در این گزارش، به مسئله اقدامات خرابکارانه طرحریزیشده اسرائیل و متحدانش علیه فعالیتهای هستهای صلحآمیز ایران میپردازیم، تلاشهایی که با انواع و اقسام جنگافزارهای مخفی انجامشده است. نمونهای از این تکنیکها که در دستورکار جنگ مخفی اسرائیلیها و غرب قرار دارد، خرابکاری صنعتی، جاسوسی، حملات سایبری، ترور دانشمندان هستهای، تحریم و تهدید است.
شواهد و قرائن بیشماری در این خصوص در دسترس است. سازمان انرژی اتمی ایران درباره این اسناد و مدارک حتی نمایشگاهی برپا کرد و مؤلفههای خرابکاری صنعتی را که به سانتریفوژهای هستهای ایران راه پیدا کرده بودند، به معرض بازدید گذاشت. علاوه بر این، با جاسوسان و عوامل نفوذی که از سوی اسرائیل فریب داده شده یا استخدام شده بودند، مصاحبه به عمل آورد که در ادامه به دو نمونه شاخص از آنها خواهیم پرداخت. همه این افراد قربانی نقشه خبیثانه غرب جهت متوقف کردن فعالیتهای صلحآمیز ایران هستند. دانشمندان و متخصصان ایرانی به طرز ماهرانهای به این حملات پاسخ داده و پیشرفتهای قابل ملاحظهای در این عرصه داشتهاند.
یکی از کارشناسان ایرانی در توضیح نمونه اقدامات خرابکارانه صنعتی غرب علیه ایران میگوید: "یکی از عاملان خرابکار، چاشنی مواد منفجره خود را بهطرز ماهرانهای در بدنه فشارسنج جاسازی کرده بود. درصورتیکه درپوش فشارسنج بسته باشد و متخصصان اطلاع قبلی نداشته باشند، این بمب بههیچوجه قابل شناسایی نیست و زمانیکه انفجار ایجاد شود و آن چاشنی کوچک منفجر شود، یک سوراخ بسیار ریز در بدنه فشارسنج ایجاد میشود که در نهایت باعث ایجاد ارتباط بین فضای داخلی سیکل خلأ و محیط اطراف میشود و درنهایت باعث "کراش" یا خرابی ماشینها خواهد شد."
خرابکاری صنعتی، نوعی از فریبکاری اقتصادی به منظور زمین زدن حریف است. کشورهای دشمن با هم از طریق فروش قطعات آلوده تلاش میکنند به سیستمهای یکدیگر آسیب بزنند. ظرافت و اهمیت این مأموریت هنگامی بیشتر و بیشتر پیدا میشود که پای تجهیزات غنیسازی هستهای وسط میآید. این پیچیدگی، وجود شخص ثالثی را در روند خرابکاری ایجاب میکند. ایران میگوید، اقدامات خرابکارانه در تجهیزات و سایتهای هستهایش در چند سال گذشته تشدید شده است. اما این مفهوم در کل، داستان تازهای نیست.
علی اکبر صالحی دراینخصوص میگوید: "ما متوجه شدیم که دستگاههای غربی بهخصوص، و کشورهای متخاصم فعالیت جدی و شدیدی را نسبت به ایجاد خرابکاری از این طریق، بهخصوص خرابکاری صنعتی داشتهاند. چونکه در خرابکاری صنعتی هم دامنه خرابکاری وسیع است و هم هزینه کمتری میخواهد و هم مشکلات بینالمللیاش از دید آنها کمتر است. چونکه میگویند یک تجهیزات معیوب به کار گرفتهشده و اگر اتفاقی رخ دهد چه کسی میتواند کس دیگری را متهم کند. میگویند خودتان در استفاده از تجهیزات اشتباه کردهاید."
خرابکاری صنعتی دو جنبه دارد: سختافزاری و نرمافزاری. شایعترین نمونه برای مورد دوم، حملات سایبری با بدافزارها است. سال 2010، انتشار بدافزار "استاکسنت" تیتر روزنامههای سراسر جهان شد. این کرم کامپیوتری جهت حمله و از کار انداختن سانتریفیوژهای هستهای طراحی شده بود.
یکی از کارشناسان هستهای در اینباره توضیح بیشتری ارائه کرده است: "سرعت ماشین سانتریفیوژ، در حالت استاندارد 63000 دور در دقیقه است. اگر به هر دلیلی این سرعت قرار باشد که از این عدد بالاتر یا پایینتر برود، توسط سیستم "اینورتر" و "پیالسی" متصل به آن، این سرعت مدیریت میشود. ویروس استاکسنت با ورود به سیستم کنترلی ماشینها، باعث عملکرد معیوب پیالسی و اینورتر و درنهایت خارج از کنترل کردن سرعت "دور" ماشین و رسیدن آن به 84000 دور در دقیقه میشد که نتیجهاش خرابی ماشینها بود."
"علیاصغر زارعان" معاون رئیس سازمان انرژی اتمی ایران درخصوص شیوع بدافزارها در تاسیسات هستهای اینگونه اظهارنظر میکند: "ما از ماه فروردین به اینطرف، بالغ بر 20 نوع بدافزار داشتیم که میخواستند به صنعت هستهای ما نفوذ کنند که هدفشان، هم جمعآوری اطلاعات بود و هم اختلال. ولی با اقدامات امنیتی که ما انجام دادیم، "یوتیام"، فایروال، بستن پورتها و الیآخر دیگر این موضوع اتفاق نیفتاده است."
"وین مدسن" یک محقق و روزنامهنگار آمریکایی است که تحقیقات گستردهای در مورد تخلفات سایبری و غیرسایبری اسرائیل در سراسر دنیا انجام داده است. وی میگوید: "گزارش شده است که اسرائیل در این امور مداخله داشته، ولی جالبتر این است که این موضوع اثبات شود. پرونده اسرائیل در دادگاههای مختلفی باز است، حتی در ژاپن افراد زیادی از این کشور به خاطر ایجاد مخاطرات محیطی شکایت کردهاند. اسرائیل کارش همین است."
مدسن میافزاید: "چنانچه آژانس بینالمللی انرژی اتمی بخواهد مشکلات هستهای را حلوفصل کند، باید به سراغ سرچشمه یعنی تاسیسات هستهای اسرائیل برود و آنها را تحت فشار قرار دهد. اما ببینید آژانس چکار میکند! دارند ایران را متهم به تلاش برای دستیابی به جنگافزار هستهای میکنند. این در حالی است که سال 2003، سیا به این نتیجه رسید که ایران دیگر به دنبال سلاح هستهای نیست. از آن زمان به بعد هیچ سازمان اطلاعاتی دیگری از وجود برنامه مخفی تولید سلاح اتمی توسط ایران خبر نداده است."
اگرچه رسانههای جهان گمانهزنیهای متعددی در مورد میزان خسارت وارده به موسسات هستهای ایران داشتهاند، اما زارعان میگوید ایران توانسته حملات خرابکارانه را دفع کند و این اقدامات تاثیر چندانی روی برنامه هستهای این کشور نداشته است. علی اصغر زارعان، در تأیید این گفته اظهار داشت: "با یک مطلب ساده قضیه را شرح میدهم. اگر میزان خروجی محصول ما را در سال محاسبه کنید یا در ماه، مشخص میشود. چنانچه آن میزان کاهش داشته باشد، معلوم است که مشکلی در تاسیسات بهوجود آمده است. ولی وقتیکه میزان محصولمان تا به امروز ثابت مانده است، معلوم میشود که خرابی نداشتهایم. درصورتیکه خرابی به بار بیاید و ماشینی از کار بیفتد، حداقل دو سال زمان لازم است تا آنرا جایگزین کنیم." وی در ادامه به گفتههای اوباما در نشست "سابان" اشاره میکند که میگفت: "اگر میتوانستیم، پیچ و مهرههای صنعت هستهای ایران را از هم باز میکردیم."
علیاکبر صالحی نیز گریزی به تشکیل کارگروه خاص جهت برخورد با عملیات تخریبی میزند: "وقتی آنها آمدند و این خرابکاریها را انجام دادند، ما هم یک کمیتهای و یک مجموعهای از دانشمندان را برای مقابله با خرابکاریهای نرمافزاری ایجاد کردیم. به نحوی میتوان گفت که ما الآن خودمان یک کشور مقتدریم در ایجاد نرمافزارهای مختلف که میتواند بهراحتی با این بدافزارهای خارجی مقابله کند."
با این حال، خرابکاری تنها یکی از راههای ایجاد اختلال در مسیر پیشرفتهای هستهای ایران است، این اواخر، تکنیکهای دیگری نیز برای نیل به این هدف دنبال شده است. "محمود علوی" وزیر اطلاعات ایران این موضوع را بیشتر تبیین میکند: "سعی میکنند از یکطرف روی روحیه کارکنان مجموعههای هستهای کار کنند، آنها را دچار نوعی سرخوردگی و یأس نمایند. اگر بتوانند در بین آنها نفوذ کنند، افرادی را آگاهانه و ناآگاهانه در اختیار بگیرند و آنها را تخلیه اطلاعاتی بکنند. درصورتی که هیچکدام از این ترفندها اثر نکرد، اینجاست که دست به ترور فیزیکی دانشمندان هستهای ما میزنند."
بمب، انفجار و گلوله، ابزارهایی هستند که در "عملیات فیزیکی" به کار گرفته میشوند. وزیر اطلاعات ایران میگوید شواهد و قرائن متقنی وجود دارد که این عملیاتها همچنان در حال پیگیری است. این حملات حتی وارد مرحله تازهای شده و اینبار ایرانیانی که تازه به کشورهای خارجی آمدهاند، شناسایی شده و با آنها ارتباط میگیرند.
محمود علوی جزئیات این نقشه را واضحتر بیان میکند: "اینها با ایرانیهای خارج از کشور ارتباط برقرار میکنند و از طریق آنها با همه خیانتکاران در ایران، و بعد شروع میکنند به انتقال محورهای موردنیازشان و گرفتن اطلاعات. اما اینطور نیست که حتماً ایرانی خارج از کشور و ایرانی داخل کشور، بدانند که الآن در یک تور اطلاعاتی افتادهاند. ممکن است نه ایرانی خارج از کشور بداند و نه ایرانی داخل کشور."
"امیر" یک جوان ایرانی است که بهتازگی با دوستانش برای تعطیلات به تایلند رفته بود که گرفتار دام موساد شد. خود امیر در اینباره میگوید: "رفتیم شهر "پاتایا." در هتلی به نام "رویال" آنجا بودیم. شب دوم، سوم بود، یک پارتی مخصوص ایرانیان بود که آنجا رفتیم. نشستیم، ایرانیها همه نشسته بودند. من رفتم پیش "فرزاد"، یکی از مسافران دیگری که قاطی آنها بود و در هواپیما با هم آشنا شده بودیم. همینطور که داشتیم صحبت میکردیم، فردی به نام "فریدون" آمد و از ما پرسید که اسممان چیست. من و دوستم خودمان را معرفی کردیم. بعد گفت: ایرانی هستید؟ گفتیم: بله. گفت از تهران میآیید؟ گفتیم: بله از تهران آمدهایم. فریدون یکی از دوستانش را هم آورده بود، به نام "تهرانی" که برای اولین بار ما با او آنجا آشنا شدیم. نشستیم، صحبت کردیم، یک شناختی از همدیگر پیدا کردیم. همان شب، دوباره فریدون به فرزاد زنگ زده بود و گفته بود فردا بیایید برای ناهار. ظهرش زنگ زد، فرزاد به من گفت: برای ناهار، بانکوک دعوتیم. سوار تاکسی شدیم رفتیم آنجا."
وین مدسن، از این اقدام موساد متعجب نشده و میگوید: "اصلاً شیوه کارشان همینطور است. خودم یکبار در قرارگاه موساد در کامبوج بودم که داخل یک مشروبفروشی و کافه بود. هدفشان همین است که طرف مقابلشان کمی مست باشد و نفهمد کاسهای زیر نیمکاسه است. تازه آخرش میفهمید که چقدر با هم رفیق شدهاید. در مرحله بعد از شما میخواهند که یک لطفی در حقشان بکنید."
همین وضع هم پیشآمد و در ملاقات دوم، تهرانی از امیر خواست که در حقش لطفی بکند. امیر خود در اینباره میگوید: "به من گفت که یک مشکلی دارم. گفتم: مشکلت چیست؟ گفت: فردی که چندین سال در ایران با او کار و تجارت کردهام، پول مرا بالا کشیده است. من گفتم: چه کمکی از من ساخته است؟ گفت: میخواهم بدانم آیا این آقا ایران است یا خیر. من گفتم: چطوری بفهمم؟ آدرسی یا شماره تلفنی به من بده تا کارت را پیگیری کنم."
"تهرانی" به امیر شیوه ارتباط گرفتن را توضیح میدهد، اما به صورتی که امیر چندان متوجه منظور اصلیاش نگردد. امیر میگوید: "تهرانی به من گفت که از این به بعد به "ماشین"، "جعبه" میگوییم و "شماره" را نیز "کد" یا همان شماره میگوییم. من پرسیدم چرا؟ گفت بهخاطراینکه حس میکنم یکی از شریکانم دستش با این آقا در یک کاسه است. من گفتم: باشه، مشکلی نیست. گفت: رسیدید ایران به من یک ایمیل بدهید و مواظب باشید که این ایمیل خیلی صمیمی باشد که اگر همکارانم در شرکت ایمیلهایم را چک کردند، شک نکنند که یک شخصی مثلاً دارد برای من اطلاعات میگیرد تا من دست این آقا و شریکانم را رو کنم. صحبت که تمام شد، در یک پاکت به من 700 دلار داد و گفت که به دوستانت چیزی نگو." امیر که به تهران برگشت، میخواست در قبال هدیه دریافتی، کاری برای دوستش بکند. پس دستبهکار شد و به همراه یکی از دوستانش شروع به پرسوجو از آدرسی کرد که تهرانی به او داده بود.
حسین، دوست امیر، ماجرا را از دید خودش تعریف میکند: "سمت خیابان جردن بود، فکر میکنم. دم یک شرکت رسیدیم. قرار شد امیر برود و ببیند ماشین آن مرد مورد نظر دم شرکت هست یا خیر." اطلاعاتی که تهرانی درباره سوژه به امیر داده بود، چهار قسمت بود: آدرس شرکت، منزل، نوع ماشین و یک عکس. امیر میگوید که پس از رویت ماشین فرد موردنظر و اطلاع دادن به تهرانی از طریق ایمیل، تا دو سه ماه با من تماس نگرفت. بالأخره باز با من تماس گرفت و آدرس خانه و عکس را داد. من هم رفتم و شمایلی از خانه را برایش تعریف کردم.
بعداً معلوم شد که خانه و محل کار آدرسدادهشده متعلق به یکی از دانشمندان هستهای ایران بوده است. با کمک امیر آدرس، تایید شده و موساد توانست اطلاعاتی از محل سکونت دانشمند ایرانی بهدست بیاورد. اما داستان به اینجا ختم نمیشود. پس از تأیید آدرسها، "تهرانی" امیر را بار دیگر امتحان کرد تا بفهمد چقدر میتواند روی امیر بهعنوان یک دستیار حساب باز کند.
امیر میگوید یکبار دیگر با من تماس گرفت و گفت میخواهد آسیبی به ماشین فرد موردنظر بزند. در پرانتز باید گفت که دستیابی و اعمال نفوذ روی ایرانیان همواره اینقدر ساده نیست و موساد و سایر سازمانهای جاسوسی همفکرش مجبور میشوند تحت نامها و عناوین مختلف اعمال جنایتکارانه خود را پیاده کنند. محمود علوی برخی از این پوششها را نام میبرد: کاریابی، دعوت برای مشاوره، استخدام، یا در فضای مجازی طوری با طرف ارتباط برقرار میکنند که وی احساس میکند در یک شرکت تولیدی، صنعتی یا خدماتی کار میکند.
نمونه دوم، "حسین کاظم درویش" 27 ساله و دیپلمه است. وی چون به هنرهای رزمی علاقه داشت، در گوگل برای استخدام به عنوان بادیگارد جستجو میکند. با شرکت "دیتیاس" آشنا میشود. مراحل اولیه ارسال رزومه کاری را انجام میدهد. بعداً از او میخواهند که برای مصاحبه حضوری به ارمنستان برود. "سیاوش میلادی"، کسی بود که در ارمنستان طرف مصاحبه کننده بود. پس از انجام چندین تست روانشناسی، هزینههای سفر را به او عودت دادند: 1000 دلار. چند وقتیکه گذشت، از طریق ایمیل از او خواسته شد که برای یک سفر یکماهه به تایلند بیاید. حسین مورخ 14 بهمن سال 1391 به بانکوک میرود. در تایلند به او میگویند که این سفر، سفری آیندهساز برای تو است. روز بعد از این ملاقات، دورههای آموزشی فشردهای برای او میگذارند. به او میگویند که برای تست هوش باید به یک رستوران ایرانی در تایلند برود و از آنجا اطلاعات جمعآوری کند. از حسین پس از بازگشت سؤالات ریزی درخصوص رستوران پرسیده میشود، وی نیز بهخوبی پاسخ میدهد.
سرانجام در یک جایی خارج از شهر، سیاوش به همراه فردی به نام "یوهان" که فارسی را دستوپا شکسته بلد بود، خود را نشان میدهد. حسین را به "پنت هاوس" یک ساختمان میبرند تا یوهان از او سؤالاتی بپرسد. در تمام مدت بازجویی، صورت حسین رو به دیوار و طوری بود که یوهان را نبیند. دستگاه دروغسنجی حرفهای حسین را کنترل میکرد. از او سؤالاتی میشود ازجمله اینکه آیا به کسی گفته که برای استخدام به تایلند آمده یا اینکه در سپاه کار کرده یا خیر. همه این پرسشها با لحن بازجویی و خشن صورتگرفته است. سؤالات دیگری درخصوص سابقه فعالیت حسین در "امآی6" و سیا و پول گرفتن از آنها پرسیده میشود. پس از 45 دقیقه تنفس، همین سناریو را دوباره پیش میگیرند. پس از کلی آمد و رفت، یوهان به حسین میگوید که استخدام شده است.
مهمترین آموزش جاسوسی که یک مربی به شاگردانش میدهد "توانایی برقراری ارتباط ایمن" است. برای برقراری این نوع ارتباط، لازم است از "پنجره قرمز" و رمزگذاری روی متون، عکس و فیلمهایی که باید تبادل شوند، آگاهی داشت. از این مرحله به بعد، روند آموزش حسین دقیقتر شد و کار با یک سیستم خاص به وی آموزش داده میشود. که به واسطه آن اطلاعات از طریق لپتاپ به گوشی و از آنجا با وایفای بهدست یوهان و تیمش میرسید. به حسین گفته بودند که میتواند آزادانه به فعالیتهای دیگر و تفریح بپردازد، ولی درعینحال او را زیر ذرهبین داشتند.
حسین نیز از وجود این کنترلها باخبر شده بود. بااینحال، او برای خود توجیه کرده بود که برخی از مسئولیتهایی که داشت، کاملاً با الزامات کاری که از ابتدا توسط شرکت تعیین شده بود، مطابقت داشت. اما همینطور که آموزشها داشت به مراحل پایانی نزدیک میشد، به ناگاه تقاضای دیگری از حسین میشود. در یکی از جلسات به او یک ریموت دزدگیر نشان میدهند که قابلیت ضبط تصویر، صدا و فیلمبرداری دارد. با وضع پیشآمده، حسین مشکوک میشود و از قبول ریموت امتناع میکند. پس از طی فرآیندهایی، شرایطی فراهم میکنند که حسین به ایران بازگردد و درعینحال با دیگران دراینخصوص لام تا کام حرف نزند. نیمی از هزینه سفر وی را تأمین کردند و تجهیزات لازم را نیز در ساکی مخصوصی جاساز کردند.
سرگذشت حسین تنها نمونهای از اشخاص متعددی است که در دام شبکه جاسوسی اسرائیلی گرفتار آمدهاند. این سرویسها با ترفندهای مختلفی وارد عمل میشوند و افراد را اغفال میکنند. با این حال، وزیر اطلاعات ایران، راههایی برای شناسایی این شرکتها معرفی میکند.
وی متذکر میشود: "افراد اگر هوشیار باشند، خیلی سریع میتوانند به غیرواقعی بودن این ارتباطات پی ببرند. ازجمله مشخصههایشان این است: خیلی طول میکشد تا نمودهای عملی از کارشان نشان دهند. همهچیز را به آینده محول میکنند. اینها میخواهند در گذر زمان فرد را بپزند و آدم مدنظرشان را دربیاورند."
تکنیکهای جنگ اطلاعاتی مستقیم و غیرمستقیم علیه ایران در دستور کار است. موساد ازجمله شاخصترین سرویسهای اطلاعاتی است که این رویه را دنبال میکند. سرمایهگذاریهای کلانی برای انجام اقدامات خرابکارانه و ترور دانشمندان هستهای ایران صورت گرفته است. فعالیتهای صلحآمیز هستهای ایران را نشانه رفتهاند. اما ایران میگوید این سردمداران خرابکاری به همراه اتاق فکرشان تاکنون نتوانستهاند کاری از پیش ببرند.
صالحی، در خاتمه عنوان میکند: "صنعت هستهای ما از سال 88 به بعد، نه فقط متوقف نشد، نه فقط کند نشد، بلکه تندتر هم شد. در همین فاصله، بیش از بیست و چند هزار سانتریفیوژ ساخته شد. الآن 10 هزار سانتریفیوژ کار میکنند و به 10 هزار سانتریفیوژی اضافه شدهاند که از قبل نصب کرده بودیم."