به گزارش پایگاه 598، مجتبی اصغری ستون یاددشت روز،روزنامه وطن امروز را به مطلبی با عنوان«غیرت هستهای و سیاست خارجی غیرایدئولوژیک!»اختصاص داد:
یکی
از اولین گمانهسازیهای خلاف اخلاقی که در پیریزی ساختمان «سیاست خارجی
نوین ایرانی» مورد تمسک دوستان «آشتی ایران و آمریکا» قرار گرفت تز مشهور
«سیاست خارجی غیرایدئولوژیک» بود که بر مبنای آن «ایران» کشوری متفاوت از
سایرین و به عنوان نمونهای غیرمعمول به جامعه خودی معرفی شد! در فضاسازی
دروغین مطرح شده که با بیسلیقگی کامل غیرقانونی خواندن اعلام نظر
لبوفروشان و تاکسیرانان و عامه مردم درباره نحوه اداره کشور در حوزه سیاست
خارجی مطرح شد، به چالش کشیدن گمانههای تخیلی برخی دیپلماتهای بیگانه با
اصول جمهوری اسلامی ایران، علنا ممنوع اعلام شد!
برخلاف نظر
دیپلماتهای کراوات زده جهانیشده، کشورهایی که از نظاماتی پیشرفتهتر
برخوردارند در فضای جهانی دیگران را بر حسب میزان پایبندی به اصول و
ارزشهای مورد اتفاق خود طبقهبندی میکنند! یعنی علاوه بر اینکه ایده
«سیاست خارجی ایدئولوژیک و ارزشی» فقط متعلق به ایرانیان نیست،
«توسعهیافتهها» میکوشند جهان را برای گسترش ارزشهای خود با روشهای نرم
– تهاجم فرهنگی- یا ابزارهای سخت، فتح نظامی کنند! به همین جهت است که
آمریکا پس از حملات 11 سپتامبر اعلام کرد برای دفاع از «ارزشهای خود» به
خاورمیانه حمله میکند.
هدف از پیگیری این خط در فضای داخلی، هجو
زیربنایی مفاهیمی است که به واسطه «ایستادگی مردمی» در دیباچه سیاست خارجی
مردم ایران تحت عنوان «منافع ملی» ثبت شده است. در حقیقت با تغییر آرمان و
اصول سیاست خارجی یک کشور میتوان دایره قرمز حول «منافع ملی» را کوچک و
کوچکتر کرد.
پس برخلاف آنچه برخی اخیرا مطرح کردهاند، تلاش برای
ایجاد تغییر در حیطه اصول سیاست خارجی مدتهاست زیر سایه دولت به صورت جدی
مطرح است و اکنون به واسطه مقاومت مردم و نخبگان بر خطوط قرمز ترسیم شده در
قانون اساسی، تنها تغییری کوچک در برنامه ایجاد شده است! بناست به جای
معامله «حق غنیسازی» در حاشیه ایده «سیاست خارجی غیرایدئولوژیک» با قسم
حضرت عباس و توسل به مذاکره تاسوعایی، اصل موضوع «چرخش سانتریفیوژها» و «حق
استفاده از انرژی هستهای» به معامله گذارده شود. کما اینکه چند روز پیش
لسآنجلس تایمز با اشاره به صحبتهای زیباکلام و شیرزاد در دانشگاه تهران،
نوشت: «تحلیلگران غربی گمان میکردند برنامه هستهای ایران از حمایت مردم
برخوردار است ولی اینگونه انتقادات نشانه بنیان متزلزل مواضع هستهای
مقامات ایران است»! چنین گمانهسازیهای تخیلی منجر میشود در فضای
بینالملل نیز مسیر مذاکرات دچار تغییر شود. به طور مثال در شرایطی که
آمریکا آماده به رسمیت شناختن حقوق هستهای ملت ایران بود، با تمسک به
تحلیلسازی جبهه خودباختگان داخل ایران حربه فشار برای درهم شکستن قدرت
درونی ایرانیان را بر نقشه مذاکره و تعامل برتری میبخشد. یعنی فرضیهسازی
غلط امثال شیرزاد و سریع القلم و زیباکلام دیگر تنها برای شخصیت دن کیشوتی
خود آنها مضر تشخیص داده نمیشود بلکه با تکرار مکرر ایدههای غلط میتواند
بر سیاست دشمن در قبال مذاکرهکنندگان نیز موثر واقع شود. بر همین اساس
تاکنون تئوریپردازان جبهه آشتی با آمریکا، فرضیههای مختلفی درباره چگونگی
حل و فصل «سوءتفاهمات با آمریکا» ارائه دادهاند که نکته مشترک همه این
موارد، «فانتزیمحوری» و «تخیلگرایی» است.
1- جدیدترین تئوری مطرح
شده بر این موضوع دلالت دارد که اختلاف ایران و آمریکا و علت اصلی برجا
ماندن تحریمها پس از سالها مذاکره تیمهای مختلف، «برنامه هستهای» ما
است. پس با برچیدن تاسیسات هستهای و نچرخیدن سانتریفیوژها، ایران میتواند
بدون ایجاد تغییر در اصول و آرمانها، همه مشکلات خود در حوزه سیاست خارجی
را برطرف کند! برای اثبات تخیلی بودن این گزینه اتکا به متن مذاکرات ظریف و
همکاران در دولت یازدهم و نمایندگان غرب کفایت میکند!
بهانهتراشی
درباره پرونده حقوق بشری تهیه شده ضد ایران، برنامه موشکی و حتی پرونده
تکنولوژی سایبری ایران چگونه با ایده «بهانه ستاندن» از آمریکا پس از
تعطیلی هستهای قابل جمع است؟! تاکید غرب بر برآورده نشدن اولین و مهمترین
شرط مذاکرهکنندگان دولت درباره اهمیت «لغو همه تحریمها» حتی پس از عمل
به همه خواستههای هستهای غرب با تمسک به پرونده موشکی ایران و
پروندهسازی حقوق بشری چگونه قابل جمع است؟
2- ایده اولیه مطرح شده
توسط دولت یازدهم این بود که آمریکا و غرب به علت «تحریک منفی دولت نهم و
دهم» در حوزه سیاست خارجی و عدم آشنایی مذاکرهکنندگان قبلی به «زبان
بینالملل»، علاقهای به لغو تحریمها از خود نشان نمیدهند و این موضوع
ظرف 3 ماه مذاکره تیم جدید حل خواهد شد. حتی دیپلماتهای در حاشیه حامی
دولت یازدهم علنا اعلام کردند دعوای آمریکا با ایران بر سر «اصول» نیست و
برآمده از «سوءتفاهمات» است. شاید جالب باشد بدانید این چانهزنی با هدف
جدی شدن «گمان خیر» به آمریکا، از دولت هاشمیرفسنجانی مطرح شد اما به علت
برخوردهای قهری و خشن آمریکاییها با نرمش تاکتیکی دولت وقت؛ این تئوری به
دولت خاتمی به ارث رسید و پس از طی سالهای مداوم، سیاست خوشبینانه اخیر که
بارها به صورت جدی و تاریخی از جانب آمریکا نقض شده، از صندوقچه دولت
روحانی مجددا بیرون آمده است.
3- تئوری بعدی اصل چندگانهاندیشی در
حوزه سیاست خارجی آمریکاست. شاید بتوان مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص
مصلحت نظام را مبدع این تئوری به حساب آورد. هر چند گروهی از آمریکاییهای
ایرانیتبار نزدیک به کنگره در ترویج این گمانه در ایران نقش بسزایی
داشتهاند. براساس این فرضیه، به زبان ساده، ایران باید تلاش کند به گروهی
از آمریکاییهای خوب و صلحطلب که از قدرتی نسبی در حوزه سیاست بینالملل
نیز برخوردارند نزدیک شود و به واسطه روابط پنهان شکل گرفته، تاثیر دوجانبه
بر گروههای افراطی حاکم بر هر دو کشور بگذارد! خط اتصال هر دو گروه در
ایران و آمریکا از تجار فاسد نفتی میگذرد. سالهاست گروهی ثابت از یهودیان
صهیونیست، با نفت خاورمیانه جهان را اداره میکنند. ابزار مدیریت آنها
شرکتهای چندملیتی نفت و گاز است که با ثروت حاصل از تجارت نفت چرخ سایر
صنایع را نیز به گردش درمیآورند. به همین دلیل بود که در دولت یازدهم،
همین شرکتهای چندملیتی نفتی وجهالمصالحه بهبود روابط ایران با غرب قرار
داده شدند. مهمترین علت خیالی بودن این گزینه نیز قیمت کنونی نفت در جهان
است. جنگ قدرت ایران و آمریکا بر سر منافع استراتژیک منطقهای و
فرامنطقهای به حدی بالا گرفته که آمریکا برای حفظ دوام خود حاضر به بریدن
بندناف نفتی مهمترین ژاندارمهای خود در جهان شده است. هر چند این سیاست
بادوامی نیست اما آشکارکننده عمق کینه آمریکا از ایران است. این تنها
گوشهای از تئوریهای تخیلی و شکست خورده مطرح در آسمان سیاست خارجی
دیپلماتهای حامی نقشه «آشتی با آمریکا» بود که ادعا میکنند هرگز حاضر به
معامله اصول و آرمانهای کشور بر سر میز مذاکره نیستند؛ به زبان بینالملل
مسلط هستند و واحدهای «آمریکاشناسی» دانشگاهیشان را با بهترین نمره پاس
کردهاند! توکل بر «سوءتفاهم با آمریکا» به جای به رسمیت شناختن اختلافات
اصولی نظام جمهوری اسلامی ایران و نظام لیبرال - سرمایهداری موجب شده،
برای شنیده نشدن مواضع خصمانه دشمن در برابر انعطاف تاکتیکی ایرانیان در
حوزه سیاست خارجی، گاه حکم به «محرمانه ماندن مذاکرات» دهند و گاه مطالعه
رسانههای غربی را «ممنوع» اعلام کنند! آنچه مهم است بیحاصل بودن این رویه
برآمده از تئوریسازیهای پر غلط و ایدهسازی براساس آرزوهای بر باد رفته
خیالی است.