به گزارش پایگاه 598 به نقل از تریبون، آیت الله شیخ محمدرضا مهدوی کنی در حالی در سن ۸۳ سالگی دار فانی را وداع گفت میتواند بهترین الگو برای انقلابیگری با مشی انصاف و اعتدال باشد؛ عنصری که امروز بیش از هر زمانی مورد نیاز نظام اسلامی است.
آیت الله محمدرضا مهدوی کنی به سال ۱۳۱۰ شمسی در منطقه کن از توابع آن زمان تهران که هماینک به این کلانشهر متصل شده است متولد شد. پدر وی کشاورز و گاهی اهل تجارت و مادرش از متدینان قریه کن بود.
مرحوم آیت الله مهدوی کنی از پدر و مادر خود به نیکی یاد میکرد و معتقد بود اگرچه آنها عالم نبودند ولی تربیت دینی پدر و مادر وی عامل اصلی ورودش به عالم طلبگی بوده است.
مهدوی کنی از دوران کودکی خود، علاوه بر واقعه کشف حجاب، ماجرای اشغال تهران توسط ارتش متفقین را به یاد داشت. ورود سربازان روس و لهستانی به منطقه کن و برخورد ذلتبار آنان با مردم، از خاطراتی است که در ذهن بسیاری از بزرگان دینی و انقلابی مانده است و آنان را همیشه آزار میدهد.
ورود به عالم طلبگی
محمدرضا به تشویق پدرش وارد مدرسه سپهسالار تهران شد. ولی بعد از مدت کوتاهی به سال ۱۳۲۴ شمسی و در ۱۴ سالگی به مدرسه لرزاده تهران رفت. در این مدرسه استاد مهذب و وارستهای حضور داشت که آیت الله مهدوی کنی تربیت دینی و اخلاقی خود را مدیون اوست؛ استادی که پس از ۶۰ سال همچنان تصویرش در اتاق شیخ محمدرضا وجود دارد. «حاج شیخ علی اکبر برهان» از شخصیتهای وارسته اخلاقی آن زمان بود که از حوزه نجف به قصد تربیت شاگردان دینی به ایران بازگشته بود.
دقت و حساسیت بالای شیخ علی اکبر برهان در تربیت طلاب باعث شده بود شاگردان او بعد اخلاقی زندگی خود را تقویت کنند. وی در ابتدای ورود شیخ محمدرضا کنی به او گفته بود: «اگر پسرت را برای خدا وقف کردهای او را اینجا بگذار و برو و اگر برای دنیا آوردهای بردار و برو».
آیت الله مهدوی کنی در ۱۴ سالگی، زمانی که هنوز نوجوانی بیش نبود با لباس عاریهای از استاد خود معمم شد. البته بعدها توانست پارچهای تهیه کند و نزد شیخ رجبعلی خیاط رفت تا برای او قبا بدوزد. شیخ رجبعلی خیاط به شیخ محمدرضا جوان گفت تلنگری زد که: «میخواهی چه کاره بشوی؟ طلبه بشوی یا آدم؟»
این سؤال اگرچه در ابتدا برای طلبه جوان سنگین بود ولی تأثیر خود را گذاشت. شیخ محمدرضا مهدوی کنی تهذیب اخلاق را مقدم بر درس شمرد و از همین رو تا پایان عمر نماد اخلاق در عرصههای مختلف اجتماعی و سیاسی شد.
هجرت به قم و ورود به عرصه تفقه
آیت الله مهدوی کنی در سال ۱۳۲۷ شمسی و در ۱۷ سالگی به قم عزیمت کرد. ابتدا در مدرسه فیضیه و سپس در حجتیه اقامت گزید. شیخ محمدرضا دروس سطح را از محضر حضرات آیات مشکینی، مجاهدی و سلطانی طباطبائی فراگرفت. فلسفه را از مرحوم علامه طباطبائی و اسفار را از حضرت آیت الله سیدابوالحسن قزوینی آموخت.
وی حدود سال ۱۳۳۰ در درس خارج حضرت آیت الله العظمی بروجردی و امام راحل حضور یافت. به اعتقاد شیخ محمدرضا از بین دروس خارج آن زمان، تنها درس خارج آیت الله بروجردی و امام خمینی شاگردپرور بود و اونیز همراه با دیگر طلاب مستعد و درسخوان حوزه در این دو درس شرکت میکرد. این کسب علم معنوی تا زمان رحلت آیت الله بروجردی و تبعید امام راحل ادامه داشت. شیخ محمدرضا نزدیک به ۱۲ سال به صورت منظم و دقیق در درس خارج امام راحل شرکت کرد و دروس ایشان را تقریر نمود.
وی از همان آغاز تحصیل در تهران به روش و توصیه حاج شیخ علی اکبر برهان، تدریس درسهای فراگرفته را هم آغاز کرد. هر درسی که میخواند همان را بلافاصله به تعدادی از طلاب درس میداد. اما آیت الله مهدوی کنی به خاطر ویژگیهای خاص اخلاقی خود شاگردانش را به یاد ندارد و تنها از آیت الله سیدمصطفی محقق داماد نام میبرد.
وی در همین ایام بود که به مرحله اجتهاد رسید. او درخاطرات خود میگوید: «پس از چندسال که از محضر امام و درس آیت الله بروجردی بهره بردم احساس کردم دیگر نیازی به تقلید ندارم و دیگر تقلید نکردم. البته در بعضی مسائل احتیاط میکردم»
بازگشت به تهران و آغاز خدمات دینی و اجتماعی
پس از رحلت آیت الله العظمی بروجردی بود که آیت الله مهدوی کنی به اصرار پدرش به تهران عزیمت کرد. از همان روزهای نخست در مسجد جلیلی که امام جماعت نداشت حضور یافت و امام جماعت این مسجد شد. برنامههای متنوع فرهنگی برای جوانان اجرا کرد و به واسطه ارادت خاص به امام خمینی توانست تعداد زیادی از جوانان انقلابی تهران را به سوی خود جلب کند. سالهای متمادی جلسات منظم شبهای شنبهٔ شیخ محمدرضا محل تجمع بسیاری از جوانان مذهبی بود. تا جایی که مجاهدین خلق و اعضای انجمن حجتیه سعی میکردند با حضور در این جلسات، جوانان حاضر را به تشکیلات خود جذب کنند.
آیت الله محمدرضا مهدوی کنی همچون دیگر شاگردان و ارادتمندان امام راحل، روحیه انقلابی خاصی پیدا کرده بود. این روحیه علاوه بر ارادت خاص وی به استادش، دارای مبانی عقلی و اعتقادی بود. همین روش و منش وی بود که با شبکه گسترده روحانیون انقلابی همراه شد و همین همراهی و همکاری باعث نخستین بازداشت وی شد.
او در سال ۱۳۵۴ به همراه آیت الله طالقانی و لاهوتی و هاشمی رفسنجانی توسط ساواک بازداشت شد و به اتهام اقدام علیه امنیت کشور به چهار سال زندان محکوم شد. دولت در آن زمان، سیاست تبعید و متفرق کردن مبارزان را در پیش گرفته بود و بر همین اساس شیخ محمدرضا مهدوی کنی را به بوکان تبعید کرد.
اما آیت الله مهدوی کنی همچون دیگر تبعید شدگان، از این فرصت استفاده کرد و از همان روز نخست حضور در محل تبعید با مردم منطقه ارتباط برقرار نمود و به تبلیغ دین و شریعت پرداخت. منبر اقامه نماز جماعت کار اصلی او در زمان حضور در بوکان بود که در خاطرات خود از مردم این شهر چه شیعه و چه سنی به نیکی یاد میکرد.
اما به ناگاه شبانه وی را به تهران منتقل میکنند و ساواک به خاطر پروندهای جدید او را بازجویی میکند. اتهام مهدوی کنی این بار کمک مالی به گروههای مخالف شاه بود. بازجوییها شکل تندی به خود گرفته و او را به مدت دو ماه او را شکنجه میکنند. شلاق زدن و آویزان کردن از سقف، بخشی از مواردی است که وی از آنها نام میبرد.
ساواک وی را پس از دو ماه بازجویی و زندان انفرادی به زندان اوین منتقل میکند و او با آیت الله طالقانی، منتظری، هاشمی رفسنجانی، ربانی شیرازی، لاهوتی و انواری همسلول میشود. مجادله و بحث با گروههای مختلف از جمله اعضای مجاهدین خلق و کمونیستها از جمله مسائلی است که آیت الله مهدوی کنی همچون دیگر مبارزان مسلمان با آن درگیر بود. آیت الله مهدوی کنی دو سال بعد، از زندان آزاد شد.
