کد خبر: ۲۶۳۱۴۶
زمان انتشار: ۰۱:۰۷     ۳۰ مهر ۱۳۹۳
امام خمینی می فرمودند: من به شما (مهدوی کنی) اردات داشته ام و دارم و خواهم داشت.
فرازهایی از برخی خاطرات و اظهار نظرها درباره آیت الله مهدوی کنی را در ذیل می خوانید:

امام خمینی : من به شما (مهدوی کنی) اردات داشته ام و دارم و خواهم داشت»

البته حضرت امام تعبیری درباره ی آیت الله مهدوی داشتند که در مورد هیچ کس سابقه ندارد چنین چیزی گفته باشند؛ ایشان فرمودند: « من به شما (مهدوی کنی) اردات داشته ام و دارم و خواهم داشت» این خواهم داشت چک سفیدی درباره ی آیت الله مهدوی بود و نشانه علاقه وافر امام نسبت به آقای مهدوی بود.

همسفری دو یار قدیمی

من خودم را برای رسیدن به خدمت  امام در قم موظف می دانستم. در آن موقع گاراژی در میدان مولوی بود به نام گاراژ« ترانسپورت». معمولا تماس می گرفتم تا ببینم اتو بوس جا دارد یا نه. یک روز وقتی رفتم سوار بشوم، مدیر گاراژ با همان لهجه شیرین قمی به من گفت: « یک نفر در صندلی عقب جا داریم، اگر پهلوی این شیخ می شینی، همین صندلی دوم بشین، کسی نمی شینه پهلوش» من نگاه کردم دیدم آقای مهدوی کنی هستند. گفتم :« افتخار می کنم» رفتم خدمت شان و سلام کردم از آنجا که خداوند روزی فراهم کرده بودند که من شناخت بسیار دقیقی از امام پیدا کنم، از تهران تا قم که در آن زمان با اتوبوس نزدیک دو ساعت راه بود، از حضرت آیت الله مهدوی کنی درباره امام توشه گرفتم. ایشان هم دریغ نکردند و از طلبگی و دوران تدریس و تحقیق و دورانی که امام از فقهای بنام شدند، صحبت کردند و من در این فرصت نزدیک به دو ساعت از خداوند روزی دریافت کردم و اطلاعاتی به دست آوردم که تا آن روز آن اطلاعات را از حضرت امام نداشتم. اطلاعاتی که بعدها خیلی به دردم خورد

خاطرات حبیب الله عسگر اولادی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی ،ص68

تبعید به بوکان

یکی‌ دیگر از ماجراهای‌ سخنرانی‌های‌ من‌، مربوط‌ به‌ سخنرانی‌ در مسجد جلیلی‌ تهران‌ می‌شود. (فکر می‌کنم‌ این‌ برنامه‌ در سال‌ 1354 بود.) در مسجد جلیلی‌، نماز جماعت‌ به‌ امامت‌ آیت‌الله مهدوی‌ کنی‌ برگزار می‌شد. پس‌ از اقامه‌ی‌ نماز ظهر و عصر، آقای‌ طاهری‌ خرم‌آبادی‌ سخنرانی‌ می‌کرد و بعد از وی‌ من‌ منبر می‌رفتم‌. شب‌ها هم‌ آقای‌ سجادی‌نژاد که‌ ظاهراً آن‌ ایام‌ از لبنان‌ آمده‌ بود، سخنرانی‌ می‌کرد.   پس‌ از چند جلسه‌ سخنرانی‌، یک‌ روز آقای‌ مهدوی‌ به‌ من‌ گفت‌: با این‌ سخنرانی‌ها که‌ هر روز هم‌ تندتر می‌شود، هم‌ خودت‌ گیر می‌افتی‌ و هم‌ ما را گرفتار می‌کنی‌! البته‌ این‌ جملات‌ را در قالب‌ شوخی‌ مطرح‌ می‌کردند. بعد از روز 21 ماه‌ رمضان‌ که‌ آن‌ روز، جمعیت‌ فوِالعاده‌ بود و لحن‌ سخنرانی‌ من‌ هم‌ نسبتاً تند بود، فردای‌ آن‌ روز موقع‌ ظهر که‌ با ماشین‌ پیکان‌ خودم‌   عازم‌ مسجد بودم‌، وقتی‌ از میدان‌ امام‌ حسین‌ به‌ طرف‌ میدان‌ فردوسی‌ رد شدم‌، یکی‌ از مسجدی‌ها را دیدم‌ که‌ با نگرانی‌ دست‌ تکان‌ می‌دهد و من‌ را صدا می‌زند. ماشین‌ را فوراً به‌ حاشیه‌ی‌ خیابان‌ هدایت‌ کردم‌، جلو دوید و گفت‌: حاج‌ آقا زود دور بزن‌ و برو! زیرا مأموران‌ زیادی‌ جلوی‌ مسجد آمده‌اند و منتظر شما هستند. ضمناً آقای‌ مهدوی‌کنی‌ را هم‌ دستگیر کرده‌اند. من‌ دور زدم‌ و بعد یکی‌ از دوستان‌ را برای‌ کسب‌ خبر به‌ مسجد فرستادم‌. او خبر آورد که‌ تعداد زیادی‌ از مأمورین‌ برای‌ دستگیری‌ اطراف‌ مسجد ایستاده‌اند و منتظر شما هستند. من‌ دیگر به‌ خانه‌ نرفتم‌ و به‌ منزل‌ یکی‌ از اقوام‌ رفتم‌ و از آنجا صاحبخانه‌ (با زبان‌ سُرخه‌ای‌) به‌ خانمم‌ تلفنی‌ گفت‌ که‌ نگران‌ و منتظر من‌ نباشد. در این‌ ماجرا آیت‌الله مهدوی‌کنی‌ بعد از دستگیری‌ به‌ شهرستان‌ بوکان‌ تبعید شد.

خاطرات دکتر حسن روحانی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی ص402

من به شما (مهدوی کنی) اردات داشته ام و دارم و خواهم داشت

روزی من و آیت الله مهدوی به محضر امام شرفیاب شدیم. البته بنده برای آیت الله مهدوی احترام ویژه ای قایل  بوده ونیزهستم. ابتدا  خدمت امام عرض کردم، من مسئول امنیت کشورم و کمیته نیز باید تحت امرم باشد و با وجود جناب آیت الله مهدوی که در کمیته هستند، تحقق این مسئله مشکل است؛ حالا حضرت عالی قضاوت بفرمایید، بنده کمیته را رها کنم و آیت الله مهدوی مسئولیت آن را داشته باشند و یا خیر. خلاصه امام هم بدون رودربایستی گفتند چون امنیت کشور به عهده ی وزیر کشور است، کمیته هم باید زیر نظر او باشد.
البته حضرت امام تعبیری درباره ی آیت الله مهدوی داشتند که در مورد هیچ کس سابقه ندارد چنین چیزی گفته باشند؛ ایشان فرمودند: « من به شما (مهدوی کنی) اردات داشته ام و دارم و خواهم داشت» این خواهم داشت چک سفیدی درباره ی آیت الله مهدوی بود و نشانه علاقه وافر امام نسبت به آقای مهدوی بود.

خاطرات ناطق نوری ، انتشارت مرکز اسناد انقلاب اسلامی،ج2، ص 30

بی احترامی به آیت الله

زمانی که آیت الله مهدوی کنی، وزیر کشور بودند، به مشهد آمدند و گفتند می خواهند آقای قمی را ببینند. گفتم : « صلاح نمی دانم که شما به منزل وی بروید. چرا که ممکن است ایشان پرخاش کنند». گفتند: « نه، به  هر حال آقای قمی یک فرد انقلابی و زندان رفته مطرح هستند و من باید به ملاقات ایشان بروم». بالاخره چون آقای مهدوی کنی وزیر کشور بودند، من تسلیم فرموده ی ایشان شدم. با اینکه یقین داشتم، رفتن ایشان کار درستی نیست، ولی تصمیمی بود که ایشان گرفته بود. به آقای قمی اطلاع دادیم که آیت الله مهدوی کنی، می خواهند به دیدن شما بیایند. ایشان هم اجازه دادند و ما به منزل ایشان رفتیم. آیت الله مهدوی کنی یک روحانی جلیل القدر و مبارز انقلابی، با سابقه ی زیاد بودند و سال های زیادی از عمرشان را در زندان و تبعید به سر برده بودند. بعد از رفتن به منزل قمی، مشخص شد که اطرافیان به ایشان گفته بودند که  در نحوه ی برخورد با آیت الله مهدوی کنی نباید تواضع کنند.

خاطرات دکتر حسن غفوری فرد، انتشارت مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 224


منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها