نظر من و ما رو جلب کرد این بچه شروع کردن باهاش مصاحبه کردن و همش
میخندید و دیگه همه از خنده هاش داشتیم اذیت میشدیم که میگ های عراقی امدن
بالای سرمون و هدفشون هم همون لودر سنگین بود و نفهمیدم چطوری پرت شدم تو
یکی از سنگرها و بعداز پنج الی شش دقیقه که همه چی تموم شده بود امدیم
بیرون همه جا خاک بود و دود که با پیکر تکه تکه شده همون بچه روبرو شدم سرش
کامل
مونده بود و لبخندش باهاش
ساسان مویدی/عکاس جنگ