به گزارش سرویس حوزه ومراجع پایگاه 598،امروزه بحث اقلیت های دینی به بحثی پردامنه و البته جهانی تبدیل شده است و سازمان های بین المللی حساسیت خاصی نسبت به آن پیدا کرده اند.
با توجه به تشکیل حکومت اسلامی در کشور ایران، این مسأله اهمیت بیشتری یافته و سؤالهایی را پدید آورده است از جمله اینکه حکومت اسلامی در مواجه با آنها باید چگونه رفتار کند؟ اقلیت های دینی دارای چه حقوق و تکالیفی در حکومت اسلامی هستند؟ اصل اولی در رفتار با اقلیت های دینی چیست؟
از آنجایی که دیدگاه های اسلام درباره حقوق اقلیت ها بسیار مترقی است و متأسفانه دشمنان جمهوری اسلامی بدون اشاره به این قوانین، همواره ایران را به نقض حقوق اقلیت ها متهم کرده اند در گفت و گو با حجت الاسلام مصطفی رجائی خراسانی از اساتید فقه و حقوق حوزه علمیه مشهد و مؤلف کتاب اسلام و حقوق اقلیت ها، تلاش کرده ایم تا نگاه متعالی اسلام به اقلیت ها را به تصویر بکشیم:
رسا- درابتدا به اهمیت بحث پیرامون اقلیت های دینی بپردازید. این موضوع چه ویژگی ای داشت که شما آن را انتخاب و پیرامون آن به تحقیق و پژوهش و تألیف کتاب پرداخته اید؟
از آنجا که غیر مسلمانان جمعیت زیادی از ساکنان کره پهناور خاکی را تشکیل داده و تعداد قابل توجهی از آنان در کشورهائی زندگی می کنند که اکثریت مردم آن مسلمانند، به عنوان مثال حدود 2% جمعیت کشور اسلامی ایران را تشکیل می دهند و اینان همانند مسلمانان می بایست از عرصه های فرهنگی مذهبی ، قضائی، اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی بهره مند گردند، بحث درباره آنها مهم و اثر گذار است، زیرا شرایط، ویژگی ها و حد و مرزهائی که بر حقوق اقلیت ها متصور است، نیازمند بحث و بررسی گسترده است.
از سوئی دیگر در دنیای قدرت مدار کنونی که استعمارگران سعی در مخدوش جلوه دادن چهره زیبای اسلام دارند، لازم است تا آیات و روایات و سیره ای که نشان از صلح طلبی و هم زیستی مسالمت آمیز مسلمانان با سایر مذاهب دارد ، مطرح گردیده تا نقشه های دشمنان اسلام نقش برآب گردد.
رسا - لطفا تاریخچه بحث اقلیت ها را مطرح بفرمایئد و به صورت مشخص بیان بفرمائید اقلیت ها در اسلام از چه زمانی در مکتب فقهی اسلام شناخته شده و چه نوع برخوردی با آنها تجویز شده است؟
روشن است که غیر مسلمانان که عبارتند از اهل کتاب و غیر اهل کتاب، قبل از اسلام نیز وجود داشته اند و با آمدن پیامبر اکرم(ص) و بعثت آن حضرت، بالاخص با هجرت ایشان به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی مسأله برخورد با غیر مسلمانان و رعایت حقوق و آزادی های آنان در جامعه اسلامی آن روز مدینة النبی مطرح بوده است .
قرآن کریم، به گوشه ای از این حقوق و همچنین وظایف مسلمانان در برخورد با یهودیان، مسیحیان، زرتشتیان، صابئین، بت پرستان و پیروان دیگر ادیان و ملل و نحل پرداخته و پیامبر اعظم (ع) نیز در عملکرد خود در دوران ده ساله مدینه زوایای آن را روشن ساخته و امیرالمؤمنین علی (ع) نیز در دوران پنج ساله حکومت خود به آن عمل نموده است.
