هنوز
هم که هنوز است، داستان مرگِ رازآلود جهان پهلوان نقل محافل ورزشی و
غیرورزشی است؛ چه شد؟ چه بر سر جهان پهلوان آمد؟ چه شد که «دلِ شیر» خون
شده بود؟ شیری که هیچکس الا خدا تاب و توان لرزاندنش را نداشت...
هر
چه درباره این بزرگمرد تاریخ ایران بگوییم و بنویسیم، چیز تازهای نخواهد
بود، چرا که درباره غلامرضا تختی بسیار گفتهاند و نوشتهاند.
هنوز
که هنوز است یاد و نام جهان پهلوان تختی بر سر زبانهاست. هنوز بعد از 47
سال مردم از قهرمانیها و جوانمردیهای تختی به نیکی یاد میکنند و برای
ایرانیان اسطوره و اسوه فتوت و جوانمردی است؛ هنوز که هنوز است همرزمانش
یاد و نام او را در میادین جهانی زنده نگه میدارند و از او به نیکی یاد
میکنند.
اما براستی رمز اینهمه محبوبیت در چه بود؟ آیا چیزی به غیر از مردمداری بود؟
برای
تختی مرثیه نباید خواند؛ تختی نه از دست رفته و نه از دست رفتنی است. در
سوگ تختی نباید گریست؛ او زنده است، برای همه زمانها و تا آخر جهان زنده
خواهد ماند.
در واقع آنچه به بهانه او گفته میشود و آنچه هر سال در
سالمرگ او دوباره و چندباره تکرار میشود، این بزرگداشت و تکریم، همه در
ثنای گوشههای کمرنگ شده وجود آدمی است، در ستایش عطوفت و مهر و افتادگی،
همه فضایلی که او اگر نه به عنوان یک قدیس، بلکه به عنوان اسطورهای از
اخلاق و جوانمردی در خود داشت.
هر سال باید از او گفت و گفت؛ این دیگر
یکی از سنتهای ماست و باید آن را پاس داشت و ارزش گذاشت که سنتی زیباست.
نه اندوهگساری برای یک از دست رفته و نه یادآوری خاطرههای یک عزیز فقید.
آنچه
هر سال در میانههای دیماه به یاد و نام تختی گفته میشود در نفسِ خود،
مرورِ نابترین ابعاد وجود انسان است و حیف که همه این تکریم نه در سالروز
تولد اوست که در سالمرگ اوست.
اما امسال برای جهان پهلوان رنگ و بویی دیگر دارد؛ امسال دیگر تختی تنها نیست، امسال جهان پهلوان شهلا را در کنار خود میبیند.
شهلا
توکلی، همسر غلامرضا تختی 27 خرداد ماه سال جاری بر اثر بیماری درگذشت تا
پس از سالها سکوت درباره جهان پهلوان، وعده دیدارش با تختی در آن دنیا
باشد.
در زیر تصاویری کمتر دیده شده از جهان پهلوان تختی به تصویر کشیده شده است: