مرکزی دیلی - براستی چرا باید حرف دل مردم و دانشجویان کمتر از رسانه ها شنیده شود انهم
در این برنامه که می توانست تریبونی برای تذکر مشکلات جامعه دانشگاهی به
متولیان دانشگاه و مسئولین محسوب شود؟ مردم از رسانه ها انتظار دارند. از
مسئولین و نمایندگانشان انتظار دارند. مردم طبق فرمایش حضرت امام ولی
نعمتان نظام اند. امیدواریم حداقل در جلسات خصوصی مشکلات مردم و جامعه
دانشگاهی منعکس شده باشد…
رقابت با دانشگاه های بزرگ جهان از ادعا تا عمل
جناب ریاست عالیه وقتی حرف از رقابت با دانشگاه های بزرگ جهان می زند که هیچ تصور درستی از استاندارد های موجود در این دانشگاه ها نه در زهن ایشان و نه در ذهن مخاطبان وجود ندارد و فقط صرف ادعا مواردی مطرح می شود و ما می خواهیم دانشجو جذب کنیم. تاکنون به این دقت کرده اید که که در رنکینگ های جهانی این دانشگاه درجه چندم محسوب می شود و چقدر باید وقت و هزینه صرف شود تا یک پله بتواند صعود کند؟ البته اعتماد به نفس این سبک مدیریتی بارزترین و تنها بخش ستودنی این متد منسوخ شده در جهان است.
وجود مخالفینی که اگر نبودند رشد کیفی صورت نمی گرفت!
براستی اگر این ادعا از طرف مخالفین هم باشد که کیفیت این دانشگاه بسیار پایین است نه این ریاست عالیه و نه هیچ انسان عاقلی حق نداشت و ندارد به صرف اینکه حرف درست از زبان مخالفش صادر شده است مفهوم اصلی را به نفع خودش مصادره به مطلوب نماید و بنوعی صورت مسئله را پاک کند مگر اینکه مشکل جدی ذهنی داشته باشد.
بهر حال خیلی زشت است یک انسان که اتفاقا مدیریت هم خوانده و از قضای روزگار مدیریت آنهم از نوع ریاست عالیه ای! هم می کند فاکتورهای کمی را بجای کیفی جا بزند و چون تریبون و جایگاهی در اختیار دارد حقایق را وارونه جلوه دهد و بدینگونه صریح و آشکار شعور افکار عمومی را نادیده بگیرد.
اصرار ، توصیه و تبلیغات بی مورد بر توسعه کمی
متاسفانه علیرغم سر دادن شعار زیبای کیفیت محوری در این دانشگاه ، شواهد از سیاست گذاری مدیران این دانشگاه و حتی اظهارات ایشان از غلبه شدید کمیتی محوری در این دانشگاه حکایت دارد. وقتی در دوره ای که شرایط محیطی و حتی داخلی دانشگاه اجبار به کیفیت محوری را در مقابل نگاه های کمی سیاست گزاران و برنامه ریزان و مدیران این دانشگاه بصورت آشکار بیان می کند ، هنوز هم شاهدیم که در سخنرانی ها از رشد و توسعه کمی دانشگاه سخن گفته می شود. توسعه ای که به قیمت وارد امدن فشارهای جبران ناپذیر به بخش عمده دانشجویان این دانشگاه و بالتبع خانواده ها و نهایتا بخش نه چندان کوچکی از جامعه ، باعث رشد قارچ گونه این دانشگاه و بالتبع کسب و تجمیع قدرت و ثروت در میان برخی لایه های مدیریتی این دانشگاه شده است.
