به گزارش
سرویس حوزه و مراجع پایگاه 598 به نقل از
پايگاه اطلاع رساني فرهنگستان علوم اسلامي، نشست"روش شناسي
اجتهاد" با حضور استاد سيد محمد مهدي ميرباقري، رياست فرهنگستان علوم
اسلامي و حجت الاسلام و المسلمين سیف الله صرّامي، در تاريخ بيست و هشتم آبان ماه در
مؤسسه فرهنگي فهيم برگزار گرديد.
در ابتداي اين نشست استاد سيد محمد مهدي ميرباقري به ارائه سرفصل هاي كلي بحث در چهار محور ذيل پرداختند:
1. چيستي اجتهاد 2. ضرورت باز كاوي روش اجتهاد در شرايط كنوني 3. آسيب شناسي اجمالي اجتهاد و ديگر مناهج پيشنهادي نو 4. بررسي مباني اجتهاد به منظور تكامل اجتهاد
حجت الاسلام و المسلمین سيد مهدي ميرباقري با تعريف اجمالي روش شناسي
اجتهاد، اين روش را يك روش فرانگرنه و استعلائي در موضوع اجتهاد شيعي در
طور تاريخ به منظور شناسايي برخي از مسائل از جمله تحولات و تكامل آن
دانست. از اين رو مهم ترين هدف اين مطالعه، بالنده سازي اجتهاد به منظور
پاسخگويي به نيازمندي هاي كنوني است.
ضرورت روش شناسي اجتهاد
وي در ادامه افزود: مهمترين مسأله كنوني ما، قرار گرفتن دين در منزلت
سرپرستي تكامل اجتماعي ،آن هم در مقياس مواجهه تمدني و مسائل جهاني است.
چيزي كه فراتر از پاسخ گويي به مسائل مستحدثه حتي در مقياس تأسيس نظامات
اجتماعي است. بنابراني به تعبير حضرت امام (ره) نبض زمان بايد در اختيار
حوزه هاي علميه باشد. فقه سرپرستي تكامل، فقهي است كه به وسيله آن نظامات
اجتماعي به منظور تحقق ولايت حقه دائماً بهينه و متكامل مي گردد.
رياست
فرهنگستان علوم اسلامي در ادامه اشاره نمود: از ضرورت هاي كنوني فقاهت
شيعه، درك عميق از مسأله حكومت و سرپرستي الهي جامعه است كه در تقابل با
تجدد و نظامات برآمده از ليبرال دموكراسي قرار گرفته است و تنها راه عبور
از ليبرال دموكراسي و گرفتار نشدن در دام انفعال و تحجر همين مسأله است.
اصل نظريه
وي در ادامه افزود: اجتهاد شيعي در طول تاريخ بر سه ركن اساسي استوار بوده است:
1. ايمان (حاكميت تعبد در عمليات اجتهاد)
2. عقلانيت (قاعده مندي در عمليات اجتهاد)
3. تفاهم (تضارب آرا و تفاهم بين الاقران)
كه آثار اين اصول سه گانه فوق ـ به عنوان اصول اساسي حجيت ـ در جاي جاي
اجتهاد شيعي قابل مشاهده و بيان است. سپس ايشان به نمونه هاي آثار حاكميت
تعبد و سرسپاري به آستان وحي به شرح ذيل اشاره نمود:
1. درك از شأن
تخاطب شارع و مقياس استضائه از كلمات كه آن را فراعرفي و فرازماني و اقليمي
دانسته و ضمن اعتقاد به عصمت مطلق براي كلمات، هماهنگي مطلق براي آن
قائلند. و لذا همواره دنبال تقنين قواعد اجتهاد و تفاهم با وحي در اين
مقياس بوده اند.
2. فرايند تقنين فعل استنباط كه در سه مرحله زير صورت مي پذيرد:
ـ تهوّر عاشقانه در گمانه ـ ابتهال در گزينش ـ استظهار عاقلانه در پردازش مباني تكامل روش اجتهاد
رئیس فرهنگستان علوم اسلامی در بخش ديگري از سخنان خود به مباني تكامل روش
اجتهاد پرداخت و افزود: بدون ترديد اگر روش اجتهاد بخواهد تكامل پيدا كند و
از مقياس اجتهاد در موضوعات مبتلا به فرد به اجتهاد در مقياس ايجاد
موضوعات از نوع كل متغيير و سرپرستي حوادث اجتماعي به منظور اقامه كلمه
توحيد ارتقاء يابد، مي بايست به صورت جدي در مباني خود بازنگري همه جانبه
نمايد. ايشان به نحو اجمال اين بازنگري را در گام نخست در دو محور ضروري
دانست:
1. تكامل نگاه به دين و شأن تخاطب شارع كه آيا اساساً دين جريان
شريعت و احكام مبتني بر يك سلسله ملاكات نفس الامري است يا جريان الوهيت،
ولايت، شريعت؟ آيا هدف دين تأمين نظامات اجتماعي بشريت است يا تأمين سعادت
اخروي و سرپرستي قرب؟
2. ارتقاء واحد مطالعه فقه از مقياس موضوعات
مبتلا به آحاد به موضوعات پيچيده اجتماعي؛ به تعبير ديگر ارتقاء مقياس واحد
مطالعه فقه از فرد به جامعه .
آسيب شناسي اجتهاد رايج استاد میرباقری در بخش پاياني سخنان خود به دو خطر اساسي مواجهه با اجتهاد موجود اشاره نمودند.
1. انفعال و سكولار شدن اجتهاد حوزه از طريق توسعه بنائات عقلائيه، ارتكازات عرفيه، قواعد عقليه غير متعبد 2. تحجر كه صرفاً دغدغه حجيت را داشته و به دنبال مستند كردن فتوا به نقل صريح هستند.
در ادامه اين نشست ناقد محترم استاد صرامي ضمن بيان نقاط مثبت نظريه به
ويژه از منظر تعامل با فلسفه ها و ديدگاههاي سكولار، اشكالات و يا سوالاتي
را به منظور تبيين ابعاد بيشتر اين نظريه مطرح نمود. كه اهم آن ها به شرح
ذيل مي باشد:
1. عدم برخورداري از ادبيات روشن و به كارگيري اصطلاحات
مخل تفاهم همانند اصطلاح «جريان تعبد» و مقوم بودن آن نسبت به اجتهاد و حال
آنكه اجتهاد مقومي جز استدلالي كردن قواعد و احرازها ندارد. ضمن آنكه
قواعد اصولي در نگاه فقها قواعد عرفيه هستند نه قدسيه.
2. غير قابل درك بودن تعبير سرپرستي تكامل حيات اجتماعي و ايجاد موضوعات از نوع كل.
3. نكاتي در نظريه اشاره شد كه احساس مي شود در نگاه ايشان، برخي فقها
براي دنيا شأن دنيوي و اهداف اين جهاني در حد تنظيم نظامات اجتماعي قائل
هستند.
4. ابهام اصطلاح «فقه حكومتي، فقه ايجاد موضوعات از نوع كل است در برابر فقه فردي»
5. «مكانيزم تأثير ايمان در اجتهاد» مهمترين سوالي بود كه از سوي ايشان و برخي شركت كننده ها چند بار مورد اشاره قرار گرفت.
در انتهاي اين نشست برخی حضار نيز سؤالاتی را از استاد ميرباقری پرسيدند كه عبارت است از: با اين ديدگاه شما درباره انكار حسن و قبح عقلی (آنچه مرحوم اصفهانی گفتند) شما مجبوريد به حسن و قبح شرعی تن دهيد و عملا به ورطه اشاعره میافتيد همچنين اين ادعا بر اساس نصوص دينی و گفتههای معصومين(ع) است يا دليل ديگری دارد؟ همچنين بر اين اساس دور باطل پيش میآيد چون كسی كه ايمان ندارد برای فهميدن خودش، بايد اول ايمان بياورد تا دين را بفهمد و استنباط كند در حالی كه ايمان مترتب بر فهم دينی است نه فهم دين متفرع بر ايمان.
اشكال ديگر اين كه اگر كسی از معصوم(ع) چيزی شنيد و ايمان نداشت و انكار كرد آنجا هم حجت بر او تمام نمیشود؛ چون فهم سخن معصوم(ع) مشروط به ايمان است؟
حجت الاسلام صرامی نيز گفت: در صورت پذيرش دخالت ايمان در اجتهاد و فهم دين اصولا هيچ كافری نمیتواند مسلمان شود و تحقيق حق امكان ندارد؛ چرا كه كسی كه میخواهد درباره اسلام تحقيق كند تا در صورت صحت آموزههای آن و برتری آن مسلمان شود در حين تحقيق ايمان ندارد و شما هم كه فرآيند فهم را مبتنی بر ايمانمی دانيد؟
استاد ميرباقری در صحبت پايانی خود ضمن تشكر از طرح سؤالات و وجود گوش شنوا برای شنيدن نظريه مطرح شده اظهار كرد: اين مباحث پيچيده است و بايد درباره آن بحثهای جدی مطرح شود؛ بالاخره اين مسئله نقطه افتراق بين ما و سكولارها هم هست البته در مورد لغت ما معتقديم بايد حتی فهم معنای لغت را با تعبد و ابتهال فهميد و لذا از المنجد كه نويسنده آن غير مسلمان است استفاده نمیكنيم و فهم معنای لغت را هم از قرآن و روايات طلب میكنيم.
وی ادامه داد: البته استماع سخن از معصوم(ع) غير از اجتهاد است و آن استماع حجت است و مشروط به ايمان نيست؛ دلايل اين مباحث نيز بايد در جلسات ديگر مورد بحث قرار گيرد. ولی اجمالا آياتی داريم كه از آنها استفاده میشود كسانی كه ايمان ندارند محروم از فهم هستند؛ مثل آيه «وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَیْنَكَ وَ بَیْنَ الَّذينَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُورا».
سید محمد مهدی ميرباقری تصريح كرد: دين سطحی از تفاهم را با غير مسلمان و غير مؤمنين دارد كه آنجا هم نيازمند به سطحی از تقوا است و لذا ساحران كه از آن تقوا برخوردار بودند با نشانههايی كه ديدند حق را فهميدند و گفتند «آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَى» اما فرعون كه اين سطح از تقوا را نداشت حق را نفهميد و شرط فهم را نداشت.