اما «حسن اللهیاری» روحانی نمای معلوم الحالی که نام مقدس "اهل بیت" را بر شبکه ماهواره ای خود نهاده، در تازهترین و عجیبترین اظهاراتش "قیام" حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام را انکار کرد!
نامبرده که بسیاری از تودهها و همچنین مراجع معظم شیعه را به اتهام بی ارادتی به اهل بیت[!] آماج ناسزا و توهین قرار می دهد و همواره با ترویج شیوههای خشن و خرافی در عزاداری، موجبات وهن مذهب شیعه را فراهم میکند، "قیام" نامیدن حرکت سرور آزادگان جهان را عملی اشتباه میخواند و میگوید:
«امام حسین علیه السلام قیام نکرد. اینکه میگویند امام حسین علیه السلام قیام کرده است، این حرف هم حرف اشتباهی است. امام حسین اگر از مدینه خارج شد خوفا للقتل؛ اگر از مکه خارج شد خوفا للقتل...» [یعنی از ترس مرگ!]
اللهیاری به این اکتفا نکرده، اهل بیت علیهم السلام را از جمله "رعیت"ها و
زیردستان معاویه و یزید میداند و در ادامه میافزاید: «همانطور که امام
حسن علیه السلام با معاویه صلح کرد، امام حسین هم با معاویه صلح کرد. امام
حسین علیه السلام در کربلا هم تقاضای صلح کرد [ولی] جانب مقابل قبول
نکردند.»
گفتنی است اظهارات سخیف این روحانینمای لس انجلس نشین دقیقا در راستای مطامع کفار و دشمنان فرهنگ حسینی ایراد شده است؛ چرا که بنا بر ادعای او، شهادت امام حسین علیه السلام و اصحاب باوفای آن حضرت، مانند کشته شدن افرادی از یک کاروان غارت شده بهوسیله راهزنان خواهد بود که خونشان بدون فایده هدر رفته است و نمیتواند الهامبخش باشد.
خاطرنشان میکنیم "فوکویاما" نظریه پرداز مشهور امریکایی، تأکید کرده بود که یکی از مؤلفه های اصلی قدرت شیعیان فرهنگ "شهادتطلبی" است که در حماسه عظیم عاشورا ریشه دارد و آنان با وجود چنین الگویی هرگز تسلیم نخواهند شد.
قدرتی معنوی که حتی شخصیت غیرمسلمانی چون "مهاتما گاندي" رهبر استقلال هند، بدان اذعان نموده و گفته است: «من مبارزه را از شهيدان عاشورا آموختم»[1]
بنابراین پیداست که حسن اللهیاری برای خدمت به استعمارگران و تأمین منافع دینستیزان چنین ادعاهایی را مطرح می کند.
در باطل بودن ادعاهای نامبرده همین بس که حضرت سیدالشهداء طی خطبههای متعددی هدف از حرکت خود در سال 61 هجری را مبارزه با بدعتها و احیای دین جد خویش بیان داشتند و بارها و به صراحت از سازش امتناع فرمودند.
در سطرهای زیرین بخشی از مستندات موجود را مرور میکنیم:
* حضرت هنگام حركت از مدينه به سوي مكه در آغاز نهضت خويش، درباره هدف از این حرکت در وصیتنامهای مرقوم فرمودند: «أريد أن آمر بالمعروف و أنهي عن المنكر و أسير بسيره جدي محمد و سيره أبي علي بن ابيطالب» من ميخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سيرة جدّم محمد(ص) و پدرم علي(ع) عمل نمایم.[2]
* وقتي عبدالله بن جعفر پسرعموي حضرت، ایشان را از حركت به سوي عراق نهي نمود و درخواست کرد كه از اين سفر منصرف گردند و بحث امکان دریافت امان نامه را پیش کشید، امام در جواب فرمودند: «اما بعد فإنه لم يشاقق الله و رسوله من دعا إلي الله و عمل صالحا و قال إنني من المسلمين و قد دعوت إلي الأمان و البر و الصله، فخير الأمان، أمان الله...» «اما بعد، آنكه به سوي خداي عزوجل دعوت نمايد و عمل صالح انجام دهد و گويد من از تسليمشدگانم، با خدا و رسولش مخالفت نكرده است و اينكه به من وعدة امان و نيكي و پاداش دادهاي، پس بدان كه بهترين امان، امان خداست...»[3]
* امام در بیانی دیگر در مورد علت حرکت خود میفرمایند: «ألا ترون أن الحق لايعمل به و أن الباطل لايتناهي عنه؟» آيا نميبينيد كه به حق عمل نميشود و از باطل دوري نميشود؟[4]
* و در نامهاي كه براي شيعيان خود در بصره مينويسند، حرکت خود را قيامی بر محور حق معرفی مينمايند و در آغاز نامه چنين مرقوم میدارند: «فإني أدعوكم الي إحياء معالم الحق و إماته البدع» همانا من شما را به زندهكردن آثار و نشانههاي حق و نابودكردن بدعتها فراميخوانم.[5]
* و همچنین فرمودند: «ألا
و إن هؤلاء قد لزموا طاعت الشيطان و تركوا الرحمان و أظهروا الفساد و
عطلوا الحدود و استأثروا بالفيء و احلوا حرام الله و حرموا حلاله و أنا أحق
من غير» آگاه باشيد كه اينان [امويان] پيروي از شيطان را بر خود
واجب نموده و اطاعت خدا را ترك كردهاند و فساد را ترويج نموده و حدود الهي
را تعطيل كردهاند و اموال عمومي را به خود اختصاص دادهاند و حرام خدا را
حلال نموده و حلال را حرام ساختهاند؛ و من شايستهترين كسي هستم كه اين
وضع را تغيير دهم.»[6]
*
امام حسين(ع) زماني كه تصميم گرفتند از مكه به سوي عراق حركت كنند، پيش
ازحركت خطبهاي در جمع خاندان و عدهای از شيعيان و اصحاب خود ايراد نمودند
و در آن خطبه تصریح فرمودند: «من كان باذلا فينا مهجته و موطنا علي لقاءالله نفسه فليرحل معنا» اكنون هريك از شما كه آماده است در راه ما از خون خويش بگذرد و جان خود را نثار لقاي خدا كند، پس با ما همسفر شود.[7]
* زمانی كه حر بن يزيد رياحي راه را بر امام بست و آن حضرت را از مرگ بيم داد، حضرت سیدالشهداء(ع) خطاب به او فرمودند: «ليس
شأني من يخاف الموت ما أهون الموت علي سبيل نيل العز و إحياء الحق. ليس
الموت في سبيل العز إلا حيات خالده و ليست الحيات مع الذل إلا الموت الذي
لا حيات معه. أفبالموت تخوفني؟ هيهات طال سهمك و خاب ظنك! لَستُه أخاف
الموت...» هراس از مرگ در شأن من نيست. چقدر مرگ در راه رسيدن به
عزت و احياي حق سبك و راحت است. مرگ در راه عزت، جز زندگي جاويد نيست و
زندگي با ذلت جز مرگي فاقد حيات نيست. آيا مرا از مرگ ميترساني؟ تيرت به
خطا رفته است و گمانت تباه است. من كسي نيستم كه از مرگ بهراسم...[8]
* حضرت اباعبدالله علیه السلام در برابر فشارهاي حكومت يزيد فرياد ميزنند: «لا والله لا أعطيهم بيدي إعطاء الذليل و لا أقر إقرار العبيد» نه، به خدا سوگند كه نه مانند ذليلان تسليم ميشوم و نه به سان بردگان گردن مينهم.[9]
* سرور آزادگان جهان، روز عاشورا در برابر صفوف دشمن خطبهاي حماسي ايراد فرمود و پرچم سازشناپذيري و عزتمندی را در بلندترين قلة انسانيت به اهتزاز درآورد تا از آن پس براي همگان مشهود بماند و بدیشان تأسي كنند. در بخشی از خطبه حضرت آمده است: «ألا و إن الدعي ابن الدعي قد ركز بين اثنين: بين السله و الذله؛ و هيهات منا الذله...» آگاه باشيد كه اين فرومايه (ابن زياد) فرزند فرومايه، مرا ميان دوراهي شمشير و خواري قرار داده است و هيهات كه ما تن به خواري دهيم...[10]
منطق محکم سالار شهیدان، گوياي اين حقیقت بارز است که امام حسين(ع) در
برابر مسخ دين و پايمالي حقوق مردم هرگز حاضر به سازش نبود و به هيچ قيمتي
نپذیرفت در برابر جنايات و ظلم يزيديان كوتاه آمده و سكوت اختيار نمايد و
دست از رسالت الهي خود بردارد.
منابع و مآخذ:
[1] مجله الغري، چاپ نجف، شماره ربيعالاول 1381 ق، به نقل از محمدرضا
حكيمي، قيام جاودانه، چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1373ش، ص87.
[2] ابومحمد احمد بن أعثم الكوفي، الفتوح، دارالندوه الجديده، بيروت، ج5
ص33/ ابوجعفرمحمد بن علي بن شهرآشوب، مناقب آل ابيطالب، دارالاضواء بيروت.
[3] ابوجعفر محمد بن جرير طبري، تاريخ طبري، چاپ چهارم، دارالمعارف قاهره، 1379م، ج5، ص38-389.
[4] سيدمحسن امين عاملي، اعيان الشيعه، ج2، دارالتعارف بيروت، ص608.
[5] ابوحنيفه احمد بن داوود الدينوري، الاخبار الطوال، چاپ اول، دار احياء الكتب العربيه قاهره، ص231.
[6] فتوح ابن اعثم، ج5، ص145 / ابن اثير، الكامل في التاريخ، ج4، دار صادر بيروت، ص48.
[7] كشف الغمه، ج2، ص29 / قمي، عباس، نفس المهموم، مكتبه بصيرتي، قم1405 ق، ص163.
[8] قاضي نورالله شوشتري، احقاق الحق و ازهاق الباطل، مع التعليقات السيد
شهابالدين المرعشي النجفي، مكتبه المرعشي النجفي، قم، ج11، ص601.
[9] تاريخ طبري، ج5، ص425 / ابن كثير، البدايه و النهايه، ج8، چاپ اول، دار احياء اثرات العربي، بيروت، ص194.
[10] تحف العقول، ص171.