باید توجه داشت در طول چهارده قرن گذشته هم زمامداران کشورهای اسلامی از جمله امویان، عباسیان، عثمانی ها و دیگران برخوردهای مثبت و منفی با غیر مسلمانان داشته اند که موضوع بحث ما نیست.
با توجه به مطالعات و بررسی های انجام شده، فقهای بزرگوار شیعه در ابواب مختلف فقه و در هر مورد به تناسب موضوع، حکمی از احکام اهل کتاب یا اهل ذمه یا کفار معاهد و یا حربی را بیان نموده اند، اما این بحث به صورت منسجم و با کنکاش ویژه درباره اعتقادات غیر مسلمانان مورد بررسی واقع نشده است، از این رو تلاش کردم گامی در ارائه چهره واقعی اسلام و جلوگیری از ایجاد فتنه و آشوب بین پیروان ادیان گوناگون به خصوص میان پیروان ادیان آسمانی و معتقدین به خدای یگانه بردارم.
رسا - فقه اسلامی در مواجهه با غیر مسلمانان احکام یکسانی ندارد و به همین دلیل تقسیم بندی هایی پیرامون غیر مسلمانان همچون کتابی و غیر کتابی و ذمی و غیر ذمی و ... صورت گرفته است، لطفا به تشریح انواع دسته بندی های کفار پرداخته و به بیان حکم آن بپردازید.
غیر مسلمانان با توجه به فقه اسلامی و نوع رابطه شان با حکومت اسلامی تقسیم بندی های مختلفی دارند، در یکی از این طبقه بندی ها، کفار به کفار کتابی یا اهل کتاب یا پیروان ادیان الهی غیر اسلام و کفار غیر کتابی تقسیم می شوند.
کفار کتابی یا اهل کتاب یا پیروان سایر ادیان الهی غیر از اسلام که عبارت از یهودیان، مسیحیان، زرتشتیان یا همان مجوسی ها. کفار غیر کتابی، چنانچه از سخن علامه معلوم است سایر کفار غیر از سه گروه پیش گفته را در بر می گیرد که یا دین و آیین آسمانی ندارند و یا دینشان مورد تأیید اسلام به عنوان اهل کتاب نیست.
تقسیم بندی دیگری که در فقه اسلامی مطرح شده است، تقسیم کفار به حربی و ذمی و معاهد یا مستامن است. کفار حربی به کفار غیر کتابی و یا کفار کتابی که در شرائط ذمه اخلال کرده اند گفته می شود. محقق حلی در شرایع الاسلام بیان می دارد که کافر حربی یعنی کافری که با مسلمانان می جنگد.
به کفاری که با حکومت اسلامی قرارداد ذمه امضاء کرده اند کفار ذمی گفته می شود و طبق مفاد قرارداد که از جمله آن پرداخت جزیه می باشد از امکانات دولت اسلامی که مهمترین آن امنیت است استفاده می کنند و در مقابل باید به مفاد قرارداد ذمه وفادار باشند.
کفار مستأمن یا معاهد کفاری هستند که از طرف حکومت اسلامی یا رئیس مسلمانان یا یکی از مسلمانان به آنان امان داده شده باشد. امکان دارد که کفار مستأمن از اهل کتاب باشند و یا از غیر اهل کتاب و یا از کفار حربی. بنابراین، شرط کتابی بودن در کفار مستأمن آن طوری که در کفار ذمی وجود داشت وجود ندارد و طبق بیان جواهر الکلام اعطاء امان به کفار حربی جایز است و حتی اگر این امان از کمترین مسلمانان باشد بر همه مسلمانان و رئیس مسلمانان واجب است که بدان وفا کنند و امان را محترم بشمارند. زیرا تعهدات در اسلام محترم شمرده شده است و از سوی دیگر (المؤمنون ید واحدة) پس اگر یک مسلمان امان بدهد مثل این است که همه امان داده اند.
بر طبق احکام اسلامی غیرمسلمانان ذمی اعم از اهل کتاب و غیر اهل کتاب همانند مسلمانان از حقوق اجتماعی مثل آزادی کار و شغل به استثناء پست های کلیدی و حساس، حق دریافت مزد، تامین اجتماعی، حقوق خانواده و کودک، حق تشکیل سندیکاها و تشکیلات صنفی و خلاصه تمام حقوق شهروندی می توانند برخوردار شوند و کسی در جامعه اسلامی حق ندارد حقوق آنان را پایمال کند، که اگر چنین نماید حاکم اسلامی موظف است حقوق او را استیفاء نموده و با متعرض به حقوق غیر، طبق مقررات برخورد نماید.
تقسیم بندی سوم که می توانیم مطرح کنیم، کفار اهل کتاب، مشرکین، مادیون، فرقه های محکوم به کفر (مرتدین و منکران ضروریات دین)، خوارج، نواصب و غالیان است.
رسا - بررسی پیرامون هریک ازاین چهار گروه نیازمند بحثی طولانی و مبسوط است که از حوصله این گفت و گو خارج است؛ لکن از آنجا که تبیین احکام حقوقی آنها نیازمند به شناخت بیشتر آنان و عقایدشان است هر چند به صورت اجمالی به تاریخچه، عقاید و انشعاب های آنان اشاره کنید و نخست پیرامون اهل کتاب بحث خود را ارائه کنید.
اصطلاح اهل کتاب، سی و یک بار در قرآن کریم آمده و در بسیاری از موارد در مقابل (مشرکان) ذکرشده است و این خود نشانه مغایرت مفهوم آن دو می باشد.
قرآن در بسیاری موارد، احکام آن دو گروه را از هم تفکیک کرده است. این تفکیک را به روشنی می توان در آیات اول سوره توبه ملاحظه کرد؛ خداوند در بیست و هشت آیه اول این سوره به بیان احکام مشرکان و بت پرستان قریش می پردازد. مقصود از (اهل کتاب) پیروان دیگر ادیان آسمانی هستند که پیامبر و کتاب آسمانی دارند.
فقهای اسلامی علاوه بر اهل کتاب، ادیان دیگری را به عنوان (من له شبهة کتاب)مطرح کرده اند؛ یعنی ادیانی که هر چند در آسمانی بودن آنها و بعثت پیامبری الهی و ارسال کتابی آسمانی برای آن ها تردید وجود دارد، چون پیروان آن ادیان ادعای آسمانی بودن دینشان را دارند، محتمل است که واقعاً اهل کتاب باشند، بنابراین آنان نیز دارای حکم اهل کتاب خواهند بود.
در جهان، علاوه بر اسلام، فقط دو دین آسمانی یهود و مسیحیت وجود دارد که به طور مسلم و به اتفاق آرای علمای اسلامی اهل کتابند و قرآن کریم به اهل کتاب بودن پیروان این دو دین اشاره کرده است.
گفتنی است که نباید همچون برخی، این آیه را دلیلی بر اهل کتاب نبودن بقیه ادیان عالم گرفت؛ زیرا اولاً این آیه متعرض ادیان دیگر نشده و از حکم درباره آنها ساکت است و سکوت را نمی توان دلیل بر نظری خاص دانست. دوم اینکه چنان که شیخ طوسی در تفسیر تبیان فرموده است، ذکر این دو دین در آیه قرآن، به علت شهرت و وضوح کتابی بودن آن هاست، نه به انگیزه انحصار. دلیل سوم اینکه همان طور که رشید رضا در تفسیر المنار نقل می کند، قرآن کریم به دلیل این که این دو دین به عربستان و مسلمانان نزدیک تر و مورد حاجت و نظر بیشتر بوده اند، آن دو را مطرح فرموده است.
