به گزارش پایگاه 598 به نقل از فارس، محمد شجاعی از اساتید اخلاق گفت: وجود «کینه» در روح مانند وجود عفونت در جسم است، همانگونه که تنها راه درمان جسم، خروج عفونت از آن است، تنها راه درمانِ قلب آلوده به کینه نیز، ترکِ آن است.
محمد شجاعی از اساتید اخلاق و مدیر عامل مؤسسه فرهنگی هنری منتظران منجی در تازهترین سخنرانی خود پیرامون خانواده آسمانی با موضوع «اهانت و آزار دیگران» به سخنرانی پرداخته است که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
یکی از بارزترین و بزرگترین مصادق آزار، اهانت و یا توهین به دیگران است. گاهی وجود بعضی از کمالات (حسی، وهمی، عقلی، و یا حتی معنوی) در انسان، عامل خودشیفتگی و خودبرتربینی در او شده و راه را برای تحقیر دیگران توسطِ او باز میکند. در کمالات حسی، میتوان به چند مثال زیر اشاره کرد:
گاه ثروتمندی به واسطه داراییهای خود، نیازمندی را ریز دیده و او را تحقیر میکند. و یا کسی به سبب زیبایی در چهره و یا اندامش، چهره و اندام دیگران را به سُخره میگیرد. گاه ممکن است انسانی را به واسطه نداشتن فرزند و یا عدم توانایی در باروری تحقیر نموده و او را بدین وسیله بیازارند و …
در کمالات حیوانی نیز، موفقیتهایی که انسانها در ازدواج، اشتغال، مسکن و … کسب میکنند میتواند مایه خودبرتربینی آنان و تحقیر دیگران شود.
کمالات عقلی مانند: سطحِ بالای تحصیلات، کسب مقامات عالیِ علمی و … میتواند عاملی برای کوچک دیدنِ انسانهای دیگر و توهینِ به آنان شود.
در کمالات معنوی نیز میتوان به کثرت عبادتها و اعمال خیری اشاره کرد که فرد را به توهم برتر بودن نسبتِ به دیگران دچار نموده و او را به سمت آلوده دیدنِ دیگران و تحقیر و توهینِ آنان سوق دهد.
نبی اکرم (ص) میفرمایند:
«أذلّ النّاس، من أهانَ النّاس؛ پستترین مردم کسی است که به مردم اهانت میکند.
این کلام پیامبر اکرم (ص)، یک قانون کلی در روانشناسی است؛ اساساً توهین به دیگران از حقارت نفس انسان سرچشمه میگیرد. کسی میتواند دیگران را کوچک ببیند که روح کوچک و حقیری داشته باشد. مَحال است کسی که داراییهای فوق عقلانی رسیده و باطن انسانی در او شکل گرفته باشد، و بتواند دیگران را مورد تحقیر خویش قرار دهد.
فراموش نکنیم که انسانها، عموماً با صفاتِ باطنی خود به دیگران مینگرد. صاحبِ یک باطنِ پلید، به راحتی دیگران را حقیر، آلوده و پست میبیند. زیرا پستیهایی را که در شأن خود میبیند، به راحتی به دیگران نیز نسبت میدهد.
پس فراموش نکنیم که اگر کسی در نگاه ما کوچک شد (در هر کدام از ۵ قوه)، حتماً از حقارت نفس خودمان بوده است و باید به دنبال راه چارهای باشیم.
مؤمنینی که خود را از گناهکاران برتر و مقدستر میبینند، یقین بدانند که اساساً کمالی در کار نبوده است، بلکه آنان با عباداتِ خود تنها به توهمی از تقدّس رسیدهاند، و چه بسا که در نامه عملِ آن گناهکاران اعمالی ثبت شده باشد که در نظر خداوند بسیار زیبا و ارزشمند بوده و دیگران از آن بیخبرند. چه بسا عابدانی که به واسطه عبادات و اعمال خود به فحشاهای باطنیِ خطرناکی چون عُجب و خودشیفتگی مبتلا شدهاند که اصلاً ظهور خارجی نداشته و دیگران از درک آن عاجزند. اما همین فحشای عظیم آنان را از چشم خداوند انداخته است.
این قانون کلی را هرگز از خاطر نبریم:
درست در لحظهای که کسی از چشم ما میافتد، ما نیز از چشم خداوند خواهیم افتاد.
چگونه از آزار دادن دیگران در امان بمانیم؟
تنها راه رهایی از خودشیفتگی که ریشه اصلیِ آزارهای گوناگونِ دیگران است، خودشناسی است. از انسانی که به خودشناسی موفق میشود، خروجیهای آزاردهنده و تحقیرکننده صادر نمیشود. تنها کسانی به فخرفروشی و تحقیر دیگران مبتلا میشوند که قیمتهای انسانی را نمیشناسند.
تنها کمالِ صاحبِ اصالت در انسان، کمال فوق عقلانی است و هر چه قدرتِ این کمال در انسان بیشتر میشود، او نیز نسبت به دیگران مهربانتر و خاضعتر میشود. اگر کسی به واسطه کمالات معنوی، به خودبرتربینی دچار شود، نشان میدهد که اساساً به کمالی دست نیافته و تنها دچار توهم در کسب کمال بوده است.
