کد خبر: ۲۶۷۱۲
زمان انتشار: ۱۹:۱۵     ۲۵ آبان ۱۳۹۰
سپیده خداوردی در گفت‌وگوی تفصیلی با فارس:
بازیگر نقش «گلرخ» سریال «از یاد رفته» با اشاره ارتباط عمیق‌اش با شخصیت «گلرخ» گفت: گلرخ نماد زن ایرانی است و به عقیده من اسطوره است.
به گزارش فارس، سریال «از یاد رفته» مدتی است هر شب از شبکه اول سیما پخش شد و مخاطبان را با قصه زندگی «مرتضی» و «گلرخ» همراه ساخت. سریالی که توسط فریدون حسن‌پور ساخته شد، او کارهای خوبی در کارنامه‌اش دارد و خود را به عنوان یک فیلمساز بارها و بارها به اثبات رسانده است.
«از یاد رفته» یک سریال خوش‌ساخت است و دلیلش هم شناخت خوب کارگردان از شمال کشور، تسلط بر داستان و نوع کار است، حضور بازیگران مطرح سینما در این سریال یکی از نقاط قوت آن به شمار می‌آید.
«سپیده خداوردی» ایفاگر نقش گلرخ مورد توجه مخاطب قرار گرفت، او فارغ‌التحصیل موسیقی است که رشته ادبیات نمایشی را به پایان برد و همزمان با حضور در سینما و تلویزیون موسیقی را نیز به صورت جدی دنبال کرد. شروع حضور پررنگ و جدی او در عرصه تصویر، بازی در سریال «بچه‌های خیابان» (همایون اسعدیان) بود، به گفته خودش برای ایفای «گلرخ» با این کاراکتر زندگی کرده است تا توانسته آن را قابل باور برای مخاطب ارایه دهد. حضورش در سریال «از یاد رفته» انگیزه گفت‌وگو با وی است.

شخصیت گلرخ چقدر ما به ازای بیرونی دارد و آیا ما با این افراد در جامعه روبرو می‌شویم؟

گلرخ نماد زن ایرانی است و به عقیده من اسطوره است، اسطوره بودنش به خاطر صبر، بردباری، فداکاری و گذشت و ایستادگی در برابر مشکلات زندگی است. گلرخ مثل یک مرد بار زندگی را به دوش می‌کشد و تزلزلی در شخصت او دیده نمی‌شود. گلرخ از بچگی تصمیمی می‌گیرد و در زندگی‌اش متوجه اشتباه خود می‌شود و به این نتیجه می‌رسد که باید به حرف پدرش گوش می‌کرد اما با این تفاسیر پای هدف و حرف زندگی‌اش می‌ایستد و تا آخرین لحظه برای او تلاش می‌کند.
گلرخ را نمی‌توان با جامعه و شرایط امروز تطبیق داد، گلرخ اسطوره است در قالب فیلمنامه. از نگاه من «از یاد رفته» یک درام عاشقانه بسیار زیباست و گلرخ اسطوره این درام است اما در قالب جامعه اگر بخواهیم در نظر بگیریم تفاوت‌هایی دیده می‌شود. اما ما زن‌های ایرانی بسیاری داریم که خصایصی چون گلرخ دارند. زن ایرانی به عقیده من متمایز با زن شرقی است و تفاوت‌هایی در این دو زن وجود دارد. گلرخ نمونه بارز یک زن ایرانی است که خصیصه‌های بسیاری در وجودش دیده می شود. زن‌های ایرانی فاکتورهایی که در بالا ذکر شد را دارا هستند، اما ضعف و قوت آن‌ها بستگی دارد به این که به فاکتورها چگونه نگاه شده است که این نگاه برمی‌گردد به شعور، فرهنگ و اصالت هر خانواده‌ای که انسان‌ها در آن زندگی می‌کنند، خانواده چقدر از این فاکتورها برداشت درستی دارد و می‌تواند از آن بهره ببرد. اما به عقیده من در تمام زنان ایرانی این خصیصه‌ها وجود دارد اما با قوت و ضعف.
نکته‌ای که باید یادآور شوم این است که در جامعه امروز ما سنت با مدرنیته آمیخته شده است اما هنوز سنت در جامعه دیده می‌شود، اما همه چیز بستگی به این دارد که آدم‌ها چگونه به زندگی‌شان نگاه کنند. همان فرهنگ و اصالت خانوادگی باعث می‌شود که بعضی‌ها در زندگی‌شان مسئله سنت پر رنگ‌تر شود و بهای بیشتری به آن داده شود. اما این بدین معنی نیست که تمام زن‌ها خوب هستند و مردها بد و یا بالعکس. خوب و بد همه جا وجود دارد.

چقدر به «گلرخ» و مشخصه‌های آن نزدیک بودید که باعث شد ایفای این نقش را بپذیرید؟

من با «گلرخ» یک دوره زندگی کردم و نتوانستم به چشم یک فیلمنامه به گلرخ نگاه کنم. با بچگی گلرخ زندگی کردم، موفق به دیدن همه قسمت‌های سریال نشدم اما بخش‌هایی را که موفق شدم ببینم همپای گلرخ گریه کردم و با این شخصیت ارتباط عمیقی برقرار کردم. بسیاری از نکات شخصیتی گلرخ در وجود من پررنگ است. من صبوری، هدف داشتن در زندگی، گذشت کردن و تلاش کردن شخصیت گلرخ را در وجودم دارم. قاعدتاً عواملی که به بازیگر در ایفای نقش کمک می‌کند، علاوه بر شخصیت‌پردازی در فیلمنامه و دیالوگ‌ها، خصایص خود فرد است که می‌تواند به او کمک کند. البته راهنمایی کارگردان در خلق شخصیت بسیار موثر است. آقای حسن‌پور کارگردان سریال، قلم بسیار خوبی دارند و شخصیت‌های داستان را به خوبی می‌شناسند و آن‌ها را به گونه‌ای ملموس می‌نویسند و دکوپاژ خیلی خوبی دارند و کارگردان خوبی هستند و بازیگران را به گونه‌ای هدایت می‌کنند که به شخصیتی که آن خلق کردند، می‌رسند؛ بدون اینکه راهنمایی‌های ایشان باعث غلو در بازی شود.
به عقیده من «گلرخ» فیلمنامه برخی از شاخصه‌هایش را از مادر آقای حسن‌پور گرفته است، در طول کار اضطراب خلق موقعیت‌های مختلف زندگی گلرخ را داشتم و در دو هفته‌ای که ما زودتر برای پیش‌تولید به شمال کشور رفتیم، من تمام دغدغه ذهنی‌ام خلق گلرخ بود و دل نگران بودم، زیرا علاوه بر تیلر سواری، نشا برنج و برداشت، مراقبت از حیوانات اهلی و ... که باید برایم ملموس می‌شد و به آرامی به آن‌ها می رسیدم، باید روی نوع صحبت کردن و لحن و آوای گلرخ که دوست داشتم در کار وجود داشته باشد تا از نگاه بیننده گلرخ ملموس‌تر و باورپذیرتر باشد نیز کار می‌کردم و آقای حسن‌پور با تعاریفی از زندگی‌شان و شخصیت و تلاش مادرشان مثال‌هایی را ارایه می‌کردند و این اتفاقات را به صورت داستان گونه برای من تعریف می‌کردند که این‌ها خودش باعث ایجاد نگاه و بار در شکل‌گیری ایفای نقش گلرخ برای من شد. تعریف این داستان‌ها به من تجربه می‌داد و من سعی می‌کردم از آن برداشت کنم.

برای ایفای نقش گلرخ چقدر با جوانان در روستاها ارتباط داشتید و چقدر از آن‌ها در ایفای نقش تاثیر گرفتید؟

قبل از فیلمبرداری من سعی می‌کردم به روستاها بروم و به دنبال دختران کم سن و سال می‌گشتم تا با آن‌ها ارتباط برقرار کنم و از آن‌ها فاکتورهایی را برای ایفای بهتر نقش گلرخ استفاده کنم اما دیدم آن‌ها همه از ما بسیار مدرن‌تر بودند و شاید کارهایی که ما در تهران در زندگی روزمره انجام می‌دهیم، آن‌ها انجام نمی‌دهند، دخترها با لهجه صحبت نمی‌کردند. من بیشتر به نوع زندگی آن‌ها توجه کردم و از رفتار و گفتار مادرهای دخترهای جوان بیشتر توانستم برای ایفای نقش‌ام الهام بگیرم، زیرا مادرها با همان لباس، لهجه و آوا و حرکات، نشا و کشت می‌کردند و زندگی در روستا جاری و ساری دیده می‌شود و از این نوع زندگی فاصله نگرفتند. من با دیدن نوع زندگی آن‌ها در خودم رفتارها و منش گلرخ در روستا را خلق کردم. هیچ وقت وارد زندگی روستایی در شمال کشور نشده بودم و همیشه از زیبایی‌های شمال لذت بردم. بازی در نقش گلرخ باعث شد تا به عمق زندگی روستایی وارد شوم و بتوانم آن را لمس کنم. تعاریف آقای حسن پور از تجربیاتشان در زندگی، باعث شد رفتار و زندگی گلرخ در وجود من رسوب کند از سوی دیگر متن خوب و بار دیالوگ‌ها که به خوبی نوشته شده بود کمک می‌کرد. حرکت‌های دوربین به گونه‌ای از سوی کارگردان طراحی می‌شد که به بازیگر حس خوبی را القاء می کرد و بازیگر می توانست کار خود را به خوبی انجام دهد. ما تمام تلاش خودمان را معطوف به ایفای نقش و اثرگذار بودن آن در مخاطب کردیم، حال چقدر موفق بودیم قضاوتش برعهده بیننده و کارشناسان است.

لهجه و آوایی که در سریال وجود داشت، چقدر توانست در باورپذیری شخصیت گلرخ به  مخاطب کمک کند؟

ما فضای بسیار خوب و بکری داشتیم و حرکت‌های دوربین نرم و خیلی حساب شده و ملموس بود، مثل جریان زندگی. تکنیک کار به گونه‌ای بود که بیننده یک دفعه با حرکت دوربین شوکه نشود؛ به نوعی همه چیز در خدمت فیلمنامه و اجرایی شدن آن بود و از سوی دیگر لباس و گریم و ابزار مختلف کشاورزی مثل تیلر و زمین و ... کمک به بازیگر می‌کرد. مسئله اساسی این است که من به گلرخ آوا و لهجه دادم، بهخلاف نظر آقای حسن‌پور که تاکید داشتند لهجه و آوایی استفاده نکنیم زیرا ممکن است درست از کار درنیاید و یا غلو شود. اما من با تمام وجود تلاش کردم که گلرخ را به سمتی ببرم که لحن و آوا داشته باشد نه لهجه و تقلید زیرا برایم این مسئله خیلی مهم بود. من اهل تهران هستم و نمی‌توانم ساختار چهره یک شمالی را داشته باشم حتی با وجود لباس و گریم و ...؛ آوار و لهجه به من کمک می‌کند گلرخ را باورپذیرتر کنم اما حس من به شخصه این بود که وقتی یک آوای نرم شمالی به نحوه پوشش و گریم من اضافه شود شاید شخصیت را برای بیننده باورپذیرتر کند. 

در ارایه لهجه و آوا در گویش گلرخ اصرار داشتید؟

بله و آقای حسن‌پور اصراری نداشتند و نگران بودند که تقلیدی نباشد و آواها به درستی ادا شود و در جای جای سریال یکنواختی احساس شود. ایشان تلاش می‌کردند تا ما به سمت ارایه لهجه در ادای دیالوگ‌هایمان نرویم اما بعد خوش‌شان آمد و راضی بودند.

خودتان چقدر از ارایه لهجه شمالی در سریال راضی بودید؟

من دوست داشتم، نه شدت دارد و نه ادا و تقلید است به نظرم باورپذیر است، مخاطب  از شخصیت داستان یک حس و حالی را می‌خواهد تا فضای درون مجموعه را به او القا کند. اگر من بخواهم تهرانی و بدون لهجه و آوا صحبت کنم، پس «گلرخ» کجاست؟ او که شخصیت اصلی داستان است، نگاه‌ها به سمت و سوی اوست و او که این قدر جای کار و فضا دارد باید چیزی مثل آوا و لهجه هم کمک کند تا با تمام امکانات فراهم شده، گلرخ بتواند با مخاطب ارتباط درستی برقرار کند.
 
نظرتان درباره انتخاب بازیگر میانسالی گلرخ بفرمایید. چقدر این انتخاب مناسب بود؟

من در شرایطی نیستم که بخواهم درباره انتخاب میانسالی گلرخ اظهار نظر کنم. کار متعلق به آقای حسن‌پور است و ایشان خودشان تصمیم گیرنده بودند. من خودم گلرخ را بسیار دوست داشتم و با آن زندگی کردم و خیلی دوست داشتم ردپاهایی که از آن به جای گذاشتم را تا انتهای سریال با خودم به پایان برسانم و لحظه دیدارش با مرتضی در پایان سریال را خیلی دوست داشتم، اما آقای حسن‌پور معتقد بودند چون بازیگر نقش مرتضی عوض شده است، یک بازیگر دیگر میانسالی گلرخ را ایفای نقش کنند.

با توجه به دلشوره‌هایی که برای ایفای نقش گلرخ داشتید، درباره اولین پلانی که تصویربرداری شد و حال و هوای آن روز بفرمایید.

اولین پلان که در سریال ضبط شد، مربوط به بیماری پدر گلرخ بود که مادرش با او صحبت می‌کند و گلرخ در آینه پشت میز تحریر نشسته و گریه می‌کند و بعد اشک‌هایش را پاک می‌کند و می‌گوید: «آقاجان پول». حس و حال آن روز برایم خیلی جالب بود. بچگی گلرخ برایم مهم بود چون شخصیت گلرخ را دوست داشتم شاید به این دلیل که، دوران تحصیل در مقاطع راهنمایی و دبیرستان خودم را خیلی دوست دارم با این تفاوت که من یک دنده و لجباز نبودم، ولی آن نگاه معصومانه، سربزیری‌ها و لجبازی گلرخ را خیلی دوست دارم، همچنین دوران بارداری گلرخ خیلی برایم جالب بود. اول دل نگران این بودم که به آن حالت‌های بچگی گلرخ برسم و برای بیننده این فاصله‌گذاری‌هایی که در ذهنم برای مراحل مختلف زندگی گلرخ که هفت مرحله با گریم های متعدد است در نظر گرفته بودم، دربیاید. اولین سکانس که جلوی دوربین ظاهر شدم به همه این‌ها فکر می‌کردم و از سوی دیگر ارتباط برقرار کردن با کارگردان و چقدر می‌توانم به نگاه ایشان برسم که الحمدالله ایشان خیلی از سکانس اول خوش‌شان آمد و مرا تشویق کردند و ابراز علاقه کردند؛ زیرا از نگرانی من برای ایفای نقش گلرخ آگاه بودند. من به شخصه یا کاری را قبول نمی‌کنم و یا اگر قبول کنم، سعی می‌کنم در وسع خودم به بهترین نحو انجام بدهم و توانایی‌هایم را به منصه ظهور بگذارم. خیلی نگران بودم گلرخ حسن‌پور به نحو احسن ارایه شود. اولین سکانس خوب بود و دلگرمی برای ادامه کار شد.

فیلمنامه به صورت کامل برای مطالعه ارایه شد؟

فیلمنامه 26 قسمت کامل بود و بدون هیچ نقصی به دست من رسید. به‌خلاف کارهای جدید که اکثراً سیناپس هستند و بعد شخصیت‌ها نوشته می‌شوند، فیلمنامه کامل بود و این در ارایه نقش بسیار موثر بود. من اصلاً نمی‌پسندم کارهایی را که در مرحله سیناپس به بازیگر پیشنهاد می‌شود و یا در حال نوشته شدن است. این نوع کارها حس خوبی به من نمی‌دهد. من دوست دارم فیلمنامه را به طور کامل بخوانم و درباره آن صحبت کنم و بحث داشته باشیم و به یک نگاه مشترکی با کارگردان برسیم و بعد جلوی دوربین قرار بگیرم. از این که شخصیت را بعداً می‌نویسند و روتوش می‌کنند و... برایم خوشایند نیست. من لذت بردم وقتی فیلمنامه کامل آقای حسن‌پور را خواندم و بعد دفتر رفتم. لذت بعدی این بود که آقای حسن‌پور برای کارشان اهمیت قایل بودند، کاملا کارهای من را جست‌و‌جو کرده بودند و بیوگرافی من را می‌دانستند و حتی زاویه‌های صورت من را مورد بررسی قرار داده بودند. برعکس بقیه دوستان که حتی اطلاعی در زمینه کارهای قبلی ندارند، ایشان با کارهای من و فیزیک من آشنا بودند و زاویه صورت من را درآورده بودند و روی آن فکر کرده بودند که آیا می‌توانم گلرخ باشم یا خیر. من وقتی دفتر رفتم دیدم ایشان کاملاً از من اطلاعات دارند، درحالی که کاری از من ندیده بودند ولی روی بازیگری که دعوت شده بود، شناخت کافی داشتند.

