وی در مصاحبه با سایت ضدانقلابی «تلاش آنلاین» نیز عبارت تجلیلگونهای از
رفسنجانی میآورد: «نسبنامه جنبش سبز از 22 خرداد آغاز نمیشود. از همان
3-2 سال نخست پیروزی انقلاب، نخستین نشانههای راه یافتن گفتمان لیبرال -
دموکراسی پدیدار شد و در دوران ریاست جمهوری رفسنجانی در مجلات سنگینتری
که پیاپی انتشار یافتند، بیرون رفتن از گفتمان انقلاب اسلامی را میشد به
طور منظم دید».
کافی است بزرگترین اقدام ضدمرجعیت، ضدروحانیت و ضد امام را با محوریت
«داریوش همایون» مرور کنیم و بعد ببینیم آیا آقای هاشمی رفسنجانی میتوانند
هم ادعای حرکت در مسیر امام را داشته باشند و هم از سوی کسی که بزرگترین و
شنیعترین اهانتها را به امام راحل عظیمالشأن روا داشته است، حمایت شوند
و در برابر آن سکوت کنند؟
پس از اینکه مقاله موهن «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به دستور شاه توسط
همایون تهیه و برای چاپ به روزنامه اطلاعات ارسال شد، عباس مسعودی، صاحب
امتیاز و مدیر مسؤول اطلاعات، پس از خواندن مقاله با داریوش همایون، وزیر
اطلاعات و گردشگری تماس گرفته و نسبت به توهینآمیز بودن آن که موجب واکنش
علما و مردم خواهد شد، هشدار میدهد ولی همایون تاکید میکند مقاله در
همان روز (17 دی 56) باید چاپ شود. در این مقاله بیحجابی به عنوان فضیلت
برشمرده و اصل مسلم حجاب که در قرآن کریم آمده است، کهنهپرستی و ارتجاع
معرفی شده بود. همچنین قیام 15 خرداد 42، حادثهای برنامهریزیشده از سوی
استعمار سرخ - شوروی و حزب توده ـ و سیاه - ملاکان و ثروتمندان - عنوان
شده بود.
این مقاله با بیشرمی غیرقابل وصفی، بهطور کینتوزانهای به حضرت امام
تاخته و از ایشان به عنوان مردی ماجراجو و بیاعتقاد یاد کرده بود.
در ادامه نیز توهینهای وسیع، بیمارگونه و ناجوانمردانهای به ساحت مقدس
آن مرد خدا شده بود.خوب است آقای رفسنجانی بفرمایند چه کرده بودند که مسؤول
پروژه رشیدیمطلق ـ
موهنترین قلم علیه امام ـ از ایشان به نیکی یاد کرد؟! ایشان چه کردهاند
که امروز نیز با وجود گور به گور شدن همایون، کسانی که دشمنترین دشمنان
این نظام و حضرت امام هستند، قند در دلشان از مواضع آقای رفسنجانی آب
میشود؟ در حال حاضر متأسفانه عاقبت کار جناب رفسنجانی به جایی رسیده است
که طیفهای مختلف ضدانقلاب داخلی و خارجی؛ از رسانههای حامی فتنه تا
بدنامترین اعضای جنبش به اصطلاح سبز، مواضع خود را با ایشان که مقایسه
میکنند، نه تنها تفاوتی نمیبینند که آن را همدلانه با خود میدانند.
حامیان این روزهایشان طیف وسیعی از فتنهجویان داخلی تا انواع و اقسام
ضدانقلابیون خارجنشین را شامل میشود، کسانی که نه انقلاب اسلامی و نه
امام راحل را قبول ندارند ولی ایشان را که نه بلکه مواضعشان را قبول دارند!
برای تذکار، ایشان را به این فرمایش حضرت امام ارجاع میدهیم: «هر وقت
دشمن از شما تعریف کرد، شما به خودتان شک کنید».
روزنامه حمایت مطلبی را با عنوان«دوربرگردان نفتی در میز مذاکرات»در ستون سرمقاله خود به قلم منصور حقیقت پور به چاپ رساند:
استفاده
از ابزارهای اقتصادی، مالی و تكنولوژیكی، یكی از روشهای قدیمی در اجرای
سیاست خارجی و تحقق اهداف و تأمین منافع کشورهای مستکبر است. معمولاً حربه
های اقتصادی به اشكال گوناگون از جمله اعطاء یاعدم اعطای وام، صدور فناوری
یا خودداری از فروش آن، تحریم تجاری و بازرگانی، محاصره اقتصادی، مسدود
كردن دارایی ها، افزایش یا كاهش تعرفههای گمركی، مشاركت یا عدم مشاركت در
سرمایه گذاری ها مورد استفاده قرار می گیرند. در این راستا دولت
استفاده كننده از حربه های اقتصادی سعی می كند، دولت تحریم شده را به
تغییر رفتار وادار نماید. نكته قابل توجه این است كه در بیشتر موارد، بهره
گیری از حربه های اقتصادی به منظور تأمین اهداف صرفاً اقتصادی نیست، بلكه
ممكن است دولتی كه این ابزار را به كار می گیرد، اهداف سیاسی، اجتماعی،
امنیتی و یا نظامی را دنبال كند. بدین ترتیب هر اندازه دولتی از قدرت و
توانایی كمتری برخوردار باشد و وابستگی آن به دولتهای دیگر بیشتر باشد،
در مقابل حربههای اقتصادی، مالی، تجاری و فنّاوری آسیب پذیرتر است. با
این مقدمه باید گفت یکی از عوامل تاثیرگذار در آخرین دور از مذاکرات هسته
ای، لابی ارتجاع منطقه درباره قدرت گرفتن اقتصادی ایران بود. آنان صراحتاً
در بحث های متعدد در مورد تقویت ایران در صورت حصول توافق هسته ای، ابراز
نگرانی نموده اند. بنابر واهمه شیوخ مرعوب آمریکا، تقویت اقتصادی ایران در
خاورمیانه و خلیج فارس، نتیجه ای جز قرار گرفتن عربستان در حاشیه قدرت در
تحولات منطقه را در بر ندارد. روشن است اگر مذاکرات هسته ای هفت ماه دیگر
تمدید گردید، با هدف کاهش قیمت نفت از 106 دلار به 50 دلار بوده و حتی در
بعضی محافل، خبر از کاهش قمیت نفت به قیمت بی سابقه 30 دلار گزارش شده است.
ائتلاف و تبانی برخی از کشورهای عربی عضو اوپک و ایالات متحده آمریکا برای
استمرار سقوط آزاد قیمت جهانی طلای سیاه، در کنار باقی ماندن اکثر تحریم
ها، ناظر به تضعیف توان اقتصادی ایران است. در نتیجه، آنان انتظار دارند
تحریم به اضافه کاهش قیمت نفت، منجر به عدم کنترل دولت در مدیریت کلان
اقتصادی گردد. در نهایت به زعم آنان، راهبرد و توطئه کاهش قیمت نفت در
پایان دوره هفت ماهه، مسئولین را تحت فشار مضاعف قرار خواهد داد و آنان را
وادار می کند در موضوع هسته ای تغییر رفتار داده و به فنّاوری دکوری
هستهای تن دهند. اما این حربه نخ نما شده آیا موثر است یا به نفع ماست؟ در
حالی که برنامه ریزی هماهنگ کشورهای عربی و آمریکا برای تداوم کاهش بیشتر
قیمت جهانی نفت خام در سال ۲۰۱۵ میلادی همچنان به قوت خود باقی است، براساس
آمارهای موجود حتی در صورتی که قیمت نفت در محدوده بشکه ای ۵۵ دلار در سال
۲۰۱۵ میلادی ثابت باقی بماند، درآمدهای نفتی ایران به حدود نصف کاهش می
یابد. هر چند فشار اقتصادی از جمله کاهش قیمت نفت از یک سو و رفع ممنوعیت
صادرات نفت خام آمریکا توسط اداره صنعت و امنیت این کشور پس از 40 سال از
سوی دیگر،برخی سختی هایی را بر سر راه پیشرفت شتابان کشورمان به وجود می
آورد اما با نگاهی دیگر، باید این توطئه را به فال نیک گرفت، چرا که شاید
به این رویکرد از اقتصاد نفت محور به سمت اقتصاد تولید محور کوچ کنیم.
تحریم های جدید و قدیم غرب، نه تنها موجب انزوای بين المللی و مهار انقلاب
اسلامی ايران نشده است، بلكه دستاوردهای بزرگی را نيز برای جمهوری اسلامی
در پی داشته است. دستاورد مهم تحریم ها، اتكا به خود، بومی شدن فناوری هسته
ای و ساخت بسياری از اقلام مصرفی در داخل كشور بود كه پيش از آن از خارج
وارد میشد. در واقع محاصره اقتصادی و کاهش قیمت نفت، ملت ايران را مستعد و
مبتكر ساخت و تا حدّ زیادی از قدرتهای جهانی بی نياز كرد.
اعتراف
نشریه کانادایی «ونکوور سان» در شهریور سال 91، مبنی بر اینکه تحریم های
غرب به رهبری آمریکا به خصوص تحریم های نفتی، در ایجاد بحران داخلی در
ایران ناکارآمد بوده، نمونه ای از واقعیت هایی است که تحلیلگران از آن
رونمایی کرده اند. مرکز مطالعات راهبردی و بین الملل آمریکا در اسفندماه
سال گذشته اذعان کرده بود اقتصاد ایران، مقاوم است.
نشریه فارین
پالیسی نیز طی گزارشی در اردیبهشت سال جاری در مورد بی اثر بودن
تحریمهای نفتی اوباما علیه ایران نوشت: احتمالا دولت اوباما شرط بندی
کرده است که تحریمهای نفتی علیه صادرات نفت ایران، این کشور را مجبور
خواهد کرد تا در مذاکرات هستهای امتیاز دهد اما میزان تاثیرگذاری استراتژی
تحریمها، مورد تردید جدی است. جمهوری اسلامی ایران تحت رهبری داهیانه
رهبر معظم انقلاب، ساز و کارهای اقتصاد مقاومتی را پیش بینی و برنامهریزی
نموده است و اساساً اقتصاد مقاومتی به این معناست که تغییرات و تحولات
اقتصاد بین الملل، نتواند کشور را در ابعاد داخلی به چالش بکشاند. بنابراین
اگر قرار است بودجه سال 94 در مجلس شورای اسلامی اصلاح گردد، باید این
تغییر با لحاظ کردن سیاست های اقتصاد مقاومتی انجام شود .وسرانجام اینکه
تنها راه پیروزی ما در این جنگ نابرابر اقتصادی، سیاسی، اطلاعاتی، امنیتی و
فرهنگی، اعتقاد قولی و عملی به اقتصاد مقاومتی است. آمریکا و هم پیمانانش
بارها ناز شصت فرزندان ایرانی رمضان و عاشورا را چشیده اند و در این توطئه
چینی نیز همچون همجمه های گذشته یقیناً ناکام خواهند ماند.
محمدسعيد احديان در مطلبی که با عنوان«پاسخ به سوالاتي درباره حوادث 88 (3)»در ستون سرمقاله روزنامه خراسان به چاپ رساند اینگونه نوشت:
در
ادامه پاسخ به سوالاتي درباره حوادث 88 امروز به صورتي کوتاه به سوالات
متفرقه اي مي پردازيم که يا واکنش به دو يادداشت پيشين است يا با شدت کمتري
در بين برخي از مردم مطرح مي شود.
1. مشکل معترضان تقلب در راي گيري و شمارش آرا نبوده است بلکه اعتراض به تخلفات پيش از انتخابات و تحميل راي به مردم بوده است.
در
يادداشت اول به اين نکته پاسخ داده شد اما خلاصه آنکه وقايع تاريخي را
نبايد به گونه اي که دوست داريم خلاف آنچه در واقعيت اتفاق افتاده تغيير
دهيم. واقعيت اين است که کانون اعتراض معترضان «تقلب» با کليدواژه تحريک
کننده «راي من کو؟» بود يعني آن عنصري که باعث شد چند صد هزارنفر به عنوان
اعتراض به خيابان هاي پايتخت بيايند، احساس تقلب در راي گيري و شمارش آرا
بود گرچه اين مساله به روشني آفتاب است اما از آنجا که حافظه تاريخي ما گاه
بسيار کوتاه است فقط يک نمونه را يادآوري مي کنيم. آقاي موسوي در عصر و شب
روز 22 خرداد در بيانيه و نشست خبري تاکيد داشتند که من توسط مردم به
عنوان رئيس جمهور انتخاب شده ام فقط بايد مجريان و ناظران در شمارش آرا
درست عمل کنند( نقل به مضمون). آنچه باعث شد مردم به خيابان ها بيايند نه
اتفاقات پيش از انتخابات بلکه اين احساس بود که آنهابرنده انتخابات شده اند
اما در خواندن راي شان خيانت شده است اگر آقاي موسوي از همان روز اول
ادعاي «تقلب مشمئز کننده» و اين «صحنه آرايي خطرناک» را مطرح نمي کرد و
صرفا بر تخلفات و انتقادات مربوط به پيش از روز راي گيري تاکيد مي کرد نمي
توانست چنين جمعيت زيادي را با خود همراه کند، البته در آن صورت فتنه اي
اين چنين نيز پديد نمي آمد اما مطمئن باشيد بسياري از منتقدان دلسوز اعم از
اصلاح طلب و اصول گرا و مستقل با بخش درست انتقادات ايشان همراهي مي کردند
و در اصلاح امور تاثيري مانا و موثر مي گذاشتند.
2. شما کلمه فتنه را از روي کدام کتاب لغت معنا کرده ايد؟
ما
در تعريف کلمه فتنه از نهج البلاغه الهام گرفته ايم که مطالعه دقيق آن
براي همه بسيار مفيد است. امير المومنين در خطبه 50 نهج البلاغه مي
فرمايند: «....پس اگر باطل با حق مخلوط نمي شد، بر طالبان حق پوشيده نمي
ماند، و اگر حق از باطل جدا و خالص مي گشت زبان دشمنان قطع مي گرديد اما
قسمتي از حق و قسمتي از باطل را مي گيرند و به هم مي آميزند، آنجاست که
شيطان بر دوستان خود چيره مي گردد و تنها آنان که مشمول لطف و رحمت
پروردگارند نجات خواهند يافت.»
2. آيا حاميان موسوي فقط چند هزار نفرند؟ آقاي احديان چشمان تان را بازتر کنيد شما از اين طرفداران مي ترسيد.
مسلما
حاميان آقاي موسوي بيشتر از چند هزار نفر هستند نکته مورد تاکيد اين بود
که آقاي موسوي توانست زماني که فضا غبارآلود بود چندصد هزار حامي را به
صحنه خيابان ها آورد اما به مرور که خيلي ابهامات برطرف شد اين بدنه
اجتماعي کم و کمتر شد تا اينکه کساني که حاضر بودند براي مطالبه حرف هاي
خود به صحنه مقابله با نظام بيايند حداکثرچند هزار نفر بودند البته مفهوم
اين حرف اين نيست که اکنون فقط اين چند هزار نفر مخالف نظام هستند بلکه
قطعا تعداد بسيار بيشتري با نظام جمهوري اسلامي زاويه جدي دارند همه هم به
وضوح ديدند که رهبري در آستانه انتخابات رياست جمهوري نه تنها بر واقعيت
وجود مخالفان جمهوري اسلامي تصريح کردند (با عبارت حتي اگر نظام جمهوري
اسلامي را نيز قبول ندارند) بلکه با خواستن از آن ها که در سرنوشت کشورشان
شرکت کنند، به حضور آن ها مشروعيت رسمي دادند اما دو نکته را بايد مورد
توجه قرار داد اولا اين چند ميليون نفر در مقايسه با اکثريت بالاي مردم
معتقد به نظام در اقليت هستند و ثانيا فقط چندهزار نفر از اين عده حاضرند
خواسته هايشان را در کف خيابان ها پيگيري کنند و از مابقي نيز بخش عمده اي
تصميم گرفته اند با رفتاري مدني مطالبات خود را در داخل سازوکار نظام دنبال
کنند نه در کف خيابان ها.
3. آقاي احديان مناظره اسمش روشن است.
مگر احمدي نژاد در مناظره دروغ گفت چه اشکالي داشت مردم بدانند که چه
افرادي در راس امور کشور هستند.
در اشکالات و بي اخلاقي هاي مناظره
حرف زياد است اما اگر کسي واقعا خود را ولايت مدار مي داند بايد به ياد
آورد که رهبري در آن خطبه نماز جمعه به صراحت و با تاکيد براينکه من اين
حرف را در خطبه که بخشي از نماز است مي زنم، از رفتار و گفتار آقاي احمدي
نژاد به شدت انتقاد کردند و گفته هاي ايشان را نفي کردند.
4. آيا
بايد احمدي نژاد و فتنه گران را با هم يکي حساب کرد. مقاله شما با مقصر
دانستن احمدي نژاد سرپوشي بر عملکرد فتنه و فتنه گران است.
در مقاله
تصريح شده است که فتنه نتيجه سوءاستفاده از تقصيرهاي صورت گرفته توسط آقاي
احمدي نژاد و برخي مسئولان و مجريان بود که با ممزوج کردن اين حرف هاي حق
با حرف باطل تقلب، براي رسيدن به هدف باطل براندازي نظام تلاش شد پس در اين
تحليل کساني که فتنه انگيزي کرده اند، کساني هستند که از اين حرف هاي حق
سوءاستفاده کرده اند اما اين تحليل باعث نمي شود که بي اخلاقي هاي
انتخاباتي آقاي احمدي نژاد را که صرفا با هدف کسب راي (که من آن ها راي هاي
پاکي نمي دانم ) صورت گرفت کتمان کنيم.
5. چرا براي تجمع و راهپيمايي طبق قانون اساسي مجوز داده نشد.
در
ابتدا بايد گفت اگر ملاک قانون اساسي است نبايد مطابق ميل مان از قانون
اساسي برداشت کنيم. ماده 27قانون اساسي حق تجمعات و راهپيمايي را به مردم
داده است اما براي آن شرطي گذاشته و آن را منوط به عدم اخلال در مباني
اسلام کرده است لذا قانون اساسي به هر تجمع و راهپيمايي حق قانوني نداده
است. اصولا منطقي نيست که هر تجمعي با هر انگيزه اي مجوز قانوني داشته باشد
بلکه منطق حکم مي کند اگر عده اي بر سر موضوعي به عنوان يک «اعتراض
اجتماعي» درخواست تجمع يا راهپيمايي داشته باشند اجازه داشته باشند مطالبه
اجتماعي خود را به شکلي آرام در قالب تجمع و راهپيمايي پيگيري کنند اما اگر
اين تجمع يا راهپيمايي در جهت براندازي و مقابله با نظام عمل کند يا منجر
به اغتشاش شود و امنيت کشور را به خطر بيندازد نمي تواند مجوز داشته باشد.
