به گزارش رهیافتگان (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان ) / مترجم: معصومه طاهری، خیلی کوچک بودم که درباره اسلام شناخت پیدا کردم چون با بچههای مسلمان بزرگ شده بودم به یاد میآورم که من را هنگام افطار به خانههایشان دعوت میکردند و همه باخوشحالی غذاهای خوشمزه میخوردند تا اینکه در سنین نوجوانانی سوالات و ابهامات زیادی درباره دین خودمان برایم ایجاد شده بود. مثلا از مادرم میپرسیدم چرا تو روسری برسرت نمیگذاری؟ چرا شما آرامش ندارید؟چرا الکل مینوشید؟ و بسیاری از سوالات و ابهاماتی که در ذهن داشتم در پاسخ میگفتند دینشان آنها را مجبور کرده است و هنگامی که انسان به دینی پایبند میشود باید به دستورات آن هم عمل کند که چه چیزی مجاز است و چه چیزی مجاز نیست زیرا به آن آن اعتماد میکنند نه به این خاطر که نمیتوانند فکر کنند بلکه به این دلیل که میدانند در زندگی شخصی و اجتماعی آنها تاثیرخوبی دارد انجام میدهند.
سوالات متعددی درباره اسلام و تفاوت آشکار میان دین من و آنها با
دوستانم داشتم اما یک روز وقتی درباره کریسمس صحبت میکردیم سوال کردم چرا
آنها جشن کریسمس نمیگیرند به من گفته شد:فقط شما نیستید که حضرت مسیح را
میشناسید ما هم ایشان را قبول داریم تا قبل از آن من فقط به اعمال بصری
توجه داشتم مثل حجاب و نماز و روزه ولی درباره مسائل اعتقادی صحبت نکرده
بودیم دقت نکرده بودم. آنها گفتند ما به خدا اعتقاد داریم و همه پیامبران
آدم، نوح، موسی، ابراهیم، عیسی و … فرستادگان خدا هستند که همه را قبول
داریم
بنابراین تصمیم گرفتم تا اطلاعات و شناختم را درباره دین اسلام با مطالعه
بیشتر کنم یک قرآن با ترجمه انگلیسی تهیه کردم و درزمان تعطیلات تابستانی
شروع به خواندن آن نمودم. شبیه کتاب مقدس ما بود بعد از بازگشت به مدرسه و
تمام شدن تعطیلات مسائل زیادی برایم روشن شده بود که برای دوستانم تعریف
کردم توضیحات بیشتری نیازداشتم اما آنها نمیتوانستند به من کمک کنند و
باید سراغ افراد مطلعتری میرفتم.
البته آن زمان اصلا به فکرتغییر دین نبودم تنها ازسرکنجکاوی و علاقه دنبال
میکردم و میخواستم بدانم چرا دین من با دوستانم فرق دارد. این تجربه عجیب
وغریب بود که چیزهایی نخوریم و ننوشیم و کارهایی را که میتوانیم انجام
ندهیم. ماه مبارک رمضان نزدیک و نزدیکتر میشد و من تصمیم گرفتم که اگر
آنها میتوانند اینگونه باشند پس من هم میتوانم؛ بنابراین سعی کردم مانند
آنها روزه بگیرم خیلی سخت بود، اما دوستانم به من گفتند یک روز کارسختی
نیست، تو باید سعی کنید تمام ماه رمضان اینگونه باشی. گفتم: برای یک هفته
امتحان میکنم. یک تجربه عجیب وغریبی است زمانی که میتوانیم بخوریم و
بنوشیم ولی امتناع میکنیم، اما بعد از آن احساس خوبی برای رسیدن به هدف
ایجاد میشود زیرا وقتی سرگرم کار باشیم متوجه نمیشویم. من به اسلام
احترام میگذاشتم و هرچه جلوتر میرفتم آن را بهتر درک میکردم البته اصلا
اعتقادم به عنوان دین خودم به آن نبود. بعد از آن چند مجله و کتاب درباره
دین اسلام تهیه کردم ازجمله علم، سیاست و… اطلاعاتم را درسطح دانشگاهی بالا
نبرد بلکه درکم را بهتر کرد.