چرا این قدر گزیده کار می‌کنید؟

من فعالیت در موسیقی را به موازات بازیگری در سینما و تلویزیون دنبال می‌کنم و پررنگ‌تر از کار تصویرم است. من از سال 68 موسیقی کار می‌کنم و در گروه‌های حرفه‌ای فعالیت دارم و تدریس می‌کنم، نمی‌توانم به طور همزمان سر سریال باشم، مجبورم سالی یک یا دو کار بیشتر انجام ندهم. بعد از «از یاد رفته» فیلم «جایی بالاتر از ابرها» را کار کردم که قرار است در شبکه خانگی توزیع شود، یک سینمایی به نام «پیمان» به کارگردانی مجید فهیم‌خواه که از آن بی‌خبر هستم و تله‌فیلم «بومرنگ» به کارگردانی اسماعیل فلاح‌پور. از اردیبهشت‌ماه که «بومرنگ» را بازی کردم تا به امروز کاری قبول نکردم. ادعایی ندارم کار شاخصی را می‌خواهم انجام دهم اما نسبت به فیلمنامه‌هایی که به من پیشنهاد می‌شود سعی می‌کنم کارهایی را برگزینم که به دلم می‌نشیند و دوست‌شان دارم که کار کنم و متمایز با کارهای قبلی‌ام باشد، انتخاب کنم. نقش‌هایی که ایفا کردم هیچ یک با هم شباهتی ندارد. «ایستگاه بهشت» به «غافل» یا «از یاد رفته» شباهتی ندارد. «عالیه» ربطی به «قهوه اسپرسو» یا «بچه‌های خیابان» ندارد. همه آن‌ها با هم متفاوت است. بعد از ایفای نقش «هانیه» در غافل بسیاری فکر کردند من نقش‌های طنز را می‌پذیرم، درحالی که من کار طنز نمی‌کنم. من هانیه این فیلم را شیرین و دوست داشتنی کردم و نگاه به آن دادم، سه هفته روی زبان آذری کار کردم تا به نتیجه برسم و هانیه دربیاید. از بیننده کارهایم که به من لطف دارد و آن‌ها را نگاه می‌کند، می‌خواهم که «سپیده خداوردی» را در قالب فیلمنامه‌هایی که موجود هست و می‌بیند، بسنجد. من امکان این را ندارم که همیشه کارهای شاخص انجام دهم، آرزو می‌کنم که کارهای خاص و کاراکترهای خاص را ایفا کنم البته اگر امکانش وجود داشته باشد.

به عنوان بیننده چقدر با پخش هر شب سریال موافق هستید؟

در حال حاضر بیننده به پخش هر شب سریال عادت کرده است. مثل این که ما عادت به خوردن غذا در ساعاتی خاصی از شبانه روز داریم. این در مورد سریال هم صدق می‌کند. ما عادت می‌کنیم در یک زمان مشخص سریال را ببینم و دلتنگ آن ‌شویم. به نظرم اگر سریال به صورت هفتگی پخش می‌شد، شاید بیننده به این صورت با آن ارتباط برقرار نمی‌کرد. مردم این‌قدر مشغله و گرفتاری دارند که شاید نتوانند هفته‌ای یک بار یک سریال را دنبال کنند، بیننده با وجود مشغله‌های روزمره ممکن است ساعت پخش سریال هفتگی را فراموش کند اما وقتی هر روز باشد روح و ذهن‌اش با سریال درگیر می‌شود و خواستار آن خواهد بود. البته ابتدا فکر می‌کردم پخش سریال یک سال به طول خواهد انجامید که خیلی خوب است اما شرایط بیننده امروز به گونه‌ای شده است که رسانه مخاطب را به پخش هر شبی عادت داده است الان به جایی رسیده که بیننده این شرایط را می‌طلبد و پخش هر شب سریال تاثیرگذار خواهد بود. البته کار آقای حسن‌پور ساختاری سینمایی داشت و با سریال‌های دیگر تلویزیون متفاوت و همین امر کمی نگران‌کننده بود، زیرا احساس می‌شد ممکن است مخاطب با این مفاهیم و فضای سنگین و ریتم خاص سریال ارتباط برقرار نکند که خوشبختانه بیننده با کار ارتباط برقرار کرد. این نشان می‌دهد که اگر خوراک خوب برای مخاطب تهیه و ارایه شود، از آن استقبال خواهد کرد و ذائقه مخاطب را می‌توان تغییر داد.

---------------------------
گفت‌وگو: زهرا قزیلی
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها