به گزارش
سرویس اندیشه دینی پایگاه 598، متن زیر چکیده ای مفصل از سخنرانی آیت الله ميرباقري، در سومین شب عزاداري حسيني در دهه اول محرم الحرام 1393 است که به تاریخ 5 آبان ماه در مدرسه فيضه قم برگزار شده است. ایشان در جلسه با اشاره به روايتي از امام صادق عليه السلام به تبيين يكي ديگر از صفات اصحاب سيد الشهدا عليه السلام پرداختند. حجت الاسلام و المسلمين ميرباقري، اصحاب امام حسين عليه السلام را چنان كه در زيارات آمده است به «احباء الله» توصيف نمودند. ايشان مقام محبت را مختص كساني دانستند كه امام را شناخته اند، به او گوش جان سپرده اند و با سير در جاذبه او و در پرتو حب الهي به حقيقت توحيد، علم و حكمت رسيده اند و به دليل همين سرسپردگي و محبت، از مسير توحيد منحرف نمي شوند.
در جلسات گذشته نکاتی در باب خصوصیات اصحاب سیدالشهداء علیه السلام بيان شد. یکی ديگر از صفاتی که در زیارات، برای ایشان نقل شده است: «احباء الله» است. اصحاب حضرت راه «محبت» را طی کرده و به لوازمش ملتزم بوده اند.
گرفتن از دست امام صفت اولوالالباب و شیعیاندر تفسیر برهان، مرحوم محدث بحرانی در ذیل آیات مبارکات سوره «صاد» روایتی از امام صادق علیه السلام نقل کرده اند که چگونگی و آثار سلوک با محبت را توضیح می دهد. در آنجا یونس بن ظبیان نقل می کند که: «دخلت على الصادق جعفر بن محمد (عليه السلام)، فقلت: يا ابن رسول الله، إني دخلت على مالك و أصحابه، فسمعت بعضهم يقول: إن لله وجها كالوجوه، و بعضهم يقول: له يدان، و احتجّوا في ذلك بقوله تعالى: «يا إِبْليسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ»، و بعضهم يقول: هو كالشاب من أبناء ثلاثين سنة، فما عندك في هذا، يا ابن رسول الله؟!» راوی به حضرت عرض کرد که یا ابن رسول الله مخالفین شما چنین اعتقاداتی در مورد خدای متعال دارند و گمان می کنند که خدای متعال مانند انسانها دست و وجه دارد و بعضی از آنها می گویند که خدای متعال در صورت جوانی سی ساله است.
«قال: و كان متكئا، فاستوى جالسا، و قال: اللهم عفوك عفوك» یعنی راوی می گوید حضرت جدی نشستند؛ گویی بخواهند حرف مهمی بزنند و فرمودند: «اللهم عفوك عفوك». در ادامه حضرت معنی صحیح آیاتی که آنها در فهمش به خطا رفته بودند را بیان می فرمایند که عباراتی لطیف و توحیدی است: «يا يونس من زعم أن لله وجها كالوجوه فقد أشرك، و من زعم أن لله جوارحا كجوارح المخلوقين فهو كافر بالله، فلا تقبلوا شهادته، و لا تأكلوا ذبيحته، تعالى الله عما يصفه المشبهون بصفة المخلوقين، فوجه الله أنبياؤه و أولياؤه، و قوله تعالى: خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ فاليد القدرة، كقوله تعالى: وَ أَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ فمن زعم أن الله في شيء، أو على شيء، أو تحول من شيء إلى شيء، أو يخلو من شيء، أو يشغل به شيء، فقد وصفه بصفة المخلوقين، و الله خالق كل شيء، لا يقاس بالمقياس، و لا يشبه بالناس، و لا يخلو منه مكان، و لا يشغل به مكان، قريب في بعده، بعيد في قربه، ذلك الله ربنا لا إله غيره، فمن أراد الله و أحبه بهذه الصفة، فهو من الموحدين، و من أحبه بغير هذه الصفة فالله منه بريء، و نحن منه برآء»
بعد از اين بيان توحيدي، امام صادق عليه السلام به توصیف نحوه سلوک اولی الالباب مي پردازند. «اولی الالباب» در روايات به شیعیان تفسیر شده است. در ذیل آیه «قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْباب» (زمر/9) از امام صادق علیه السلام در اصول کافی روایت شده است كه فرمودند: «قَالَ نَحْنُ الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ عَدُوُّنَا الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ وَ شِيعَتُنَا أُولُوا الْأَلْبابِ» یعنی فقط شيعيانند که می فهمند که فرق «امام» با «دشمن و مخالفین امام» چیست؟ دیگران به خطا رفتند، چون دست شیاطين خالی نیست که هر کس بتواند فرق امام و دشمن امام را بفهمد، بلکه او هم جنودی دارد. در مقابلِ «علم» که از جنود امام است، در دستگاه دشمنان امام، «جهل» وجود دارد و با آن جهلشان در عالم کار می کنند و به مقاصدشان هم می رسند. این مؤمن است که در روایت در کتاب خصال فرموده اند: «عِلْمُهُ نُورٌ وَ كَلَامُهُ نُور» چون علمش را از امام اخذ کرده است اما غیر مؤمن از ابليس تعلم کرده و «جهل و شیطنت» آموخته است. شیطان نيز با همین جهل، عالم را به آتش می کشد لذا دانسته شیطان و شاگردانش، محترم نیست، بلكه همه جهل است. بالاخره آنها هم اطلاعات و قدرت تصرف دارند چنان كه در شب قدر، به اندازه ملائکه ای که بر امام نازل می شوند بر ابلیس هم شیاطین نازل می شوند؛ چنان که امر بر او مشتبه می شود و گمان می کند همه کاره عالم است تا آن که با امام مواجه شود. حال با اینکه در دستگاه ابلیس هم جنودی است، ولی «اولی الالباب» فقط از امام اخذ كرده و در محضر ايشان شاگردی می کنند.
سلوك خاص اولي الالباب در وادي محبت تا وصول به خزائن «علم، حكمت و صدق» اماماولی الالباب، (یعنی شیعیان خالص اهل بیت علیهم السلام) سلوکی دارند که امام صادق عليه السلام (در ذیل حدیثي كه بيان شد) آن سلوک را شرح می دهند: «إن أولى الألباب الذين عملوا بالفكرة حتى ورثوا منه حب الله فإن حب الله إذا ورثه القلب استضاء به، و أسرع إليه اللطف» یعنی اولي الالباب بعد از اینکه به حب الله رسیدند، این محبت قلبشان را روشن می کند و - چنان كه اين حديث را معنا كرده اند- خدای متعال با مدارا ايشان را به محبوب و مقصودشان می رساند.
و ادامه می دهند که: «فإذا نزل منزلة اللطف صار من أهل الفوائد، فإذا صار من أهل الفوائد تكلم بالحكمة فإذا تكلم بالحكمة صار صاحب فطنة، فإذا نزل منزلة الفطنة، عمل بها في القدرة، فإذا عمل بها في القدرة، عمل في الأطباق السبعة» یعنی بعد از رسیدن به «حکمت»، به «فطنت» می رسند و در پرتو اين فطانت، با قدرت وارد وادی عمل مي شوند و عملشان در طبقات هفتگانه عالم جاری می شود.
«فإذا بلغ هذه المنزلة، صار يتقلب في لطف و حكمة و بيان. فإذا بلغ هذه المنزلة، جعل شهوته و محبته في خالقه» که برای فهم جایگاه حکمت و بیان باید به آیه شریفه «علمه البیان» بخوبی پرداخت. و ادامه می دهند که آنها همه شهوات و محبتشان در خدای متعال منحصر می شود.
بعد از این مرحله، وارد بالاترین مقامات و منزلت کُبرا شده و به مشاهده قلبي رب نائل مي شوند: «فإذا فعل ذلك نزل المنزلة الكبرى، فعاين ربه في قلبه» که مقصود از رؤيت، رؤیت در قلب است نه با چشم سر، چنان كه امیر المومنین علیه السلام از ایشان در کافی نقل شده است که می فرمایند: «مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ قَالَ وَ كَيْفَ رَأَيْتَهُ قَالَ وَيْلَكَ لَا تُدْرِكُهُ الْعُيُونُ فِي مُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَان» یعنی حقائق ایمان و «ایمان» چیزی جز حب امیر المومنین علیه السلام نیست که ایشان حقیقت ایمان است و ایمان ما چیزی جز «حب ایمان» نیست.
بعد از این معاینه رب، به حکمت، علم و صدق می رسند، اما نه از راهی که حکماء و علماء و صدیقون به آن رسیده اند: «و ورث الحكمة بغير ما ورثته الحكماء، و ورث العلم بغير ما ورثته العلماء، و ورث الصدق بغير ما ورثه الصديقون.» بلکه از ائمه علیهم السلام که خزان علم الله هستند این علم را به میراث می برند.
جستجوي «توحيد، علم و حكمت» از غير امام، سر منشأ همه انحرافات در معرفت الله امام صادق عليه السلام در ادامه اين روايت، سیره رایج حکماء و علماء و صدیقون را توضیح می فرمایند «إن الحكماء ورثوا الحكمة بالصمت، و إن العلماء ورثوا العلم بالطلب، و إن الصديقين ورثوا الصدق بالخشوع و طول العبادة، فمن أخذه بهذه السيرة إما أن يسفل، و إما أن يرفع، و أكثرهم الذي يسفل و لا يرفع إذا لم يرع حق الله، و لم يعمل بما أمر به، فهذه صفة من لم يعرف الله حق معرفته، و لم يحبه حق محبته، فلا يغرنك صلاتهم و صيامهم و رواياتهم و علومهم، فإنهم حمر مستنفرة» لذا کسانی که از این وادی ها رفتند اکثرا مبتلایند. لذا به «تجسم» و «تعطیل معرفت الله» و ... (که در صدر حدیث نمونه ای از آن بیان شد) معتقد شدند. یعنی در وادی های صدق، حکمت و علم که وادی های صعب العبوری است سقوط کرده اند. لذا نباید نماز، روزه ، نقل روایات و ساير ويژگي آنها انسان را فريب بدهد.
انحرافات در معرفة الله ناشی از حرکت نکردن در مسیر اولوا الالباب است. اما شیعیان می دانند که برای رسیدن به توحید، محبت، حکمت، علم و صدق باید فقط دنبال امام حرکت کنند و از دیگران فاصله بگیرند.
فقط یک عده هستند که فرق امام و «الذین لا یعلمون» را می فهمند؛ ما بقی خیال می کنند دیگرانی هم هستند که پر جاذبه حرف می زنند تا جایی که بعضی از آنها حتی به گزاف گفته اند که دیگرانی هم هستند که از ائمه و انبیاء علیهم السلام دلنشین تر حرف می زنند. اما ادعاي اين امور از غیر ائمه به تعبیر قرآن «زخرف القول» و «غرور» است: «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحي بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورا»(انعام/112)
حضرت در ادامه روايت مي فرمايند: «يا يونس، إذا أردت العلم الصحيح فعندنا أهل البيت، فإنا ورثناه، و أوتينا شرح الحكمة، و فصل الخطاب» یعنی همه حکت و علم و فصل الخطاب نزد ماست و غیر امام، كسي چیزی در دست ندارد.
یونس می گوید: «قلت: يا ابن رسول الله، و كل من كان من أهل البيت، ورث كما ورثتم من علي و فاطمة (عليهما السلام)؟ فقال: ما ورثه إلا الأئمة الإثنا عشر» یعنی اهل بیت فقط این حقیقت را به ارث می برند. دیگران شايد آدم را به بعضی جاها برسانند ولی فقط امام است که به مقصد می رساند. اگر کسی به غیر امام سر سپرد، سر از جای دیگري غير از مقصد در می آورد و محبتش پذيرفته نمي شود. چون محبوب آنها، خدای حقیقی نیست حتی اگر خدای لطیفی برای خودشان درست کرده باشند.
اگر اصحاب حضرت همه از احبائند و در وادی محبت سیر کرده و به مقام عالی این وادی رسیدند، به برکت امام و همراهی و محبت حضرت بوده است تا جایی که همه هستی شان را در میسر محبت دادند، و لو برایشان خوش نامی دنیایی نداشت. اما چون کنار امام بودند توانستند حتی این بدنامی را تحمل کنند. چون تحت ولایت معلم توحید و گشاینده وادی محبت سیر کردند و حاصل این سیرشان میراث «محبت» بوده است که همان «محبت خدای متعال» است. که در زیارت کامعه کبیره فرمودند: «وَ مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّه»