به گزارش پایگاه 598 به نقل از وطن امروز/شروین طاهری: خانه جنگ شیطان بزرگ بیصاحب مانده. مستاجر
کاخ سفید طوری دوست سابقش «چاک هیگل» را از ساختمان 5 ضلعی وزارت دفاع
بیرون انداخت که دیگر هیچ اعتباری برای این پست باقی نمانده است البته
اعتبار خود پنتاگون خیلی پیش از آنکه هیگل برود، بر باد رفته بود. از همان
روز که بوئینگ757 اهدایی راکفلرها با مخزن انفجاری اضافی، آن سوراخ بزرگ را
در دیواره غربی این عمارت مهیب آرلینگتون کاونتی ایالت ویرجینیا پدید
آورد، هیبت آخرین ابرقدرت کره خاکی فرو ریخت و مفهوم نیمدار حاکمیت ملی ایالات متحده (وطنپرستی) رسما جای
خود را به حاکمیت محفلی کارگزاران نومحافظهکار صندوق فدرال (صهیونیسم)
داد.
بیراه نیست اگر پنتاگون را نخستین نماد ظهور ابرقدرتی به نام ایالات متحده
در قرن بیستم میلادی بدانیم. 15 ژانویه 1943 که مقر دستگاه عظیم
جنگسالاری آمریکا از پایگاه سنتی جنگ اولیاش در واشنگتن به ساختمان
پیچیده و اسرارآمیز امروزی وزارت دفاع در ویرجینیا منتقل میشد، این نخستین
نماد اعلام موجودیت یک امپریالیست جدید بود که به جهان درگیر جنگ دوم
اعلام میشد. آن روز هنوز نه خبری از سازمان اطلاعات مرکزی (سیا) بود، نه
پرچم عموسام بر فراز برلین، پایتخت نازیها بر افراشته شده بود، نه بمبهای
اتم، هیروشیما و ناکازاکی را با خاک یکسان کرده بود و نه دلار با حربه اصل
4 ترومن به واحد پول جهانی بدل شده بود و صدالبته هالیوود و مکدونالد و
جین و پپسی و فیسبوک هنوز در نوبت انتظار جهانی شدن بودند. از همان ابتدا
پنتاگون بهخاطر معماری ماسونیاش و تمثیلی که از پنجه ابلیس در طراحیاش
به کار رفته بود، معبد قدرت جادویی شیاطین تبلیغ میشد. این تنوره مخوف با
راهروهای بیپایان و اتاقهای بیشماری که هیچکس از پشت درهایشان خبر
نداشت، فقط نماد جنگافروزی ابرقدرت جدید نبود بلکه مرکز توسعه فاوستی
سرمایهداری با روکش «رویای آمریکایی» هم محسوب میشد چون در دهه 1940،
ناوها و بمبافکنها و تانکهای آمریکایی مهمترین پیشگامان صدور دموکراسی
یانکیها به چهارگوشه عالم بودند. در دهه 60، هیپیهای مخالف جنگ ویتنام
تظاهراتی بزرگ در اطراف آن به پا کردند تا به طور سمبلیک در یک جنگیری
دستهجمعی، شیطان را که کالبد پنتاگون (و در حقیقت آمریکا) را تسخیر کرده
بود بیرون برانند. آنها مدعی بودند در پایان مراسمشان این ساختمان عظیم با
از دست دادن وزن شیطانیاش، روی هوا معلق خواهد شد. آنها امروز کجایند که
ببینند ابلیس هم حاضر نیست بر کرسی ریاست پنتاگون تکیه بزند، چون بزرگترین
دستگاه جنگی جهان از جنگیدن عاجز است. آخرین قلمرویی که ارتش یانکیها فتح
کرده جایی نیست جز جزیره زلزلهزده هائیتی و از آن مهمتر اینکه تعداد
آمریکاییهای زندهای که آخرین پیروزی ارتششان در یک جنگ واقعی را به یاد
دارند به یک درصد جمعیت کشور هم نمیرسد البته ابلیس همیشه گزینه تصاحب این
خانه باقی میماند اما فعلا که حاضر نیست اعتبار جهنمیاش را به پای یک
آمریکای درونگرای در حال افول بگذارد. گویی واقعا پنتاگون بیصاحب مانده در
هوا معلق شده است. حتی بوش پسر که شیطانپرستی مومن (از فرقه بوهمین) بود
هم نتوانست اعتبار اربابش در پنتاگون را حفظ کند. امروز میدانیم که کل
