقتصادی باشد و هم به شکل نظامی. اما مصداق برجسته آن، جهاد نظامی بودهاست.
ابرپردازی لایههای انقلاب اسلامی و خیزش ظهور
انقلاب جهانی اسلامی، نیز مطابق پردازه ابَر انسانشناسی، دارای پنج لایه یا موج است. البته هر مرتبه از این لایههای انقلاب جهانی، خود مبتنی بر پردازه ابر انسانشناسی و پنج لایه است؛ چه در مرتبه شخصیت امام جامعه، چه در مرتبه شخصیت جمهوری اسلامی ایران، چه در مرتبه بیداری اسلامی، چه در مرتبه بیداری انسانی و چه در مرتبه تحقق انقلاب کامل جهانی در عصر ظهور. اما اگر کل هویت جهانی انقلاب را یک واحد در نظر بگیریم، فرایند تکون لایههای این واحد، به ترتیب زیر است:
1. لایه اول (عقل) انقلاب اسلامی جهانی، عقل یا امام انقلاب است. ولیّ فقیه، با عنایت حضرت امام زمان (عج) توانست به این عمق از کمال برسد که بتواند کانون این انقلاب باشد[9].
2. لایه دوم (فکر) انقلاب اسلامی جهانی، اندیشه و تفکری است که راهنمایی برای مطالعه و شناخت عموم مستضعفین عالم باشد؛ بنابراین میتوان جمهوری اسلامی ایران را الگویی برای راهنمایی و فکر درست در جاهلیت مدرن دانست که در برابر اندیشه شرق و غرب، اندیشهای مترقی ارائه کرد. لذا جمهوری اسلامی ایران، همانند چراغ ماشین انقلاب عالمگیر عصر ظهور است که راه را به همگان نشان میدهد: حضرت خاتم الانبیاء (ص):«یَخرُجُ أُناسٌ مِن المَشرِقِ فَیُوَطِّئون لِلمَهدی سلطانَه» بحار الانوار، ج 51، ص 87. ابنماجه سنی هم آن را به عنوان حدیث صحیح، در سُنن خود آوردهاست.
3. لایه سوم (قلب) انقلاب اسلامی جهانی؛ گفتیم که قلب عامل انگیزه است و با کشش و رانش و حب و بغض، نیروی کافی برای به حرکت در آمدن اعضاء و انجام کار را فراهم میکند. برای انقلاب اسلامی جهانی، نیروی عظیمی مورد نیاز است که در جامعه اسلامی نهفتهاست؛ بنابراین با انقلاب در جامعه جهانی اسلامی، موج سوم، توانش عظیم نهفته در جهان اسلام به حرکت در میآید. این اتفاق نیز در سالیان اخیر با بیداری اسلامی آغاز شدهاست. هر چند که به دلیل فقدان تجربه کافی و نیز عدم کمال بیداری، دچار لغزش هایی شد که به زودی جبران خواهد شد.
4. لایه چهارم (حس) انقلاب اسلامی جهانی، در حوزه حواس یا سامانه ارتباطی معنا مییابد. در موج چهارم انقلاب جهانی اسلامی، که با میدان داری حوزه «حواس» به دست رهبری کلید خوردهاست، لایه چهارم از افرادی که مستعد انقلاب هستند، مورد عنایت حضرت امام زمان و نامه نائبش قرار گرفتهاند. این کار که «جهاد کبیر» نام دارد با محوریت جنگ رسانهای و «ورز» و بازیابی شبکه جهانی عصبی (اطلاع رسانی) اسلامی همراه است و هدف آن نجات مستضعفین عالم و بیدار کردن اروپا و آمریکای خوب بر ضد اروپا و آمریکای بد است. یکی از مهمترین فواید این نامه، بازشناسی نقاط قوت و ضعف شبکه جهانی ارتباطی مستضعفین جهان است.
5. لایه پنجم (اعضاء) انقلاب اسلامی جهانی، آن است که تمام اعضای و امکانات جهان، به برکت ظهور منجی عالم (عج)در راستای این انقلاب قرار بگیرد و همه اعضای عالم (دولتها، احزاب و ...) در خدمت تولید عدالت باشند.
آغاز موج چهارم و بشارت موج پنجم انقلاب جهانی و ظهور حضرت حجت (ع)
وقتی امامخامنه ای سال 86 را به نام «اتحاد ملی و انسجام اسلامی» نامیدند، رایحه جدی صدور انقلاب، قلب و قلم و قدم مان را به سمت نوشتن برای بیداری اسلام حرکت داد و به زودی بیداری اسلامی رخ داد و اینک که پس از بیداری اسلامی یعنی موج سوم انقلاب جهانی اسلامی، رهبری برای جوانان اروپا و آمریکا نامه نوشتند و «جهاد کبیر» با محوریت قرآن (و جاهدهم به جهاداً کبیرا) را شروع کردهاند، موج چهارم انقلاب اسلامی رسماً آغاز شدهاست. امامخامنهای طول موج این لایه از انقلاب با سرعت طبیعی انقلاب را کمتر از عمر طبیعی یک انسان اعلام کردهاند و در دیدار با احمد جبرئیل، دبیرکل «جبهه مردمی برای آزادی فلسطین، فرماندهی کل»، مساله فلسطین را در رأس مسائل دنیای اسلام خواندند و تأکید کردند: «جمهوری اسلامی ایران تا روزی که آرمان فلسطین به ثمر برسد، مصمم خواهد ایستاد و آن روز را جوانان قطعاً خواهند دید.» اگر ما درست برداشت کرده باشیم، این بشارت، موج پنجم انقلاب اسلامی یعنی ظهور امام زمان را بسیار نزدیک نشان میدهد، چنانکه روایات نیز بر همین است: حضرت امام باقر (ع): «كانى بقوم قد خرجوا بالمشرق يطلبون الحق فلا يعطونه ثم يطلبونه فلا يعطونه، فاذا راوا ذلك وضعوا سيوفهم على عواتقهم فيُعطَون ماسالوه فلا يَقبلونه حتى يقوموا و لايدفعونها الا الى صاحبكم، قتلاهم شهداء، أما أنى لو ادركت ذلك لابقيت نفسى لصاحب هذا الامر. بحار الانوار، جلد 52، ص 243. معنای این که من اگر این قیام را درک کنم، جان خود را برای امام زمان نگه میدارم؛ این است که شما هم اگر این انقلاب را درک کردید، چنین کنید؛ یعنی اگر خود را به دنیا نفروشید، عمر طبیعی شما کافی است که جانتان را برای حضرت مهدی (عج) نگه دارید.
پاسخ به طعنه خام برخی به رهبری در «بهار عربی» خواندن «بیداری اسلامی»
با شروع بیداری اسلامی، برخی مدعیان ولایت و امام زمان و نیز عموم روشنفکر مآبهای مقلد بیبی سی، اعلام کردند که آنچه رخ دادهاست بهار عربی است نه بیداری اسلامی. تبار شناسی اصطلاح «بهار» نشان میدهد عموماً بر خیزشهای عقیم و سرکوب شدهاطلاق میشود؛ آن هم پس از روشن شدن عقیم بودن آنها؛ یعنی یک نامگذاری پسینی است؛ مانند: «بهار بوداپست، بهار پراگ و بهار پکن». اما در مورد بیداری اسلامی، از همان ابتدا، این اصطلاح خاص، برای این خیزش ها مردمی انتخاب شد تا زمینه روانی ترور این انقلابهای عظیم را فراهم کنند. به همین دلیل تأکید بر بیداری اسلامی و برقرار کنفرانسهای بیداری اسلامی از سوی امامخامنهای در دستور کار قرار گرفت؛ اگر چه بعید است کسی در تراز ولایتی تلاش درخوری در این راستا کرده باشد.
