کد خبر: ۲۸۷۸۲
زمان انتشار: ۱۶:۴۵     ۰۹ آذر ۱۳۹۰
آیت الله مجتبی تهرانی با اشاره به اینکه معاویه با حربه تبلیغات و اسلحه کار خود را پیش می‌برد، گفت: ‌معاویه روز چهارشنبه نماز جمعه خواند و گفت چون داریم به جنگ می رویم و فرصت نداریم، پس نماز جمعه را روز چهارشنبه می خوانیم ! بقیه هم بدون تفکر اطاعت کردند.
مروری بر مباحث گذشته
 
بحث ما راجع به قیام امام حسین(ع) بود. عرض کردم که این حرکت هدفمند بود و صحیفه ای از دروس متعدد در ابعاد معرفتی، فضیلتیِ انسانی، دنیوی، اخروی، فردی و اجتماعی بود و بالأخره قیام امام حسین(ع) در جمیع این ابعاد به ابنای بشر درس ها داد.
 
بحث ما به اینجا رسید که برخی می گویند امام حسین(ع) برای این قیام، تصمیمی عجولانه گرفتند، یا در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتند و عملشان حساب نشده بود؛ لذا از نظر ظاهری مادی و دنیوی نتیجه دلخواه از قیام گرفته نشد. اما ما گفتیم که امام حسین(ع) با تدبیر کامل و حسابرسی های بسیار دقیق حرکت کردند و هیچگاه هم عجولانه تصمیم نگرفتند، در مقابل عمل انجام شده هم قرار نگرفته و به طور کامل به آن چیزی که هدفگیری کرده بودند، رسیدند.
 
در باب حرکت ها و قیام ها عرض کردم که حرکت های اجتماعی دو رکن اساسی نیاز دارد؛ رهبری و حضور حداکثری مردمِ در صحنه؛ و این دو رکن بر محور سه زمینه است که اثرگذار خواهد بود و اگر این زمینه ها فراهم باشد، آن قیام از نظر ظاهر ثمربخش است؛ زمینه اول، گروه حداکثری مردم، نسبت به رهبر شناخت داشته باشند و به او معتقد باشند و اعتماد داشته باشند.
 
دوم، هدف مردم با هدف رهبری همسو باشد و سوم، مردم با رهبری نسبت به فساد نظام و رهبران رژیم حاکم موجود اتفاق نظر داشته باشند و حرکت های آنها را حرکت های ناصحیح و فاسد بدانند. من این مطالب را عرض کردم و بعد به سراغ شرایط دوران قیام امام حسین(ع) رفتم.
 
گفتم که ما می توانیم به طور کلی مردم آن موقع را به سه دسته تقسیم کنیم؛ یک دسته کسانی که امام حسین را به عنوان رهبر قیام می شناختند و به او اعتماد و اعتقاد داشتند و از نظر هدف هم با امام همسو بودند و نظام حاکم را هم فاسد می دانستند و از این جهت هم با امام حسین اتفاق نظر داشتند. اینها خود به دو دسته تقسیم شدند، یک؛ کسانی که از نظر عملی بر همین اعتقاد پایدار بودند و تا آخرین لحظات عمرشان هم در این راه تلاش کردند، البته اینها افراد اندکی از قبیل بریر و زهیر و حبیب بن مظاهر و امثال اینها بودند که در صحنه کربلا حاضر شدند و فداکاری کردند.
 
دسته دوم کسانی بودند که به امام حسین اعتقاد داشتند، هدف او را هم قبول داشتند، نظام موجود را هم فاسد می دانستند، اما روی جهات دنیوی کنار کشیدند، یعنی با این که از نظر درونی معتقد بودند، بر طبق اعتقادشان عمل نکردند و پایداری نکردند که اکثر افراد عراق، چه در بصره و چه در کوفه این چنین بودند. اکثر آنها همین اعتقاد را داشتند، اما ثمری حاصل نشد، چون حضور حدّاکثری مردم در صحنه نبود؛ گرچه از نظر اعتقادی همسو بودند، امّا از نظر عملی همسو نبود لذا مترتب اثر هم نشد.
 
گروه سوم؛ شامیان و مسلمانان معاویه ای
 
مطلب مهم، بحثی است که می خواهم از امشب وارد شوم. دسته سوم؛ دسته سوم کسانی بودند که شناختی نسبت به رهبری انقلاب نداشتند، یعنی نسبت به حسین (ع) شناخت نداشتند. من بالاتر می روم، این دسته حتی نسبت به بنی‌هاشم هم شناخت نداشتند. از آن طرف نسبت به هدف رهبر قیام هم شناخت نداشتند. نه خودش را می شناختند و نه هدفش را. پس این گروه نه رهبری قیام را می­شناختند و نه می‌دانستند که هدف رهبری قیام چیست. بالاتر، حتی رهبری فعلی نظام حاکم را هم نمی شناختند. نمی‌دانستند که زمامداران حکومت موجود فاسد هستند. جهل در جهل در جهل بود . جهلشان به ضریب سه بود.
 