اما از گروه دوم که مشابه و در حکم اهل کتاب اند، دو مورد مجوس، صابئین، بیشتر مورد نظر فقیهان و مفسران قرار گرفته است که درباره معنای این دو، و شناخت آیین و اعتقادات آنان و نیز حکم آن ها ابهام و اختلاف نظر شدیدی بین علما وجود دارد.
برخی از نویسندگان، مانند شهرستانی که از بزرگترین دین شناسان است در کتاب ملل و نحل و هم چنین شیخ طوسی در کتاب خلاف مجوس را اهل کتاب و دارای پیامبر و کتاب آسمانی شمرده اند. برخی دیگر مانند محقق حلّی در کتاب شرایع، علامه حلی در منتهی صاحب جواهر درجواهر الکلام و شیخ طوسی در مبسوط مجوس را در حکم اهل کتاب دانسته اند.
عده ای دیگر مانند عمانی طبق نقل صاحب الجواهر و ابن قیم جوزیه در احکام اهل الذمه آن ها را مشرک و غیرکتابی دانسته اند. عده ای نیز مانند قرطبی در تفسیر خود آنان را آتش پرست معرفی کرده اند.
اکثر دانشمندان، مجوس را همان زردتشتیان دانسته و عده ای مانند علی اصغر حکمت در کتاب تاریخ ادیان آنها را پیروان آیین مغان قبل از دوره زرتشت می داند.
درباره صابئین نیز همین اختلاف وجود دارد. عده ای آنان را ستاره پرست و برخی، آن ها را فرقه ای از مسیحیت و بعضی دیگر آنان را پیروان حضرت نوح می دانند.
صاحب جواهر در سبب نام گذاری این ادیان به (من له شبهة کتاب) نکته ای جالب توجه بیان کرده، می فرماید: شاید تعبیر به (شبهه اهل کتاب) به علت آن است که معلوم نیست کتاب هایی که اکنون در دست پیروان این ادیان است، حداقل بخشی از کتاب آسمانی اصلی شان باشد؛ چرا که در احادیث هم تصریح شده است که آن ها کتاب آسمانی را سوزانده اند، یا آنکه خود از بین رفته است.
رسا - در اینکه زرتشتیان جزء اهل کتاب هستند یا خیر، بحث هایی در فقه اسلامی مطرح شده است و در این زمینه پاره ای اختلافات با توجه به دو دانش فقه و تاریخ پدید آمده است، با توجه به اینکه تعدادی از هم میهنان ما از پیروان این دین هستند، لطفا در مورد کتابی بودن آنها مشروح تر وارد بحث شوید.
به نظر من، زردشتیان در زمره اهل کتاب هستند و این مطلب به دلیل روایاتی است که از ائمه (ع) رسیده است که ایشان مجوسی ها را داخل در گروه اهل کتاب دانسته اند، نظیر روایتی از امام صادق(ع) که فرمودند : آنها (مجوسی ها)دارای پیامبری بودند که او را به قتل رساندند و دارای کتاب آسمانی بودند که آن را سوزاندند و روایتی از امیرالمؤمنین که می فرماید: خداوند بر آنها کتاب نازل فرموده و برای آنها پیامبر فرستاده است.
همچنین روایتی از حضرت رضا(ع) نظیر دو روایت قبل وارد شده است.امام زین العابدین (ع) نیز فرمودند: از مجوس جزیه اخذ می شود، زیرا پیامبر (ص) به سنت اهل کتاب با آنها برخورد می کرد.
علامه حلی (ره) در کتاب قواعد الاحکام کفار را به سه دسته تقسیم نموده است: اهل کتاب یعنی یهود و نصاری، گروهی که در مورد آنها شبه کتابی بودن وجود دارد یعنی مجوس، گروه های دیگر غیر از آن دو گروه که کفار غیر کتابی هستند مثل پرستش کنندگان بت ها، خورشید، آتش و ... ؛ ولی علامه در نهایت پذیرفته که بر مجوسی ها احکام اهل کتاب جاری می شود.
شهید مطهری در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران تحت عنوان ثنویت زرتشتی چنین می نویسد حتی در دوره های طبیعت پرستی و رب النوع پرستی عقیده ثنوی در روح مردم آریا رسوخ داشته است، و به قول دو مزیل، اعتقاد به ثنویت از خصوصیات طرز تفکر ایرانی است.
اگر اوستای ساسانی را ملاک قرار دهیم شک نیست که زرتشت ثنوی بوده است، ولی همچنان که قبلاً گفتیم محققان تنها قسمت مختصر (گاتها) را قدیمی و از آنِ زرتشت می دانند و قسمتهای دیگر را الحاقی می شمارند. مندرجات گاتها هرچند صراحت تمام ندارد ولی به توحید از ثنویت نزدیک تر است.
اگر بخواهیم به روایات سنتی زرتشتیان اعتماد کنیم بدون شک باید زرتشت را ثنوی بدانیم، زیرا چه مدرکی از کتاب (وندیداد) که جزئی از اوستای ساسانی است بالاتر؟ در این کتاب حتی سرزمین ها تقسیم شده است، سرزمین های پر خیر و برکت مخلوق اهورا مزدا و سرزمینهای بی خیر و برکت مخلوق اهریمن معرفی شده است، خلاصه اینکه به علت مختلف بودن مفاد گاتاها، دانشمندان درباره ثنویت و یکتا شناسی زردشت اختلاف نظر دارند.
شهرستانی در الملل و النحل زرتشت را موحد می داند، وی تحت تأثیر عقاید فلسفی و کلامی اسلامی مسأله خیر و شر را به نحوی توجیه می کند که فقط با اندیشه های اسلامی منطبق است نه با اندیشه های زرتشتی.
باید توجه داشت که تردید ما در بحث توحیدی بودن آیین زرتشت تنها از جنبه تاریخی است، یعنی اگر تاریخ و مدرک تاریخی را ملاک قراردهیم و محتویات اسناد و مدارک تاریخی موجود را با موازین علم توحید بسنجیم نمی توانیم آیین زرتشتی را آیین توحیدی بدانیم، ولی اگر از زوایه دیگر به این آیین نظر افکنیم یعنی از زوایه فقه و حدیث و ملاکات خاص اسلامی درباره این آیین قضاوت نمائیم، هیچ مانعی ندارد که آیین زرتشتی را یک آیین توحیدی بدانیم، یعنی آیینی بدانیم که در اصل و ریشه توحیدی بوده و همه شرک ها چه از ناحیه ثنویت و چه از ناحیه آتش پرستی و چه از ناحیه های دیگر بدعت هائی که بعدها الحاق شده اند تلقی شود.
اعتبار اسناد تاریخی اگر به مرحله قطع و یقین برسد کافی است که از نظر فقهی نیز ملاک قرار گیرد، ولی چون غیر توحیدی بودن آیین زرتشتی به حسب اصل و ریشه مسلم نیست، اگر موازین فقهی ایجاب کند هیچ مانعی نیست که این آیین توحیدی تلقی شود و به اصطلاح، زرتشتیان نیز از اهل کتاب محسوب گردند، در گذشته که مسلمین آنها را در ردیف اهل کتاب آورده اند به استناد همین مدارک بوده است، اگر چه از نظر فقها همواره مورد اختلاف بوده است و فقهای اسلامی ایرانی الاصل کمتر از دیگران نظر مخالف نداشته اند.
با عنایت به اینکه در بسیاری از روایات تعبیر مجوس وجود دارد بهتر است پیرامون مجوس و یکی بودن آن با دین زرتشتی، سخن بگوئیم:خدای متعال در قرآن سوره حج آیه هفده، انسان ها را به سه گروه مؤمنین، اهل کتاب و مشرکین تقسیم می کند. از این تقسیم معلوم می شود که قرآن ملت مجوس یا مغان زرتشتی را اهل کتاب دانسته و آن طایفه را با یهود و نصاری که از امم خداپرست و دارای شرایع آسمانی هستند در یک ردیف آورده و کلمه مجوس را با واو وصل به ایشان می کند و بوسیله ی حرف موصول دوم که الذین باشد آنان را از مشرکان جدا می سازد.
در تایید این برداشت از این آیه ی قرآن، احادیثی از پیغمبر اکرم (ص) و حضرت علی بن ابیطالب (ع) رسیده است، که از جمله آنها حدیث پیغمبراکرم (ص) است که فرمود که با ایشان همانطور که با اهل کتاب رفتار می شود، رفتار نمائید.
مشهورتر بین محققان مسلمان این است که مجوسیان همان زرتشتیان هستند و اعراب، ایرانیان قبل از اسلام را که اغلب زرتشتی بوده اند مجوس می خواندند.
روایاتی که از پیامبر اعظم (ص) و ائمه معصومین (ع) دراین باره به ما رسیده است دو دسته است، دسته اول روایاتی است که بطور کلی درباره مجوس سخن گفته و حکم آنان را بیان داشته است به گونه ای که از این روایات قرینه ای دال بر تفاوت بین مجوسیان و زرتشتیان یافت نمی شود.
اما دسته دوم روایاتی است که نشان دهنده تفاوت دین مجوس با دین زرتشت است. مثلاً در یکی از روایات، امام صادق (ع) پیامبر مجوسیان را جاماست می نامد یا در روایت دیگر امام حسین (ع) مجوس را پرستدگان و عبادت کنندگان شمس و قمر معرفی می فرماید، کما اینکه در حدیث سوم امام صادق (ع) به گونه ای پاسخ سؤال کننده را می دهد که تقریباً پیامبر زرتشتیان را از پیامبر مجوسیان جدا می سازد.
خلاصه اینکه از نظر فقهای شیعه مجوسیان که همان زرتشتیان می باشند در حکم اهل کتاب به شمار آمده و حکومت اسلامی آنان را به عنوان یک اقلیت به رسمیت می شناسد.
بنیان گزار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی(ره) در تحریر الوسیله در مورد غیر مسلمانانی که می شود از آنان جزیه گرفت و با آنان قرارداد ذمه منعقد نمود، می فرماید، جزیه از یهود و نصاری که اهل کتابند و از مجوسیان که شبهه کتابی بودنشان است، گرفته می شود، بدون این که تفاوتی بین مذاهب مختلف آنان همچون کاتولیک و پروتستان و غیر آن دو قائل شویم، اگر چه آنان در فروع و برخی از اصول بعد از این که جزو یکی از این فرقه ها قرار گرفتند، با یکدیگر تفاوت دارند.
آن چه از این فتوی بدست می آید این است که علمای معاصر همانند اکثر فقهای متقدم، یهودیان و مسیحیان را اهل کتاب دانسته و در صورتی که با حکومت اسلامی قرارداد ذمه منعقد نمایند، جان و مال و ناموس و اموالشان محترم بوده و حکومت اسلامی موظف به حمایت از آن ها است. زرتشتیان نیز در حکم اهل کتابند و صابئین نیز در صورتی که جزو یهودیان یا مسیحیان محسوب گردند، محترم بوده و در شمار اهل کتاب خواهند بود.
رسا - حکومت های اسلامی در برابر اقلیت های مذهبی باید چه اصولی را رعایت کنند؟
صرف نظر از برخوردهای تندی که برخی از حاکمان اسلامی که حکومتشان نیز مشروع نبوده است، با برخی غیر مسلمانان ساکن کشورهای اسلامی نموده اند و جدا از رفتارهائی که نتیجه عملکرد غلط و گاه خیانت ها و عهد شکنی های غیر مسلمانان تبعه کشورهای اسلامی بوده است، مبنای اسلام خوش رفتاری با اقلیت ها و احترام به حقوق و آزادی های فرهنگی، مذهبی، قضائی، سیاسی و اقتصادی واجتماعی آنان است.