با اين وصف اگر اعتراض بعد از انتخابات صرفا مطالبه اي مدني براي پيگيري
موضوع تقلب بود حق تجمع و راهپيمايي منطقي بود به همين دليل نيز اين سوال
در روزهاي اول براي بسياري از دلسوزان به صورتي جدي مطرح بود چرا که برداشت
آن ها از ماجرا يک «اعتراض اجتماعي» و در چارچوب پيگيري مطالبه اي مدني
بود اما برداشت حاکميت در تحليل ماجرا براساس شواهد و رفتاري که از قبل رصد
شده بود و تطبيق تام و کاملي که اين رفتارها با دستورالعمل هاي «جين شارپ»
و وقايع انقلاب مخملي در گرجستان و انقلاب نارنجي در اوکراين داشت اين
اطمينان را ايجاد مي کرد که ماجرا ابتدا با نام «اعتراض اجتماعي» آغاز مي
شود و بعد با روش هاي برنامه ريزي شده و تجربه شده، معترضان به سمت
براندازي نظام حاکم جهت داده مي شوند. اگر آن روز بسياري حتي از دلسوزان
انقلاب ماهيت ماجرا را «اعتراض اجتماعي» مي دانستند، بعدا که شعارها و
مطالبات اعتراض از ابطال انتخابات به شعارهاي مخالفت با اصل نظام تبديل شد،
براي همه منصفان مشخص شد که حاکميت در تحليل ماجرا بسيار دقيق عمل کرده
است و هدايت کنندگان پشت پرده اين اعتراضات با در دست گرفتن نظام محاسباتي
معترضان داخلي، هدايت جريان ايجاد شده را به دست مي گيرند، و آن ها را به
سمت هدف براندازي سوق خواهند داد. ضمن آنکه نبايد اين نکته را نيز فراموش
کرد که در عمل حق راهپيمايي به معترضان داده شد و در راهپيمايي 25 بهمن که
چند صدهزار نفر از معترضان در آن شرکت کردند، با هيچ برخورد انتظامي روبرو
نشدند اما همانطور که پيش بيني مي شد، گروهي از درون اين راهپيمايي،
راهپيمايي را به آشوب و اغتشاش کشيدند.
6.شوراي عالي امنيت ملي فقط
در زمان آشوب در کشور که حالت اضطرار پديد ميآيد حق صدور حکم حصر تا زمان
پايان آشوب و اضطرار را دارد و ادامه حصر در اين چند سال نياز به حکم قضايي
داشته است.
اين ادعا که متاسفانه توسط يکي از نمايندگان مجلس نيز
مطرح مي شود خيلي سطحي و غير دقيق است. نمي شود که ما براساس قانون اساسي
مباحث را طرح موضوع کنيم ولي شروطي را بر قانون بار کنيم که هيچ وجهي
ندارد. در هيج جاي اصل 76 قانون اساسي حتي اشاره اي وجود ندارد که شوراي
عالي امنيت ملي فقط در زمان آشوب و اضطرار پيش مي آيد و حق صدور حکم حصر تا
زمان پايان آشوب و اضطرار را دارد. شوراي عالي امنيت ملي به طور مطلق و
براي هر شرايطي وظيفه تامين امنيت و آرامش کشور را دارد اگر منظور از اين
ادعاي عوامانه و غير منطبق با قانون، اين است که چون امنيت به کشور برگشته
است پس «اقدام تاميني» مفهوم ندارد و براي حصر نياز به حکم قضايي است،
عامدانه يا از سرغفلت مغالطه اي روي داده است. ديروز مبسوط نکته اي بسيار
مهم يادآوري شد که حکم حصر نه در زمان آشوب ها و اغتشاشات صورت گرفته که
الان بگوييم اين آرامش به کشور برگشته است و ديگر نيازي به اقدام تاميني
حصر نيست بلکه حکم حصر 20 ماه بعد از آغاز فتنه و حدود يک سال پس از بازگشت
آرامش به کشور صادر شده است يعني زماني که آقايان موسوي و کروبي بعد از
بازگشت کامل امنيت، سه روز بعد از سقوط مبارک در بيانيه اي مشترک (بيانيه
شماره 18) دوباره حاميان خود را به خيابان ها فراخواندند، به عبارت ديگر
اقدام تاميني شوراي عالي امنيت ملي نه براي خواباندن آشوب ها بلکه براي
جلوگيري از آشوب مجدد بود و تا زماني که نامزدهاي معترض شبيه چند روز پيش
که خبر اول بي بي سي فارسي بود اگر همچنان به دنبال ناامن کردن کشوري که
نياز شديد به آرامش دارد باشند، شوراي عالي امنيت ملي ناچار به تمديد حکم
اقدام تاميني خواهد بود حتي اگر اين تمديد سال ها ادامه يابد شبيه حکم حصر
آقاي منتظري که از دولت آقاي هاشمي شروع شد و تا سال ها و تا زمان تغيير
رفتار ايشان ادامه يافت. لذا بازهم از همه کساني که دنبال رفع حصر هستند مي
خواهيم خطاب نامه ها و سخنراني هاي خود را به آقايان موسوي و کروبي تغيير
دهند و از آن ها بخواهند اشتباه خود را بپذيرند و حداقل دنبال ناامن کردن
کشور نباشند چرا که کشور در شرايط بسيار حساس بين المللي است و هر فتنه
مجددي، دشمن را براي فشار آوردن بيشتر بر کشور جري تر مي کند شبيه اجماعي
که بعد از فتنه 88 بر سر تحريم ايران شکل گرفت و پيامدهاي آن همچنان
پابرجاست.
سيدمسعود شهيدي مطلبی را با عنوان«نقد محتوايی سريال پردهنشين»در ستون سرمقاله روزنامه رسالت به چاپ رساند که در ادامه میخوانید:
در
آخرين روزهاي ماه صفر، آخرين قسمت از سريال دلنشين پردهنشين، از شبكه اول
سيما پخش شد. سريالي كه توانست در طول يك ماه، مردم را در سراسر كشور براي
ديدن داستاني جذاب و پركشش، پاي تلويزيونها بنشاند و تجربهاي جديد و
موفق به كارنامه عملكرد رسانه ملي بيفزايد.
در گذشته، شبكههاي سيما
در دهها فيلم و سريال به نقش روحاني و به موضوع روحانيت پرداختهاند كه
خاطره برخي از آنها هنوز هم در ذهنها باقي است. نقش مثبت و بيادماندني
شهيد مدرس با بازي هنرمندانه مرحوم شكيبايي و مرحوم اسلامي در دو سريال
بسيار ارزشمند، و نقش منفي و تاثيرگذار قاضي القضاه؛ با بازي بسيار قوي و
تحسين برانگيز آقاي نصيريان، در سريال سربداران در دهه 60 از اين قبيل
هستند.
اما اين بار براي اولين بار، رسانه ملي از موضوع اشخاص
روحاني و عالمان دين فراتر رفته و وارد حوزه علميه يعني مركز تعليم و تربيت
روحانيون شده. در رژيم گذشته كه مسئولين و روشنفكران و هنرمندان راديو
تلويزيون، نگاه منفي نسبت به روحانيت داشتند هرگز نقش مثبتي از روحانيت در
سينما و تلويزيون تصوير نميشد و در مواردي تخريب نيز صورت ميگرفت.
پس
از انقلاب گرچه اين جهتگيري تغيير كرد و آثار متعددي در مورد روحانيون
توليد شد ولي هرگز هيچ مديري و هيچ توليدكنندهاي به سراغ حوزه علميه نرفت و
اين، نه به خاطر ممنوعيت، بلكه به خاطر حساسيت موضوع بود كه دستاندركاران
فيلم و سريال ترجيح ميدادند به آن نزديك نشوند، ضمن آنكه شناخت آنها نيز
در مورد حوزه علميه بسيار ناچيز بود.
اولين و شايد مهمترين امتياز
سريال پردهنشين، اين است كه اين باب را گشود و مثل فيلمهاي زيرنور ماه و
طلا و مس وارد حوزه علميه شد و انشاءالله در آينده سريالهاي ديگري توليد
خواهد شد و حوزه علميه ما را كاملتر و جامعتر به دنيا معرفي خواهد كرد.
ضرورت
اين كار، آنگاه روشنتر ميشود كه توجه داشتهباشيم مردم ما و حتي قشر
تحصيلكرده، مراكز دانشگاهي را به خوبي ميشناسند، اما عموما از حوزههاي
علميه كه نيروي متخصص در علوم انساني تربيت ميكنند بياطلاع و بيخبرند.
شايد در اين 70 سال، سياستهايي در كار بوده كه به اين بياطلاعي و بيخبري
انجاميده و شايد هم ماهيت اين دو دستگاه آموزشي ايجاب ميكرده كه يكي
آشكارتر و ديگري پنهانتر باشد،
در كار گلاب و گل حكم ازلي اين بود
كاين شاهد بازاري و آن پردهنشين باشد
دومين
امتياز بزرگ اين سريال، انطباق داشتن با واقعيت است. برخلاف بسياري از
فيلمها و سريالها كه انسانهاي درون آن يا اصلا واقعيت بيروني ندارند و
يا اگر دارند بسيار تصنيعي و غيرطبيعي تصوير ميشوند، در اين سريال نقشها
آنقدر به واقعيت نزديك است كه حتي طلبههاي حوزههاي علميه، براي اولين بار
احساس كردهاند يك سريال به زندگي واقعي آنها پرداخته است. چنين
واقعنگاري، از صدا و سيما كمي دور از انتظار بود، ولي بحمدالله، اين اتفاق
مبارك در اين سريال روي داده است.
