جواد موگویی/ این روزها علی مطهری به خبرسازترین
نماینده مجلس مبدل شده است. مطهری جنجال های خود را از زمان ریاست جمهوری
احمدی نژاد آغاز کرد. آنگاه که برای نخستین بار طرح سوال از رئیس جمهور را
مطرح کرد و احمدی نژاد را به صحن علنی مجلس کشاند. اگرچه او همواره خود را
اصولگرا می نامد اما مواضعش پس از انتخابات سال 88 او را به مدافع بی چون و
چرای اصلاح طلبان تبدیل کرده است، به گونه ای که برای بسیاری که از سوابق
وی آگاه نباشند این تلقی پیش می آید که وی از دیرباز اصلاح طلب بوده است.
به نظر می رسد اکنون فرصت مناسبی است
برای پرداختن مواضع سیاسی خود در قبال اصلاح طلبی و اصلاح طلبان. کتاب
«اصلاحطلبی» حاوی مقالات و مصاحبه های وی در دوران اصلاحات است که ابتدا
در روزنامه کیهان به چاپ می رسید که در سال 79 توسط انتشارات صدرا با عنوان
«اصلاحطلبی؛ بررسی مبانی جریان اصلاح طلبی» منتشر شد. مطهری در این
مقالات به هجوم فرهنگی جریان اصلاحات می تازد و نفوذ تفکرات التقاطی را
هشدار می دهد. مطهری در مقدمه این کتاب می نویسد:
«نکته مهم در صدور مجوز برای مطبوعات
این است که صاحبان امتیاز و مدیران مسئول باید –علاوه بر سایر شرایط– از
تعادل روانی و تقوای لازم برخوردار باشند و متاسفانه این شرایط مورد توجه
نیست و بسیاری از مشکلات مربوط به مطبوعات در کشور ناشی از همین امر است.»
او ادامه می دهد: « آن مدیر مسئولی که
در جریان آشوب تیرماه 78 تهران به دنبال شعله ور کردن این آشوب است و به
دروغ خبر کشته شدن تعدادی زیادی از افراد را تیتر می کند و از این کار خود
لذت می برد، فاقد یک روح متعادل و تقوا می باشد. چنین کسانی صلاحیت داشتن
امتیاز روزنامه را ندارند.»
نخستین سوالی که با خواندن مطالب فوق
به ذهن می رسد این است که چه شده است که مطهری که روزگاری حوادث کوی
دانشگاه در سال 78 را «آشوب» می دانست، حال فتنه 88 را که به دست همان
جریان به راه افتاد را کتمان می کند و حماسه 9 دی را یوم الشیطان می نامد؟
با بازخوانی اجمالی سه دهه انقلاب
براحتی می توان فهرست بلندبالایی از کسانی را لیست کرد که در گذر زمان در
اندیشه و تفکر خود تغییراتِ گاه 180 درجه ای داده اند؛ از انقلابیون دو
آتشه گرفته تا فقیه مجتهد. چه عطاءالله مهاجرانی که روزگاری بازرگان را
سازشکار و آمریکایی می خواند و چه عباس عبدی که 13 آبان 58 از دیوار لانه
جاسوسی بالا رفت و انقلاب دوم را رقم زد. و بسیار کسان دیگر که در دهه 60
خود را خط امامی می خواندند و شعار «جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم» و مبارزه
با شیطان بزرگ سر می دادند و فریاد حمایت از اصل ولایت فقیه مطلقهشان گوش
فلک را کر کرده بود؛ اما شهرت طلبی، افراطی گری و یا انحراف فکری آنان را
به دگردیسی و چرخشهای سیاسی سوق داد. به هرروی دگردیسی پدیده ای نوظهور در
انقلاب ما نیست و پس از این نیز شاهد آن خواهیم بود.
«دوم خرداد، از واقعیت تا خیال» عنوان
یکی از یادداشتهای کتاب اصلاح طلبی است که به روشنی مواضع و دیدگاه های
مطهری درباره اصلاح طلبان را در یک دهه پیش نمایان می کند:
دوم خرداد، از واقعیت تا خیال
آنچه که این روزها و قبل از آن تحت
عنوان «دوم خرداد» مطرح شده و میشود، قابلتأمل است و نباید خوشبینی به
خرج داد و از نقشههایی که پشت این نام پنهان است غافل بود. واقعیت حادثه
دوم خرداد این بود که رقابتی میان دو کاندیدای ریاست جمهوری وجود داشت و به
دلیل افراطی که در تبلیغ یکی از کاندیداها صورت گرفت بهطوریکه مردم
احساس کردند که بناست شخص معینی به آنها تحمیل شود، بسیاری از آرا به سوی
کاندیدای دیگر روان شد و علیرغم پیشبینی قبلی مبنی بر پیروزی کاندیدای
اول، کاندیدای دوم با اختلاف رأی زیادی به پیروزی رسید. البته عوامل دیگری
هم در این حادثه دخیل بوده است ولی قطعاً عامل اصلی همین بوده است و اگر
طرفداران کاندیدای اول بهطور طبیعی تبلیغ میکردند و حساسیت مردم را
برنمیانگیختند شاید وی پیروز هم میشد.