رسا - در منابع اسلامی، اصل فقهی و حقوقی در مواجه با غیر مسلمانانی که به صورت اقلیت در کشور اسلامی در حال فعالیت هستند، چیست؟
یکی از اصول مهم رفتاری در اسلام، اصل همزیستی مسالمت آمیز است به این بیان که اسلام در روابط با غیر مسلمانان، اصل همزیستی مسالمت آمیز را به عنوان نخستین و مهمترین اصل حاکم، برای پیروان خود عرضه کرده است.
اکنون این اصل در حقوق بین الملل معاصر نیز از اصول بنیادین به شمار می رود و اندیشمندان فراوانی درباره اهمیت و کیفیت آن داد سخن گفته اند. منظور از اصل، یک قاعده بنیادین حقوقی است که در سطح بسیار گسترده ای میدان عمل دارد و یا یک هنجار اصیل و عام که دولت باید در سیاست خارجی خود نخست و پیش از هر چیز آن را مبنای عملکرد خود قرار دهد.
در نظام حقوقی اسلام، اصول کلی در معنایی گسترده تر، همان قواعد عمومی و جاویدان حقوقی اند که با گذشت زمان و در هیچ شرایطی از اعتبار نمی افتند، مانند الضرورات تبیح المحرمات.
اینکه اصل در روابط اسلامی با غیر مسلمانان چیست مورد اختلاف اندیشمندان قرار گرفته است.
خدّوری بر این باور است که روابط عادی میان مسلمانان و غیر مسلمانان هرگز مبتنی بر صلح نبوده است. وی حالت یک جنگ دائمی را میان اسلام و دیگران حکم فرمایان جاری دانسته است.
اما بوآزار اذعان می کند که بنا به تحقیق عده ای از محققان، در اسلام صلح و همزیستی مبنای گسترش روابط مسلمانان با غیر مسلمانان قرار گرفته است.
حال اگر ما نیز با تأیید نظر دوم در این مسأله اتخاذ موضع کنیم شاید بتوانیم پیدایش نظر اول را معلول امری بدانیم که در کتاب اسلام و حقوق ملل بازگو شده است، و آن این که فقها اساساً چنین سؤالی را در مباحث حقوقی خود عنوان نکرده اند.
از این گذشته، اهمیت فوق العاده ای که به مسأله جهاد داده شده، و جهاد نیز در ذهن بسیاری به مفهوم (جنگ تعرّضی) نقش بسته است، عده ای را به این نتیجه گیری غلط رسانیده که بپندارند مبنای حقوق بین الملل در اسلام، همان جنگ و ستیز همیشگی با کفار است. بنابراین چنین ره گم کردگی، دیگر شگفت نیست اگر پاره ای از نویسندگان حتی اسلام را دین شمشیر هم معرفی کنند.
مُنتسکیو، متفکر بزرگ فرانسوی، بر اثر مطالعات و دید محدود خود درباره اسلام چنین می نویسد: وقتی به نتایج اخلاقی مذهب مسیح و اسلام برمی خورید، بدون تردید این فکر به خاطر می رسد که باید مذهب مسیح را قبول کرد، زیرا مذهب مسیح اخلاق را تعدیل و برعکس مذهب اسلام، باعث تشدید اخلاق می شود. دیانت اسلام که به زور شمشیر بر مردم تحمیل شده، چون اساس آن متکی بر جبر و زور بوده، باعث سختی و شدت شده است و اخلاق و روحیات مردم را تند می کند.
در وارد آوردن چنین اتهامی بر اسلام، منتسکیو یگانه مدعی متفکران غرب نیست، بلکه بسیاری از خاورشناسان و اسلام شناسان نیز با همین طرز تفکر، روح مسالمت جوی اسلام را تخطئه کرده اند، ولی ما با مراجعه به تاریخ، در گوشه ای از مباحث گذشته خود این نکته را روشن کردیم که روحیه تعرض طلبی و ستیزه جوئی، آن هم تا سرحدّ غیر انسانی و ددمنشانه اش، از آنِ مسیحیان بود و نه مسلمانان.
یکی دیگر از دانشمندان اسلامی که صلح را مبنای روابط طبیعی اسلام و دیگر ملل دانسته، محمود شلتوت، بزرگ فقیه مصری است.
وی در فصل روابط بین المللی در اسلام با بیانی ساده، به ذکر برخی مبانی اسلامی پرداخته است و با تکیه بر وحدت بشری و برابری همه انسانها در وظایف و حقوق، می نویسد: اسلام از همین رو سیاست صلح جویانه ای به مسلمانان توصیه کرده تا هم بر روابط خودشان با یکدیگر حاکم باشد، و هم بر روابطشان با دیگر ملتها. بدین لحاظ صلح به عنوان حالت اصلی رابطه میان انسانها، زمینه همکاری و آشنائی شان را فراهم می آورد، و سبب اشاعه نیکی میان همگان می شود. از این رو، اسلام تنها چیزی که از غیر مسلمانان خواسته این است که مزاحمت خود را از حریم دعوت و نیز پیروان این آئین به دور نگه دارند. اما این که خودشان هم با زور و اکراه مسلمان بشوند، هرگز! افأنت تکره الناس حتی یکونوا مؤمنین.
شلتوت می افزاید: اسلام هرگز این حالت طبیعی و اصیل را رها نمی کند، مگر در صورتی که دستی به خصومت به سویش دراز شود و کارشکنی ها و مشکلات سر راهش را بگیرند، و عده ای بکوشند تا با خشونت و زور، مردم را از گرایش به آن بپراکنند، تنها در چنین صورتی است که اسلام از پیروان خود می طلبد که تجاوز را با تجاوز پاسخ گویند، تازه آن هم به این انگیزه که بار دیگر جوّ مسالمت آمیزی پدید آید، و عدالت همچنان استوار و پابرجا باقی بماند. از این رو اسلام هم جنگ تجاوز گرانه که انگیزه زورگوئی و فشار آوردن بر بندگان خدا دارد را تحریم کرده و هم تجاوز در جنگ را.
اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علی نصرهم لقدیر. الذین اخرجوا من دیارهم بغیر حقّ اِلاّ اَن یقولوا ربّنا الله.
«رخصت جنگ به مؤمنان که دیگران با آنها کارزار می کنند داده شده زیرا آنها از دشمن ستم کشیدند و خدا بر یاری آنها قادر است. آن مؤمنانی که به ظلم کفار از خانه هاشان آواره شده و جز آنکه می گفتند پروردگار ما خدای یکتاست، جرمی نداشتند.
و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم و لاتعتدوا ان الله لا یحب المعتدین ».
« در راه خدا با آنان که به جنگ و دشمنی شما برخیزند جهاد کنید ولی ستمکار نباشید که خدا ستمگر را دوست ندارد.»
بنابراین، می توان اصل همزیستی مسالمت آمیز را نخستین اصل حقوقی در روابط بین المللی اسلامی تلقی کرد، چرا که مقتضای فطرت انسان در مناسبات و روابط خود با همنوعانش، حالت همزیستی و مسالمت است. اما جنگ و ستیز یک عارضه است که از انحراف های روانی و خارج شدن از مسیر عواطف اصیل بشری، بر می خیزد.
گر چه ظاهراً فقها این سؤال را در تحقیقات خود طرح نکرده اند که آیا در زمینه روابط بین الملل همزیستی اساس و پایه است و جنگ، عارضه یعنی مختصّ حالات اضطراری یا برعکس؟ ولی با برون جستن از انحصار مدارک مربوط به جهاد و حتی با بازنگری و عمیق تر نگریستن به همین مدارک می توان اثبات اصل همزیستی را از سایر مدارک و منابع فقهی بدست آورد.