صحنهسازیهای واقعه 11 سپتامبر و لشکرکشیهای متعاقب آن به خاورمیانه
براساس استراتژی بلندمدت «مهار چین در آسیا» بود که از اتاق فکر
نومحافظهکارانی چون دیک چنی و دونالد رامسفلد بیرون آمده بود. طبق
چشمانداز آنها آمریکا باید با تسلط نظامی بر مخازن نفت آسیا و آفریقا تا
سال 2015 توسعه اقتصادی و سپس نظامی چین را مهار کند اگرنه از آن پس اژدها
دیگر غیرقابل مهار خواهد بود اما امروز چین به موهبت نقشه موازی همان
نومحافظهکاران برای راهانداختن جنگ نیابتی در خاورمیانه توسط داعش نفت را
ارزانتر از هر زمان دیگر میخرد و فربه و فربهتر میشود. شیزوفرنی
استراتژی نظامی آمریکا به همین جا ختم نمیشود. دیروز ران پال، سناتور سابق
و مخالف سرسخت و ضدجنگ بوش هم قلم برداشت و در سایت شخصیاش این پرسش را
مطرح کرد که واقعا چه کسی دلش میخواهد وزیر دفاع بعدی اوباما شود در حالی
که لئون پانهتا و رابرت گیتس، دو وزیر قبلی اوباما دارند علنا از هیچکاره
بودن خود در سایه دخالتهای شورای امنیت ملی ریاست جمهوری شکوه میکنند؟
شورایی که ظرف یک سال میلادی(2014) از خروج نیروهای آمریکایی از عراق دفاع
میکند و بعد نقشه لشکرکشی دوباره به آن جا را در جلسه مشترک با ژنرال پیر
ستادمشترک، مارتین دمپسی میکشد.در چنین فضایی گزینههای اصلی اوباما برای
جایگزینی هیگل یکییکی از زیر بار بیاعتباری بزرگی که وزارت دفاع برایشان
به همراه خواهد داشت در میروند. خانم میشل فلورنوی، معاون سیاسی سابق
پانهتا در همین وزارتخانه و یکی از نزدیکترین مشاوران اوباما، عطای
افتخار نخستین بانوی جنگ آمریکا (چیزی شبیه به الهه یونانی هلن) را به
لقایش بخشید و گفت خانهداری را ترجیح میدهد. سناتور جک رید هم که یکی از
حامیان و همفکران استراتژی نظامی جدید کاخ سفید در دوران پس از بوش پسر
بوده است برای سومین بار ظرف 4 سال به پیشنهاد رئیسجمهور برای وزارت، نه
گفت. حتی اشتون کارتر و باب وورک هم که گزینههایی دست دوم و سوم با وزن
سیاسی پایین هستند، هنوز قولی برای به دست گرفتن سکان جنگی حیثیتی
ندادهاند که اوباما زیر فشار جمهوریخواهان به آن تن میدهد. حالا فقط یک
گزینه قطعی باقی مانده است: «تیم هاوارد»! دروازهبان تیمملی فوتبال
آمریکا. البته خود او هنوز اظهارنظری در این باره نکرده است اما در حال
انتقال از باشگاه لیگ برتری اورتون در جزیره به باشگاه جدید دیوید بکام در
میامی است که فاصله زیادی با مقر پنتاگون در ویرجینیا ندارد. تابستان گذشته
وقتی شاگردان یورگن کلینزمن از جامجهانی برزیل بازمیگشتند هواداران
فوتبال غیرآمریکایی او را بهخاطر دفاع جانانهای که از دروازه تیمش کرده
بود لایق پست وزارت دفاع ایالات متحده دانستند. از نظر وطنپرستان
آمریکایی، هاوارد دستکم با مفهوم مبارزه زیر پرچم آمریکا بیگانه نبود،
برخلاف چاک هیگل که با 600 میلیارد دلار بودجه نظامی فقط به نظاره پیشروی
روسیه در اوکراین، پیچ و تاب اژدهای زرد در آسیای شرقی و گرد و خاک داعش در
عراق و سوریه نشسته بود و بس. جالب اینکه اوباما هم از معرفی هاوارد بدش
نیامد و در پاسخ درخواست به هواداران او گفت: «در حال حاضر چاک هیگل در این
پست قرار دارد اما اگر این پست آزاد شد من قول میدهم در این باره فکر
کنم!»