سرويس فرهنگي نقد رسانه؛
یک حبه قند خیلی خوب آمیختگی مرگ و زندگی، غم و شادی را نشان داده بود.
به زندگی ایرانی ها، خصوصا شهرستانی های مذهبی کاملا توجه شده بود هر چند
که این نگاه در خیلی از موارد نفوذی در پی نداشته و به قولی دوربین پشت
پنجره مترصد نشسته بود. به هر حال خیلی ها همین مقدار هم به خودشان زحمت
نمی دهند، گویی زندگی بدون تجمل و مادی گرایی اصلا ارزش پرداختن ندارد. من
به نوبه خودم ورود دوربین فیلم برداری یک کارگردان بدون عقده را به زندگی
ساده و صمیمی جمعیت کلان ایرانی، تبریک عرض کرده و متعاقبا متشکرم. لطف
عالی مستدام آقای میرکریمی.
اما انتقادات. سنت در نظر مدرن ها
معمولاً به صورتی کاریکاتوریزه و امری یک دست پنداشته شده است. مثلاً در
جامعه شناسی (به عنوان یکی از مهمترین محصولات تجدد) پیش فرض و تصوری غلبه
دارد که حتی جامعه شناسان را از پرداختن به سنت منع می کند. بدین نحو که
سنت را معادل خامی ، دوران بیماری ها ، استبداد های سیاسی و اسارت انسان
در بند عقاید خرافی می دانند.
در یک حبه قند، خرافه هر چند از زبان
بچه ها حضور پررنگ دارد. حتی بعضی از بزرگ تر ها هم با شیرین عقلی خاصی که
مخصوص شهرستانی ها نشان داده می شود، در به در گنج در خانه دایی هستند.
خانه
ای که در آن سنت جاری باشد روزی ۱۰ بار برق اش قطع می شود حتی اگر در عصر
حال واقع شده باشد. نبود روشنایی معنای خیلی بدی در سناریونویسی دارد آقای
میرکریمی!حتی اگر گردسوزهایی باشند که اندکی کوری را بهبود بخشند.
تصویر
زن و مرد سنتی هم، متاسفانه با غبار که نه! با چند کیلو میک آپ استبداد
زدگی نشان داده می شود. مردانی که اسیر تفکرات سنتی زن های شان هستند و صد
البته ناراضی از زندگی زناشویی شان و به تبع زنانی که فقط بچه زاییده اند و
گویی از شوهر داری هیچ نمی دانند، چرا که زیر چادر گل گلی سنت پرورش یافته
اند.
تیر خلاص یک حبه قند به زن سنتی آنجاست که پسند، سوپراستار
زن فیلم، تحت تاثیر مادر سنت زده تصمیم می گیرد علی رغم میل درونی اش، با
پسر مقیم در فرنگ (آمریکا) خان، غیابی وصلت کند. در یک سکانس خواهر بزرگ
پسند از قول نامزد غیابی می گوید:"پسند خانم!یادمه بچه بودی خیلی شیرین
بودی!حالا که بزرگ شدی خانم شدی یک بوس می دی؟"بقیه خواهران هم مرتب در
فیلم به پسند یادآور می شوند که "برو!اینجا نباش!هر جا باش!"انگار که هیچ
عقلانیتی در این خانواده وجود ندارد. تنها کسی که گویی هنوز اندکی از نعمت
تعقل بهره مند است خان دایی است که با یک حبه قند-بخوانید یک حبه زهر- بر
اثر خود کرده، کشته می شود!پشت این نوع مرگ اندک عقلانیت خانه بزرگ سنت،
هزاران حرف است، مرگ ناگهانی عقلانیت با یک شوخی قدیمی!پسندیده خانم، خانه
دار و باکمال است ولی همان قدر که نجابت دارد، حماقت هم دارد.
حرف
بسیار است ولی بنا بر این نیست که ظهور ناگهانی و کم سابقه دوربین یک
خیراندیش را در خانواده ایرانی خفه کنیم و به اصطلاح پایه اش را بشکنیم!
صبورانه به انتظار می نشینیم تا دیگرانی که وارد زندگی ایرانی سنتی می شوند
توجه کنند که در پس خیلی از رفتارهای ساده سنتی ها حکمتی هم پنهان است.
نعنا و گل سرخ روی کاسه گلی ماسه فقط برای چشم نوازی نیست، سردی اش را هم
می گیرد جانم!
همان طور که مدرنیته دربست قبول نیست اما موبایل و ال
سی دی اش در خانه سنت هم جای دارد، ولی انتظار داشتیم کسی به نوه خانواده
بگوید "برای کسب علم حتما نباید از خانه پدری اَپلای کرد برای ینگه دنیا!"
اگر ایرانی سنتی یا مذهبی مدرن در عروسی و عزای اش نوازنده و رقاص جایی
نداشته و ندارد، به این دلیل نیست که خان دایی شان اجازه نمی دهد یا چون که
تمکن مالی ندارند، این ها دلایلی هستند که یک بیننده که پشت شیشه خانه ما
نشسته است، برای توجیه رفتارهایی که به نظر اش غریب می آیند، می تراشد. . .
حتی در ذهن اش از زبان خواهر پسند می گوید"بیا!این ها عروسی می گیرند ما
هم عروسی!"بپذیرید که اکثریتی دوست ندارند ناموس شان را غیر ببیند!بپذیرید
که اکثریتی در این جامعه دین دار هستند حتی اگر به نظر شما عجیب باشد!بعضی
از سنت ها را باید تعدیل کرد ولی کریه و زوار در رفته نشان دادن هر آن چه
سنتی است به بهانه مدرن شدن، عقلانی است؟!
شاید خیلی از این موارد
غیر عمد اتفاق افتاده باشد. ما ظن خیر به کار شما داریم و تقدیر هم باید
بکنیم، حتما حتما!ارزش یک تصویر قرآن خواندن برای آرامش قلبی در فیلم شما
برابر صندوق صندوق جواهر است. ارزش روضه خوانی داماد خانواده برای کاهش
آلام مادر همسر اش برابر . . . دست شما درد نکند. ما منتظر می مانیم تا
بعد. یا علی
منبع: الف