محمد واعظی ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز را به مطلبی با عنوان«بهشت کمپانیهای سیگار»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:پیچیده و لاینحل باقی ماندن سوال ساده وزارت صنعت و معدن از وزارت امور
خارجه و وزارت اطلاعات درباره صهیونیستی بودن یا نبودن کمپانی فیلیپ موریس،
در دنیایی که با یک جستوجوی ساده اینترنتی میتوان براحتی پاسخ سوالات
اینچنینی را یافت، حقیقتا عجیب مینماید! شرکت فیلیپ موریس سالهاست همچون
بسیاری از برندهای دیگر در لیست «بایکوت» گروههای مختلف مردمی در سراسر
جهان قرار دارد. از جوانان آمریکایی هوادار فلسطین و مسلمانان دوآتشه
اندونزی و مصر و لیبی و پاکستان و ایران تا مادران اروپایی که نگران سلامتی
فرزندان خود هستند، همگی از لیست «بایکوت اسرائیل» حمایت میکنند. مسلما
چنین بازه وسیعی از هواداران را نمیتوان بدون انتشار دلایل قانعکننده
درباره صهیونیستی بودن برندی همچون «فیلیپ موریس» سالها مومن به یک آرمان
واحد نگاه داشت. فیلیپ موریس در کنار سایر برندهای صهیونیستی از
دریافتکنندگان «جایزه جوبیلی» به عنوان بالاترین نشان ادای احترام به
استقلال اسرائیل است.
این جایزه خود نشانی از به رسمیت شناختن افراد و
سازمانهایی است که به اقتصاد صهیونیستها کمک شایانی رساندهاند. نام این
کمپانی در «لیگ دوستی همکاران آمریکا و اسرائیل برای دموکراسی» نیز دیده
میشود. جایزه و نشان این همکاری اختصاص به کمپانیهایی دارد که مدافع
تمامیت و منافع اسرائیل در آمریکا هستند. اما شاید جالبترین بخش
فعالیتهای فیلیپ موریس را بتوان در همکاری این شرکت با سازمان «Aish
HaTorah» به معنای «آتش تورات» یافت. «هاتورا آیش» یک سازمان یهودی متشکل
از هواداران ارتدوکس اسرائیل است که سایر یهودیان را در قالب برنامه
«دیپلماسی عمومی» وزارت خارجه رژیم صهیونیستی با همکاری IDF یا نیروی دفاعی
این رژیم به بازدید از اسرائیل و آنچه ریشههای تاریخی و سرزمینیشان
میخوانند، تشویق میکند. هدف این سازمان که مقر اصلی آن در بیتالمقدس است
فراهم آوردن فرصت برای یهودیان از همه پیشینهها برای کشف میراث خود،
اعلام شده است.
«آتش تورات» با استفاده از ثروت اهدایی مجموعه کمپانیهای صهیونیستی، نقش
مهمی در دانشگاهها و مدارس آمریکا هم برعهده دارد. این سازمان صهیونیستی
به صورت ویژه با استخدام نمایندگانی از میان دانشجویان و دانشآموزان
آمریکایی تحت عنوان «حامیان برند فیلیپ موریس» یا «اسموکرها»، به مبارزه
مستقیم قانونی با «حامیان فلسطین» در مراکز دانشگاهی این کشور میپردازد.
به این شکل که اسموکرهای فیلیپ موریس در قالب تیمهای آزاد دانشجویی با
برچسبزنی «ضد یهود» و «حامیان هولوکاست» به گروههای حامی فلسطین و حتی
گروههای صلحطلبی که از جنگ آمریکا با عراق، افغانستان و حتی اقدامات
آمریکا علیه ایران اعلام انزجار میکنند، به صورت قانونی مانع فعالیت آنها
میشوند البته ناگفته پیداست که چنین فعالیت فوقبرنامهای علاوه بر فراهم
آوردن امکان کسب پول توجیبی برای اسموکرها، آنها را کاندیدای دریافت بورسیه
تحصیلی و تکیه زدن بر کرسیهای شغلی در شرکتهای مذکور نیز میکند.
این یک
جنگ تمامعیار است که کمترین اهمیت آن در میزان درصد سالانه واریزی فیلیپ
موریس، کوکا و پپسی و نستله و مایکروسافت و دنون و فایزر به صورت مستقیم به
جیب خیریهها و شبکههای اقتصادی دولت صهیونیستی است. هر چند بسیار مهم
است که بدانیم بسیاری از گروههای مردمی در همین دنیایی که مسؤولان ما از
پس کسب اطلاعات درباره صهیونیستی بودن برخی شرکتهایش برنمیآیند، به علت
بیاعتمادی به مدیران صهیونیست، به جمع بایکوتکنندگان محصولات آنها
شتافتهاند.صحبت از غیربهداشتی بودن محصولات شرکتهای صهیونیستی همچون نستله و دنون و
کرافت و پپسی به علت استفاده از «سلولهای جنین سقط شده» در آنها برای
تاثیرگذاری حداکثری بر مرکز چشایی بدن و آلودگی سیگارهای شرکت مارلبرو به
«خون خوک» است.
اینها موضوعاتی است که متاسفانه به ندرت اطلاعات آن به جهان
سوم میرسد، چراکه همیشه باید مسیر سوءاستفاده برندهای صهیونیستی همچون
شرکت داروسازی «فایزر» و «بایر» و «مرک» برای توزیع محصولات پرخطری همچون
قرصهای جلوگیری از بارداری «یاز» و «یاسمین» با ریسک بالای ایجاد سکتههای
قلبی و مغزی یا داروهای ضدافسردگی مشهور به علت بالابردن درصد خودکشی
بیمار و واکسنهای قابل بررسی، در ایران و سایر کشورهای مشابه باز باشد!
جای سوال است که چطور سازمان «غذا و دارو» در چنین مواردی سکوت میکند،
گویی هرگز هشدارهای جهانی درباره مخاطرات مصرف محصولات مذکور به گوش آنها
نمیرسد! حقیقت این است که جامعه ما در میدان چنین درگیریهای بزرگی که
ملتها در آن بر سر موضوع بسیار مهم «حفظ سلامت نسل» سالهاست میجنگند،
بسیار ناآگاه محسوب میشود.
صحبت از بازار مصرفی است که همه برندهای تولیدکننده شیرخشک آن «صهیونیستی»
هستند و محبوبترین دسر کودکان را شریک بزرگ صنایع غذایی اسرائیل برای
ایرانیان به ارمغان میآورد! این در حالی است که شهروندان اروپا و آمریکا،
در کنار مسلمانان برای بایکوت محصولات صهیونیستی حتی نیاز به «ایدئولوژی
واحد» نداشتند، چراکه نتایج به دست آمده از آزمایشگاههای مستقل درباره
میزان آلودگی این محصولات به عوامل مشکوک و شوکآور کفایت میکرد. اما
داستان مارلبروی ایرانی از ماجرای «صهیونیستی بودن» فیلیپ موریس
دامنهدارتر است. قیمت سیگار در ایران از کشورهای اروپایی کمتر است.
براساس گزارش یورو مونیتور، همین موضوع موجب شده، میزان سیگاریهای ایران
طی 5 سال اخیر به بیش از 2 برابر افزایش یابد و کمپانیهای مشهور سیگار
برای حفظ موقعیتشان در بازار به سرمایهگذاری برای جذب جوانان و دختران
ترغیب شوند. جالب اینجاست که مسؤولان امر مدعی هستند به علت حجم بالای
قاچاق سیگار به ایران، قیمت این محصول دخانی را تا این حد پایین حفظ
کردهاند. سیاستی که نه تنها موجب کاهش ارقام تکاندهنده حجم سیگار قاچاق
به کشور نشده، بلکه خسارات وارده به «یارانه سلامت و بهداشت غیرسیگاریها»
را به علت پرداخت هزینه بیماریهای غیرقابل درمان سیگاریها از بودجه
عمومی، تصاعدی افزایش داده است.
مهم است که بدانیم در هیچیک از کشورهای
جهان در حال حاضر، به بهانه حمایت از سلامت جامعه، یارانه واکسینه کردن
کودکان و بودجه توزیع شیر و سبزیجات میان مردم عادی، اینگونه ناباورانه
همچون دستخوش به سیگاریها و قلیانکشهای سرطانی و آسمی پرداخت نمیشود!
اکنون همان مدیران مدعی، تصمیم دارند با ارائه مجوز دولتی به فیلیپ موریس
برای واردات بیش از 12 میلیارد نخ سیگار برند مارلبرو و تولید سالانه یک
میلیون و 200 هزار کارتن سیگار در داخل کشور، به سهم 40 درصدی قاچاق این
برند پایان دهند! در حالی که هم اکنون تعرفه واردات سیگار نیز بسیار ناچیز
است و علاوه بر آن برخلاف اغلب قریب به اتفاق کشورهای جهان، در ایران هیچ
خبری از اجرای قوانین محدودکننده مصرف سیگار در اماکن عمومی نیز به گوش
نمیرسد!آیا ایران در حال تبدیل شدن به بهشت کمپانیهای سیگار است؟
اینجا ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان را میخوانید که با عنوان«روز شناسنامهدار !»و نوشته شده توسط حسین شریعتمداری به چاپ رسید:
1- بعدازظهر یکی از روزهای اردیبهشتماه سال 1348 بود. از سوی شهید
بزرگوار حضرت آیتالله سعیدی پیغام آورده بودند که برای یک کار ضروری به
دیدن ایشان برویم. آن روز به اتفاق آقای مرتضی الویری عازم منزل آیتالله
سعیدی در خیابان غیاثی- آیتالله سعیدی امروز- شدیم. خدمتشان که رسیدیم
فرمودند مسئلهای از مدتها قبل ذهن ایشان را به خود مشغول کرده است و احضار
ما به همین علت بوده است. و توضیح دادند که؛تظاهرات دانشجویی در
دانشگاهها اگرچه مفید و موثر است و باید ادامه داشته باشد ولی این تظاهرات
یک نقص بزرگ دارد که اگر برطرف نشود، راه به جایی نخواهد برد. ایشان
درباره نگرانی خویش گفتند؛ شما در دانشگاهها علیه رژیم شاه تظاهرات
میکنید و اصلیترین شعارتان این است که؛ «من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی،
چه کسی برخیزد؟ من اگر برخیزم، تو اگر برخیزی، همه برمیخیزند» و شعارهای
دیگری شبیه آن. این شعارها دعوت به خیزش و برخاستن است ولی مشخص نمیکند که
برای چه باید برخیزیم و بعد از برخاستن به کدام سو برویم؟ شهید سعیدی این
حرکت را ناتمام و بینتیجه میدانستند و میفرمودند حرکت دانشجویی باید
مطالبه مشخصی داشته باشد.
آیتالله سعیدی پیشنهاد کردند که در تظاهرات
دانشجویی نام حضرت آیتالله خمینی- آن روزها پیشوند امام رسم نبود- آورده
شود تا جنبش دانشجویی هدف مشخص و شناسنامه تعریف شدهای داشته باشد. ایشان
فرمودند آیتالله طالقانی- رحمهًْالله علیه- نیز همین پیشنهاد را دارند و
قرار است گروههای دانشجویی مرتبط با خود را به شما معرفی کنند و همان موقع
تلفنی با مرحوم آیتالله طالقانی تماس گرفتند و به ایشان خبر دادند دو تن
از برادران دانشجو که حضرتعالی آنها را میشناسید برای پیگیری پیشنهادی که
درباره آن صحبت کرده بودیم، خدمت شما میرسند. به اتفاق آقای الویری و با
ماشین مدل پائین- آنهم آن روزها- که از برادر شهیدم امانت گرفته بودیم عازم
منزل مرحوم آیتالله طالقانی شدیم. (شاید این بخشی از ماجرا به موضوع
یادداشت پیشروی ارتباطی نداشته باشد ولی اشاره به آن خالی از لطف نیست-
لطف خدا منظور است- در میانه راه ماشین جوش آورد، با چند دقیقه درنگ و
ریختن آب در رادیاتور، روشن شد ولی بلافاصله از حرکت ایستاد. این روشن و
خاموش شدن تا مغرب طول کشید و دیدیم رفتن به منزل آیتالله طالقانی
بیفایده است چون ایشان مطابق معمول برای اقامه نماز عازم مسجد هدایت شده
بودند.
تصمیم گرفتیم ماشین را کنار خیابان پارک کنیم و برویم. با ناامیدی
استارت زدیم، روشن شد و انگار نه انگار که عیب و ایرادی داشته است. فردای
آن روز آیتالله سعیدی پیغام دادند که بعد از رفتن شما آیتالله طالقانی
تماس گرفته و گفته بودند، ساواک تلفن را شنود میکرده و دو اتومبیل با
تعدادی ساواکی بیرون منزل کشیک میکشند. اگر بچهها حرکت نکردهاند، بگوئید
نیایند و...!).چند روز بعد در دانشگاه تهران تظاهرات پرجمعیتی برپا شد
و با برنامهریزی قبلی و ابتکار مشترک آیات بزرگوار، سعیدی و طالقانی شعار
«درود بر خمینی» در فضای دانشگاه طنینانداز شد. این شعار پرابهت و
غرورآفرین حال و هوای خاصی به تجمع آن روز داده بود، گویی بروبچهها گمشده
خود را یافته بودند و قطعه کاملکننده پازل جنبش دانشجویی را پیدا کرده
بودند.
2- تاریخچه جنبش دانشجویی دو قله بلند و افتخارآفرین را در خود
جای داده است که هر یک از آنها به علت نقش تعیینکننده و سرنوشتسازی که
داشتهاند، به مبدأ حرکت و یومالله تبدیل شدهاند، 16 آذر و 13 آبان.
شناسنامه و هویت اصلی هر دو قله، خروش علیه آمریکا و جنایات این قدرت
استکباری است، که اولی به عنوان «روز دانشجو» و دومی با تابلوی «روز مبارزه
با استکبار» در تاریخ انقلاب اسلامی ثبت شده و هر کدام با مراسم خاصی به
منظور بزرگداشت یاد و خاطره آن دو روز حماسی همراه است. در شناسنامه هر دو
روز «مرگ بر آمریکا» با عنوان هویت این دو روز و به مفهوم مقابله با جنایات
و غارتگریها و آدمکشیهای دولت آمریکا - و به قول حضرتامام(ره)،
نه،مردم آمریکا- ثبت شده است. بنابراین بسیار بدیهی است که اگر در مراسم
بزرگداشت این دو روز حماسی، فلش حرکت مراسم و جانمایه شعارها و سخنان
ایراد شده سمت و سوی مقابله و مبارزه با آمریکای خونریز را نداشته باشد و
شیطان بزرگ را به عنوان دشمن اصلی مردم و اسلام و انقلاب آدرس ندهد، نه فقط
هویت واقعی این دو روز حماسی تحریف شده است، بلکه خون شهدای 16 آذر 1332
پایمال شده و حرکت افتخارآفرین تسخیر لانهجاسوسی به نفع دشمن نادیده
گرفته شده است. دقیقا مانند آن که، ایام محرم و در مراسم عزاداری
سیدالشهداء علیهالسلام، نامی از یزید و عمرسعد و شمر و ابنزیاد و جنایاتی
که مرتکب شدهاند به میان نیاید! و حال آن که برپایی مراسم عزاداری برای
زنده نگهداشتن حماسه عاشورای حسینی(ع) و نشاندادن جنایت بزرگی است که
یزیدیان آن زمان مرتکب شده و از سوی حرامیان این زمان تکرار میشود».
3-
دیروز در سالروز 16 آذر و روز دانشجو آقای دکتر روحانی رئیسجمهور محترم
کشورمان که در مراسم بزرگداشت این روز به دانشگاه علوم پزشکی ایران رفته
بود، از هر دری سخن به میان آورد، غیر از ضرورت خروش علیه آمریکا و مقابله و
مبارزه با جنایات این قدرت وحشی و آدمکش که مناسبت و شناسنامه اصلی 16 آذر
است! درباره سخنان رئیسجمهور محترم در اجتماع به دقت برنامهریزی و گزینش
شده دیروز- که پرداختن به آن نوشته جداگانهای میطلبد- گفتنیهایی هست که
به چند نمونه از آن اشارهای گذرا خواهیم داشت.
4- آقای دکتر روحانی در
مراسم تجلیل از شهدای 16 آذر 32 برخلاف آنچه انتظار میرفت و هدف اصلی
همایش بود، به جنایات آمریکا که شهادت مظلومانه سه شهید 16 آذر، بخشی از آن
و صدها جنایت وحشیانه دیگر آمریکا از آن روز تا به امروز در ادامه آن بوده
و هست، هیچ اشارهای نکردند و فقط آنجا که قصد تقدیر و تجلیل از سیاست
خارجی دولت خود را داشتند! به اشاره فرمودند امروز اگر همه قبول نداشتند که
دولت جمهوری اسلامی ضد خشونت و افراطیگری است «چطور اعلام جمهوری اسلامی
ایران برای جهان عاری از خشونت و افراطیگری در مجمع عمومی سازمان ملل با
اتفاقآراء و مخالفت فقط دو سه کشور مثل آمریکا و اسرائیل به تصویب
میرسد»؟!ملاحظه میکنید که اینجا هم پای تعریف از دولت یازدهم در میان
است و نه جنایات آمریکا و باید گفت: مگر طرح «گفتگوی تمدنها»ی آقای خاتمی
به اتفاق آراء- و حتی از سوی آمریکا و اسرائیل- در مجمع عمومی به تصویب
نرسیده بود؟ و مگر پس از آن جرج بوش ایران را محور شرارت لقب نداد؟
بنابراین چگونه به تصویب طرح ضدخشونت خود دل بستهاید؟!
5- آقای روحانی
در مراسم دیروز، بار دیگر به منتقدان دولت تاختند و علاوه بر واژههایی
نظیر؛ بیسواد، بروید به جهنم، ناآگاه به مسائل جهان، بیشناسنامه و... این
بار منتقدان سیاست خارجی دولت خود را «تازه بهدورانرسیده»! نامیدند!
6-
در حالی که دستاندرکاران دولت محترم، از سخنرانی برخی منتقدان دولت به
مناسبت 16 آذر در دانشگاهها جلوگیری کرده و به هیچ منتقدی اجازه حضور در
مراسم دیروز را نداده بودند، آقای روحانی در چند جای سخنان خود بر ضرورت
نقد، نیاز دولت به انتقاد، دانشجو باید دیدهبان باشد و... تاکید غلیظ
داشتند! که این بخش از سخنان رئیسجمهور با عملکرد دولت ایشان در تناقض
آشکار است. نیست؟! البته عقیده نگارنده آن است که لغو سخنرانی منتقدان پوست
خربزهای است که جریان نفوذی فتنه در دولت، زیرپای آقای دکتر فرهادی وزیر
محترم علوم گذاشتهاند که امید است دکتر فرهادی به این ترفند توجه ویژه
داشته باشند.
7- رئیسجمهور محترم میفرمایند؛ «در این رفت و آمدها، و
رأی اعتمادها یک نظرسنجی بسیار خوبی در دانشگاهها صورت گرفت و آن نظرسنجی
تائید کرد راه دولت یازدهم در دانشگاهها مورد تائید اساتید و دانشجویان
است»! مطابق اطلاعات موثق، نظرسنجی مورد اشاره جناب روحانی یک نظرسنجی
«اینترنتی» بوده است و بعید است آقای رئیسجمهور ندانند که از نظر
کارشناسان، نظرسنجی اینترنتی «کم ارزشترین» و «بیاعتبارترین» نوع
نظرسنجی است و در میان اهل فن به مزاح با عنوان نظرسنجی «کلیک،کلیک، بنگ بنگ» از آن یاد میشود.
8-
آقای دکتر روحانی در بخشی از سخنان خود، تاکید کرد که دولت از دیدگاه خود
درباره اداره دانشگاهها عقبنشینی نمیکند و ضمن تائید چندباره گزینههای
معرفی شده برای وزارت علوم که مجلس به آنها رأی اعتماد نداده بود و تائید
عملکرد آقای فرجیدانا که از سوی نمایندگان مردم استیضاح و برکنار شده بود،
اعلام کرد «امروز آقای دکتر فرهادی همان راه را ادامه خواهد داد» که باید
گفت؛ اظهارات ایشان اولا؛ نادیده گرفتن جایگاه و رسالت مجلس در قانوناساسی
است. ثانیا؛ بیاحترامی به رأی ملت است که نمایندگان مجلس را برگزیدهاند و
ثالثا؛ آقای دکتر فرهادی به یقین با بقیه گزینهها تفاوت ماهوی دارد و
علاوه بر سوابق ایشان، اظهارنظر صریح وی که فتنه را خط قرمز میدانند نشان
میدهد مانند بقیه گزینهها نیستند.
9- و اما اکنون به خاطره صدر این
یادداشت برمیگردیم و این که از جناب روحانی به عنوان رئیس قوه مجریه
انتظار آن بوده و هست که با توجه به اطلاعات ایشان از نقشه راه دشمن در
مراسمی نظیر همایش دیروز، خط حرکت جنبش دانشجویی را تشریح و به عنوان
شناسنامه و هویت این جنبش یعنی مقابله با توطئهها و کینهتوزیهای آمریکا و
متحدانش بر آن تاکید ورزند و ظرفیت عظیم جنبش دانشجویی را به نفع کفه خودی
در مذاکرات علیه دشمن بسیج کنند.
یادداشت روزنامه حمایت به مطلبی با عنوان«باید و نبایدهای بودجه»نوشته شده توسط محمد خوش چهره اختصاص یافت:روز گذشته رئیس جمهور محترم لایحه بودجه سال 94 را با تاکید بر مهار تورم و
کاهش آن به زیر 20 درصد به مجلس شورای اسلامی ارائه کرد.دراینباره اما،
گفتنی هایی هست. تاکید رئیس جمهور بر روی کاهش تورم به طور انتزاعی و
مجرد، واجد ارزش است ولی زمانی که این موضوع در شرایط رکود تورمی اظهار می
شود، بحث به سمت فنی شدن و پیچیده تر شدن، سوق پیدا می کند. اولین سوال
ساده این است که نحوه کاهش تورم که قطعاً باید با اتخاذ سیاست های انقباظی و
تمهیدات لازم و مرتبط همراه باشد، چه آثار و پیامدهایی بر رکود خواهد
داشت؟ به بهای اختلال در یک حوزه و تشدید رکود، ممکن است ما به توفیق کاهش
نسبی تورم نائل شویم ولی قطعاً این روش نمی تواند منطق علمی لازم را داشته
باشد، مگر اینکه استدلالات عالمانه پسندی از کاهش تورم، همراه با خروج
ارز، ارائه شود. اولین ایراد این است که ما اصطلاحاً در رکود تورمی
(Stagflation) به سر می بریم و این معضلی است که بارها خود دولت به آن
اذعان داشته است.
ایرادی هم که در محافل آکادمیک به دولت گرفته می شود این
است که سیاست های دولت عمدتاً بر کاهش تورم متمرکز بوده است. فراتر از این
موضوع مهم، باید دلایل دولت برای رونق اقتصادی و رفع موانع در مسیر تولید
به صورت مستند و جامع شنیده شود؛ که این استماع، به صورت جامع تاکنون صورت
نگرفته است. حکایت های گفته شده از محیط کسب و کار و رفع موانع تولید ملی و
نیز افزایش استفاده از خلاهای تولیدی و ظرفیت های استفاده نشده در تولید
که از شاخصه های اصلی اقتصاد مقاومتی است، کماکان مسائلی قابل تامل و نگران
کننده است. در بعضی از اظهار نظرات حتی گفته می شود که ظرفیت کلان تولید
ملی، زیر 50 درصد است و بیش از نیمی از ظرفیت تولید، بلا استفاده و تعطیل
می باشد.
از یک سو، تمرکز بر تورم نباید به صورت آمال و آرزو مطرح گردد
بلکه باید دارای هدفی مشخص، معیّن و جهت گیری های مشخص عملیاتی باشد و از
دیگر سو، چنین تلقی و برداشتی از تورم، ماهیت استدلال و قضاوت درباره آن را
می تواند متفاوت کند. در لایحه بودجه جاری که یک بودجه نفتی است، وابستگی
به درآمدهای نفتی کماکان بالاست و متاسفانه از پدیده های به ارث رسیده به
دولت یازدهم است. مشکلاتی و موانعی از جمله تورم، بیکاری و کاهش ارزش پول
ملّی، واقعیاتی است که از دولت قبل به دولت فعلی به ارث رسیده اما از سوی
دیگر، نام دولت، تدبیر و امید است و بر این مبنا، به هیچ وجه، تصمیمات
ناپخته بر اساس آزمون و خطا و عدم جامعیت پذیرفته شده نیست. بارها به این
نکته اشاره کرده ایم که ضمن پذیرش مشکلات به جا مانده از گذشته برای دولت،
نمی توان پذیرفت که به اشتباه اقدامی انجام شود زیرا اصولاً در شرایطی
نیستیم که دولت اجازه اشتباه کردن داشته باشد و شرایط آزمون و خطا وجود
ندارد. چماق و شمشیری که بالای سر این دولت قرار دارد و آن را تهدید می
کند، همان وابستگی به درآمد نفتی و تصمیمات احتمالی نامناسب است.
آنچه در
لایحه بودجه سال گذشته دولت دیدیم، این حقیقت ناگوار بود که عملاً بالغ بر
70 درصد درآمد دولت بر مبنای اتکا به نفت پیشنهاد و سپس تصویب شد و موجبات
آسیب پذیری شدید برای اقتصاد کشور را فراهم کرد. چنین امری، زمینه آسیب
رسانی به دولت را ایجاد نمود که برجسته ترین دلیل آن، افت30 درصدی قیمت نفت
در عرصه جهانی بود. سناریوی تکراری تزریق ارز حاصله از درآمدهای نفتی که
اکثر آن صرف واردات مجاز و غیر مجاز و فروش دولتی در بازار می گردد و نیز
شرایطی که به عنوان عوامل روانی بر جامعه حاکم است – در حالی که کنترل بخش
محدودی از آن در اختیار دولت بوده و تصمیمات نسنجیده
میتواند
آن را تشدید کند – اتفاقی بسیار تلخی است که باید امیدوار بود مجدداً صورت
نگیرد. متاسفانه بر خلاف اخطارهای پی در پی که در گذشته دادیم، ماجرایی
در خلال سال های قبل و توسط دولت های پیشین با شدت های مختلف رخ داد و آن
عبارت بود از بازی خطرناک با ارز.
افزایش قیمت ارز، که معنای واقعی آن کاهش
ارزش پول ملی است سرابی خوش بینانه برای دولت به وجود می آورد که فکر می
کند می تواند تعهدات و منابع ریالی برای بعضی اهداف خود را تامین نماید.
این تفکر بخشی از مدیریت کلان دولت است و به نظر می رسد خود رئیس جمهور، از
مخالفان اصلی افزایش قیمت ارز باشد. ایشان با افزایش قیمت ارز در شرایط
فعلی موافق نیست اما مشخص است که فشار زیادی بر دولت و رئیس جمهور برای این
افزایش وجود دارد. یکی از پیامدهای این تصمیم، آثار تورمی است و از سویی
دیگر، خود دولت، به عنوان بزرگترین مصرف کننده جامعه، با تورم به شکل کسر
بودجه مواجه خواهد شد. به همین دلیل این پدیده کماکان، تهدیدی است برای
دولت و بودجه. اگر مجلس شورای اسلامی در جریان افزایش قیمت ارز در لایحه
بودجه غفلت کند و کنترل های لازم که بخشی از آن هم از دست دولت خارج است،
اعمال نگردد پیش بینی می شود، شاهد افزایش جهشی قیمت ارز و کاهش ارزش پول
ملی که ظرفیت بالقوه نیز دارد، خواهیم بود.
قدرت چنین چالش هایی نظیر
افزایش قیمت ارز، فراتر از امیال و آرزوهای دوستان ما در دولت و مجلس است و
می تواند آثار تورمی شدیدی به همراه داشته باشد. بازی خطرناک افزایش قیمت
ارز در دولت های گذشته، بسیاری از دستاوردهای آنان را تحت الشعاع قرار داد
و به زعم ما، چنین فضایی بر دولت فعلی نیز حاکم است. تمام این اختلالات و
نقاط آسیب زا، مخصوصاً نوسانات قیمت ارز و علی الخصوص افزایش آن مانند فنر
فشرده شده ای است که با فشار نگه داشته شده و اگر کوچک ترین غفلتی صورت
بگیرد، میزان خطرات اقتصادی به شکل جهشی بالا خواهد رفت. از قضا، رها شدن
فنرگونه اقتصاد، مطمح نظر نظام سلطه نیز هست. به اعتقاد ما، دنیای سلطه
مترصد است تا کنترل آزاد سازی فنر اقتصاد را در دست بگیرد. دولت باید حالت
فنرگونه اقتصاد را پیش از طمع دشمنان، به وسیله رفع موانع از اقتصاد درون
زا و رونق تولید ملی از بین ببرد.مخلص کلام اینکه، وظیفه دولتمردان که با
تولید داخلی و نه با درآمدهای نفتی، به پول ملی قدرت و پشتوانه بدهند. همه
ما این مسائل نشان می دهد تمام تدابیر اتخاذ شده برای مهار تورم، اگرچه به
صورت مقطعی آرامبخش بوده ولی از نظر منطق علمی و واقعی، با چالش های
محتوایی جدی رو به روست که امیدواریم با نظارت مجلس و همت دولت، مشکلات
احتمالی آینده و توطئه های داخلی و خارجی بر سر راه پیشرفت نظام، خنثی شود.روزنامه خراسان مطلبی را با عنوان«اگر نقد و انتقاد نباشد...»به قلم کورش شجاعی در ستون یادداشت روز خود به چاپ رساند:
هیچ کس حق ندارد و نمیتواند تمامی افکار، گفتار،
تصمیمها و رفتارهای خود را حق مطلق، بدون اشتباه و خالی از نقصان تصور کند،
به دنبال پذیرش و تمکین این واقعیت منطقی و غیرقابل انکار و کاملاً بدیهی هیچ فرد،
سازمان، نهاد، دولت و حاکمیتی نمیتواند خود را از دایره نقد و انتقاد بیرون
بداند با ذکر این دو واقعیت بدیهی بدون هیچ مقدمهای ضمن تأکید بر ضرورت وجود
نقد و انتقاد برای پویایی اندیشهها، درستی تصمیمها و عملکردها، کم
کردن ضریب خطاها و پیشرفت و توسعه جوامع انسانی در عرصههای گوناگون معنوی و
مادی، تنها به صورت اجمال به چند مورد از آسیبهای جدی و خطرناک فضای بسته و
سخت و پرهزینه شدن نقد و انتقاد آگاهانه، مومنانه و منصفانه در جامعه اشاره میکنم.
۱ - در فضای نبود نقد و
انتقاد منصفانه و سازنده، افراد، نهادها، سازمانها، دولتها و حاکمیتها
خواسته یا ناخواسته بر مسیر این پنداره غلط و خطرناک میافتند که همه افکار،
برنامهریزیها، تصمیمها و عملکردهایشان درست و به دور از ایرادهای
جدی و اساسی است و مسلم است که افتادن در دام چنین مهلکهای نهایتاً سرنوشتی
جز سکون، سقوط، عقب افتادگی و حتی اضمحلال به دنبال ندارد.
۲ - مسلم است که اگر از
همفکری و مشورت فحول و نخبگان در امور گوناگون بهره لازم برده نشود و اگر بستر
لازم برای منتقدان منصف و نقدهای آگاهانه فراهم نباشد، نقایص و ایرادهای
برنامهها و تصمیمات و گفتار و رفتار مسئولان، شناسایی و برطرف نمیشود
و امور سامان بایسته و شایسته نمییابد.
۳ - اگر فضای نقد و
انتقاد آگاهانه و منصفانه، تنگ و بسته شود، علاوه بر مشکلات عدیدهای که در
اداره امور پیش میآید، بسته شدن فضای نقد، موجب محدود و محصور شدن رویشها
و زایشهای فکری میشود و کیست که نداند که چه خسران بزرگی است بسته شدن
فضای رویشهای فکری.
۴ - تصلب فضای نقد و
انتقاد منصفانه و دلسوزانه نه تنها به کم فروغ شدن نور امید در ذهن و دل اقشار
گوناگون جامعه میانجامد بلکه تخم یأس و ناامیدی را در دلها مینشاند.
۵ - جامعهای که
در آن نقد و انتقاد آگاهانه رونق نداشته باشد بیگمان دچاررکود، خمودگی،
رخوت، افسردگی و ناامیدی میشود و بدتر آن که در چنین جوامعی، احساس کرامت و
ارزشمندی انسانها کاهش مییابد.
۶ - سخت و پرهزینه شدن
نقد و انتقاد موجب افزایش شایعات، «حرفهای درگوشی» و رواج حرفها و حلقههای
زیرزمینی میشود.
۷ - اگر فضای نقد و
انتقاد سازنده در عرصههای گوناگون بسته و پرهزینه باشد، رغبت افراد و اقشار
گوناگون به رصد و «دیدهبانی» مسائل مختلف جامعه کاهش مییابد و پر واضح
است که دیدهبانی نشدن امور مختلف جامعه توسط نخبگان و آحاد مردم چه آسیبهایی
بر وضعیت حال و آینده هر کشوری وارد میکند.
۸ - بسته شدن فضای نقد
و انتقاد و شنیده نشدن حرف منتقدان و آحاد مختلف جامعه، بلیه و سم مهلک «بیتفاوتی»
را به جان جامعه تزریق میکند.
۹ - هر چه بازار نقد و
انتقاد مومنانه و سازنده از رونق بیفتد، امکان برافروختهتر شدن آتش جانسوز و
سرنوشت سوز تملق گویی و تملق شنوی بیشتر میشود و این آتش چه سوزنده و ویران
کننده است چه تملق گویان و تملق شنوها بفهمند یا نفهمند!!
۱۰ - از مخربترین و خطرناکترین تبعات فروبستگی و انسداد فضای نقد و
انتقاد و نشنیدن حرفهای نخبگان و دانشجویان و اقشار مختلف جامعه، ایجاد فضای
«همیشه خود حق بینی»، خود رأیی و خود کامگی و دیکتاتوری در عرصههای گوناگون
است و قدر مسلم که یکی از اصلیترین عوامل عقب افتادگی، سکوت، سقوط، هلاکت و
اضمحلال هر فرد، مسئول، سازمان، نهاد، دولت و حاکمیتی افتادن به دام خود را همیشه
حق مطلق دیدن، خودکامگی و خودرأیی و دیکتاتوری است.
و اما خلاصه کلام این که روز دانشجو و مناسبتهای دیگر
میتواند و باید بهانه و انگیزه بسیار خوب و مناسبی باشد برای دیدار و
گفتوگوی چهره به چهره و شنیدن حرفهای قشرهای مختلف مردم از جمله
دانشجویان از زبان خودشان و ای کاش همه مسئولانی که توش و توان و استعداد و ظرفیت
قابل قبول فکری معرفتی در زمینههای گوناگون معنوی، اخلاقی، سیاسی و اجتماعی
دارند مثل رهبر فرزانه انقلاب عمل میکردند و از فرصت همنشینی، گفتوگوی
چهره به چهره و شنیدن حرفهای اقشار مختلف جامعه استفاده میکردند. فرصتی
بس مغتنم و گران قدر که میتوان و باید از آن برای پیشرفت جامعه در
عرصههای گوناگون، ایجاد فضای نشاط سیاسی اجتماعی، افزایش امیدواری، شناسایی
ظرفیتها، کم کردن خطاها و برطرف کردن کمبودها و کاستیها بهترین
بهرهها را برد، امید که همه مسئولان به فراخور توان و حوزه مسئولیتی خود
بتوانند جامعه و خود را از این فرصت بهرهمند کنند.
و یک تک مضراب برای آخر کلام؛ امید که پیشنهاد و تأکیدهای
مکرر رهبر انقلاب برای راهاندازی کرسیهای آزاد اندیشی در
دانشگاهها از پیله کاغذ بازیها و مصلحت اندیشیهای خودساخته و غیرضروری
مسئولان وزارت علوم و روسای برخی دانشگاهها بیرون آید.
محمد کاظم انبارلویی در مطلبی که با عنوان«به بهانه 16 آذر»در ستون سرمقاله روزنامه رسالت به چاپ رساند اینگونه نوشت:"دانشگاه"، "مطبوعات" و
"حزب" سه نهاد مدرن به ارث رسیده از مدرنیسم طی یكصد سال گذشته برای
جامعه ایران بوده است و برخی نخبگان ما به دلیل عدم توانایی در بومیسازی این سه
نهاد و تصفیه آن از سمومات كفرآلود مبانی فكری مدرنیسم در سده اخیر رودرروی منافع
و مصالح و امنیت ملی قرار گرفتند. امروز داد برخی رجال سیاسی
درآمده است كه چرا ما در كشور یك حزب نیرومند كه متضمن سیاستورزی درست و اخلاقی و
در عین حال در مسیر پیشرفت كشور باشد، نداریم. امروز برخی كسانی كه روزگاری دستاندركار
رسانه و مطبوعات بودند و در روزنامههای داخل مطلب مینوشتند رفتهاند در بیبیسی
و رادیو آمریكا و سایتهای خبری دشمن قلم میزنند و میگویند آزادی بیان و قلم در
ایران نیست!
امروز در
دانشگاه هنوز عدهای در سر راه اسلامی شدن علوم انسانی سنگاندازی میكنند چون سر
در آخور بنیادهای فرهنگی آمریكایی و انگلیسی دارند.جریان
روشنفكری در طی یكصد سال گذشته در این سه نهاد ماموریت داشته اند؛
1- مردم را
در دره پلورالیسم دینی، سیاسی، اجتماعی رها كنند و نگذارند به سمت توحید و یكتاپرستی
بروند.
2- از
حكومت دینی مشروعیتزدایی كنند و با چماق دموكراسی بر سر آن بكوبند.
3- جدایی دین
از سیاست را تبلیغ كنند و از سكولاریسم یك بت بسازند و همه را به پرستش آن دعوت
كنند.
4- با نشر
اكاذیب و اهانت به مقدسات به دنبال "اعتبارزدایی" و "اعتمادزدایی"
بروند و سرمایه اجتماعی انقلاب را در مقابله با دشمن به باد دهند.
5- آنها
مامورند با استحاله سیاسی و استحاله فرهنگی مقدمات نافرمانی مدنی و شورش را فراهم
كنند و اسم رمز شورش را از رادیو بیبیسی بگیرند و عملیات براندازی را كلید
بزنند.
این جریان
با خیانت و از پشت خنجر زدن به ملت، دو نهضت مشروطه و ملی شدن صنعت نفت را به شكست
رساندند. آنها طی سه دهه گذشته همه تجربیات خود برای نابودی انقلاب اسلامی را به كار
بردند اما به فضل خدا و بصیرت مردم و هوشمندی رهبران الهی نهضت امام خمینی(ره) به
جایی نرسیدند.امروزه دهها
بنیاد آمریكایی و انگلیسی تحت پوششهای فریبكارانه به نوعی با دانشگاههای ما
مرتبط هستند.بنیادهای
سوروس، كارنگی، جستجو، صندوق حمایت از دموكراسی (NED)
و ... از این جمله هستند.اینها از
سه طریق به داخل نفوذ میكنند:
1- رسانه
2-احزاب
3- دانشگاه
كار خود را
هم خوب بلد هستند.
امروز
دانشجوی فنی در دانشگاه ما میرود قم دو زانو در محضر علمایی چون آیتالله جوادی
آملی و ... كسب فیض میكند. برخی از شهدای هستهای از این قبیل بودند.آثار این
ارتباط این است كه جمهوری اسلامی در اكثر فناوریهای نوین و پیشرفته جزء 10 كشور
جهان میشود.اما برخی اساتید ما در علوم انسانی در داخل و خارج به بنیاد سوروس وصل
میشوند. محصول این ارتباط، فتنه 18 تیر 78 و آشوبهای سال 88 میشود. فتنه 18 تیر
78 از كجا پدید آمد؟یك "تاج" بخش در خارج به یك "تاج" زاده در
داخل وصل میشود. بخشی از فاز اول براندازی در دولت اصلاحات كلید میخورد. یحیی كیان
تاجبخش كه بود؟ او فرزند كارمند دفتر فرحدیبا همسر شاه معدوم بود. از كودكی در
انگلیس و سپس آمریكا بزرگ شده بود. او دكترای جامعهشناسی از دانشگاه كلمبیا دارد.
او حقوقبگیر سوروس در ایران بود. تاجزاده یك عنصر انقلابی از یك حزب سیاسی،
معاون سیاسی وزیر كشور دولت اصلاحات بود.
او دستاندركار پروژه "توسعه سیاسی"
در كار گروههایی متشكل از امثال حسین بشیریه و ... در وزارت كشور بود. تاجزاده و
رفقایش به این مفهوم دست یافته بودند كه توسعه سیاسی یعنی دموكراتیزاسیون، دموكراتیزاسیون
یعنی سكولاریزاسیون، ... یك دفعه چشم باز كردند خود را در محضر هابرماس نظریه
پرداز نافرمانی مدنی در تهران و ملاقات با جانكین مغز متفكر سرویس اطلاعات خارجی
انگلیس ام.آی 6 دیدند.اظهارات یحیی كیان تاجبخش در دادگاه فتنه 88 و ارتباطات او
با تاجزاده و حجاریان در فتنه 18تیر 78 عبرتآموز است. همچنین اظهارات او در كنار
خانم هاله اسفندیاری و رامین جهانبگلو و نحوه همكاری او با بیگانگان در آشوبهای خیابانی
فتنه 88 استخوانسوز است و نشان میدهد دشمن تا كجای ناكجاآباد امنیت ملی ما نفوذ
كرده است.(1)دیروز 16 آذر روز دانشجو و روز تكریم و تعظیم مبارزات ضداستكباری جنبش
دانشجویی بود. در دانشگاههای كشور دانشجویان و اساتید برای تكریم سه قطره خونی كه
61 سال پیش در سنگفرش دانشگاه به زمین ریخته شد اجتماعاتی داشتند. رژیم شاه سه
دانشجوی دانشگاه را در پیش پای نیكسون معاون اول رئیسجمهور آمریكا ذبح كرد تا
سرسپردگی خود را به آمریكا نشان دهد.16 آذر روز مبارزه با استبداد و استكبار جهانی
و روز پایداری در برابر استبداد داخلی است.پیاده نظام آمریكا در ایران بیش از سه
دهه است میخواهد با تحریف آرمانهای انقلابی جنبش دانشجویی از 16 آذر به نفع
مستبدین داخلی و جهانی بهره ببرد اما تاكنون به فضل خدا موفق نشده و موفق هم
نخواهد شد.امروز دهها هزار عضو هیئت علمی در دانشگاه و صدها هزار دانشجو در مراكز
آموزش عالی دست سرویسهای امنیتی و بنگاههای به ظاهر پژوهشی و در باطن جاسوسی غرب
را خواندهاند. آنها حاضر نیستند ملت خود را در معرض فروش بگذارند و از استقلال و
شرف و غیرت ملی دفاع میكنند.
پایهها و زیرساختهای دانشگاه در دولتهای نهم و
دهم تغییر كرد، پیشرفت علمی شتاب گرفت و دانشگاه از دسیسه و نیرنگ دشمنان عبور كرد
و ركوردهای علمی یكی پس از دیگری پشت ابرقدرتها را لرزانده است. اگر امروز صدایی یا
حركتی صادر شود كه متضمن دروغ، فریب و خیانت به ملت باشد خیلی زود رو و انگشتنما
میشود.امروز در احزاب و گروهها اگر ارتباطات مشكوك برقرار شود زیر ذرهبین افكار
عمومی و نهادهای امنیتی رصد میشود. امروز اگر در رسانهها تیتر یا خبری بیرون آید
كه همسویی با بیبیسی باشد مردم آن را میفهمند و واكنش نشان میدهند. امروز
دانشگاه، احزاب و رسانهها مشغول سمزدایی از رسوب تفكر كفرآلود مدرنیسم در عرصههای
گوناگون هستند. این راه به نتیجه میرسد و آخر آن تضمین استقلال و آزادی در كشور
است.
پینوشت:
1- صفحه 50
و 51 جلد دوم دادگاه فتنه هشتادوهشت، مشروح دفاعیات كیان تاجبخش و نیز نگاه كنید
به دفاعیات سعید حجاریان در همین كتاب، انتشارات خبرگزاری فارس
مطلبی که روزنامه دنیای اقتصاد در ستون سرمقاله اش با عنوان«پایانی بر رویای شیل؟»و نوشته شده توسط محم حسین بابالو به چاپ رساند به شرح زیر است:
مهمترین عامل کاهش قیمت نفت را طی مدت اخیر میتوان افزایش عرضه دانست تا
جایی که بر تقاضا فزونی یافته و تاکنون به کاهش 40 درصدی قیمت نفت از
روزهای اوج در انتهای سال گذشته منجر شده است. با توجه به هزینه استخراج
بالاتر نفت و گاز از شیل در کنار کیفیت پایینتر این نوع نفت، کاهش قیمت
نفت در بازارهای جهانی قطعا بر روند سرمایهگذاریها بر این صنعت نوپا
تاثیر خواهد گذاشت که این رخداد هم با کاهش حجم تولید بازار را به تثبیت
قیمتها و ورود به نرخهای بهتری رهنمون میسازد. به نظر میرسد قیمتهای
فعلی روزهای سخت شیل اویلهای آمریکایی است که با کابوس قیمتهای پایین تر
از 60 دلار همراه است.
افزایش حجم تولید عربستان، ارائه تخفیف به خریداران نفت این کشور و عدم
تمایل به کاهش حجم تولید مواردی است که از احتمال استفاده این کشور از
ابزارهای اقتصادی برای مقاصد سیاسی خبر میدهد. تجربه نشان داده است که هیچ
رخداد مهم تجاری یا قراردادی اجرایی نمیشود، مگر آنکه از پشتوانه سودآوری
اقتصادی برخوردار باشد؛ بنابراین تعمیم دادن شرایط فعلی به مقاصد صرف
سیاسی را باید با نظر تردید نگریست.توجه به این مطلب نیز ضروری به نظر میرسد که پس از کاهش قیمت نفت خام به
کمترین حد در 5 سال اخیر سفته بازها به کمک بازار آمدند و قیمتها صعود
محسوسی را تجربه کرد تا از دره عمیق کاهش خود فاصله بگیرد. البته این شرایط
با واقعیتهای بازار در تضاد بود و افزایش موجودی انبارهای نفت در آمریکا
به بالاترین حد از اواسط اکتبر تاکنون بهعنوان رخداد مهمی برای کاهش بیشتر
قیمتها خودنمایی کرد. هماکنون این ترس واقعی در بازار نفت وجود دارد که
قیمتها باز هم کاهش یابد که البته از طرف عوامل بنیادین قدرتمندی هم حمایت
میشود. این وضعیت دورنمای مبهم و خطرناکی را پیش روی رویای شیرین انقلاب
انرژی در آمریکا قرار میدهد.
به گزارش مرکز اطلاعات انرژی آمریکا، متوسط ورودی نفت خام به پالایشگاهها
و واحدهای مصرفکننده نفت خام در این کشور در هفته منتهی به 28 نوامبر به
4/16 میلیون تن در روز رسیده که 399 هزار بشکه بیشتر از هفته گذشته بود.
هماکنون میزان استفاده از ظرفیت تولید نفت خام در پالایشگاههای این کشور
4/93 درصد است که میزان بسیار بالایی تلقی میشود. حجم واردات نفت خام
آمریکا در این فاصله زمانی 3/7 میلیون بشکه در روز است که 170 هزار بشکه
کمتر از مدت زمانی مشابه در هفته پیش از آن بود. این در حالی است که متوسط
واردات نفت خام آمریکا در 4 هفته گذشته 3/7 میلیون بشکه بود که 2/6 درصد
کمتر از 4 هفته پیشین از آن است. در هفته منتهی به 28 نوامبر سال جاری ذخایر تجاری آمریکا 1,122 میلیارد
بشکه بوده است که در کنار 691 میلیون بشکه ذخایر استراتژیک آمریکا به 1,812
میلیارد بشکه بالغ شده است. این ابعاد بسیار بزرگ محسوب میشود و بهصورت
نسبی (برآیند نوسانها) بالاترین حد از زمان جمعآوری آمارهای دولتی
آمریکا در آژانس اطلاعات انرژی آمریکا به حساب میآید.
البته توجه دقیقتر
به آمارهای آمریکا نشان میدهد که این حد بالاترین حد از زمان جمعآوری
اطلاعات مربوط به ذخایر نفت خام آمریکا تاکنون است که دلیل آن را تنها
میتوان افزایش حجم تولید به دلیل شیل اویلها دانست. این شرایط تولید برای
دولت آمریکا هماکنون از حالت اقتصادی به حالت استراتژیک هم تبدیل شده که
با بالا نگه داشتن ذخایر استراتژیک خود، موضع احتیاط مطلوبی را برای این
کشور به همراه خواهد داشت.
نظر اکونومیست درخصوص شیلهای نفتی
انقلاب انرژی تاکنون حسادت بازارهای جهانی را برانگیخته و باعث شده تا نفت
و گاز فراوانی که از سنگهای زیرزمینی بهوسیله شکستن آنها و با مخلوطی از
آب، شن و مواد شیمیایی دیگری به دست آمده است استخراج شوند. این شرایط به
کارآفرینان جسور و تشنه خطرکردن و همچنین به کشوری با بازار سرمایهای
قدرتمند برای تامین مالی نیاز داشته و دارد. از 6 ماه پیش تاکنون قیمت نفت خام نزدیک به 40 درصد کاهش داشته که پایه و
اساس بسیاری از شرکتها را مورد آزمایش قرار داده است. در برابر شوکه شدن
شیلهای آمریکایی، مدیران و سرمایهگذاران بزرگ باید در تعطیلات کریسمس پیش
رو، استراتژیهای خود را در برابر نفت 70 دلاری تحلیل اساسی کنند. حتی
ممکن است برخی از شرکتها، سهام و اوراق قرضه خود را کنار بگذارند و شاید
مجبور شوند تا به زباله دانی بریزند.
از هماکنون نفس برخی از شرکتها به شماره افتاده تا جایی که حباب دات
کامها (سقوط ارزش سهام شرکتهای فناوری اطلاعات در پایان قرن بیستم که به
حباب داتکامها معروف شد) را به یاد میآورد. رویای زیبای شیل اویلها
هماکنون با هجوم بیرحمانهای روبهرو شدهاست.
کاهش قیمت نفت اغلب به توقف سرمایهگذاریهای شرکتهای نفتی منجر میشود؛
بنابراین حجم تولید کاهش خواهد یافت که نهایتا به ثبات قیمتها منجر
میشود. در سال 1999 پس از بحران آسیاییها که به کاهش قیمت نفت و رسیدن به
نزدیک به 7 دلار در هر بشکه منجر شد، سرمایهگذاری جهانی در نفت و گاز 20
درصد کاهش داشت. یک دهه بعد و پس از وقوع بحران اعتبار، سرمایهگذاریها
باز هم 10 درصد کاهش یافت؛ ولی مجددا بازیابی شد.
در شرایط فعلی حجم بزرگی از ناراحتیها توسط اگزون موبیل و شل منعکس شده
است. سرمایهگذاریهای بلند مدت وسیعی معادل 3 درصد از حجم تولید جهانی
هماکنون یا به تعویق افتاده یا متوقف شده است. این در حالی است که بسیاری
از پروژهها با قیمتهای حداقل 80 دلار در هر بشکه برآورد شده است؛
بنابراین احتمال کاهش بیشتر حجم تولید باز هم وجود دارد. حجم بزرگی از بار تعدیل حجم تولید بر دوش صنعت شیل اویلهای آمریکایی
افتاده که نوسان مهمی را بر فاکتور عرضه وارد کرده است؛ صنعتدمهمی که از
سال 2008 تاکنون بین 5/0 تا 7/3 درصد از تولیدات جهانی و حجم بزرگی از
سرمایهگذاریها را به خود اختصاص داده تا جایی که 20 درصد از کل
سرمایهگذاریهای جهانی را در سال گذشته به نام خود ثبت کرد. عربستان سعودی
بهعنوان یکی از مدیران تیم راهبری اوپک به صراحت عنوان کرده است که تحمل
نفت ارزان را دارد که داده مهمی را به شرکتهای شیلهای نفتی مخابره
میکند. به عبارت سادهتر تیر سرمایههای شرکتهای شیلی به سنگ خورده است.
هماکنون حتی صاحبان صنعت شیل موافق انعطاف پذیربودن این صنعت نیستند،
زیرا شاید چنین امکانی وجود ندارد. البته مدیر شرکت Continental Resources
معتقد است که از عهده نفت 50 دلاری هم برخواهد آمد. البته این شرکت از ماه
جولای تاکنون 11 میلیارد دلار زیان داشته است! یکی دیگر از این قبیل مدیران
معتقد است که این صنعت کمتر از نفت 70 دلاری امن و مفید نخواهد بود. البته
تنوع فعالیتها هماکنون نشاندهنده بیاعتمادی به صنعت شیلهای نفتی است
زیرا بسیاری از شرکتها ترکیبی از انواع مختلف نفت و گاز را تولید
میکنند.نکته دیگر نیز هزینه انتقال است زیرا در برخی از نقاط خط لوله وجود دارد
که هزینههای محدودی را در بر دارد ولی در برخی نقاط دیگر باید به وسیله خط
آهن نفت تولید شده را انتقال داد که هزینههای بیشتری را میطلبد. این
شرایط هم بر قیمت تمام شده شیل اویلهای تولیدی موثر است و جذابیت تولید را
متنوع میسازد.
هماکنون صنایع تولیدی نفت را میتوان به دو بخش مجزا تقسیم کرد. بخش اول
سرمایهگذاریهای بلندمدتی است که هنوز هم سودآور است، زیرا در گذشته
سرمایهگذاریهای بزرگی بر آنها صورت گرفته و این سرمایهگذاری اولیه در
طول زمان مستهلک شده است. اکونومیست به 8 شرکت بزرگ نفتی بخش خصوصی استناد
میکند که در سال 2013 با قیمت تمام شده بین 10 تا 20 دلار در هر بشکه (یا
معادل آن از ذخایر گازی) مشغول به فعالیت بودهاند بنابراین این شرکتهای
شیلی تولید خود را کاهش نخواهند داد. این در حالی است که اغلب تولیدات
شیلهای نفتی در سال اول تولید خود بین 60 تا 70 درصد از حجم تولیدشان
کاسته میشود و ممکن است در سال دوم فعالیت حتی تولیدشان در صورت عدم
سرمایهگذاری بیشتر خاتمه بیابد.
بخش دوم شرکتهایی هستند که در قیمتهای کمتر از 70 دلار شرایط شفافی
درخصوص تولید ندارند. این شرکتها در صورت افزایش سرمایهگذاریها
میتوانند از تولید خود حمایت کنند یا حتی حجم تولید خود را افزایش دهند.
تخمینها نشان میدهد که سطح بحرانی قیمت نفت برای این قبیل صنایع بین 65
تا 70 دلار است که در کمتر از این سطوح قیمتی بسیاری از شرکتها را
آسیبپذیر میکند. البته این آسیبپذیری درخصوص هزینه تولید به استثنای
هزینههای اولیه برای جادهسازی یا زیرساختهای مورد نیاز خواهد بود. اگر
قیمت نفت خام در سطوحی نزدیک به 70 دلار باقی بماند سرمایهگذاری بر این
صنعت کاهش شدیدی خواهد داشت و این به آن معنی است که سرمایهگذاریها بر
ذخایر شیل آمریکا 20 درصد کاهش خواهد یافت که به کند شدن 10 درصدی رشد
تولید نفت خام این کشور منتهی میشود. رسیدن قیمتها به 60 دلار هم باعث
کاهش بیش از نیمی از سرمایهگذاریهای جدید خواهد شد که این شرایط رشد
تولید را به نصف خواهد رساند.
مایکل کوهن از بانک بارکلیز معتقد است که ترازنامههای سود و زیان فعلی
بسیار آسیبپذیر است تا جایی که اغلب سرمایهگذاریها به هزینه بیشتر از
عایدی آنها رسیده که توسط اوراق قرضه سرپا ایستادهاند. میزان بدهی در
مقایسه با عایدی شرکتهای نفتی آمریکا برای اکتشاف و تولید نفت از سال 2009
تاکنون دو برابر شده تا جایی که به 260 میلیارد دلار رسیده است که 17 درصد
از اوراق قرضه با سود بالا high-yield (junk) bonds را تشکیل داده است.
ادامه این شرایط ممکن است که میزان بودجههای اکتشافی شرکتهای نفتی را در
سال آینده 50 درصد کاهش دهد. این شرایط باعث شده بود که در سال 2013 بیش از
یک چهارم از سرمایهگذاری بر شیلهای نفتی در لیست هزینههای خطرناک
(بدهی بیش از 3 برابر سود ناخالص عملیاتی) قرار بگیرد. این شرایط باعث
شده است که برای هر یک دلار از اوراق قرضه شرکتهای فعال در این صنعت
خریداران حاضر باشند تا 70 سنت پرداخت کنند و نه بیشتر.
البته به نظر میرسد کاهش قیمت نفت توسط بسیاری از شرکتهای فعال در صنعت
شیل اویل پیش بینی شده بود زیرا بهصورت چراغ خاموش سرمایهگذاری بر این
منابع از ابتدای سال میلادی کاهش یافته تا جایی که میزان حفاری بر حوزه
سنگی باکن در ماه نوامبر 40درصد کاهش داشته است. البته شاید آرزوی اوپک برای از رده خارج کردن صنعت شیل اویلها محقق نشود
زیرا استانداردسازی حفاریها با کمک تجربیات پر ارزش اخیر، کاهش هزینه
حفاری به کمک تکنولوژیهای نوین و شرایط خاص حوضههای نفتی مختلف، استفاده
از تکنولوژیهای شکست جدید و بسیاری موارد دیگر دادههایی است که میتواند
به کاهش هزینه تولید و بهبود حجم آن کمک کند. از سویی در صورت افزایش مجدد
قیمتها، تولیدکنندگان اصلی میتوانند در چند هفته و نه چند ماه تولید را
از سر گیرند تا سر و صدای گذشته باز هم به سهمهای نفتی در بورس آمریکا
بازگردد تا خطاهای قبلی خود را پاک کنند. این یعنی یک شکست شیل سنگی جدید و
یک بازگشت سریع به بازار. ذهنیتهای سرمایهگذارانی که بسیار رویاپردازانه
است.
مهدی روزبهانی ستون سرمقاله روزنامه ابتکار را به مطلبی با عنوان«سفارتخانه ها آبروي ايران هستند!»اختصاص داد که در زیر مطالعه میکنید:
این برای اولین بارنیست که سفارت ایران مورد حمله بد خواهان قرار میگیرد.
تروریست ها با بمب به استقبال سفیرجدید ایران در یمن رفتند و این یک مسئله ساده نیست
چرا که هم ابعاد امنیتی و هم ابعاد دیپلماتیک بسیاری دارد. مسلم است که در سالهای
اخیر به واسطه عوامل متعددی نقش ایران در مناسبات منطقه افزایش یافته است. اما این
افزایش حضور، کمیت و کیفیتی دارد که اگر میان آن تعادلی برقرار نباشد، بی شک تبعات
منفی برای تلاش های دیپلمات های کشورمان خواهد داشت. هرچند سفیر کشورمان از این حادثه
تروریستی جان سالم بدر برد اما انفجار و سوء قصد به یک سفارتخانه پیام های سیاسی
متعددی دربر دارد. باید گفت وقتی که سفارتخانه ایران مورد حمله قرارگرفت در واقع
تروریست ها پیام روشنی را به تهران مخابره کردند. این
انفجار و تقابل خصمانه، نشان از عدم ثبات سیاسی و در نتیجه نبود بستر لازم برای
گسترش فعالیت هاست. بر این مبنا این سوال مطرح میشود که چرا وقتی در یمن هنوز
اوضاع آنقدر به ثبات نرسیده است که از طریق مجرای دیپلماتیک مسائل را پیگیری کرد،
سفیر جدید از تهران به صنعا میرود که با چنین استقبالی مواجه شود؟! این را میتوان
در کمیت گرایی سیاست خارجی جستجو کرد.
وقتی که همه ابعاد یک حرکت دیپلماتیک در
منطقه در نظر گرفته نشود، زحمات چندین ساله دستگاه سیاست خارجی برای کسب اعتبار، این
چنین مورد بی توجهی قرار میگیرد؛ چرا که حمله به منزل سفیر نشان میدهد که تبعه و
سایر گروه های نزدیک به سفارتخانه در ثبات و امنیت نیستند. سفیر جدید ایران درحالی به یمن فرستاده شد که حوادث حدود یک سال گذشته
صنعا ثابت کرده بود که هنوز شرایط برای افزایش سطح مناسبات دیپلماتیک فراهم نیست.
قریب به یک سال پیش یک دیپلمات ایرانی در یمن در حمله مسلحانه تروریستی شهید و دیپلمات
ایرانی دیگری هم ربوده شد. البته ایران قبلا تجربیات این چنینی را درلبنان کسب
کرده بود. انفجار در مقابل سفارت ایران در بیروت که منجر به کشته شدن رایزن فرهنگی
کشورمان شد هنوز از یادها نرفته است.
اما این سهل انگاری در تشخیص زمان مناسب برای افزایش کمّی حضور در
کشور دیگر در مقایسه با حساسیت کشورهایی از جمله انگلیس و آمریکا به سفارتخانه هایشان
قابل توجه است. به کرات دیده شده است که انگلستان و آمریکا هر بار که کوچک ترین
خطری را متوجه سفارتخانه و یا مقامات و شهروندان خود در کشورهای منطقه احساس کنند؛
فورا اقدام به تعطیل کردن سفارتخانه خود میکنند. مثلا روز گذشته انگلستان اعلام
کرد که بنا به دلایل امنیتی سفارتخانه خود را در قاهره تا اطلاع ثانوی تعطیل میکند.
این درحالی است که در اعزام سفیرجدید ایران به صنعا اتفاقات سال گذشته این کشور وهمچنین
اوضاع بی ثبات سیاسی و امنیتی در آن مورد توجه قرار نمیگیرد و قبل از آنکه حضور
سفیرایران در یمن پیامی سیاسی به کشورهای منطقه مخابره کند، مورد حمله ای سنگین
قرار میگیرد و در نتیجه اعتبار خود را در زیر سوال و تردید قرار میدهد.
اما موضوع زمانی قابل تأمل تر میشود که سخنگوی دستگاه سیاست خارجه
کشورمان در واکنش به این اتفاق نگران کننده میگوید: " چیز مهمی نبود”. سوال اینجاست
که یعنی حتما باید سفیر به عنوان عالی ترین مقام و نماد آبرو و احترام کشورمان در یک
کشور کشته شود تا حادثه مهم جلوه کند؟! در حالی که خیلی از مقامات کشورهای دیگر به
این حادثه واکنش نشان دادند و آن را محکوم کردند. بهرحال انتظار میرود که کارشناسان وزارت امورخارجه قبل از اینکه به
فکر افزایش کمیت حضور درمنطقه باشند، فاکتورهای امنیتی و همچنین تبعات کار را هم
در نظربگیرند تا به این ترتیب یک گام به جلو وچند گام به عقب اتفاق نیافتد.
و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«تراژدي نه، همه شوربختی!»نوشته شده توسط مهدی مال میری احتصاص یافت:
این
روزها فراگیری انواع و اقسام سرطانها در پایتخت به چنان درجهای رسیده
است که برخی تحلیلگران از آن با عنوان «تراژدی» یاد میکنند؛ تراژدیای که
کمتر خانوادهای را میتوان در این چند ساله در شهر تهران سراغ گرفت که به
طریقی با آن دست وپنجه نرم نکرده باشد! با این همه، اگر کمی از نزدیک تر
به واژه تراژدی بنگریم به نظر نمیآید بتوان به آسودگی به آمار هر روز بالا
رونده بیماری سرطان در شهر تهران تراژدی لقب داد! سبب آنکه: تراژدی اساسا
به رویدادهایی گفته میشود که از دلِ منطقِ ناگزیر زندگی برآمده باشند
واراده انسانی کمتر اثری در رخ دادن یا ندادن آنها دارد. به مثل: مرگهای
ناگهانی، انواع حوادث طبیعی مانند سیل وزلزله و... جملگی تراژدیهای زندگی
انسان را رقم میزنند و از آنها در بیشتر مواقع گریزی نیست! با این وصف،
پرسشی که سر بر میآورد این است که دریا لرزه (سونامی) سرطانی را که امروز
به آن چشم دوختهایم چه میتوان نام نهاد؟ شاید «شوربختی» عبارت بهتری برای
روایت رویدادهای تلخ این روزهای ما باشد. چراکه تنها از شوربختی آدمیاست
که حوادثی را که میتوان با اندک حساسیت وارادهای از وقوع آنها جلوگیری
کرد ،به سبب کم کاریها وخام دستیها در برابر چشمانش ذره ذره بدل به
مصیبتهای بزرگ میشوند!
با این همه ،گفتن ندارد که دامن گستر شدن
سرطان به دلیل آلودگی هوا در این سطح واندازه نه سرنوشت ناگزیر پایتخت
نشینان است و نه دردی لاعلاج، تنها کافی است به تاریخ شهرهای مدرن نگاهی
سرسری بیفکنیم تا این نکته روشن شود که آلودگی هوا پدیده تازهای نیست
وبیشتر کشورهای توسعه یافته در پگاهِ دوره صنعتی شدن خود با آن دست به
گریبان بودهاند ولی با اراده معطوف به حل مشکل سالهاست که این معضل را از
سر راه برداشتهاند و به صفحات تارخ سپردهاند. بررسی کارنامه شهرهای
مدرن حجتی است بر این ادعا!در برابر اما، ما برای رهایی از این مشکل تا به
حال چه کردهایم؟ جز نصیحت مردم به ترک دیار وخروج از تهران وسرکوفت زدن به
مهاجرینی که از زور بیکاری و بلاتکلیفی وبه سودای گذران زندگی و لقمه ای
نان، رنج به سر بردن در این شهر هیولایی را به جان خریده اند، از عهده چه
کار نمایان دیگری بر آمدهایم؟! سیاستهایی مثل: دورکاری وانتقال کارمندان
به شهرستانها که در دوره دولت نامتعادل قبل مطرح شد نه تنها دردی از شهر
تهران دوا نکرد سهل است، آنچنان در حوزه اجرا با اما واگرهای فراوان
روبهرو بود که حتی خود مدیران وقت نیز امیدی به جدی گرفتن این دست
سیاستها از سوی شهروندان نداشتند!
نسخههایی که به راستی خود هیچ
دست کمی از بیماری نداشتند و جز بار کردن پریشانی بر سر پریشانیهای
پایتخت حاصل دیگری در پی نداشتند! طرفه این جاست که مدیران شهر تهران که در
هر همایش وجلسه سخنسرایی، نگرانی شان را از افت اخلاقی پایتخت به رخ
میکشند، در برابر آمار ترسناک افزایش سرطان که سلامت اخلاقی وجسمانی
شهروندان هر دو را آماج گرفته است، سکوت پیشه کردهاند و دم بر نمیآورند؟!
وسرانجام اینکه: آیا به راستی تعبیر دقیقی است معضلی را که در حوالی
بیاعتنایی ما ومدیران ما چنین ابعاد غول آسا و هراسآوری به خود گرفته است
«تراژدی» بنامیم؟ دست کم تا زمانی که دست ندانم کاریها و بی ارادگی ما در
کار است تراژیک نیست، همه شوربختی است!