بدون شك حضور جدي و مداوم چند
مشاور روحاني مثل آقايان حسنزاده و سعادتي و حضور مكرر كارگردان و
بازيگران در محيطهاي طلبگي، نقش تعيينكنندهاي در اين واقعيابي و
واقعنگاري داشته كه بايد به عنوان يك تجربه و روش موفق در ديگر فيلمها و
سريالها نيز مورد استفاده قرار گيرد. هر چه نقشها به واقعيت بيروني كه در
جامعه است شبيهتر باشند آن سريال براي مردم باورپذيرتر و دلپذيرتر خواهد
بود و البته اين كار زحمت و تلاش بسياري را ميطلبد.
سومين امتياز،
ارائه شدن يك الگوي ارزشمند از يك انسان مومن و متخلق به اخلاق اسلامي است.
يك روحاني متقي و پرهيزگار الگويي جذاب، شيرين و تاثيرگذار، انساني معنوي و
آسماني كه در زمين زندگي ميكند و در دسترس ما است. ارائه چنين الگويي
بويژه وقتي قرار است در متن جامعه و در متن امور اجتماعي و خانوادگي و
مشكلات و اختلافات نشان داده شود، كاري بسيار دشوار است. موفقيت اين كار در
حدي است كه نه تنها تصويري كه از رئيس حوزه علميه ارائه شده از سوي علما و
روحانيون كشور مورد انتقاد و اعتراض قرار نگرفته،بلكه عموما مورد تشويق
بوده است. ايمان قوي به خداوند، توكل عملي به خداوند، توجه و توسل به ائمه
(ع)، آرامش، تواضع، مردمدوستي، ادب، سادهزيستي، فداكاري، صبر، گذشت،
تكليفگرايي و حسنظن به مردم، از جمله فضيلتهايي هستند كه اين روحاني با
صفا با رفتار خود به ديگران ميآموزد.
چهارمين امتياز اين سريال
نشان دادن سبك زندگي اسلامي به شيرينترين بيان و زيباترين شكل است. در طول
اين سريال، بيننده، مجموعهاي بسيار ارزشمند از آداب، رسوم، رفتارها،
معاشرتها، ارتباطها و حتي جزئياتي مثل چگونگي رعايت حريم نامحرم، احترام
به پدر، احترام به مادر، احترام به استاد، نحوه محبت ورزيدن به كودك، نوع
رفتار با همسر، روش سخن گفتن با يك معتاد، فرو بردن خشم و ابراز كردن دوستي
را مشاهده كرده و قلبا به اين سبك زندگي دلبستگي پيدا ميكند. اگر چه از
اين سبك زندگي كردن در ذهن ما ايرانيها خاطرات بسيار خوبي وجود دارد، ولي
تحولات جهاني كه فرهنگ ملتها را دگرگون كرده و نوعي انقطاع فرهنگي را به
ملتها و به ملت ما تحميل كرده سبب شده از فرهنگ بومي و اسلامي خود فاصله
بگيريم. امروز بازسازي و نوسازي اين فرهنگ و اين سبك زندگي، به نحوي كه
مورد پذيرش نسل جوان قرار گيرد رسالت بزرگي است كه اين سريال به شايستگي به
آن اهتمام ورزيده است.
پنجمين امتياز، ايجاد فضايي معنوي و اخلاقي
است كه از اولين قسمت تا آخرين قسمت، محيط سريال را فرا گرفته و بيننده در
چنين فضايي تنفس ميكند، با ميل و رغبت با آن همراه ميشود و آن را
ميپذيرد. فضاي معنوي ترسيم شده در سريال، به هيچوجه يك معنويت
انزواطلبانه و جامعه گريز نيست، بلكه معنويتي در متن جامعه و در دل خدمات
اجتماعي است. معنويتي كه وجود اين روحاني عالم و عارف را فرا گرفته،
معنويتي عزلتگرا و گوشهنشين نيست بلكه معنويتي در خدمت مسئوليت هاي
اجتماعي است، معنويتي متصل به خداوند و مرتبط با مردم. معنويتي كه براي نسل
جوان ما كه با انواع معنويتها و عرفانهاي سكولار روبهرو است، هم جذاب و
شيرين است و هم قابل باور.
ششمين امتياز، ارائه تصويري دلنشين و
زيبا از فضاي خانواده و نقش زنان است. نمايش لحظههاي بسيار لطيف از
ارتباطهاي عاطفي و صميمي درون خانواده به نحوي كه هر بينندهاي، اين گونه
فضاي خانوادگي را و اين گونه ارتباطهاي خانوادگي را كه منطبق با فرهنگ
اسلامي ما است قبول ميكند و از آن تاثير ميپذيرد. در حقيقت اين سريال
بيننده خود را با الگوي اسلامي ايراني خانواده، روبه رو ميكند كه سرشار از
عشق و محبت و فداكري و ايثار است و اين يكي از حياتيترين نيازهاي امروز
جامعه ماست.
خانوادههاي اين سريال، خانوادههاي مذهبي و سنتي جامعه
خودمان هستند. برخلاف تبليغاتي كه در مورد جوامع اسلامي ميشود و زنان را
منفعل، كماثر و كماهميت معرفي ميكند. زنان مذهبي اين سريال الگوي والا و
ارزشمندي هستند كه بيننده را به احترام و اميددارند. مادران، همسران،
خواهران و دختراني كه در اين سريال هستند در عين دارا بودن عطوفت، صميميت،
مسئوليتشناسي وفاداري و فداكاري در قبال خانواده، و پايبندي كامل به حجاب و
عفاف، همه، در صحنه حوادث مهم اجتماعي، بصير، هوشيار و فعالاند و با
شيوههاي بسيار ظريف و موثر نقش خود را ايفا و مردان را هم در پيمودن راه
درست مديريت ميكنند. نقش زنان، و تاثير زنان در خانواده و جامعه، بسيار
جدي، پررنگ و تعيينكننده ترسيم شده و حتي خانم هدي كه به نوعي متجدد است و
سالها در خارج از كشور زندگي كرده و براي نجات دختر و دامادش يك تنه
دشوارترين راهها را ميپيمايد، در جمع اين خانوادهها كه او را دوست
ميدارند به تدريج به ريشههاي فرهنگ پدري خود پيوند ميخورد و الگويي قابل
باور حتي براي قشر متجدد ارائه ميكند كه درخور احترام و تحسين است.
هفتمين
امتياز، ارائه تصويري از روحانيت و حوزه علميه است كه به طور كامل با مردم
و با مشكلات مردم و مسائل روز مردم و در خدمت مردم است. نيازهاي روز جامعه
را ميشناسد و براي پاسخگويي به آن نيازها احساس مسئوليت ميكند و وارد
عمل ميشود. روحانيهاي اين سريال، الگويي از روحانيت ارائه ميكنند كه
براي مردم ما آشناست. الگويي كه با مردمي زيستن، ارتباط با مردم و
خدمترساني به مردم معنا پيدا ميكند. از اذان گفتن در گوش نوزادان در بدو
تولد تا خواندن خطبه عقد و تلاش براي حل اختلاف خانوادگي و امامت نماز
جماعت و حل دعواها و نزاعها و تلاش براي ترك اعتياد معتادان و نجات فرد
متخلف و منبر رفتن و روضهخواندن تا كمك رساندن به نيازمندان، در همه
صحنههاي خدمت به مردم حضور دارند.
هشتمين امتياز، تاكيد مكرر و
زيبا و تاكيد مستقيم و غيرمستقيم بر سادهزيستن روحاني و بري بودن از
تشريفات و تجملات است. در اين سريال برخلاف بسياري از سريالها، خبري از
خانههاي اشرافي
گران قيمت ولوكس و گران ترين لباسها و وسايل خانگي
ودكوراسيونها نيست. زندگيها و خانهها و معيشتها شبيه آن چيزي است كه
مردم عادي كوچه و بازار با آن آشنا هستند. سادهزيستي و پرهيز از زندگيهاي
اشرافي، آن چيزي است كه براي روحانيون ما و براي مردم ما از هر چيز ديگري
ضروريتر و حياتيتر است. زندگي مصرفي و فرهنگ مصرف، موريانه بيصدايي است
كه اگر شناخته نشود و كنترل نشود تار و پود اقتصاد ملتها را از هم مي
گسلد.
نهمين امتياز، پرهيزدادن روحانيون بزرگ از متصل شدن به
فعاليتهاي اقتصادي فرزندانشان است، پرهيز دادن آنها از اينكه به
فرزندانشان اجازه ورود به فعاليتهاي اقتصادي غيرعادي و غيرطبيعي دهند،
پرهيز دادن روحانيون و مسئولين از اينكه با حمايت از فرزندانشان، زمينه
استفاده از رانتهاي دولتي را فراهم كنند، پرهيز دادن آنها از اينكه آبرو و
اعتبار و حيثيت روحاني بودن خود را صرف فعاليتهاي اقتصادي فرزندانشان
كنند و پرهيز دادن آنها از اينكه با توصيه و سفارش، موانع قانوني را دور
بزنند و با وساطت و با استفاده از موقعيت و اعتبار سياسي و اجتماعي خود،
مسير قانوني كارها را تغيير دهند و قاضي و نيروي انتظامي و مراكز
تصميمگيري و مراكز نظارتي و اجرايي را در خدمت منافع اقتصادي فرزندانشان
قرار دهند.