اطلاعات اینها فقط از ناحیه سران نظام موجود تأمین می‌شد، یعنی هرچه که معاویه راجع به خودش می‌گفت، اینها می پذیرفتند. اطلاعاتشان نسبت به معاویه از خود او، یارهای او و حرف‌ها و قال های او بود. هر چه که معاویه راجع به علی(ع) یا راجع به امام حسین و بنی‌هاشم می گفت اینها قبول می کردند. به تعبیر دیگر اینها اسلام را از معاویه گرفته بودند. مسلمان های معاویه ای بودند. چون هر چه او گفته بود، چه نسبت به رهبری خودش، چه نسبت به افرادی که واقعاً صلاحیت رهبری داشتند و چه نسبت به اصل نظام اسلامی، آنها باور می کردند.
 
اعتقادات یک جوان شامی نسبت به علی(ع)
 
من نمی توانم به طور کامل وارد مسائل تاریخی شوم، فقط یکی دو نمونه برایتان نقل می کنم. صربن‌مزاحم از هاشم بن عتبه نقل می کند که ما با گروهی از قرّاء کوفه در صفین مشغول نبرد با دشمن بودیم، دیدیم جوانی که می گوید غسانی است، به میدان آمد و رجز خواند و نعوذ بالله به علی دشنام می داد، به دشنام هم اصرار داشت، هاشم گفت: ای جوان، آخرتی هم هست، این حرفهایی که می زنی باد هوا که نیست، بالأخره روزی به این حرفها رسیدگی می شود؛ حواست را جمع کن!
 
او به هاشم رو کرد و گفت «فَإِنِّی أُقَاتِلُکُمْ لِأَنَّ صَاحِبَکُمْ لَا یُصَلِّی کَمَا ذُکِرَ لِی وَ أَنَّکُمْ لَا تُصَلُّونَ» من به این جهت دارم با شما می جنگم که رهبر شما نماز نمی خواند، شما هم نماز نمی خوانید. هاشم می گوید: او را کنار کشیدم و با اوشروع کردم به صحبت کردن که ای جوان، ببین موقع ظهر که می شود، وقت نماز است، مغرب که می شود وقت نماز است، بیا ببین که علی نماز می‌خواند. چه کسی می گوید که علی(ع) نماز نمی خواند؟! در آخر این جوان پشیمان شد.
 
این همان حرفی است که وقتی علی(ع) در محراب ضربت خورد، آن را منتشر کردند. حضرت خلیفه مسلمین بود، در این که شبهه ای نیست، آن موقع همه می‌گفتند: مگر علی نماز می خواند که در محراب شهید شد؟
 
چه کسی این حرف ها را در سر این گروه کرده بود؟ اگر خدا عمر و توفیقی به من داد، قدم به قدم این شبهه ها را می گویم. یکی یکی بخش نامه های معاویه را در زمان علی مطرح می کنم تا ببینید چه طور برنامه ریزی کرده بودند، حالا بعد خیلی دقیق به این بحث می رسیم.
 
شامیان حق تفکر هم نداشتند
 
اطلاعات اکثر شامی ها نسبت به رهبری، نسبت به بنی‌هاشم و نسبت به نظام اسلامی از معاویه بود، حتی حق تفکر هم نداشتند که می رسیم و بحث می کنیم. کأنه معاویه حتی آن شعور ذاتی اینها را هم گرفته بود.
 
اگر بگوید: «شتر نر، ماده است»؛ همه می‌پذیرند!!!
 
حالا قضیه ای را نقل می کنم تا خودتان متوجه شوید. این قضیه را مسعودی در مروج الذهب نقل می کند که بعد از جنگ صفین در بیابان نزدیک شام یک عراقی سوار شتری بود و داشت می رفت، چون در صفین عراق و شامی ها با هم روبه رو شده بودند، یک شامی جلو رفت و شتر او را گرفت و گفت این ناقه، ناقه من است که آن را در صفین به غارت بردند و حالا به دست تو افتاده است. فرد عراقی هر چه گفت که آقا این شتر مال من است، شامی گفت: نه خیر! ناقه، ناقه من است.
 
کار به شهر شام کشیده شد. خدمت خلیفه معاویه رفتند، این شامی پنجاه شاهد آورد. سبک اینها چه بود! اینها آمدند و شهادت دادند که این ناقه، ناقه آن فرد است. معاویه هم بر طبق شهادت اینها حکم کرد و گفت که ناقه را بردار و برو!
 