سوالاتی بی پاسخ و البته قابل سانسور! در رسانه ها
براستی تا کی باید جامعه تاوان قدرت طلبی مدیریت کلان این دانشگاه را در حوزه های سیاسی ، فرهنگی و اقتصادی بدهد و این رشد کمی تا کی می خواهد ادامه پیدا کند؟ کی قرار است به کیفیت پرداخته شود؟ چرا باید دانشجویان این دانشگاه در بخش مسائل و مشکلات صنفی از کمترین حقوق اعتراض و پیگیری برخوردار باشند ولی از جیب همین دانشجویان فقط در و پنجره و دیوار و طبیعتا ثروت نصیب دانشگاه شود و کمترین منافع به صاحبان اصلی این دانشگاه که همانا مردم هستند برسد؟ چرا باید کمترین میزان نظارت بر عملکرد سلیقه ای مدیران این دانشگاه صورت پذیرد؟ و نکته مهمتر اینکه چرا اینگونه سوالات در رسانه های که باید نماینده افکار عمومی باشند مطرح نمی شود و بنوعی سانسور می شود؟ راستی تکلیف تحقیق و تفحص مجلس از دانشگاه کی روشن می شود؟ ارتباط مدیران دانشگاه با مسئولین استانی و کشوری طبق ظوابط است یا صرفا بصورت رابطه ای انجام می شود؟
آیا خواسته های دانشجویان مطرح شد؟
وقتی صحبت از گل و بلبل و شمع و پروانه و عشق و عاشقی باشد دیگر وقتی برای پرداختن به مشکلات مبتلابه دانشجویان باقی نمی ماند. مشکلاتی که در کیفیت زندگی خانواده های این دانشجویان ، کیفیت دانش اندوزی آنان و حتی روح و روان فرزندان این جامعه و بالتبع آینده کشور تاثیر گذار بوده و خواهد بود. بنظر شما نمی شد با ابتکار مسئولین محترم و یا خبرنگاران ، مدعوین محترم در فضای کاملا صمیمی و نزدیک با دانشجویان این دانشگاه درباره مشکلات این دانشگاه سخن می گفتند و حداقل با بخشی کوچک از گرفتاریهای این فرزندان ایران آشنا شوند؟ آیا برگزار کنندگان اینگونه مراسم اجزاه اینگونه روابط را می دهند؟ نمی شد مخاطبان و مدعوین از این فرصت مغتنم برای تذکر و رفع کاستی ها و کمبودهای این دانشگاه استفاده شود؟ آیادر کنار اینهمه تعریف و تمجید از این دانشگاه جای خالی حق گویی و حق خواهی حقوق مسلم دانشجویان خالی نبود؟
ادعاهای مستند یک مدیر یا تصورات فضایی و تخلیی عشقولانه یک …
جناب آقای ریاست عالیه و البته خستگی ناپذیر و شخص اول بزرگترین …!!!! جهان اسلام در بخشی دیگر از فرمایشات گهر بار خود به فضای عشق ورزی موجود در دانشگاه و بنیادهای فکری و اندیشه ای مدیریت خود اشاره می کند که با توجه به وجود مستندات بسیار بسیار واضح و مبرهن باور این ادعاها کمی برای مخاطبان آگاه بسیار دشوار و تقریبا محال بنظر می رسد. بهر حال امیدواریم ایشان در فرمایشات بعدی خود مصداق ها فراگیر این مثال را اعلام فرمایند.
البته اینبار به حرمت سبیل و شاید مدرک مدیریت ایشان از جنبه های بسیار گسترده و مشهود طنز در ادعای ایشان صرف نظر می کنیم و این را به حساب شوخی ها و طنازی های متداول مدیران خودشیفته که البته کم هم نیستند می گذاریم و منتظر تفسیر ایشان از عبارات عشق و اداری کار کردن و پیشرفت و توسعه می نشینیم.شایان ذکر است ایشان فرموده اند: دانشگاه {ما} با پشت میز نشستن و چرتکه انداختن به شدت مخالف است، دانشگاه {ما} با اداری کار کردن مخالف است، چرا که بر این باور است که باید با عشق کار کرد، اگر عشق نباشد نمیتوان به پیشرفت و توسعه دست یافت.
درد دل یک مدیر دلسوز یا خط و نشان سیاستمداری مقتدر
جالب است که در این فضای سراسر شور و شعور! و خیلی اتفاقی در حضور رسانه های محترم ، سر درد دل جناب ریاست عالیه هم باز می شود و طبق معمول با ژستی تامل برانگیز اول کمی مظلوم نمایی می کند و بعد خط و نشان های سیاسی محکمی برای مخالفین خود می کشد و حیثیت دانشگاه خود را به مدیریتش گره می زند و بنوعی اینطور جلوه می دهد که مخالفان وی درصدد از بین بردن کل دانشگاه وی هستند و بنوعی تغییر مدیریت ایشان به معنی نابودی دانشگاه است که با فرمایشات ایشان مبنی بر تناور بودن نهال دیروز و درخت پر ثمر امروز و همچنین فعالیت عاشقانه مدیران دانشگاه مغایرتی آشکار دارد.
یک مثال کاربردی و البته تشریحی
در روزگاران قدیم شهری بود که از بد روزگار در شرایطی خاص قرار گرفت و نیاز به چاقو در این شهر به دلایل مختلف بالا گرفت. برخی از زنان خانه دار این چاقوها را برای سالاد درست کردن و برخی ازطبیبان هم برای جراحی و برخی از جنگجویان بعنوان یک سلاح و حتی معدود افراد دزد و خلافکار هم برای اعمال خلاف خود نیاز داشتند. خلاصه اینکه تقاضای چاقو در این دیار بالا رفت. یک روز جمعی از بزرگان این شهر جلسه گذاشتند و کلی حرف قشنگ زدند که ببینید الان جامعه به چاقو نیاز دارد، ببینید مردم برای داشتن چاقو سر و دست می شکنند. خلاصه اینکه قرار شد کارخانه چاقو سازی شهر را راه اندازی کنند. این کارخانه شروع به کار کرد و با توجه به بی تجربگی مدیر وقت کلی چاقوی بی دسته و کند و زنگ زده و کج و معوج ساخت و به بازار ارائه کرد. با توجه به اینکه مواد خام این کارخانه فراوان بود و البته نیاز هم بصورت وافر وجود داشت کم کم کار این کارخانه گرفت. روزها می گذشت و می گذشت. کم کم یک عده پیدا شدند که از خودشان بپرسند چرا باید ما این چاقوهای بی مصرف را استفاده کنیم؟ این چاقوهای ناقص چرا باید کیفیت زندگی مان را پایین بیاورند و خلاصه اینکه مدعی مشکلات مدیریتی کارخانه شدند که حالا در این راه پیر شده بود و حاضر نبود از صندلی مدیریت کارخانه حتی چند دقیقه برای دستشویی رفتن هم بلند شود. روز بروز بر تعداد معترضین افزوده می شد و مدیران کارخانه و مدیریت ارشد کلا وجود مشکلات را منکر می شدند. دیگر خیلی ها معترض بودند که چرا باید این کارخانه با رانت سیاسی و حمایت های دولتی و مردمی بزرگ و بزرگتر شود و کمترین خدمات را به این شهر تقدیم کند و تازه مدیرانش مدعی هم باشند که ما چقدر به شهر خدمت کرده ایم؟ چه کسی باید تاوان چاقوهای ناقص و اثرات مستقیم و غیر مستقیم آنها را در کیفیت زندگی مردم بدهد؟ تکلیف آنهایی که برای دریافت چاقوی سالم پول پرداخت نموده اند ولی چاقوی میعوب دریافت کرده اند و کسی پاسخگوی آنها نیست چیست؟ آیا باید تا ابد در کارخانه چاقوی معیوب تولید شود و تا ابد بر سر مردم آن شهر منت گذاشته شود و آنها را بدهکار کارخانه چاقو سازی محسوب کرد؟ آیا می توان با مشاهده وجود درصد کمی از چاقوهای سالم و احیانا استثنایی تمامی کاستی های خواسته و ناخواسته این کارخانه را نادیده گرفت؟ متاسفانه این کارخانه به حدی از موقعیت خود سوء استفاده نموده بود که دیگر بزرگان شهر هم نمی توانستند از کاستی ها و مشکلات این کارخانه انتقاد نمایند…