دهمين امتياز اين سريال ارائه نمايشي زيبا از وارستگي و
استقلال روحانيت از سرمايهداران و زمينداران و باندهاي ثروت و قدرت است.
شبكههاي ثروت و قدرت اين توانايي را دارند كه براي يك روحاني كه براي
خدمترساني به مردم، كمبودها و خلاها و نيازهاي فراواني دارد، بهترين
سرمايهها و امكانها و حمايتها را فراهم كنند، اما متقابلا آنان را
وامدار خويش نموده و از اعتبار آنها در مسيرمطامع خويش بهره جويند.
روحانيهاي
اين سريال، با چنين فرصتهايي روبه رو ميشوند و بارها از طرف افراد مختلف
دعوت به همكاري و دريافت وجوه و امكانات ميشوند اما باغناي روحي
تحسينبرانگيز اين كمكها را پس ميزنند و استقلال و عدم وابستگي را كه
بزرگترين سرمايه روحانيت است به كسي نميفروشند. آنها زيطلبگي و شرافت آن
را به همه سرمايهها و سرمايهدارها ترجيح ميدهند.
يازدهمين
امتياز، آموزش دادن شيوه عملي اسلام براي مقابله با ياس و نااميدي در
سختترين مصيبتها و بلاها است. قشر وسيعي از جوانان ما، بويژه در شرايط
ركود و تورم و بحرانهاي اقتصادي، با شكستهاي بزرگي در صحنه اشتغال و
درآمدزايي و حتي در درون خانواده روبه رو هستند و پس از شكست دچار افسردگي،
ياس و نااميدي شده و سرمايههاي وجودي خود را از دست ميدهند. آنچه در اين
سريال در صحنههايي كاملا قابل باور و واقعبينانه براي عبور توام با
سلامت و موفقيت از معضلات بزرگ، توصيه ميشود نه فقط توصيههاي اسلام است
كه عموما مورد غفلت واقع شده بلكه منطبق با عقل و فطرت و تجربه بشري هم
هست. پير خردمند پردهنشين با ارائه عالمانه و دلسوزانه روش اسلام به
پسرش، همچون معلمي كارآزموده، او را به تدريج از موانع بزرگ عبور ميدمد،
روح توكل را در او ميدهد حق مداري و حقپذيري را در او تقويت ميكند،
اهميت دين و اداي دين و حقوق مردم را مقدم بر هر كار ديگري معرفي ميكند و
خود پيشقدم ميشود، اعتماد به نصرت الهي را عملا به او ميآموزد و وقتي
فرزند عليرغم همه مخالفخوانيهاي اوليه، با پدر همراه ميشود، علائم نصرت
الهي را مشاهده ميكند.
دوازدهمين امتياز اين سريال، پرهيز دادن
آقازادهها و جوانان فعال در صحنههاي اقتصادي از بلندپروازيهاي توام با
رويا پردازي و ريسكهاي بزرگ بدون پشتوانه و وسوسه ثروتهاي بزرگ و سريع و
بدون زحمت است. متاسفانه اين تفكرات خلاف عقل و خلاف شرع و خلاف عرف و تباه
كننده، در قشر وسيعي از جوانان
تازه كار، وجود دارد و متاسفانه در برخي از تبليغات تجاري نيز به آن دامن زده ميشود.
اينكه
هر كار اقتصادي بايد با تجربههاي كوچكتر آغاز شود و به تدريج و با زحمت
زياد مراحل تجربه اندوزي و كسب مهارت و شناخت محيط كسب و كار طي شود و بدون
عجله و به طور طبيعي، حوزه كار گسترش يابد و اينكه سالها بايد به درآمد
كم و معمولي قناعت شود تا مراحل رونق فر رسد، در اين سريال به طور
غيرمستقيم به بيننده آموزش داده ميشود. اگر وضعيت زندانيان زيادي كه فقط
در اثر وسوسه ثروتمند شدن بدون زحمت، دست به كارهاي بزرگ زده و ورشكست شده و
زندگيشان نابود شده بررسي شود اهميت اين توصيه بهتر شناخته ميشود.
سيزدهمين
امتياز، توجه دادن بينندگان به واقعه كربلا و ابعاد گوناگون آن بدون هيچ
گونه تصنع و تحميل و كليشه است. تمامي قسمتهاي سريال كه در آن اشارهاي به
واقعه عاشورا است مرتبط با داستان متناسب با اتفاقات سريال و كاملاً طبيعي
و باورپذير است و به هيچوجه حالت الصاق ندارد. به همين دليل بينننده با آن
صحنهها ارتباط قلبي برقرار كرده و مثل زماني كه در مسجد و حسينيه است،
پاي سريال پردهنشين براي امام حسين (ع) گريه ميكند و اين بالاترين موفقيت
براي يك اثر نمايشي است كه تا اين حد با عواطف و احساسات ديني مخاطب خود
ارتباط برقرار كند. در قسمتهاي پاياني سريال، در مسير طبيعي داستان،
جزئياتي زيبا از برگزاري مجلس روضه امام حسين (ع) به نمايش در ميآيد كه
بسيار هنرمندانه و تاثيرگذار است.
چهاردهمين امتياز اين سريال
داستان منسجم، جذاب، پركشش و خالي از هيجانهاي كاذب و اغراقآميز و عاري
از عوامل مخرب جذب مخاطب است. پرداختي هنرمندانه دارد كه عملا بيننده را تا
آخرين قسمت، به طور جدي درگير خود ميكند. بايد از آقاي گلبن طراح اوليه
داستان و آقايان ترابنژاد،شيرزاد و حمزه نويسندگان فيلمنامه كه با يك
كارگروهي بسيار موفق و با استفاده از مشاوران مختلف روحاني و غيرروحاني،
فيلمنامه ارزشمندي ارائه كردهاند كه ميتواند به عنوان يك الگوي موفق،
مورد مطالعه و بهرهبرداري نويسندگان فيلمنامه قرار گيرد، تشكر كرد.
كارگرداني
بسيار خوب، حرفهاي و تحسين برانگيز كارگردان جوان و با استعداد كشورمان
آقاي شعيبي و بازيهاي قوي و فراتر از حد انتظار بازيگران هنرمند، بويژه
آقايان آييش و برق نورد كه موفق شدهاند نقشهايي فراموش نشدني را در
كارنامه اجراهاي خود به ثبت برسانند در خور ستايش است.
صداي بسيار
خوب، تاثيرگذار و متناسب با روح و معنا و منزلت سريال را، كه زينتبخش همه
قسمتها بود و آقاي قرباني را با قلبهاي مردم مرتبط كرد، بايد ستود. اينها
بخشي از مهمترين نقاط قوت سريال پردهنشين بود. اما از يك نقد، اين
انتظار هست كه در كنار نقاط قوت به نقاط ضعف هم بپردازد. البته در مورد
سريالي كه مورد استقبال اقشار مختلف جامعه قرار گرفته و عواطف و احساسات
بينندگان را به سوي خود جلب كرده سخن گفتن از نقاط ضعف كمي دشوار است ولي
از آنجا كه هيچ نقدي بدون شناخت نقاط ضعف كامل نميشود و اصلا نقد محسوب
نميشود، نقاط ضعف نيز به سازندگان سريال تقديم ميگردد با اين اميد كه در
كارهاي بعدي به توفيق بيشتر و بالاتر نايل آيند.
اولين اشكال اين
است كه حوزه علميهاي كه ترسيم شده و طبيعتا همان گونه كه از اسمش پيداست
بايد حوزه علم و دانش باشد و حداقل از نظر علمي در سطح يك دانشكده ترسيم
شود، بسيار پايينترو ضعيفتر تصوير شده. بايد سريال، بيننده را به اين
باور برساند كه در اين مركز علمي، متخصصهاي همتراز با متخصصهاي تربيت شده
در دانشكدهها تربيت ميشوند، ولي اين اتفاق نميافتد.
تاكيد اصلي
در قسمتهاي مختلف سريال روي درس اخلاق است كه تاكيدي بسيار بجا است ولي
كمتر اثري از دروس مختلف تخصصي و مراحل و مقاطع مختلف تحصيل و متون مختلف
درسي و رشتههاي مختلف تحصيل است.
اين حوزه علميه، فقط با يك معلم
اداره ميشود. همانطور كه يك استاد نميتواند يك دانشكده را اداره كند و
نيازهاي علمي دانشجويان رشتههاي مختلف و مقاطع مختلف تحصيلي را پاسخ دهد،
حوزه علميه را هم نميشود با يك استاد اداره كرد. اگر اين حوزه علميه نامش
مدرسه بود و در سريال به آن مدرسه ميگفتند و اين مدرسه هم فقط درسهاي
اوليه را به طلاب ميآموخت، چنين چيزي امكانپذير بود ولي وقتي نيمي از
طلاب مدرسه، لباس روحانيت پوشيدهاند و حتي قاضي محكمه، طلبه همين مدرسه
بوده،چگونه ممكن است يك نفر در همه سطوح تحصيلي، همه درسها را تدريس كند.