اما بعد از دوم خرداد، این حادثه که
امر عجیبی هم نبود و عقلا و زیرکان آن را پیشبینی میکردند، تبدیل به
دستاویز و سنگری برای افرادی شد که یا انقلاب اسلامی را از اساس قبول
ندارند و یا بهطور کامل قبول ندارند و برای تغییر مسیر انقلاب اسلامی دست
به تلاش بیوقفهای زدند. امتیاز مطبوعات به آسانی در اختیارشان قرار گرفت و
تا توانستند به راه طی شده انقلاب اسلامی تاختند و به خیال خود راه جدیدی
پیش روی ملت گذاشتند و آن اعتقاد به ارزشهای غربی و بیتوجهی به اصول و
عقاید اسلامی بود، هرچند اینها را در سِتار و لفافه بیان کرده باشند. برای
تضعیف اسلام گاه به ناسیونالیسم ایرانی و زنده کردن برخی آداب و رسوم
خرافی ایران باستان روی آوردند و گاه به ترویج این عقیده پرداختند که
تعلیمات اسلامی یک امر نسبی است و حقیقت آن بر کسی روشن نیست، قرائتهای
مختلفی از اسلام وجود دارد و هیچ قرائتی بر دیگری ترجیح ندارد و بدین ترتیب
مسئله اسلامشناسی را منتفی دانستند، برای آنکه برداشتهای خودساخته و من
عندی آنها مقبول افراد خام افتد.
حقیقت این است که همان چیزی که قبل از
انقلاب اسلامی تحت عنوان «اسلام منهای روحانیت» مطرح بود و هدف آن خلع ید
از روحانیت در رهبری و در اختیار گرفتن منبع عظیم حرکت مردم یعنی اسلام
بود، امروز با نامهای دیگری از قبیل «قرائتهای مختلف» مطرح میشود هرچند
ممکن است برخی از گویندگان آن حسن نیت داشته باشند و حتی از یک نظر این سخن
درست باشد ولی سخن حقی باشد که بهوسیله آن باطل اراده شده است. همه
اینها برای کنار گذاشتن روحانیت، این سد عظیم و استوار در مقابل استعمار
است تا بهآسانی کشور مطیع غرب باشد. در واقع مبارزهای که از دوره قاجار
به اینسو، در دوره مشروطیت و دوره رضاخان و دوره ملی شدن صنعت نفت و
بعدازآن تا پیروزی انقلاب اسلامی میان روشنفکران غربزده و روحانیت آگاه و
شجاع وجود داشته است، امروز نیز برقرار است و البته همیشه برخی روحانیون
کمبضاعت از نظر علم و تقوا، فریبخورده و یا خیانت کردهاند و به صف دشمن
پیوستهاند، اما روحانیت اصیل و عالم و باتقوا هیچگاه چنین نبوده است، هم
چنانکه روشنفکران متدین نیز هیچگاه در صف دشمن قرار نگرفتهاند.
این جماعت اصطلاحی باب کردهاند به نام
«اصلاحات» و مقصود حقیقی آنها از اصلاحات تغییر مسیر انقلاب اسلامی است.
شک نیست که جامعه همیشه نیازمند اصلاح است ولی مکانیزم اصلاح را اسلام در
درون خود دارد و اسلامشناس جامع الشرایط یعنی ولیفقیه آن را اعمال
میکند. بنابراین هرگونه اصلاح کلی نیز از مجرای ولایتفقیه و توسط رهبر از
راههایی که اسلام برای برخورد با مقتضیات زمان مشخص کرده است، صورت
میگیرد. البته اصلاحات جزئی که مربوط به مسیر کلی جامعه اسلامی نیست،
میتواند توسط مسئولین نظام انجام شود و بدون شک بعد از دوم خرداد
ازاینگونه اصلاحات صورت گرفته است که نمونه آن افزایش آزادی بیان است ولی
مراد افرادی که در پشت نام «دوم خرداد» مخفی شدهاند از «اصلاحات» در این
حدود نیست. آنها جز به تغییر مسیر انقلاب اسلامی به سوی غرب راضی
نمیشوند.
مشکل در این جاست که اینها هدف و
خواسته خود را بهطور صریح بیان نمیکنند و نوعی نفاق در کار آنها نهفته
است. ظاهر مطلب، اسلام است و آزادی و قرائتهای مختلف و باطن مطلب غربزدگی و
علاقه به غرب و بیاعتقادی به اسلام. جامعه ایران را جز با نام و انگیزه
اسلام نمیتوان تغییر داد، لذا حرف خود را در قالب اسلام و دین بیان
میکنند که اگر صریح و عریان بیان کنند خریدار و تأثیری نخواهد داشت و
مبارزه با نفاق سختتر از مبارزه با کفر است. جامعه اسلامی هرگاه با کفر
مواجه شده است پیروز گشته است اما گاه در مقابل نفاق که همان کفر است ولی
پوشیده و پنهان، شکستخورده است. حوادث تلخی که در تاریخ اسلام اتفاق
افتاده است و منجر به انحراف جامعه اسلامی از مسیر اصلی شده همواره در جایی
بوده که عدهای منافقِ زیرک این جامعه را فریب دادهاند و مردم به خیال
اینکه اسلام آن طرف است به آنسو رفتهاند. حادثه سقیفه و انتخاب جانشین
پیامبر (ص) به همین شکل بود. حادثه کربلا نیز به همین صورت بود. والا اگر
کفر به طور صریح وارد میدان شود بهسرعت از بین میرود. امروز نیز اگر بنا
باشد ضربهای به انقلاب اسلامی وارد شود از همین راه خواهد بود.
ملت ایران این روزها که مسائل
پیچیدهتر شده است باید مراقب باشند که مبادا فریب نفاق را بخورند. چهره و
هدف واقعی افراد را بشناسند، عقل خود را به کار بیندازند و به ظواهر حکم
نکنند. دست خود را از دامن روحانیان آگاه و متقی و شجاع کوتاه نکنند که این
گروه علیرغم آفات و نواقص که دامنگیر سازمان روحانیت است، مطمئنترین
پناهگاه و بهترین راهنماست.