همیشه این فکر را میکردم که اگر در دین من مسیحی صحبت از پیامبری دیگر
میشود که بعد از مسیح میآید آیا او همان حضرت محمد میتواند باشد؟! این
چیزی بود که علاقه واحترامم را به حضرت محمد بیشتر میکرد زیرا به نظر من
او غیر از پیامبری، یک شخصیت خوب و رهبر مقبولی بوده است
در تعطیلات همراه خانوادهام به نیویورک رفتم آن زمان واقعه ۱۱ سپتامبر رخ
داده بود ما چنان دچار شوک و ناراحت شده بودیم و نمیدانستیم چرا این اتفاق
افتاده است. گزارشها و اخبار منتشر شده آن را به مسلمانان نسبت دادند و
گفتند تروریستهای مسلمان پشت این حملات هستند
من اینها را رد می کردم و به خانوادهام میگفتم قرآن را خواندهام و
مفاهیم دین اسلام را درک کردهام این دین اجازه نمیدهد چنین کارهایی صورت
بگیرد! خدا در قرآن فرموده شما نمیتوانید انسانهای بیگناه را بکشید زیرا
کشتن یک نفر ،مانندآن است که همه مردم را کشتهاید و اگر بک نفر را نجات
بدهید مثل آن است که تمام مردم را نجات دادهاید.
چیزهایی که گفته میشد را قبول نمیکردم اینکه میگویند مسلمانان این کار
را انجام داده باشند احساس واقعا بدی بود. به اتاقم رفتم، به زمین زانو زدم
و به زبان عربی گفتم: «من معتقدم که یک خدا وجود دارد و حضرت محمد آخرین
پیامبر خدا است.» متوجه شدم شهادتین گفتم و به اسلام اعتقاد دارم اما هنوز
تردید داشتم که این دین من باشد و اینکه چگونه میتوانم زندگیام را
براساس آن تنظیم کنم.
فکر کردم خوب پس من به یک خدا اعتقاد دارم و باور دارم که حضرت محمد
آخرین پیامبر است، اما مطمئن نبودم که میتوان روسری برسر کنم و یا الکل
ننوشم ولی اگر اینگونه نباشم باید روز قیامت جواب بدهم نمیدانستم چه
میشود حتی اگردرموارد خاص هم رعایت نکنم . دچارتردید بودم .
بنابراین تصمیم گرفتم تا زندگیام را تغییر دهم و الکل ننوشم یا گوشت خوک
نخورم مگر گوشتی که ذبح حلال شده باشد. خیلی از کارهای که قبل از آن انجام
میدادم را دیگر کنار گذاشتم و تنها به دین اسلام فکر میکردم زیرا اعتقاد
مرحله اول است ولی عمل کردن به اعتقادات مرحله دوم ایمان آوردن است که باید
رعایت میکردم.
مادرم به من گفت : تو میتوانی همه این کارها را انجام بدهی بدون اینکه
تغییر دین بدهی و مسلمان شوی . تو هنوز هم میتوانی انسان خوبی باشد
اما به او گفتم مسلمان شدهام و به خدا اعتقاد دارم و حضرت محمد آخرین پیامبر خداست. اعتقادات من واقعا تغییر کرده است.
مادرم که در فضای نژادپرستانه و ضداسلامی بزرگ شده بود میدانست چه شرایط
سختی در انتظارم خواهد بود همواره سعی میکرد من را از حوادث محافظت کند و
مراقبم باشد اصرار داشت تا مسلمان نشوم و تغییر عقیده بدهم، اما من تصمیم
خودم را گرفته بودم و بادوستان مسلمان به مسجد میرفتم و عبادت میکردم بعد
از ده ماه از مسلمان شدن تصمیم گرفتم روسری بر سر بگذارم خیلی سخت بود ولی
این را مطمئن هستم اگر یک بار دیگر به دنیا بیایم باز هم مسلمان خواهم شد.
این یک فرآیند یادگیری بود که کم کم به کمک دوستانم و حمایت خانوادهام
بارور شد و توانستم مسلمان شوم و هر روز شناخت و درکم را بیشتر کنم
دوست خوبی که من برای اولین بار به او گفته بودم به اسلام علاقه دارم به من
گفت اسلام یک روش زندگی است که اگر آن را خوب درک کنیم سوالاتی که در طول
زندگی پیش میآید را میتوان با دستورات آن جواب داد قرآن کتاب آسمانی
خداست که تمام دستورات زندگی فردی و جمعی انسانها درآن وجود دارد.
سفر من به اسلام تدریجی بود و سه سال طول کشید سال ۲۰۰۲ شروع شد زمانیکه
تنها ۱۹ سال داشتم و احساس میکنم به برکت اسلام و راه و روشی که انتخاب
کردهام زندگی خوبی دارم.