يك
فرد بيگانه كه هيچ آشنايي با روحانيت و علماي بزرگ و حوزههاي علميه ما
نداشته باشد، اگر اين سريال را ببيند حوزه علميه را يك مركز علمي و
تحقيقاتي معتبر نخواهد دانست. او در اين مركز علمي هيچ درسي و كلاسي و
تدريسي را كه به طور جدي اعتبار علمي داشته باشد مشاهده نميكند. در
فيلمهاي سينمايي زير نورماه و طلا و مس نيز عينا همين اتفاق افتاده و اين
نشان ميدهد كه صداوسيما و كارگردانهاي ما هنوز شناخت كافي از بعد علمي
حوزهها ندارند.
دومين اشكال، خطاي بزرگي است كه در شخصيت پردازي
رئيس حوزه علميه وجود دارد و به هيچوجه با ويژگيهاي علمي كه براي اين
شخصيت روحاني در سريال بيان ميشود همخواني ندارد. كماطلاعترين افراد
عادي جامعه، ميدانند كه براي هرگونه نقل و انتقالات املاك، اولين چيزي كه
مطالبه ميشود، سند مالكيت است. در سندهاي مالكيت مشخصات مالك و حدود و
ثغور و مساحت ملك نوشته ميشود. براي نقل و انتقال ملك بايد به دفترخانه
مراجعه كرد و آنجا سند مالكيت با شناسنامه فرد مطابقت داده ميشود. در قديم
همين كارها در حضور حاكم شرع و تعدادي شاهد انجام ميشد و سندي به اسم
قباله تنظيم ميشد كه اعتبار آن مثل همين سندهاي مالكيت امروزي بود و اگر
ملكي هم به مهريه همسر درميآمد، در ذيل همين قباله نوشته ميشد. چگونه
ميتوان پذيرفت. حاجآقا كه در حد رئيس حوزه علميه بوده، از اين مسئله
ساده اطلاع نداشته و ملك بزرگي را وقف كرده و وقفنامه نوشته بدون آنكه سند
مالكيت يا قباله آن را ديده باشد. از آن مهمتر چگونه ممكن است ايشان كه
سند مالكيت را در اختيار ندارد و حتي آن را رويت هم نكرده، وقتي خانم هدي
سند مالكيت رسمي خود را نشان ميدهد، به اشتباه خود پي نبرد. اين يك خطاي
بزرگ در طراحي داستان و در فيلمنامه است.
شايد گفته شود در اين
داستان، حاجآقا غفلت نداشته، بلكه به عمد و با اطلاع از غصبي بودن زمين،
در مقابل كسي كه سند مالكيت رسمي داشته مقاومت كرده است. اين هم با عقل و
منطق سازگار نيست، زيرا تصويري كه در داستان از حاجآقا ترسيم شده، تصوير
انسان متديني است كه به احكام شرعي و حلال و حرام خدا پايبندي محكمي دارد.
چگونه ممكن است چنين آدمي بداند زمين و همه اعيان و اموال مدرسه علميه
غصبي است و باز هم در آنجا بماند، نماز بخواند و درس بدهد. در يك داستان،
حتي اگر قرار است خطايي به يك شخصيت بزرگ نسبت داده شود بايد اين خطا با
خصوصياتي كه از او ترسيم شده تناسب داشته باشد و يا حداقل زمينهسازي لازم
براي باور پذير كردن آن بعمل آيد.
اشكال سوم اين است كه در اين
سريال، به نيروي انتظامي كملطفي شده و در جريان يك فساد اقتصادي بزرگ كه
منطقه را دچار بحران كرده، اين نيرو بسيار ضعيف، منفعل و كماثر نشان داده
شده. در اين فساد اقتصادي بزرگ، نيروي انتظامي، فقط موفق به بازداشت دو نفر
ميشود كه آنها هم مجرم اصلي نيستند و علت بازداشت شدن آنها هم شكايت
مردم است نه كشف جرم به وسيله نيروي انتظامي. در اين سريال نيروي انتظامي
به هيچ يك از مجرمين اصلي دسترسي پيدا نميكند. در حساسترين لحظات پاياني
هم كه همه شخصيتهاي اصلي داستان مجرمها را شناختهاند و انتظار مي رود
نيروي انتظامي وارد عمل شود. رئيس پاسگاه ميگويد ديگر كاري از دستم ساخته
نيست چون مرا به جاي ديگر منتقل كردهاند و اين سئوال ايجاد ميشود كه چرا
ايشان درست سر بزنگاه منتقل شده؟
البته رئيس پاسگاه، در اين سريال،
شخصيت بسيار خوب و ارزشمندي دارد كه حتي حاضر ميشود يك متهم بازداشتي را
براي شركت در مراسم برادر شهيدش با گذاشتن سند مالكيت خود، از زندان آزاد
كند، او رزمنده سابقهدار جبهه است و اينها ويژگيهاي مثبت او است ولي در
برخورد با ماجراي فساد اقتصادي ضعيف ترسيم ميشود، اين ضعف در حدي است كه
در اواخر سريال وقتي چهار نفر افرادي كه هر يك به نوعي درگير با اين پرونده
هستند دچار يك تصادف ميشوند و متهم پرونده مجروح ميشود و برادر متهم
اصلي، فوت ميشود و يك فرد ديگر به اغماء ميرود و ماموران انتظامي در صحنه
حادثه حاضر ميشوند، با وجود اهميت افرادي كه در اين حادثه بودهاند، رئيس
پاسگاه هيچ حضوري پيدا نميكند تا حداقل از متهم پرونده سئوال كند كجا
بوده و چه ميكرده. در پايان باز هم تاكيد ميشود آثار مثبت اين سريال روي
فرهنگ عمومي، بيش از آن است كه بتوان در يك نوشته كوتاه بيان كرد، تذكرات
مفيد و اثرگذار سريال پردهنشين به روحانيون بزرگي كه فرزندانشان وارد
فعاليتهاي بزرگ اقتصادي شدهاند، تذكرات بسيار خيرخواهانه و هوشمندانهاي
است و ميتواند اين خانوادههاي خوشسابقه را از لغزش باز دارد. توصيههاي
مكرر به پاكدستي در مسائل مالي و اقتصادي، توصيه مكرر به بازگرداندن اموال
عمومي و اموال مردم، توصيههاي مكرر در تسليم بودن در برابر قانون و
توصيههاي مكرر به قناعت، سادهزيستي و پرهيز از اشرافيگري، كه از طريق
رفتار و مشي شخصيتهاي اين سريال به طور غيرمستقيم و هنرمندانه بيان
ميشود، همه از نقاط قوت اين سريال است كه بايد مورد تقدير قرار گيرد.
بينندگان
سريال پردهنشين سالها تحت تاثير فضاي معنوي و اخلاقي اين سريال خواهند
بود و حتيالمقدور نبايد اجازه داد برخي اقدامات حاشيهاي، براين اثرگذاري
مثبت خللي وارد كند. يكي از اين نوع اقدامات برگزاري جلسهاي است كه معمولا
صداوسيما پس از پخش يك سريال پرمخاطب براي تقدير از دستاندركاران سريال
تدارك ميبيند و آن جلسه را از شبكه سراسري پخش ميكند. ترديدي نيست كه
قدرداني از خدمات برجسته هر صنف و قشر اجتماعي امري ممدوح و مطلوب است، ولي
آيا هر فرد و گروه خدمتگزاري كه كار شايستهاي در كشور انجام دهد آنتن
رسانه ملي در خدمت معرفي او و تجليل از او قرار ميگيرد يا اين، يك رانت
رسانهاي است كه فقط اختصاص به برخي دستاندركاران صداوسيما دارد. آيا هرگز
براي آتشنشانهاي فداكار، پرستارهاي دلسوز، معلمهاي نمونه و كشاورزان
پرتلاش كشورمان چنين جلسات تقدير و تشكري برگزار و از آنتن سراسري پخش
كردهايم؟آيا در حالي كه در همه دستگاهها، خدمتگزاران نمونه و خدمتهاي
نمونه وجود دارد، مسئولان صداوسيما حق دارند آنتن رسانه ملي را كه يك
سرمايه عمومي و متعلق به عموم اقشار ملت است هر زمان مايل بودند در خدمت
تبليغ خدمات خود قرار دهند؟
مهمتر اينكه در اينگونه جلسات تقدير و
تشكر، ناگهان بينندگاني كه طي دهها قسمت از سريال، تحت تاثير شخصيتهاي
معنوي و اخلاقي و الگوهاي رفتاري قرار گرفتهاند و بايد تا سالها اين
تاثير فرهنگي باقي بماند، همان شخصيتها و الگوهاي ديني را در لباسها،
آرايشها،رفتارها و گفتارهايي كاملا متفاوت و گاهي متضاد مشاهده ميكنند. و
يا وقتي تصاوير پشت صحنه و تصاوير تبليغاتي برخي عوامل توليد در فضاي
مجازي منتشر ميشود، آن حس خوبي كه سريال ايجاد كرده بود رنگ ميبازد. چه
ضرورتي دارد جلسه تقدير و تشكر را كه در اصل مثبت و مفيد و ضرورتي است با
اصرار بعضي افراد كه قصد تبليغ خود را دارند، از آنتن سراسري پخش كنيم؟ چه
دليلي دارد با پخش چنين جلسهاي، حال خوب معنوي را كه در مردم ايجاد
كردهايم خراب كنيم؟ اگر مديران به اين مهم توجه نداشته باشند، كارگردان و
بازيگران فرهيخته و پرتلاشي كه با هنرشان روح تازهاي از معنويت و اخلاق را
در جامعه دميدهاند اجازه ندهند با پخش اين گونه صحنهها و تصاوير، آن
نقشآفريني هنرمندانهشان كماثر شود. يكي از بازيگران بزرگ هاليوود كه
نقشهاي مذهبي بزرگي را در آثار ماندگار تاريخ سينما اجرا كرده، در
مصاحبهاي گفته است: من حتي در زندگي عادي طوري رفتار ميكنم كه آن نقشهاي
مهمي را كه اجرا كردهام در ذهن مردم خراب نكنم.