ناقه یعنی شتر ماده. عرب زبانان به شتر ماده می‌گویند: «ناقه» و به شتر نر می‌گویند: «جمل». جریان لطیفی که اتفاق افتاد این بود که این عراقی رو به معاویه کرد و گفت: این شتر نر است، اسم این جمل است نه ناقه. معاویه گفت: من حکم را داده‌ام، دیگر اعتراض وارد نیست.
 
وقتی مجلس خلوت شد، معاویه به او گفت: جلو بیا! شترت چه قدر قیمت داشت؟ گفت: فلان مقدار می‌ارزید. معاویه بیش از آن، به او داد و راضی اش کرد. بعد گفت: می خواهم پیغامی به تو دهم! وقتی به کوفه رفتی از قول من به علی بگو: معاویه گفت صد هزار مرد شمشیر زن در شام دارم که اگر به آنها بگوید: «جمل، ناقه است»، همه می گویند: بله؛ ناقه است! یعنی اگر بگوید: نر، ماده است، همه می گویند: ماده است. ببینید چه خفقانی حاکم بوده است.
 
اقامه نماز جمعه در چهارشنبه!!!
 
خود مسعودی می نویسد، شما هم شنیدید که در صفین معاویه آمد و روز چهار شنبه نماز جمعه خواند، گفت: چون داریم به جنگ می رویم و فرصت نداریم، پس نماز جمعه را روز چهارشنبه می خوانیم و همه آن احمق ها هم ایستادند و پشت او نماز خواندند.
 
معلوم می‌شود آنها حق تفکر هم نداشتند و معاویه شعور ذاتی آنها را هم گرفته بود. حالا اینکه با چه سبکی این کار را کرده بود؛ را بعد می گویم. اکثریت شام این چنین بودند، با این اکثریت می خواهی چه کار کنی؟ این مدخل بحث بود، من می خواهم وارد بحث شوم.
 
قصد براندازی اسلام
 
معاویه می خواست مسیر اسلام را عوض کند. نماز جمعه در روز چهار شنبه یعنی چه؟ این دارد به کجا دست می برد؟ بحث ریاست است؟ اصلاً و ابداً این بحث‌ها مطرح نیست. امام حسین اینها را می دانست که قصد معاویه براندازی اسلام است، اما رسماً بین مردم این را نگفته است، بلکه در خفا گفته است.
 
من گاهی می گویم یزید با صفا بود، رسماً آمد و آنچه را که ته دلش بود، بیرون ریخت. در اشعارش دارد: «لعبت هاشم بالملک فلا؛ خبر جاء و لا وحی نزل». معاویه این طور نبود، ولی در خفا چیز دیگری می‌گفت که من در بحثم به آن می رسم.
 
سیاست معاویه: «تخریب علی» و «تطهیر خود»
 
این حکومت باطل و فاسد معاویه از همان حربه هایی که حکومت های فاسده استفاده می کردند، استفاده کرد، من در سال گذشته گفتم که سرآمد این حربه ها تطمیع و تهدید و تحمیق بود. کسی جرأت تفکر نداشت. بخش نامه هایش علیه بنی هاشم و علیه علی(ع) را می­گویم. کسی که می توانست معاویه را از جا بکند، علی و بنی‌هاشم بود، لذا اول آمد چهره اینها را در جامعه خراب کند که مردم به اینها بدبین شوند و سراغشان نروند.
 
بعد خودش را بازسازی کرد. از آن طرف خودش را تطهیر کرد، از کتاب وحی و از آن روایات دروغ جعلی سوء استفاده کرد و بعد هم در براندازی اسلام تلاش کرد. از هیچ چیزی هم باک نداشت. در آن قراردادی که با امام حسین بست، یکی از مواد این بود که به شیعیان علی(ع) کاری نداشته باشد و راجع به حُجر حتی او را اسم برده بودند که او را نکشند، با این که اسماً امضا کرده بود، او را با شش نفر دیگر گرفت و زنده به گور کرد. عین خیالش هم نبود، چون صد هزار آدم نفهم داشت.
 
حربه معاویه: «تبلیغات» و «اسلحه»
 
من اینها را عمداً می گویم، گاهی من تعبیر می کنم که با یک دست بوق، یعنی تبلیغات و با یک دست اسلحه کارشان را از پیش می برند، اما بدانید اینها پایدار نیست. بوق و اسلحه کار از پیش نمی برد، آن چه در طول تاریخ کار از پیش می برد، قلب است، قلب.
 
آیا تصمیم امام حسین عجولانه بود؟ حساب نشده بود؟ یا اگر حساب شده بود، همراه اشتباه در محاسبه بود؟ این چه حرف هایی است که شما می زنید؟ امام حسین بهتر از صد هزار نفر مثل شما که خیال می کنید سیاستمدار هستید شعور داشت. همه این حساب ها را کرده بود، دقیقاً نسبت به حرکتش و سرانجام کار روشن بود.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها