علی معلم تهیه کننده و کارشناس سینما در ابتدای نشست صحبتهای خود را با دلایل مختلفی که سینما به مسایل اجتماعی توجه داشته است آغاز کرد و گفت: سینمای ایران به هزار و یک دلیل به نقد اجتماعی توجه دارد که یکی از آنها عدم امکان ورود به سمت حوزهها و گونه های مختلف مثل علمی _ تخیلی ، داستانهای تاریخی و...است. بعد از دهه شصت هم بیشترین امتیاز و ارتباط مردم با همین گونه از سینما است. سینما در بروز مباحث اجتماعی در همه جای دنیا نقش دارد و در سینمای ایران پررنگ است زیرا خصلت این سینما است. متاسفانه در طول این سالها هنرمندان و اندیشمندان ایران در راس هرم تصمیم گیری اجتماع حضور جدی و فعال نداشتند و همواره در کنارمیدان قرار داشتند. که البته این نوع نگاه درباره هنرمندان نسبت به جوامعی مثل آمریکا که سینماگران در تصمیمگیری کلان اجتماعی به نوعی نقش دارند متفاوت است.
چرا سینماگران به خواسته رئیسجمهور محبوب خودشان هم توجه نمیکنند؟
مهدی آذرپندار صحبتهای خود را با بخشی از پیام رئیس جمهور به جشنواره فجر سی و دوم آغاز کرد و گفت: من امروز نکتهای بیش از آنچه در پیام رئیس جمهور آمده ندارم. پیامی که تاکیدش بر دیدن وجوه مثبت جامعه و حضور امید در سینماست. دقت کنید که این پیام یکی از رسانههای اصولگرا و یا سخنرانی یکی از اعضای جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی نیست. پیام رئیسجمهوری است که همین سینماگران بیشتر حمایت را از ایشان کردند و ظاهراً به ایشان اقبال داشتند. خب این پیام حتماً با تکیه بر یک تحلیل از اوضاع سینمای ایران صادر شده است. ان هم از سوی رئیس جمهوری که در وعدههای انتخاباتی بیشتر شعار باز شدن فضای سینمای ایران را میداد. پس باید پرسید آیا وقت آن نرسیده که کنار تیرگیها، روشنیها را نشان بدهیم و بحث قهرمان که یکی از نقاط کلیدی است را به سینما برگردانیم؟
فیلمساز نباید با دستورالعمل روبهرو باشد
ابوالحسن داودی در ادامه نشست به تعریف سینمای اجتماعی اشاره کرد و گفت: باید ببینیم چه فیلمی در دیدگاه دوستان فیلم اجتماعی تعریف می شود و ظرفیتها و شاخصههایش چیست. ما در تعریفها دچار اشتباه هستیم بیشترین معضل هم حاصل از همین تفاوت دیدگاه است. این تفاوت دیدگاه کمتر در مواردی به یک دیالوگ ختم شده که بتوان شاخصههای اصلی را در سینمای اجتماعی برجسته کرد که مورد توجه فیلمسازی و تفکر متکی به حاکمیت باشد و هم تعریف متکی بر واقعیات باشد.
داودی به متن رئیس جمهور در جشنواره فجر اشاره کرد و گفت: پیام رئیس جمهور بسیار خوب بود اما سینماگر در عمل با این امر مواجه نیست. نامه قصد نیکو و دلسوزانه دارد اما زمانی کاربردی و قابل اجراست که متکی بر یک جریان و یک فکر متخصص و یا فکر متکی بر عمل باشد. اصولا سینما در وجه عام و سینمای اجتماعی بصورت خاصتر به دلیل گران بودن حرفه و شرایط خاصی که دارد با بسیاری از مناسبات اجتماعی سر و کار دارد و از دیدگاه های مختلف، از افراطی ترین دیدگاه ها تا دیدگاه های سطوح مختلف و...مورد توجه قرار می گیرد. یک فیلمساز با یک جریان فکری و با یک دستورالعمل روبرو نباید باشد.
وی ادامه داد: اعتقاد دارم سینما و فرهنگ در موضع عام و سینما در موضع خاص از دستورالعمل دور است. حتی اگر دستورالعمل مصلحانهای که رئیس جمهور گفتند، چون سینما و فیلم سینمایی در ارتباط با مخاطب باید متکی بر تاثیرگذاری باشد و تاثیرگذاری به معنای ارتباط تنگاتنگ از دل برآید و بر دل بنشیند. اما اگر شرایطی را به هر دلیل متکی بر جریان قدرت، سرمایه، حمایت و... به وجود بیاوریم و آن را به عنوان یک فرهنگ و نگاه شکل دهیم، ممکن است در کوتاه مدت اتفاقی هم بیافتد اما در دراز مدت باعث به وجودآمدن چالههای عمیقی بین جریانهای مختلف فکری خواهد شد.
سازنده فیلم «نان و عشق و موتور 1000» در ادامه تاکید کرد: من فیلمسازی هستم که به ارزشهای جامعه اعتقاد دارم و رعایت میکنم اما معناش این نیست که سلیقه ها و ارزش های خود را نداشته باشم. ارزش هایی که به عنوان یک فیلمساز اجتماعی تحت قوانین جامعه معنا می کنم. بنابراین اگر بتوانیم به یک تعریف برسیم و نگاه جامعی را نسبت به سینمای اجتماعی را بیان کنیم میتوانیم از این نظریاتی که گاهی اوقات نظرات سیاه و سفید تبدیل می شود دور شویم.
بعد از دیدن برخی از فیلمهای جشنواره فجر گذشته باید مرگ موش میخوردی که بمیری!
علی معلم در ادامه نشست به پیام رئیس جمهور اشاره کرد و گفت: رئیس جمهور به عنوان نماینده سلیقه هنری مردم نباید تلقی شود. معاون رئیس جمهور هم در سینما تنها یک مخاطب محسوب می شود. نظر افراد ارزش و عدم ارزش سینما به شمار نمی آید مگر اینکه به دستورالعمل تبدیل شود. فیلمهای سال گذشته جشنواره به گونهای بود که بعد از دیدن آن باید مرگ موش یا قرص برنج می خوردی که بمیری. این فضای منفی یکباره بروز کرده بود و بخشی از آن به اتفاقات سال 88 بازمیگردد و بی توجهی هایی است که در سیستم در موضع سینما وجود دارد. سینما در کنار نظام نیست و فاصله دارد و بچه خودی محسوب نمی شود و انتظارات بی جایی از سینما داریم.
وی ادامه داد: سینما ابتدا ابزار سرگرم کننده است و در سطح بالاتر وسیله بیان دیدگاههای فلسفی سیاسی و اجتماعی و... است. اما نقد ما مضمونگراست و مسئولین هم مضمونگرا هستند. باید تلقی ما از سینما آن چیزی باشد که آنها میخواهند. مدلی میخواهند که روشنفکرها در آن مضمونیابی کنند یا تکههایی ارزشی در آن وجود داشته باشد که عده ای دیگر خوششان بیاید.
به عقیده من فیلم سیاسی مفهوم ندارد. سیاست علم ابزار اداره جامعه است. این سوال که میشود در این حوزه فیلم ساخت یا نه حرف بیهودهای است. معلوم است که میشود اما ما واقعا سینمای سیاسی نداریم. بسیاری از فیلم های خوب سینما در این حوزه طرح مسئله کردند و موفق هستند و فرمگیرا دارند و مورد توجه مخاطب هستند. اما متاسفانه ما سینمای تقلبی و به فرموده داریم . این که فیلم از جایی یا ارگان به فرموده ساخته شود یا به فرمودهی جشنواره ها ساخته شود هر دو تقلب است. سینما در شرایط حقیر نگه داشته شد. در زمان قبل از انقلاب سینما سرگرمی صرف برای قشر کارگری و سطح پایین بود، البته فیلم هایی که جدای از مردم برای نظام شاهنشاهی و فستیوالی خارجی ساخته می شد هم وجود داشت. بعد از انقلاب هم همین مسیر ادامه پیدا کرد و به همین دلیل سینما تبدیل به صنعت و سودآور نشد و همیشه دستش جلوی دولتها و نهادهای قدرت دراز بوده است زیرا باید سرمایه تولید فیلم تامین شود.
در این میان گاهی اوقات نهادهای فرهنگی خوش سلیقه بودند فیلم خوب ساخته شد و بسیاری اوقات اینگونه نبود. برخی از کارگردانان هم که جایگاه از قبل ساخته شده دارند و کرسی دارند. هرچی بسازند بفروشد یا نفروشد کرسیشان را دارند. اشراف بعد از انقلاب هستند. فیلمساز باید با مخاطب ارتباط داشته باشد. اما برخی فیلم اکران هم نشود باز هم فیلم می سازند. روش جدید هم این است که اجازه نمیدهند فیلم شکست بخورد. بلیت می خرند. همه چیز تقلبی است، حتی آمارهای فروش هم تقلبی است. این را می توان از اقبال مردم در نمایش خانگی متوجه شد. در طبیعت سینما دخالت کردیم و به جایی رسیدیم که سینما مورد توجه کسی نیست.
وی درباره برخی از فیلمها تاکید کرد: برخی از فیلم ها که مورد هجوم و حمله است توسط رسانه ها قهرمان میشوند. این فیلمها اصلا بزرگ و به یادماندنی نیستند. طبیعت سینما وقتی جاری شود امید را خواهیم دید. اما ما سینمای شورانگیز را نخواستیم و با آن مسئله داشتیم با قهرمان مقابله کردیم. در دهه شصت اصلا با قهرمان مقابله میشد. جریان چپ هنوز مخالف قهرمان فردی است، مخالف امید است. مسیر طبیعی سینما این است که گروه فیلمسازی به یک پالودگی در مواجهه با تماشاگران برسند. سینما در امور مربوط به امنیت ملی و سیاستهای کلان ما جایگاه ندارد زیرا راهش ندادیم. بخش بزرگی از سینمای ما تقلبی است و با مردم به مفهوم گسترده در ایران ارتباط ندارد. به مخاطب خارج از کشور هم که اساسا فکر نمیکنیم. بعضی مواقع بخشی از توجه به محافل خاصی از سینما است که در سبد فستیوال جا دارد، قابل ارزش هم هست اما تبدیل به بدنه و ساختار اصلی سینما نمیشود. ما در طبیعت مداخله کردیم. سینما بنیان اقتصادی مشخصی ندارد و هیچ وقت به فیلمساز قدرت ندادند به شکل خود انگیخته بیاید و کار کند.
رضاپور با گلایه از پارادوکس موجود در قول و عمل فیلمسازان حوزهی اجتماعی گفت: امروز گلایه میشود که چرا سینماگر خودی نیست و چرا محرم شمرده نمیشود؟ من در پاسخ میگویم که مگر برخی گروههای فشار میگذارند که سینماگری با منافع ملی و موضوعات راهبردی نظام ملازم و مماس شود؟ بسیاری از سینماگران آمریکایی با مناسبت و بی مناسبت با اوباما دیدار میکنند و از سیستم رسمی سفارش میگیرند، و بسیاری دیگر نقش سفرای سیاسی و نه لزوما فرهنگی کشورشان را قبول میکنند. کسی هم نمیگوید دولتی و حکومتی و سفارشیساز شدید. اما کافی است کسی در ایران به مقامات عالی نظام دیدار کند یا مورد تفقد قرار بگیرد، و یا مثلا بخواهد نقش شهیدی را بازی کند یا در مورد انرژی هستهای فیلمی بسازد؛ از فردای آن روز با سیل برچسبهایی مثل سفارشی و حکومتی و... مواجه میشود. جالب است که مهمترین نماد فیلمسازی اجتماعی ما که ظاهرا وجه بینالمللی هم دارد میتواند برای فیلم نساختهاش، به جهت خدمت به بازنمایش ارزشهای زندگی غربی از کمیسیون فرهنگی اروپا وام بگیرد و بسیاری دیگر شوالیه و سرباز و لژیون پیاده و سواره بشوند، اما در ایران کسی نمیتواند حتی به موضوعات راهبردی نظام هم فکر بکند!
فیلمهای با پایان خوش متهم به سفارشی بودن میشوند
«مهدی آذرپندار» با اتکا به ارایه آمار فروش فیلمها به پسزدگی فیلمهای افسرده از سوی مخاطب اشاره کرد و گفت: فیلمهای «دربست آزادی»، «برف»، «تجریش ناتمام»، «خانوم» «اشباح» و ... از ابتدای امسال چرا تا این حد کم فروختهاند؟ چون مخاطب از سینمای افسرده خسته شده است. این بخشنامه نیست. ما هم میگوییم دستورالعمل در سینما کارایی ندارد اما فیلمسازها حدیث نفس روی پرده میآورند و مخاطب هم این فیلمها را پس میزند. دستور العمل فیلمساز را مردم صادر میکنند. مردم چند درصد فیلمهایی که با حمایت و بودجهی دولتی اجازه اکران در یک گروه خاص گرفتند را میتوانند تحمل کنند؟ کار به جایی رسیده که اگر فیلمی پایانش خوش باشد یا نور امیدی داشته باشد متهم به حکومتی بودن و سفارشی سازی میشود. مگر فیلم «میگرن» در جشنواره فجر به خاطر سکانس پایانیاش که کاراکتر محوری فیلم پردهها را میکشید تا نور به خانهاش بیاید، متهم به سفارشی بودن نشد؟
وی ادامه داد: متاسفانه این بحث از حوزه آموزش ما شروع میشود. افرادی اساتید انجمن سینمای جوان ما و دانشگاههای هنر هستند که همین الان فیلمسازان گروه هنر و تجربهاند و فیلمهایی میسازند که تنها القاءکننده افسردگی و رخوت است. اصلا در سیستم آموزش هنر ما افسردگی یک ارزش محسوب میشود. اگر معتقدیم سینمای آمریکا سینمای موفق و درجه یکی است، چرا به تجربیات این سینما توجه نمیکنیم؟ چرا توجه نمیکنیم به اینکه سینمای دارای قهرمان و پایانخوش مثل سینمای امریکا در همه جای دنیا با اقبال مخاطب رو به رو میشود؟اقایان اشاره کردند که سینما باید با مردم ارتباط داشته باشد اما فیلمساز مهم کشور ما آقای کیارستمی است که فیلمهایش را مخاطب اصلاٌ نمیتواند تحمل کند که بروید ببینید پس از اکران فیلم شیرین مردم در سینما چه واکنشی داشتند.
افزایش بیاخلاقی در جامعه روی سینما تاثیرگذار است
ابوالحسن داودی در بخش دیگری از نشست تاکید کرد: متاسفانه در جامعه ما آسیب پذیرترین بخش فرهنگی سینما است زیرا ماهیت لخت و عریان در ویترین شیشهای قرار دارد. سینما که عنصر اینچنینی و مورد آسیب است باید به شکل منصفانه دیده شود. این به این معنا نیست که نقطه نظرها شبیه هم باشد اما باید بقیه مسایل هم دیده شود. ما در جامعهای زندگی میکنیم که رشد بیاخلاقی نسبت هندسی یافته نه حسابی. عدم مسئولیت پذیری، احترام به قوانین شهری و... این نسبت رشد که نسبت به بقیه کشورهای دنیا رشد عجیبی داشته نشان از یک بیماری اجتماعی است. اما اتهام روی چیزی به نام سینما قرار گرفته که لخت و عریان در ویترین شیشه ای قراردارد و هر حرکت آن زیر ذره بین هر آدم منصف و غیرمنصف است.
وی به تعریف فیلم اجتماعی اشاره کرد و گفت: بسیاری از فیلمهایی که در این جلسه نام برده شد از نگاه من فیلم اجتماعی نیست. فیلم اجتماعی تعریف اولش این است که از واقعیتهای جامعه برآید و مخاطب اصلی آن مردم باشد. برای این ارتباط هم اول باید تاثیرگذاری داشته باشد. پیام و تاثیرگذاری دو مفهوم مختلف است. تاثیرپذیری جدای از پیام است. اصغرفرهادی بخشی از واقعیت جامعه را گرفته و بدون دخل و تصرف به عنوان نظر خودش ساخته و ارایه داد. سینمای نسبتا استانداردی که ارتباط اصلی را با مردم برقرار می کند و در اسکار هم موفق می شود. نباید شرایط اجتماعی را از ساخت فیلم اجتماعی جدا کرد. به عقیده من حذف کردن صورت مسئله که با عدم شناخت صورت می گیرد غلط است. و هیچ گاه مناسبات به جایی نمی رسد و دیالوگ منطقی رخ نمی دهد. فیلمساز اجتماعی پزشک جامعه نیست. کسی است تشخیص درد و عارضه را می دهد مسئول و مدیر هستند وظیفه دارند دردها را بشنوند و جامعه را تسکین دهند. حیطه مسایل اجتماعی باید در کارمن درام سرگرم کننده و رابطه با مردم برقرار کند و از آنها انرژی بگیرد.
باید بگذاریم مناسبات سینما به صورت طبیعی پیش برود
علی معلم در ادامه نشست گفت: باید بگذاریم مناسبات سینما به صورت طبیعی پیش برود. فیلمساز فیلم بسازد و در گیشه شکست بخورد. عقل اقتصادی این سینما پاره سنگ برمیدارد. بخش بزرگ مخاطب ما زیر سن 17 سال است اما ما روی او سرمایهگذاری نمیکنیم. سینمای سفارشی نگذاشته سینمای طبیعی جاری شود. سینماگر باید پاسخگو باشد. ما به دولت وکالت فرهنگی ندادیم. و هیج جای دنیا نمی دهد. دولت توسط مردم استخدام میشود برای اینکه زمینههایی که لازم است فراهم کند تا گروه های اجتماعی فعالیت کنند. فعالیت ما فقط هشدار اجتماعی است و پالوده سازی باید صورت گیرد. باید همه گروه های فکری و اجتماعی نظر بدهند. سینمای خوب طبعا از یک جریان طبیعی و عرضه و تقاضا به وجود خواهد آمد.
