مهرمان به دل هم گره خورده بود تا اینکه 11 سال پیش یاشار مرا از برادرم
خواستگاری کرد و به همراه خانوادهاش به خانهمان آمد. خانوادههایمان پی
به عشقمان برده و همه راضی به این ازدواج بودند. خیلی زود مراسم عقد و
عروسیمان برگزار شد و راهی خانهمان شدیم. از آنجایی که یاشار دوست صمیمی
برادرم بود به او اطمینان کامل داشتم. زندگی خوبی داشتیم اما به مرور زمان و
پس از گذشت چند سال رفتارهای مرموزانه و پنهانکاریهای یاشار جایگزین مهر و
محبتش شد. این تغییر رفتارها برایم بیگانه بود نمیتوانستم این موضوع را
درک کنم.
یاشار حتی مواقعی که در بیرون از خانه بود جواب تلفنهای مرا نمیداد و اگر سراغی از او میگرفتم یک کتک مفصلی میخوردم که چند بار به خاطر بدرفتاری و کتک کاریهایش راهی بیمارستان و اتاق عمل شدم اما به خاطر تنها دخترمان این زندگی را تحمل میکردم اما یاشار نمیفهمید. این زن با بغض ادامه داد: یاشار حتی داشتن تلفن همراهش را از من مخفی میکرد و میگفت تلفن ندارد، از میان حرفهایش متوجه شدم تلفن دارد اما نمیخواهد من شمارهاش را داشته باشم. مرد 42 ساله که با شنیدن حرفهای همسرش برافروخته شده بود برای دفاع از خود گفت: سمیرا دائماً بهانهگیری میکند. او بدبین است و از بس که با من تماس میگرفت و کنترلم میکرد تلفنم را قطع کردم. از تهمت و توهینهایش خسته شدم، دیگر تحمل ادامه این زندگی را ندارم و میخواهم طلاقش بدهم، دیگر برایم در محل کار آبرو نگذاشته بس که زنگ میزد.
وی ادامه داد: چون در شهرداری کار میکنم برای ارتباط با رئیس باید یک خط
داشته باشم که دائم در دسترس آنها باشم. به همین خاطر فقط یک خط دارم که
مختص به کارم است و هیچ استفاده دیگری از آن نمیکنم و هیچکس شمارهام را
ندارد. زن 35 ساله با گریه رو به قاضی کرد و گفت: با اینکه چند بار مچش را
گرفتم اما به خاطر تهمانده عشقم برای حفظ این زندگی سکوت کردم و حرفی نزدم
اما حالا نمیتوانم از دست رفتن زندگیام را ببینم و آرام بنشینم.بنابر
این گزارش، قرار بر این شد پس از پرداخت مهریه سنگین حکم طلاق از سوی قاضی
دادگاه خانواده صادر شود.