از تأسیس جامعه روحانیت مبارز تا عضویت در شورای انقلاب
روحانیون و علمای تهران که هدف مشترکی به نام «نهضت امام خمینی» داشتند برای همفکری و همکاری، جلسات مشترکی برگزار میکردند. این جلسات که برای جلوگیری از اطلاع ساواک هر از چندی در منزل یکی از اعضا برگزار میشد، نقطه آغاز فعالیتی بود که بعدها به «جامعه روحانیت مبارز» شهرت یافت. آیت الله مهدوی کنی در اینباره میگفت: «ما در این جلسات، مسائل سیاسی و بعضی حرفهایی که قرار بود روی منبرها گفته شود را از قبل هماهنگ میکردیم. گاهی هم اطلاعیهها، تلگرافها و نامهها را برای نشر و پخش تنظیم میکردیم.»
اگرچه به پیشنهاد شهید مطهری پس از جلسات متعددی اساسنامه تشکیلات جامعه روحانیت تهیه و تصویب شد، ولی آیت الله مهدوی کنی همان ایام و حتی پس از انقلاب تأکید جدی داشت که روحانیت و جامعه روحانیت مبارز به هیچ وجه فعالیت حزبی ندارد. این موضوع زمانی جالب میشود که پس از انقلاب برخی از اعضای جامعه روحانیت، پیشنهاد میدهند که جامعه روحانیت مبارز، مجوز فعالیت حزبی دریافت کند ولی این پیشنهاد، با مخالفت شدید آیت الله مواجه میشود.
وی در اینباره میگوید: «اصولاً نباید روحانیت را حتی به عنوان یک صنف تلقی کرد. زیرا صنف تنها برای حفظ منافع و مصالح اعضای خود فعالیت میکند؛ حال آنکه روحانیت، گروهی مردمی است که تنها به صنف خود نمیاندیشد، بلکه به عنوان پدر روحانی، دلسوز همهٔ مردم است.»
سال ۱۳۵۶ و پس از شهادت حاج آقامصطفی خمینی فعالیتهای انقلابی، شدت بیشتری به خود گرفت و طبیعتاً روحانیون انقلابی تهران از جمله شهید بهشتی، شهید مطهری و آیت الله مهدوی کنی محور فعالیتهای انقلابی قرار گرفتند. این فعالیتها در زمستان سال ۱۳۵۷ به شکل شورای انقلاب درآمد. اعضای اصلی و اولیه شورای انقلاب، حضرات آیات موسوی اردبیلی، باهنر، بهشتی، مطهری، هاشمی و مهدوی کنی بودند. اگرچه حضرت آیت الله خامنهای در جلسات روزهای نخست حضور نداشت ولی پس از چند روز خود را به تهران رساند و عضو اعضای شورای انقلاب شد.
ارتباط شواری انقلاب با امام خمینی(ره) بر عهده شهید مطهری بود و ایشان توانست در روزهای پرالتهاب انقلاب، محوریت مبارزه علیه حکومت را بر عهده بگیرد. شورای انقلاب همزمان با ورود امام خمینی (ره) به ایران عهدهدار مسئولیت استقبال از امام شد و ستاد استقابل را تشکیل داد. در همین ایام بود که مهدوی کنی از جمله اعضای اصلی این گروه نیز قرار گرفت.
ریاست کمیتهها و چالش تسخیر لانه جاسوسی
یکی از چالشهای جدی روزهای نخست انقلاب، تعارض فکری دو گروه بود؛ روحانیون انقلابی و اعضای نهضت آزادی. اگرچه این دو گروه حلقه اصلی اطرافیان امام خمینی (ره) را تشکیل داده بودند ولی در بسیاری از مسائل، اختلاف نظر زیادی با یکدیگر داشتند. آیت الله مهدوی کنی معتقد بود: «من عقاید آقایان نهضت آزادی را به لیبرالیسم تعبیر نمیکنم. چون لیبرال مفهوم خاصی دارد که اصلاً با مسلمانی نمیخواند و شکی نیست که نهضتیها مسلمان بودند. ولی روحیات وخلقیات و افکار و عقایدی مخصوص به خود داشتند. برای مثال نهضتیها در ابتدا اساساً اعتقاد نداشتند که ما حکومت سلطنتی را از بین ببریم. اینها با آن رژیم مخالف بودند منتها میگفتند ما با استبداد رژیم مخالفیم نه با ساختار و شکل نظام…»
در همین ایام بود که اعضای نهضت آزادی در دولت موقت، بسیاری از پستها را به دست گرفته بودند. از سوی دیگر، نهادهای انقلابی مانند کمیتهها شکل گرفته بود و در حین انجام کارها اختلاقات زیادی به وجود میآمد. ماجرای انتخاب آیت الله مهدوی کنی به عنوان فرمانده کمیتههای انقلاب به صورت جالبی رقم خورد: «امام در آن وقت در مدرسه علوی تشریف داشتند. ما با دوستانمان در روز دهم یا یازدم اسفند نشسته بودیم… ساعت حدود یازده شب بود که ناگهان مرحوم شهید مطهری سراسیمه از اتاق دیگر وارد شدند و گفتند چه نشستهاید که امکان دارد فاجعهای رخ دهد. گفتیم چه شده؟ گفتند الان این نهضتیها و بعضی از وزرای نهضت با آقای لاهوتی در محضر امام هستند و امام حکم فرماندهی نیروهای انقلابی را برای آقای لاهوتی نوشتهاند. خود آقای لاهوتی آدم بدی نیست اما فردی عاطفی و ساده است. اینها دورش را گرفتهاند و ممکن است رگ حیاتی انقلاب را در اختیار اینها قرار دهند…همانجا بحث شد و به ناچار مسئولیت را بر دوش من نهادند. شهید مطهری به خدمت امام رفت و عرض کرد دو سه دقیقهای به این اتاق تشریف بیاورید. شهدی مطهری مسائل مربوط به آقای لاهوتی را مطرح کرد. چون امام علاقه و اعتماد خاصی به وی داشتند، فرمودند پس چه کسی کمیتهها را قبول میکند؟ پاسخ دادند آقای مهدوی قبول کردهاند. امام فرمودند اشکالی ندارد و حکم موقت سرپرستی کمیتهها را به نام بنده صادر کردند.»
یکی دیگر از وظایف کمیتههای انقلاب و شخص آیت الله مهدوی کنی محافظت از سفارتخانههای کشورهای خارجی در تهران بود. این موضوع در سالهای نخست انقلاب حساسیت خاصی داشت و بهویژه سفارت آمریکا مورد توجه بیشتری بود. دقیقاً زمانی که هیچ یک از مسئولان نظام اطلاع نداشتند، حادثه تسخیر لانه جاسوسی اتفاق افتاد؛ حادثهای که بعد از انجام آن تأیید امام خمینی را دریافت کرد.
اما آیت الله مهدوی کنی در آن زمان مخالف شدید این اقدام بود و تنها به خاطر تأیید امام خمینی بر این اقدام، سکوت اختیار کرد. او معتقد بود جمعآوری اطلاعات از سوی همه سفارتخانهها صورت میگیرد و اگر قرار است در قبال سفارت آمریکا اقدامی صورت گیرد باید ابتدا رابطه رسمی با این کشور قطع و سپس سفارتخانه تعطیل شود؛ امری که در خصوص سفارتخانه دو کشور رژیم صهیونیستی و کشور آفریقای جنوبی اتفاق افتاده بود. بهویژه آنکه تجاوز به سفارتخانه کشورها در همه جای دنیال امری قبیح و نادرست است.
همین دیدگاهها و لزوم برخورد عادلانه کمیتهها با همه مردم حتی متخلفان بود که وی در سالهای نخست انقلاب از سوی برخی چهرههای انقلابی، متهم به محافظهکاری شد؛ چهرههایی که سالها بعد، چرخش صدوهشتاد درجهای در تفکرات و رفتارهای خود نشان دادند!
عضویت در دور اول شورای نگهبان، نمایندگی مجلس خبرگان رهبری و عضویت در مجمع تشخیص مصلح نظام از دیگر مسئولیتهای وی در دهه شصت و هفتاد بود.