چرا باید فیلمی با موضوع «زنای محارم» ساخته شود و این به جامعه تمیم داده شود؟
مهدی آذرپندار نیز در ادامه نشست به سینمای اجتماعی وعدم توازن در این سینما اشاره کرد و گفت: توازن در سینمای اجتماعی به هم ریخته و مردم از معادلات خارج شدهاند. افسردگی در سینمای ما ژست شده و پز فیلمساز این است که مردم فیلم را نفهمند و آن را پس بزنند. آموزش هنر ما دست افرادی است که خود در سینمایشان افسردگی را رواج میدهند. در حالی که القای امید حق مردم و سهم مردم از فیلمهاست فیلمساز باید هشدار بدهد و تلنگر بزند اما نور امیدی را هم نشان بدهد. در این صورت کسی نخواهد گفت سیاهنمایی شده. همان طور که کسی به دو فیلم اجتماعی «خط ویژه» و «آرایش غلیظ» چنین ایرادی نگرفت.
محمدرضا رضاپور در خاتمه نشست گفت: در تعریف آقای داودی از سینمای اجتماعی دو شرط اساسی تعریف یک مفهوم در علوم انسانی رعایت نشده است؛ یعنی «جامع»بودن و «مانع»بودن. آقای داودی بیشتر یک چهارچوب کلی را ترسیم کردند تا اینکه چیزی را تعریف کنند و در این چهارچوب کلی، هرگونه تفسیر و تأویلی آزاد و نتیجهی آن یک تکثرگرایی افسارگسیخته است.
کدام «مردم» و کدام «واقعیت»؟ و اینکه این «واقعیت» در چه گسترهای ظهور و بروز دارد؟ بعضی از موضوعات گسترهای به اندازهی اطرافیان یک سینماگر دارد، اما وی به بهانهی «واقعیت» جاریِ جامعه آنرا در مدیومی به وسعت سینما تعمیم میدهد. من از ذکر موضوع برخی از این فیلمها شرم دارم اما اجازه بدهید بپرسیم که بهعنوان مثال «زنای محارم» در جامعه ما چقدر مصداق دارد که باید در مدیوم سینما مطرح شود و مردم آن را ببینند. مردم بعد از دیدن برخی از فیلمها هاج و واج میمانند که خدایا! این دیگر چیست؟!
وی با اشاره به واقعیتهای گوناگون جامعهی ایران در چند سال گذشته تأکید کرد: تحریم یک واقعیت است که در چند سال گذشته همه با آن درگیر بودیم. در گیرودار همین تحریم خود من بیکار شدم و نوع بستهشدن مجلهی ما اینقدر برای دوستان موضوع جالبی بود که از روی آن مستند «نبرد خاموش» ساخته و برگزیدهی بخش اقتصاد مقاومتی جشنوارهی عمار چهارم هم شد. در حین ساخت همین مستند، منی که ناامید بودم به بخشهای مختلفی از کشور سفر کردم و سعی آثار تحریم را از نزدیک ببینم. بچههای جوان فارغالتحصیل دانشگاههای همین مملکت را در شیراز دیدم که در کارخانهی «پتک شیراز»، مهمترین قطعهی استخراج گاز را که شرکت ایتالیایی ناز کرده بود و بعد از شدتگرفتن تحریمها به ایران نمیداد تولید کرده بودند؛ قطعهای که اگر تولید نمیشد گاز رسانی به مناطق مختلف کشور در سال 90 با مشکل مواجه میشد. اینها واقعیتهای جامعهی ماست.
اتفاقا من هم تأکید دارم که مشکل اصلی در تعاریف اولیهی ما اتفاق میافتد. ما نه تنها «واقعیت» که «مردم» را هم تعریف نکردیم. آیا این مردمی که سفارشدهندهی اصلی هستند، میتوانند نظرشان را نسبت به محصول نهایی هم بیواسطه با خود سازنده در میان بگذارند؟ مردم ایران هم میتوانند از جنسی که مردم ایتالیا به آثار پازولینی واکنش نشان دادند، به برخی از سینماگران اجتماعی واکنش نشان دهند؟ یا اینکه مدیر بهجای حمایت از مردم بهعنوان مدافع سازنده،در این میان میایستد و از این کار جلوگیری میکند؟ چه خوب بود وقتی مخاطبان به نشانهی اعتراض سینماهای نمایشدهندهی «شیرین» را ترک میکردند آقای کیارستمی بیواسطه با همین مردم روبهرو میشد! من در زمان حاشیههای بهوجود آمده در مورد فیلم «یک خانواده محترم» هم نوشتم که ای کاش این فیلم در بهترین سینماهای کشور اکران میشد و سازندهی آن که ادعا دارد فیلمی اجتماعی در بستر جنگ و تقاطع آن با زندگی مردم عادی ساخته است، بین مردم حضور پیدا میکرد و اجازه میداد مردم به هر وسیلهی ممکن نظرشان را نسبت به فیلم ابراز کنند!
الان هم طرفدار این هستیم که فیلمهای ملتهب اجتماعی –که البته براساس قانون ساخته شدهاند و در حین ساخت فیلمنامهشان عوض نشده باشد- اکران شود به شرطی که آقای ایوبی واسطهگری نکند و مردم بیواسطه نظرشان را به سازنده اعلام کنند!
رضاپور با تأکید بر نقش تربیتی هنرمند ادامه داد: این تجربهی شهردار پاریس است که در دورهای، به دلیل بالاگرفتن بداخلاقیهای اجتماعی و تندخویی در مردم، از برخی از دانشجویان علوم رفتاری در قالب چرخهای تهیهی هاتداگ استفاده میکند و از آنها میخواهد که هنگام مراجعهی مردم و در زمانی که صرف تهیهی غذای آنها میشود، با رفتار و الفاظی که استفاده میکنند سعی کنند این آرامش را به مردم آموزش دهید. منظور از ذکر این تجربه این است که اگر به قول آقایان بداخلاقی در جامعه زیاد شده است، اتفاقا این وظیفهی هنرمند فیلمساز است که با اثرش به مردم آرامش دهد و رفتار درست را ترویج کند. نه اینکه خودش هم دنبالهرو باشد و بگوید: حالم بد است، چون حال جامعه بد است!
رضاپور ادامه داد: جز این باید به این موضوع هم اشاره کرد که دوستان میگویند باید به فیلمساز اعتماد کرد، اما نه فیلمساز وظیفهای در قبال ارائهی راهحلها دارد و نه دلسوزان و کارشناسانی که راهحلها را میدانند و نظرات ایجابی دارند باید به او فشار بیاورند و اصطلاحا به او بخشنامه ندهند. من میپرسم چرا باید به این انسانی که نه قرار است کار بزرگی در زمینهی اصلاح انجام دهد و نه از نظرات کارشناسی مصلحانه –به بهانهی بخشنامهای بودن- استفاده میکند، اعتماد کرد و مدیوم تأثیرگذاری مثل سینما را در اختیارش گذاشت؟ او با تکنیسین صنفها و مشاغل دیگر چه تفاوتی دارد؟ تازه این انسانی که خودش را نخبهی فرهنگی هم میداند و توقع دارد در هر شورا و کمیسیونی حضور داشته باشد ادبیاتی دارد که شبیه به رئیس صنف لاستیکفروشها و کلهوپاچهفروشهاست و داد میزند که: «کسی از مادر زاییده نشده که نگذارد من فیلم بسازم»! چرا باید به آدمی اینچنینی اعتماد کرد؟
رضاپور در پایان اضافه کرد: این یک ایدهآل و آرزوست اما امیدوارم روزی به واقعیت بپیوندد که به قول آقای معلم، همانطور که کسی که قرار است راجع به مولوی و کوروش فیلم بسازد حتما باید از اطلاعات تاریخی درست و مستدل، و بایستهها و شاخصههای شخصیتی متناسب برخوردار باشد، فیلمسازی هم که قرار است وارد حوزهی اجتماعی شود حتما مراقبت شود که از «سلامت فکری» و «آرامش روانی» لازم برخوردار باشد، چراکه واقعیت جامعه از سنتز وجودی فیلمساز بر پردهی سینما نقش میبیندد و اگر ابزار تأثیرگذاری مثل سینما در دست یک آدم عصبانی و روانپریش باشد نتیجه فاجعهانگیز خواهد شد!
منبع: رجا نیوز