آقاي شعيبي
كارگردان جوان و بااستعداد كشورمان كه با توليد هنرمندانه سريال پردهنشين
اكنون در تراز كارگردانهاي بسيار موفق رسانه ملي قرار گرفته، در مصاحبه با
يكي از رسانهها، جمله بسيار زيبايي را بيان كرده كه بايد مورد توجه قرار
گيرد:
"در پردهنشين، ما مدام داريم مسئلهاي را تذكر ميدهيم كه به
نظرم، آدمهاي اين روزگار و بخصوص نسل ما، بايد به خوبي به آن توجه كنند و
آن هم مراقبت از خودمان است."
بايد بيشتر مراقب خودمان باشيم.
«جنگ صلیبی نیابتی»این هفته روزنامه جمهوری اسلامی به مطلبی اختصاص یافت که در ستون سرمقاله اش به چاپ رسید:
دبیر کل اتحادیه عرب که در قبال اشغالگریهای رژیم صهیونیستی و سرکوبگریهای رژیمهای دیکتاتور عرب سکوت پیشه کرده، در اقدامی وقیحانه، به اظهارات مسئولان ایرانی درباره بازداشت شیخ علی سلمان دبیرکل جمعیت ملی و اسلامی الوفاق بحرین واکنش نشان داده و آنرا «دخالت در امور بحرین» خوانده است! «نبیل العربی» که در جریان جنایت رژیم صهیونیستی در حمله ماه رمضان امسال به مردم مسلمان غزه مهر سکوت بر لب زده بود و تاکنون نیز هیچگونه موضعگیری در قبال سرکوب و کشتار مردم بحرین طی چهار سال گذشته نداشت، در بیانیهای مضحک اعلام کرده «اظهارات اخیر مسئولان ایرانی در خصوص اوضاع بحرین، نقض قوانین بینالمللی و دخالت در امور داخلی این کشور است!» وی همچنین مدعی شده «چنین اظهاراتی به حسن روابط همسایگی خدشه وارد میکند و امنیت منطقه خلیج فارس را در معرض تهدید و خطر قرار میدهد.»
دبیر کل این
اتحادیه که نام «اتحادیه عرب» را یدک میکشد درحالی در قبال سرکوبگریها،
شکنجهها و بازداشتها در بحرین طی چهار سال گذشته که از قیام مسالمتآمیز
اکثریت مردم این کشور میگذرد سکوت اختیار کرده که حتی آمریکا، سازمان ملل و
اتحادیه عرب نیز درباره آن ابراز نگرانی نمودهاند، لذا بان کی مون،
اتحادیه عرب و وزارت خارجه آمریکا سهشنبه گذشته با صدور بیانیههای
جداگانهای مجبور شدند از بازداشت شیخ علی سلمان دبیرکل جمعیت الوفاق،
بزرگترین گروه مخالف در بحرین، ابراز ناخشنودی کرده و آنرا تهدیدی برای
اوضاع دشوار سیاسی و امنیتی بحرین توصیف نمایند. اینکه در چنین شرایطی دبیر
کل اتحادیه عرب به جای حمایت از خواستههای قانونی ملت بحرین و ارائه
راهحلهای منصفانه و واقعبینانه به رژیم اقلیت این کشور برای استقرار
ثبات و امنیت منطقه و تلاش برای آزادی یک رهبر مردمی که از جایگاه و اعتبار
ویژهای در کشور خود و منطقه و جهان برخوردار است، رژیم آل خلیفه را به
افراطگری و سرکوب بیشتر مردم تشویق میکند، بیش از هر چیز دیگری سوال
برانگیز بوده و دخالت آشکار در امور داخلی یک کشور و مانعتراشی در راه
رسیدن مردم به حقوق قانونی ومشروعشان تلقی میگردد. بنابر این اگر قرار
باشد اقدامی، دخالت در روند حاکمیتی یک کشور تلقی شود، قطعاً حمایتهای
بیجای دبیرکل اتحادیه عرب از یک رژیم سرکوبگر و مشاورههای غلط و گمراه
کننده او و افرادی مانند اوست که دخالت در امور مردم بحرین محسوب میشود و
رژیم آل خلیفه را تشویق به اقدامات جنون آمیز و سرکوبگرانه بیشتر و تکرار
حماقتهای کور و بینتیجه میکند. اگر اظهارنظر مسئولان ایرانی طبق نظر
دبیرکل اتحادیه عرب دخالت در امور بحرین است، از نظر او به همین دلیل
سازمان ملل و سایر مجامع بینالمللی نیز مداخلهگر هستند! چرا که آنها هم
بازداشت شیخ علی سلمان را محکوم کردهاند.
آنچه اوضاع بحرین را
پیچیدهتر کرده، دخالت کشورهای خارجی است که ابتدا با لشکرکشی نظامیان
سعودی به بحرین تحت عنوان نیروهای سپر جزیره آغاز شد و اکنون با ورود
نیروهای نظامی انگلیس و واگذاری پایگاه دریایی به استعمارگران برای دفاع از
آنچه منافع خود در خلیج فارس مینامند ادامه یافته و با چراغ سبز لندن به
منامه برای بازداشت شیخ علی سلمان ابعاد گستردهتری مییابد.
قطعاً
بر هیچکس پوشیده نیست که آنچه طی چهار سال گذشته، اوضاع را در بحرین
پیچیدهتر کرده، اقداماتی همچون کشتار و سرکوب معترضین، شکنجه زنان و
کودکان، بازداشت گسترده مخالفان، توهین به علما و نخبگان، شلیک گلوله به
سوی تظاهرات مسالمت آمیز مردمی، نادیده گرفتن حقوق ملت و ادامه تکصدایی
رژیم این کشور است و نه هشدار ناصحانه و تحلیلهای واقعبینانه جمهوری
اسلامی ایران از روند اوضاع بحرین و پیشبینی اینکه ادامه چنین اقداماتی
باعث وقوع حوادث غیرقابل کنترل خواهد شد.
معلوم نیست چرا اظهارات
دلسوزانه همسایهای که از جایگاه نصیحت و خیرخواهی خواستار استفاده از
درایت و عقلانیت در رفتار رژیمهای همجوار و رعایت مدارا با مردم و استیفای
حقوق مشروع و انسانی ملتها بوده و از سیاستهای سرکوبگرانه ابراز نگرانی
کرده، باید به معنای دخالت در امور داخلی دیگران تلقی شود ولی حضور نظامی و
اشغالگرانه کشورهایی که از هزاران کیلومتر دورتر برای چپاول منابع
زیرزمینی کشورها و ممانعت از تحقق حقوق اساسی ملتها به منطقه لشکرکشی
کردهاند، حقوق حاکمیتی تلقی گردد! چرا اگر مردم و مقامات یک کشور همسایه
از خونریزی، کشتار و بازداشت در کشور دیگر ابراز نگرانی کرده و حاکمان
کشورها را به رعایت اصول و موازین بینالمللی و حقوق ملتها دعوت کنند، باید
اقدامی مداخلهجویانه تلقی شده و پیرامون آن موضعگیری شود؟!
جایگاه
شیخ علی سلمان به عنوان یک شخصیت ملی و مذهبی در بحرین به لحاظ مبارزه با
استبداد داخلی و سلطه خارجی از چنان اهمیتی برخوردار است که موج مخالفت با
بازداشت این روحانی مردمی نه فقط در بحرین بلکه در بسیاری از کشورهای
مسلمان، از عراق گرفته تا کویت، از لبنان تا پاکستان و طیف وسیعی از
کشورهای اسلامی و اروپایی بازتاب داشته و حتی انجمن جوامع مدنی کشورهای
خلیج فارس نیز با صدور بیانیههایی اعلام کردهاند بازداشت دبیرکل جمعیت
الوفاق بر عمق بحران بحرین خواهد افزود. به همین دلیل، رژیم آل خلیفه باید
هرچه سریعتر نسبت به آزادی وی اقدام کند و ابراز چنین واقعیتی نباید به
معنای حرکتی مداخله جویانه تلقی شود.
اگر ملتهای مسلمان منطقه
نیز مثل دبیرکل اتحادیه عرب راههای فریبکاری و بازی با کلمات را بلد بودند
و در دام سیاست بازیها و وابستگیها افتاده بودند و قصد منحرف کردن افکار
عمومی از حضور اشغالگرانه ابرقدرتها در منطقه را داشتند، طبعاً همینگونه
سخن میگفتند که آقای نبیل العربی سخن میگوید و همینگونه رفتار میکردند
که نوکران اجنبی در قبال سرکوب ملتها و کشتار و آواره شدن مردم در قبال
جنایات صهیونیستها، دیکتاتورها و تفالههای تروریست میکنند. ولی جمهوری
اسلامی ایران معتقد است آنچه میتواند اوضاع را در منطقه و بویژه در بحرین
پیچیدهتر کند، تشدید فضای امنیتی و سرکوب مردم توسط رژیمی است که این
روزها با بازداشت شخصیت پرنفوذی مثل شیخ علی سلمان، قدم در راهی نهاده که
زلزلهای در اوضاع پیچیده منطقه ایجاد کرده و پس لرزههای آن میتواند
کاخهای ستم دیکتاتوری را نابود کند و قطعاً سقوط دیکتاتورهای عرب باید
بهترین وسیله عبرتآموزی برای آنها باشد.
