در وضعیتی که از یکسو عدالت مطلقا راضی
کننده نباشد، از سوی دیگر ارادهای حقیقتاً برای شکلدهی به یک طبقه مرفه
جدید تلاش کند، و از سوی دیگر هم نیروهای مخلص انقلاب تنگهی احد مقابله با
این طبقه را رها کرده و به مسائل فرعی مشغول باشند، بیشک یک طبقه مرفه
جدید گسترده و برخوردار شکل میگیرد. این طبقه پس از شکلگیری در پی تثبیت و
گسترش منابع قدرت سیاسی و اقتصادی خود است
۱- جشنواره مردمی فیلم عمار به چهارمین
سال خود رسیده است. جشنوارهای که در همین مدت کوتاه، آوردههای رشک
برانگیزی برای فرهنگ و هنر انقلاب اسلامی داشته است. فیلمسازان و
سینماگران متعددی درباره چشماندازی که جشنوارهی پنج سالهی عمار دربرابر
سینمای سی و پنج سالهی انقلاب اسلامی گشوده است حرفهای تأمل برانگیزی
گفتهاند. اما دستاوردهای جشنواره عمار، تنها منحصر به این مورد نیست. طی
این پنج سال، جشنوارهی عمار در حاشیه فرایند معمول و جشنوارهای خود،
پدیدهای را به وجود آورده که از آن به «اکران کنندگان مردمی» تعبیر
میکنند. یک سرمایهی اجتماعی متراکمی و با لحاظ زمان ۵ ساله، بسیار
گسترده. در شرایط تکثر و چند مرجعی کنونی در جامعه ایرانی، بازتولید این
سرمایهی اجتماعی از عهدهی کمتر سازمان رسمی یا غیر رسمی بر میآید. چگونه
و با چه دینامیسمی یک جشنواره چنین کاری را انجام داده است؟ راز دستکم
بخش مهمی از این توانِ عمار را میتوان در حرفهای به مراتب با اهمیتتری
جستجو کرد که عمار برای این عقبهی اجتماعی داشته است. احتمالا سخت و یا
غیر ممکن باشد با منطق سیاسی یا اقتصادی بتوان اکران و اقبال مردمی از
جشنوارهی عمار را تبیین کرد: باورش سخت است که بچههای یک روستای دور
افتاده به خاطر دریافت مبالغی به صف اکران کنندگان مردمی جشنواره در مسجد
روستایشان پیوستهاند و اتفاقا مردم آن روستا هم به خاطر دریافت مبالغی
دیگر به تماشای این آثار نشسته اند! گویی جشنوارهی عمار در یک موقعیت
گفتگو و داد و ستد اجتماعی با این بدنه قرار دارد. در در این دهش اجتماعی،
جشنواره عمار و سرمایه اجتماعی، هر یک داده و ستانده ای دارند. اما
جشنوارهی عمار چه آوردهای دارد که این چنین به بازتولید سرمایهای
اجتماعی منتهی میشود؟ نه این چنین است که جشنوارهی عمار صرفا اهالی سینما
را درگیر خود کرده باشد و نه این چنین است که دستاورد عمار صرفا سینمایی
باشد. عمار احیای امر اجتماعی را به ارمغان آورده و این امر کمی نیست. این
یادداشت در پی تشریح این بُعد از جشنواره ی عمار است.
۲- نمیتوان به عمار اندیشید و از
خاستگاه آن، فتنه ی ۸۸ و نه دی حرفی به میان نیاورد. عمار در واقع یک پاسخ
به امری است که در فتنهی ۱۳۸۸ هویدا شد. با این همه جشنوارهی عمار یک
پاسخِ مبتنی بر درکی متمایز از فتنهی ۸۸ است. اما کدام درک از فتنه را پیش
میکشد درک عمار از فتنه با چه تفاسیری از فتنه متمایز است؟
۳- به جز درکی که جشنوارهی عمار بر آن
مبتنی است، در میان مخالفان دروغ بزرگ تقلب، سه گونه درک دیگر از فتنه قابل
تشخیص و صورت بندی است. در واقع سه زمینهی عینی مهم در وقایع فتنه ۸۸ ،
سه گونه از فهم فتنه را شکل داده است. اولین و طبیعیترین درک از فتنه در
چارچوبی احساسی شکل گرفت. بانیان پروژهی تقلب هیچ دلیل روشنی نداشتند.
آنها می خواستند میز بازی را به هم بزنند و کنش احساسی طبیعیترین واکنش
به این مسئله بود.
درک و تصویر دیگر فتنه در فضای سیاسی
سامان مییافت. فتنه ریشهها، زمینهها و بازیگران متنوعی داشت. اما
انتخابات، عرصهی سیاسی و کنشگران سیاسی، صحنهی اصلی و بازیگران نقش اول
به نظر میرسیدند. فتنه اگر چه زمینههای سیاسی داشت و در جریان یک
انتخابات متولد شد. اما سیاست، نه زیستگاه که تنها زایشگاه فتنه بود.
تفسیر سیاسی از فتنه تلاش کرده و میکند فتنه را در چارچوب اساسا غلط
اصولگرا/ اصلاحطلب وحتی راست/چپ بازسازی کند. در صورتی که جبههی کنشگران
فتنه و یا دستکم موافقان تلویحی و فاقد واکنش در برابر فتنه، در دو سوی
این دوگانهها وجود داشت. تمام رؤسای سابق دولت های جمهوری اسلامی و اغلب
رؤسای سابق و کنونی مجلس، تعداد قابل توجهی از نمایندگان ادوار، تعداد
چشمگیری از مسئولان کلان و مدیران کل سابق با گرایش های سیاسی متفاوت و گاه
متضاد فعال عرصهی فتنه بودند و یا همراهی ضمنی با آن داشتند؛ شخصیتهایی
که در اوج رقابت دو این جناح، به عنوان نمونه در خرداد ۷۶، جریان خود را
نمایندگی میکردند صراحتا یا تلویحا از فتنه هواداری میکردند. این یعنی
فتنه فراتر از فضای سیاسی و دوگانههای آن مطرح است.
زمینهی دیگر که به درک سوم از فتنه
منتهی شد، بعد ضد امنیتی فتنه بود. مسائل که اندکی پیش رفت به سرعت
جنبههای ضد امنیتی فتنه در جامعه خود رانشان داد. تفسیر امنیتی از فتنه بر
اساس پروراندن این بعد از فتنه شکل گرفته است. در این تفسیر از فتنه نقش
بیگانگان، سفارتخانهها و سرویسهای جاسوسیشان و همچنین گروهکهای ضد
انقلاب اهمیت محوری دارد.
تفسیر اول بیشتر در منبرها و تریبون های
مختلف «زمان» فتنه، مانند شبکه های اجتماعی حضور پررنگی دارد. وبلاگ،
وبسایت و آنگاه کتاب «قطعه ۲۶» نمونهای از این تفسیر است. تفسیر دوم
بیشتر در گفتار کنشگران حزبی و در روزنامهها و وبسایتهای فعال در این
فضا منتشر میشود. ظرفیت درام و کششهای تعلیقی در این تفسیر از فتنه
کمرنگ است و برای روایت هنری آن محدودیتهای بسیاری وجود دارد با این حال
چند مستند به در این فضا تولید شدهاند. اما روایت سوم از فتنه، ظرفیت
بیشتری حضور در فضای سینمایی دارد. ژانرهای حادثهای و ماجراجویانه کاملا
پذیرای روایت اطلاعاتی از فتنه هستند. فیلمسینمایی «قلادههای طلا» و پس
از آن تله فیلمهای «سایبان» و «ذهن خاموش» بروندادهای هنریای هستند که
در چاچوب تحلیل سوم جای میگیرند.
۴- واقعیت این است این سه روایت از
فتنه، در میانه ی نزاع با فتنهگران، کمتر مورد بازشناسی، و احیانا نقد و
بررسی درونگفتمانی قرار گرفتند. مسئله این نیست که کنش فتنهگرانه و واکنش
ضد فتنهگرایانه بعد احساسی، سیاسی و امنیتی ندارد. مسئله اینجاست که تک
عاملی دیدن فتنه و ضریب بیش از حد دادن به عوامل پیشگفته، زمینهی
ناکارآمد ساختن یک روایت از فتنه را فراهم میآورد. این تفسیرها گرچه در
شکلدهی مجادلهها و احیانا منفعتهای سیاسی یا سناریوهای امنیتی کاربرد
دارند اما فاقد مابه ازاء عینی و اجتماعی هستند. فتنه صرفا بوقی است که
فعالان حزبی در آن میدمند و یا سرنخی است که دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی
در پی آن هستند. اما این بوق و سرنخ چه مابهازاء عینی در زندگی اجتماعی
مردم دارد؟ تقریبا هیچ؛ اما ناکارآمدی این تفاسیر هنگامی آشکارتر میشود که
کار به بازتولید کنش ضد فتنه میانجامد. هر واکنش جبههی انقلاب در برابر
فتنه بر اساس یک بینش و تفسیر از فتنه شکل میگیرد. در درک احساسی فتنه
کنشگر نقش اول کسی است که بیشترین حجم نفی را نسبت به طرف مقابل ابراز
کند. بر اساس تفسیر اطلاعاتی از فتنه، مهندس کامران (کارکتر امین حیایی در
قلادههای طلا) نقش محوری در اقدامات ضد فتنه را دارا میباشد و بر اساس
تفسیر سیاسی بازیگران نقش اصلی در برابر فتنه نیروهای حزبی هستند. و همهی
اینها یعنی محدود کردن دامنه ی کنش تودههای مردمی و خالقان اصلی نه دی.
در تفسیرهای پیش گفته «مردم» نقش اصلی را ندارند. آنها نه نیروی امنیتی
هستند و نه حزبی؛ در حالی که تفسیر کارآمد از فتنه باید زمینهی کنش
اجتماعی و عمومی در برابر فتنه را افزایش دهد. در میان میتوان از درک و
تفسیر اجتماعی از فتنه به عنوان یک ضرورت نیز سخن گفت. تفسیری که به
ریشههای اجتماعی فتنه اشاره دارد و در برابر فتنه نیز کنشهای اجتماعی را
توسعه بخشیده و تودههای مردم را به عنوان بازیگران نقش اصلی فعال میکند.
اما درک اجتماعی از فتنه به چه معناست؟
۵- واقعیت غیر قابل انکار این است که
امروز و پس از سه و نیم دهه از انقلاب اسلامی، با وجود «کارهای وسیعی که از
اول انقلاب انجام گرفته» است وضعیت عدالت «مطلقا راضی کننده نیست». این نه
یک تحلیل مغرضانه و ناشی از بی اطلاعی و یا با پیش فرضهای ضد انقلاب، که
تحلیل منصفترین و مشرفترین و انقلابیترین تحلیلگر، یعنی شخص رهبر
فرزانهی انقلاب اسلامی است.[۱] تداوم این وضعیت در دوران چند دهسالهی پس
از انقلاب «یک طبقه مرفه جدید» به وجود آورده است. رهبر انقلاب پیش از این
نسبت به ارادهی معطوف به شکلدهی طبقه مرفه جدید در دل نظام جمهوری
اسلامی سخن هشدار دادهاند: «کسانى هستند که تلاش مىکنند و حقیقتاً در صدد
این هستند که طبقهى ممتازهى جدیدى در نظام جمهورى اسلامى به وجود
آورند.» از نظر رهبر انقلاب این یک «انحراف بزرگ» است؛ باید نیروی اجتماعی
مقابله با این «تلاش حقیقتاً» در جریان را شکل داد: «نظام اسلامى، با
مرفّهان بىدرد و معارض و مخل، آنطور برخورد سختى کرد؛ حال از درون شکم
نظام اسلامى، یک طبقهى مرفّه بىدرد جدید طلوع کند! مگر این شدنى است؟! به
فضل پروردگار، مخلصان انقلاب و اسلام نخواهند گذاشت که چنین انحرافهاى
بزرگى به وجود آید.»[۲] «مخلصان انقلاب» نیرویی است که رهبری آنان را به
مقابله با این اراده فرا میخوانند.[۳] مأموریتی امام خمینی در واپسین
روزهای حیاتشان برای «بسیج، لشکرمخلص خدا» تشریح کرده و «مقابله با
پولپرستی»[۴] را خواستار شده بودند.
پرسش کلیدی اینجاست: نیروی مخلص
انقلاب در میانهی این نبرد جدی کجاست؟ یک بررسی تاریخی به خوبی نشان
میدهد که یک نگرش محافظه کارانه بسیج و مخلصان انقلاب را به سوی کویر
زدایی، درختکاری و قطرهچکانی فلج اطفال و مانند این سوق میداد[۵]؛ این
نگرش بسیج را نه نیروی مقابله طبقه مرفه جدید که «ظرفیت بومی توسعه»
میخواند.[۶] منصفانه است بگوییم مخلصان انقلاب آنقدرها که با فلج اطفال و
کویر درگیر شدند با ارادهی معطوف به شکلدهی طبقهی مرفه درگیر نشدند و
یا اگر شدند، در این درگیری شکست خوردند تا سه و نیم دهه پس از انقلاب
وضعیت عدالت همچنان «مطلقا» راضی کننده نباشد.
در وضعیتی که از یکسو عدالت مطلقا راضی
کننده نباشد، از سوی دیگر ارادهای حقیقتاً برای شکلدهی به یک طبقه مرفه
جدید تلاش کند، و از سوی دیگر هم نیروهای مخلص انقلاب تنگهی احد مقابله با
این طبقه را رها کرده و به مسائل فرعی مشغول باشند، بیشک یک طبقه مرفه
جدید گسترده و برخوردار شکل میگیرد. این طبقه پس از شکلگیری در پی تثبیت و
گسترش منابع قدرت سیاسی و اقتصادی خود است. از سوی دیگر به سرعت در
حوزههای رسانه، فرهنگ و هنر دلالتهای خود را ایجاد میکند. تلاش میکند
از اجراییترین نهادها (مانند شهردایها)، پرتیراژترین و حرفهایترین
روزنامه را منتشر کند و همینطور در دیگر حوزه ها. طبقه مرفه جدید در
حوزهی فرهنگ و هنر معطوف به بازتولید اجتماعی هنجارها، ارزشها و سبک
زندگی این طبقه میشود. این فرایند به آن جا ختم میشود که همهی مردم
بخواهند مانند این طبقه زندگی کنند. لباس بپوشند و میهمانی برگزار کنند و
خانه و آشپزخانه داشته باشند. رهبر انقلاب به بازتولید این فرهنگ زندگی
اشرافی در صدا و سیما نهیب میزند اما این طبقه با تمام توان در حال پیشبرد
کار خود است. آن ها به سرعت تبدیل به مرجع جامعه می شوند.
۶- فتنه کنش و کوشش طبیعی این طبقهی
مرفه جدید برای حفظ منافعش است. در نگاهی دقیقتر فتنه نه یک کنش که یک
واکنش است. هر جا منافع این طبقه آسیب ببیند فتنهای شکل خواهد گرفت.
تفسیر و کنش احساسی، سیاسی و امنیتی تنها نسبت به ظهور این واقعه تولید
نفرت میکند و حداکثر با زمینههای ظهور فتنه درگیر میشود، نه با بطن
پرورش آن. سخنان رهبری در تحلیل ریشههای بیستسالهی فتنه به معنای
برنامهریزی بیستسالهی سرویسهای جاسوسی یا احزاب سیاسی نیست. ریشههای
اجتماعی آن نیز اهمیت به مراتب بیشتری دارد. مهمترین بعد فتنه حیات آن در
بطن اجتماع و به مثابه امری اجتماعی. طبقهی مرفه جدید طبعا کنشهایی دارد
که برای نظام سیاسی چالش برانگیز است و یا مخاطرات امنیتی در پی دارد. اما
اساس وجود این طبقهی اجتماعی است. مقابله با طبقه مرفه جدید صرفا یک امر
اجتماعی است.
۷- عمار بر اساس درکی اجتماعی از فتنه
شکل گرفته است و ایستادگی در برابر این طبقه مرفه جدید را از حوزهی فرهنگ و
هنر شروع کرده است. این درک از فتنه به احیای امر اجتماعی میانجامد. درک
اجتماعی از فتنه به سان درکهای دیگر به مقابلهی انفعالی با فتنهی رخ
داده نمیپردازد، به مقابلهی انقلابی با کانون تولید فتنه میپردازد.
کنشگران این صحنه نه فعالان حزبی یا مأموران امنیتی، که تودههای
مردماند. عمار به تودههای مردم/حزبالله این امکان را میدهد که برای
انقلابی بودن گزینهای غیر از زمین بازی اصحاب سیاست و قدرت داشته باشند.
عمار به احیای امر اجتماعی معطوف به انقلاب اسلامی بپردازند و احتمالا این
واقعیت است که عمار را از یک جشنوارهی سینمایی به پدیدهی اجتماعی کنونی
بدل ساخته و دینامیسم لازم برای بازتولید این سرمایهی اجتماعی را فراهم
آورده است.
[۱] بیانات در دومین نشست اندیشه راهبردی۲۷/۲/۱۳۹۰
[۲] حضرتآیتالله خامنهای در ۲۵/ ۰۴/ ۱۳۷۶
[۳] بعدها ایشان ادبیات مقابله با اشرافیت، فقر، فساد و تبعیض را برای شکلدهی این جریان میپرورانند.
[۴] صحیفه امام، ج۲۱، ص ۱۹۴؛ مورخ ۲ آذر ۱۳۶۷؛ پیام نقش و منزلت بسیج.
[۵] سخنرانی رئس جمهور وقت؛ ۶/۶/۱۳۷۰
[۶] هوای تازه، خاطرات علی لاریجانی، ج۱،ص۳۱۷