نکته مهم آن است که بدانیم «بیداری کامل» در یک فرایند محقق میشود؛ مثلا بیداری شیعی در مشروطیت یا کمی پیش از آن کلید خورد و سپس به خاطر اشتباهات امثال آخوند خراسانی، صد سال در کما رفت و نهایتاً در بهمن 57 کامل شد. آیا میتوان گفت که بیداری عظیم تجلی یافته در مشروطیت، بهار شیعی و ایرانی بود نه بیداری شیعی؟
همین افت و خیز در بیداری اسلامی در کشورهای مسلمان هم رخ دادهاست. یعنی این خیزش، بیداری اسلامی است اما بیداری فرایند دارد. ممکن است که ملت بیدار اسلامی و خواص آنان یک دهه یا کمی بیشتر زمان برای تکمیل بیداری نیاز داشته باشند. خیلی فرق است بین کسی که خواب است و کسی که بیدار شدهاست اما هنوز به خوبی هوشیار نیست، سکندری میخورد و اشتباه میکند. ملت مصر و ملل دیگر مسلمان، الان بیدار شدهاند و فهمید اند که «می توانند» لکن هنوز تجربه بیداری و مدیریت صحیح این «توانستن» را ندارند. مثل بچه آهویی که تاز به دنیا آمدهاست و گاهی بر زمین میخورد و احیاناً بدنش زخم میشود؛ نباید گفت که رَحِم غفلت بهتر از دنیای پر افت و خیز است؛ چون در رَحِم غفلت افتادنی در کار نبود ولی در دنیای بیرون از رحم گاهی میافتیم.
[2]. «أَعْدَی عَدُوِّک نَفْسُک الَّتِی بَینَ جَنْبَیک» مجموعة ورام، ورام بن ابی فراس، مسعود بن عیسی (م.605ق) ج1، ص59.
[3]. امام صادق (ع): «... مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهَادَ الْأَصْغَرَ، وَ بَقِی الْجِهَادُ الْأَکبَرُ، قِیلَ: یا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ، وَ مَا الْجِهَادُ الْأَکبَرُ؟ قَالَ: جِهَادُ النَّفْسِ». الجعفریات، ابن اشعث، محمد بن محمد، ص78.
[4]. «بدون شک منظور از جهاد در این مورد، جهاد فکری و فرهنگی و تبلیغاتی است، نه جهاد مسلحانه، چرا که این سوره مکی است و میدانیم که دستور جهاد مسلحانه، در مکه نازل نشده بود». تفسیر نمونه، ج15، ص 122. و نیز المیزان فی تفسیر القرآن، ج15، ص 229.
[5]. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکمْ وَ أَهْليکمْ ناراً» تحریم، 6.
[6]. «وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَک الْأَقْرَبينَ» شعراء، 214.
[7]. «... أَلَا إِنَّ الْإِیمَانَ بُنِی عَلَی أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَی الْیقِینِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعَدْلِ وَ الْجِهَادِ ... وَ الْجِهَادُ عَلَی أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَی الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْی عَنِ الْمُنْکرِ وَ الصِّدْقِ فِی الْمَوَاطِنِ وَ الْغَضَبِ لِلَّهِ وَ شَنَئَانِ الْفَاسِقِینَ...». کتاب سلیم بن قیس، ج2، ص 614 و 615؛ و نیز کافی، ج3، ص 132.
[8]. «قُلْ إِنْ کانَتْ لَکمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کنْتُمْ صادِقِینَ وَ لَنْ یتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَیدِیهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلی حَیاةٍ وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکوا یوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ یعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یعْمَلُونَ» بقره، 94 تا 96. نیز ر.ک: الإرشاد، شیخ مفید، ج1، ص314.
[9]. امام کاظم علیه السلام: «رجُلٌ مِن أهلِ قُمّ يدعو النّاسَ إلى الحقِّ يَجْتَمِعُ مَعهُ قَومٌ كَزُبرِ الحديدِ لا تُزِلُّهُمُ الرِّياحُ العَواصِفُ و لا يَمَلّونَ مِن الحَربِ ولا يَجْبُنونَ وعلى اللّهِ يَتَوكّلونَ والعاقِبَةُ للمُتّقِين» بحار الانوار، ج 57، ص 216. مردی از اهل قم به پا میخیزد، مردم را به حق فرا میخواند؛ گروهی مثل پارههای آهن، گرد او جمع میشوند؛ تند باد حوادث آنان را نمی لغزاند و از جنگ خسته نیم شوند [به خلاف هاشمی، موسوی و رضایی که جام زهر به امام راحل و ظهور دادند] و نمی ترسند و بر خدا دل میسپرند و پایان خیر، از آن پارسایان است.