مطلبی که روزنامه دنیای اقتصاد در ستون سرمقاله روزنامه خود با عنوان«لزوم ايجاد نهادي مستقل براي زيرساختها
»و به قلم مهدي نصرتي به چاپ رساند به شرح زیر است:
با
كاهش شديد قيمت نفت، همه نگاهها به كاهش بودجه عمراني سال بعد معطوف
شدهاست، بنابراین ميتوان انتظار داشت كه سال آينده تاخير طرحهاي عمراني
بيش از پيش تشديد شود. در گزارشي كه اخيرا مركز پژوهشهاي مجلس منتشر كرده
است هزينههاي تاخير در پروژههاي عمراني در 10 ساله 1381 تا 1391 حدود 63
هزار ميليارد تومان برآورد شدهاست. صرفنظر از چگونگي انجام اين برآورد،
آنچه مسلم است اينكه بيسروسامان بودن طرحهاي عمراني هزينههاي سنگيني را
بر كشور تحميل كردهاست. با نگاهي به وضعيت اجراي طرحهاي زيرساختي دولتي،
ميتوان ادعا كرد كه ايراد اصلي در اين است كه براي اين طرحها مدل
سرمايهگذاري مشخصي وجود ندارد يا بهعبارت بهتر، اصولا به اجراي چنين
طرحهايي به چشم سرمايهگذاري نگريسته نشدهاست. در سالهاي اخير در بسياري
كشورها، يك نهاد خاص بهعنوان متولي امور مرتبط با سرمايهگذاري در
زيرساختها شكل گرفته است كه از آن جمله ميتوان به نهاد زيرساخت بريتانيا،
هنگكنگ و... اشاره كرد.
سدر كشورهايي كه بهصورت فدرال اداره
ميشوند، برخي ايالتها نيز داراي چنين نهادهايي هستند كه از جمله آنها
ميتوان به ايالت اونتاريو در كانادا يا نيوساوتولز در استراليا اشاره
كرد. اين نهادها اتفاقا گزارشهاي علمي و كارشناسي مبسوطي نيز منتشر
ميكنند كه بهعنوان مرجعي براي كارهاي اجرايي و پژوهشي ميتواند مورد
استفاده قرار گيرد. در ايران نيز لازم است نهادي مستقل با شأنيت اجرايي و
علمي وجود داشته باشد كه طراحي، ساخت، تامين مالي، بهرهبرداري و نگهداري
زيرساختها را نظاممند كند. واضح است كه اين نهاد خود مستقيما اجراي اين
موارد را به عهده نميگيرد؛ بلكه بسترها و زيرساختهاي قانوني و علمي لازم
براي آن را تسهيل ميكند. چنين نهادي ميتواند در درون سازمان برنامه در
حال احيا يا مستقل از آن شكل بگيرد. يكي از رسالتهاي چنين نهادي ميتواند
اجرايي كردن و بسترسازي براي طراحي مدلهاي سرمايهگذاري با توجه به شرايط
ايران باشد كه عمدتا از بستر مشاركت عمومي-خصوصي (PPP) قابل اجرا است.
ساير اقداماتي كه اين نهاد مشخص بايد برنامهريزي و راهبري آن را بهعهده
گيرد شامل اين موارد است: تكميل حلقههاي نهادي مفقوده نظير پيگيري تشكيل
صندوقهاي زيرساختي، پيگيري و بسترسازي اجراي تامين مالي پروژهاي (project
finance) از طريق بانكها، امكان انتشار اوراق قرضه براي پروژهها
(project bond) و تعيين معيارهاي ارزيابي و ارزشگذاري مشاركت بخش خصوصي در
توسعه زيرساختها كه عموما تحت عنوان ارزش به ازاي پول (Value for money)
شناخته ميشوند. از اين رو ايجاد نهاد مستقلي تحت عنوان «زيرساخت ايران»
كه تابع تحولات سياسي نباشد و هدف آن ساماندهي اجراي پروژههاي عمراني و
بهويژه زيرساختي باشد، ضروري است.
و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«تامل و نکاتي در بيان سخنگو»نوشته شده توسط منصور فرزامي اختصاص یافت:
سخنان سخنگوي محترم شوراي نگهبان، حاوي بيم و اميدهايي است که بيان چند نکته را ضروري ميسازد:
بديهي
است که در هر جامعهاي، هنجارها، سنن و عرفهايي معقول، آزموده و سنجيده،
نوشته يا نانوشتهاي، حاکم است مبني بر اينکه هر مسند و جايگاهي، بايسته هر
کسي نيست و از امثال حکيمانه ما هم نغزهاست که «کار هر موري نباشد با
سليمان گفت و گوي» و
کار هر بافنده و حلاج نيست
از کمان سست، سخت انداخت
با
اين مقدمه، هيچ منطق و عقل سليمي نميپسندد که هرکس هر لباسي خواست بپوشد و
هر عملي خواست انجام دهد و بر هر مسندي که خيال آن داشت بنشيند. حتي در
جوامع ابتدايي و عقب افتاده هم براي هر کاري، قاعده و ضابطهاي هست چه برسد
به جوامع امروزي که به استناد بار مثبت مدنيت و حقوق، سنگيني کوه و ريزه
کاه هم حساب و کتابي دارد و هرگز اجازه نميدهد و صلاح هم نيست با هر
ديدگاه و سليقه اي بر گروهي حکم براند که خواسته آن گروه نباشد.
با
اين حساب، تمامي کساني که نظام جمهوري اسلامي را پذيرفته و بر اصول قانون
اساسي آن صحه گذاشتهاند در مقابل نهادي به نام شوراي نگهبان قانون اساسي
که نه اصل از اصول 177 گانه اين قانون در توليت و سرپرستي و از وظايف آن
است و « به منظور پاسداري از احکام اسلام و قانون اساسي، از نظر عدم مغايرت
مصوبات مجلس شوراي اسلامي، با ترکيبي از فقهاي عادل و آگاه به مقتضيات
زمان و مسائل روز و نيز حقوق دانان مسلمان تشکيل شده » تمکين قانوني خواهند
داشت و هيچ «ان قلتي» هم نيست و اميدهاي حال و آينده همه کنشگران سياسي و
اجتماعي هم، مبتني بر آن است که اين نهاد قانوني، دقيقهاي از حقوق ملت
ايران فرو نگذارد و اجازه ندهد که شوائب سياسي و سليقهاي خاص بر آن مترتب
شود و تصميمات آن را حمل به تعلق به گروهي خاص کنند. اما بيمي که از آينده
است به همين شائبههاست؛ يعني، اين که خداي ناخواسته، رابطه جاي ضابطه را
بگيرد .
ممکن است که فقيهي از اين نهاد، علقه خاصي به سليقهاي و
گروهي داشته باشد اما تا زماني که عضو اين شوراي فقاهت است، نبايد مکنونات
قلبي خود را علني کند. چون در آن صورت، نه فرد بلکه اين نهاد پاسدار قانون
اساسي و شرع است که آسيب ميبيند و کشور متحمل هزينههاي بسيار ميشود. در
گذشته هم اگر حرف و حديثي بوده از همين منظر است.
نکته ديگر آن که
عارف و عامي ميپذيرند که جز معصومان مطهر و داراي عصمت، کسي معصوم نيست و
ممکن الخطاست. اما اين خطاها بايد عام باشد نه خاص چون در اين صورت بنا به
مثل معروف «ظلم بالسويه، عدل است»
در مورد نقد و تحليل و اعتراضهاي
قانوني نيز بايد گفت که اين موارد، از حقوق مسلم ملت است و هرگز نميتوان
کسي را از آن منع کرد و مورد توبيخ و سرزنش قرار داد چون رشد و تکامل جوامع
انساني به راه گشايي همين نقدها و تحليلها و اعتراضهاي منطقي و قانوني
است و باريک بيني و آينده نگري و کمال خواهي منتقدان را ميرساند. چنين
افرادي خيرخواه نظامند و حامي اصول و ارزشها، چون کسي که احساس مسووليت
ميکند و قدرت تحليل دارد و آرزومند تغيير است از ذهن و فکر خود مايه
ميگذارد. اگر چنين افرادي بازداشته شوند، براي جامعه چه افتخاري باقي
خواهد ماند. اگر کسي ساکت است به معني اهل صلاح بودن نيست، مغزش انديشه
ندارد و نور هدايتي از تاملاتش ساطع نميشود. بايد « به کارهاي گران مرد
کارديده » فرستاد. حاصل کلام آن که بايد به مغزهاي انديشه ور، اهميت داد و
عزت نهاد و به صحنه آورد ولواينکه با ما موافق نباشند. مهم موافقت آنان با
منافع و مصالح کشور است.
قدر مسلم آن است که قضاوتهاي خداپسندانه و
بررسيهاي دقيق آن شوراي محترم فقاهت و عدل، ميتواند منشا شور و شوق و
مشارکت قاطبه مردم باشد و پرواضح است که اين تاييدات و مشارکتهاست که
تضمين کننده بقا و اقتدار و عزت نظام ميشود.