کسی که خود را کاملاً میشناسد، میداند که عینِ فقر است و ذات او به خودی خود، چیزی ندارد و قائم به الله است. او میداند که اگر قُرب، کشف و یا کمالی روزیاش شد، به واسطه اتصالِ به الله بوده و تمام حمدها و سپاسها از آنِ الله است. الحمدلله برای او سپری است که او را از آسیبهای گوناگونِ خودشیفتگی حفظ میکند.
کسی که الحمدلله در جانِ او جای گرفته است مَحال است، در برابر تمجیدهای دیگران و عزت یافتن در نگاهِ آنان دستخوشِ هجوم خودشیفتگیها و حملاتِ شیاطین شود.
فراموش نکنیم که اگر کسی در کمالی، جز خدا، خودش را نیز ببیند، دچار شرک شده است، زیرا برای چیزی اصالت و استقلال قائل شده است که اساساً استقلالی ندارد. به طور کلی برتریجویی به هر وسیلهای یا به واسطه هر کمالی که سبب میشود انسان سعی کند از بقیه انسانها بالاتر و یا متمایز باشد، از علل اصلی شقاوت او است.
سوء نیت
در مرورِ نامه امام رضا (ع) به حضرت عبدالعظیم (ع) به سومین عامل که انسان را در زمره کسانی که مورد مغفرت خداوند قرار نمیگیرند، وارد میکند میرسیم:
- أو أضمَرَ لَهُ سوءً؛ یا اینکه نسبت به کسی نیت بدی داشته باشد.
«إضمار» به معنای پنهان داشتن است و این عبارت به کسی اطلاق میشود که در باطن خود نسبت به کسی یا کسانی، سوء نیتی داشته باشد. اساساً انسان زمانی میتواند نسبت به دیگران سوء نیتی داشته و یا برای آزار آنان نقشه بکشد که به خودبرتربینی مبتلا باشد. بنابراین باز هم به ریشهای مشترک در بسیاری از بیماریهای باطنی میرسیم؛ خودشیفتگی. خودشیفتگی، عامل اصلی نیتهای بد است و به قدری خطرناک است که ممکن است آرام آرام انسان را به جایی برساند که حاضر شود میلیونها و میلیاردها انسان را به خاطر خودبرتربینیاش، نابود سازد. روح استکبار و صهیونیسم که روحی وحشیانه است از خودشیفتگی منشأ میگیرد.
کینه؛ مصداق بارز سوء نیّت
کینه، به معنای نگهداشتن دل چرکینی از کسی در قلب است. کینه در روح مانند وجودِ عفونت در جسم عمل میکند. و همانگونه که تنها راهِ درمان جسم، خروج عفونت از آن است، تنها راه درمانِ آلوده به کینه نیز، ترکِ آن است. در کینهتوزی اولین کسی که آسیب دیده و توسط شیطان شکار میشود، خود شخص کینهتوز است. زیرا انسان با نگهداشتنِ کینه، در حقیقت طرفِ مقابل را بر خود غلبه داده و حاکم میکند و خود را خوار و ذلیل او میکند. زیرا قلبِ او همواره از این کینه، ناآرام و در فشار است.
در سیره اهل بیت علیهمالسلام آمده است که آنان تمام بدیهای دیگران را به حساب خداوند گذاشته و از کنار آن آرام رد میشدند. و بدین وسیله، قلب خود را از کینه در امان داشته و آسوده و فارغ نگاه میداشتند.
اساساً کینه، بدترین راهِ دفاعی در برابر بدیهاست. زیرا علاوه بر اینکه دنیای انسان را پس از بدیها و ظلمهای وارده، ناآرام نگه میدارد، در آخرت نیز، عذابی دردناک را برایش مهیا میسازد.
انواع برخوردها در برابر بدیهای دیگران
میدانیم که همه ما میتوانیم از لابهلای جریانات و اتفاقاتِ گوناگون زندگیمان، یکی از دو مسیرِ زیر را انتخاب کنیم:
۱- مسیری که به نار منتهی میشود.
۲- راهی که به نور میرسد.
حرکت در یکی از این دو مسیر، بستگی به نوع عکس العمل ما در برابر جریاناتِ زندگی دارد. انسان زیرک کسی است که از هر حادثهای، مسیری را بر میگزیند که به نور منتهی میشود.
در برابر بدیهای دیگران، دو راه برای رسیدن به نور وجود دارد: ۱- عفو؛ که صرف نظر کردن از مقابله به مثل است. ۲- مغفرت؛ که گذشتن از دیگران با بزرگواری و کرامت است، به گونهای که گویی اصلاً ظلمی رخ نداده و راه رفاقت، مثل گذشته باز است.
اگر دوست داریم که مشمول مغفرت پروردگار شویم، باید تمرین کرده و این اسم را جذب کنیم.
اما مسیر دیگر، در برابر بدیهای دیگران، راهی است که به نار منتهی میشود. انتقام، انسان را در دامان کینه گرفتار میسازد و این آلودگی توسط نفس انسان جذب شده و به آن هیبت هولناکی میبخشد.
فراموش نکنیم در ذات تمام انتخابها و ارتباطات انسان، مسیرهای منتهی به نار و نور نهفتهاند و این ما هستیم که با نحوه رفتارمان، به سمت جذب نار و یا دریافت نور پیش میرویم.
مؤمن حقیقی، ممکن است از کسی آزرده شده و یا رنجش و تنفری در قلب او ایجاد شود، اما این احساس، تنها منوط به همان لحظه بوده و به سرعت از آن گذشته و قلب خویش را گرفتار نمیسازد. البته بعضی از مؤمنین به قدری قدرتمندند که اساساً کمتر چیزی میتواند در قلب آنها، رنجشی تولید نماید. زیرا آنان با دریافت اسم مبدّلِ خداوند در روح خود، آماده هر گونه برخوردی از سوی دیگران هستند و به محض دریافت رفتارهای بد، آن را به نورانیت و قدرت تبدیل میکنند و به این ترتیب، به سمت دریافت اسم عفوّ و غفور خداوند پیش رفته و به الله شبیهتر میشوند.
چرا مؤمن، کینه توز نیست؟
دلخوشیهای فوق عقلانی مؤمن، به قدری برای او ارزشمندند که اساساً خود را درگیر روابط پیش و پا افتاده با دیگران نمیکند، و اگر هم مشکل و یا درگیری خاصی با کسی برایش به وجود آید، قلبِ خود را گرفتارِِ آن نمیسازد، زیرا او قلبِ سالمِ خود را برای رفاقت با غیب نیاز داشته و آن را با اموراتِ بخشهای پایینی مشغول نمیسازد.
برای چنین کسی که رفقا و معشوقهای آسمانی، احاطهاش نمودهاند و از عاطفهای که از آسمان جذب میکند سرمست است، حتی فکر بدجنسی، آزار و انتقام فکری کودکانه است. او خودش را حقیقتاً شناخته است و به دیگران نیز، درست مانند خود مینگرد.
کینه ما زمانی در انسان به وجود میآیند که او از آسمان بریده و با غیب، قطع رابطه نموده است و در نتیجه گدای محبت زمینیان شده است. در این صورت با دیدن بدیها و ظلمهای دیگران، مراکز عاطفه خود را در خطر دیده و به کینه مبتلا میشود.
برای کسی که به شرافت رفاقت و رفت و آمد با الله، خانواده آسمانی، انبیاء، شهدا، ملائکه و … رسیده است، بیمحبتیِ دیگران، تنها راهی است برای دریافت نور و تشبّه به الله.
باید بیاموزیم درست مثل خدا که همه ما را با تمام آلودگیها و گناهانمان دوست دارد – انسانها را با تمام ایرادها و خُلقهای آزاردهندهشان دوست بداریم. چرا که آنان ممکن است به عمل بدی مبتلا باشند، اما ذاتِ آنها، همان ذات مشترکی است که همه ما از الله داریم.
نفس مؤمن، وصلِ به الله است و مثل الله آرام و بزرگ. آنقدر بزرگ که کینه دیگران به سرعت در آن ذوب شده و از بین میرود. او همواره در صُلح با دیگران است و انسانها در کنار او به امنیت میرسند.
حضرت علی (ع) میفرمایند: پستترین اخلاق، کینه است.
ریشههای کینه در نفس
حضرت علی (ع)، ریشه کینه را حسادت میداند:
«الحِقدُ شیمهُ الحسده؛ کینه، مرامِ انسانهای حسود است.
کسی که الحمدلله را باور نداشته و اساسِ کمالات را از خداوند نمیبیند، به دیگران حسادت میورزد. شخص حسود تحمل نعمتها، پیشرفتها و موفقیتهای دیگران را ندارد و بدین ترتیب به کفر عملی مبتلا میشود.
حسادت، کینه را در قلب نگه داشته و ترکِ آن را غیر ممکن میسازد.
انسان زیرک کسی است که زندگی ابدیاش را جدی گرفته و به جای حسادت به دیگران، به دنبال تحکیم و تثبیتِ شخصیت انسانیِ خود است. برای او کینه به قدری هولناک است که از آن به خداوند پناه میبرد؛
«ربّنا … لا تجعل فی قلوبنا غلاًّ للذین آمنوا… » (سوره حشر، آیه۱۰)
امیرالمؤمنین (ع) دومین ریشه درونیِ کینه را بدطینتی معرفی میکند:
«الحقدُ من طبایع الاشرار؛ کینه از خصلتهای انسانهای شرور است.»
ابتلای قلب به کینه، نشان میدهد که باطن این شخص پاک نیست. باطن ناپاک برای یک مؤمن، فحشایی عظیم به شمار میرود و چون سرطانی خطرناک او را میآزارد.
فراموش نکنیم که کینه فحشای بزرگی است که روح انسان را ساقط میسازد، عاقل کسی است که به سرعت از آن گریخته و ترکش میکند.