خدمات علمی فرهنگی، از مدرسه مروی تا دانشگاه امام صادق
سالهای پرالتهاب نخست انقلاب سپری شد. آیت الله مهدوی کنی در متن مدیریت بحرانهای مختلف قرار داشت. از شورای انقلاب گرفته تا ریاست کمیتهها و وزارت کشور. ساختار شخصیت وی ایجاب میکرد که به تربیت شاگردان بپردازد. چه آنکه پیش از انقلاب نیز نخستین مأموریت خود را تبلیغ و ارشاد دینی مردم تعیین کرده بود.
اما با پیروزی انقلاب فرصتهای بسیار متفاوتی از دوران پهلوی ایجاد شده بود و اینک آیت الله میتوانست در سطح کلان کشوری فعالیتهای علمی و فرهنگی خود را پیگیری کند: «ما قبل از انقلاب با دوستانی که در انقلاب بودند مانند مرحوم شهید مطهری، شهید باهنر و شهید بهشتی به فکر تأسیس یک دانشگاه اسلامی بودیم. تأسیس چنین دانشگاهی ضروری به نظر میرسید. اساسنامه آن هم قبل از انقلاب تدوین شده بود اما رژیم پهولی اجازه نمیداد دانشگاه تأسیس کنیم. ما حتی در زندان هم که بودیم اندیشه تشکیل دانشگاه را داشتیم».
پیگیری همین ایدهها بود که اوایل دهه شصت دانشگاه امام صادق راهاندازی شد. در ابتدای امر، هیئت امنائی با حضور حضرات آیات منتظری، مشکینی، امینی، امامی کاشانی، خامنهای و مهدوی کنی تشکیل شد. برخی دیگر از معتمدان بازاری هم در این هیئت حضور داشتند. مدیریت این دانشگاه در همان ابتدای امر به آیت الله مهدوی کنی محول شد و وی فعالیتهای خود را در آنجا متمرکز کرد: «در اساسنامه آن، کارهایی نظیر تأسیس رادیو و تلوزیون، اعزام مبلغ به خارج، ارتباط با دانشگاهها و مسلمانان جهان پیش بینی شده بود»
این دانشگاه توانست با جمع کردن دروس حوزوی و دانشگاهی بسیاری از نیروهای مورد نیاز نظام برای مدیریت در عرصههای مختلف فرهنگی، سیاسی و اقتصادی را تأمین کند. دانشگاهی که در هر دولت چهرههای زیادی از فارغ التحصیلان آن در ردههای مختلف وزیر و مدیران عالی به چشم میخورند.
از سوی دیگر آیت الله مهدوی کنی ۲۰ سال در حوزه حضور مستمر داشت و پای درس اساتید بزرگی نشسته بود. از نظر او بهترین دوران زندگیاش همان ایام طلبگی بود با همه شرایط سخت و دشواری معیشتیاش. او نمیتوانست از حوزه و طلاب فاصله بگیرد. به همین دلیل از سوی امام، تولیت مدرسه مروی تهران را برعهده گرفت تا هزاران نفر از طلاب تهرانی پای درس اخلاق اون تربیت شوند.
مدرسه مروی از جمله مدارس قدیمی و معظم تهران است که در دوران رضاشاه به مدرسه هنر تبدیل شد اما پس از آن احیا گردید و با انتخاب آیت الله مهدوی کنی به تولیت این مدرسه تربیت سنتی طلاب با همان روش مرحوم «حاج شیخ علی اکبر برهان» ادامه یافت.
پدری برای نیروهای انقلابی، ریشسفیدی برای گروههای سیاسی
انقلاب اسلامی در دهه هفتاد و هشتاد شمسی فرازونشیبهای مختلفی را طی کرد و در همه این افتوخیزها نگاه دقیق و منصفانه آیت الله مهدوی کنی به خوبی نشان داد که اگر چهرههای سیاسی بر اساس مبانی دینی و عقیدتی و با تهذیب نفس وارد معرکه شوند هیچ گاه آسیبی نخواهند دید. شخصیت علمی و فرهنگی آیت الله مهدوی کنی با نگاه منصفانه و اخلاقگرایانهاش در عرصه سیاست به هم آمیخته شد و باعث شد قریب به اتفاق فعالان سیاسی اصولگرا تابع دیدگاههای وی باشند. اگرچه برخی نورسیدههای سیاسی با نگاه افراطی و تند خویش سعی کردند از وی عبور کنند اما نتیجه کار به خوبی نشان داد شیخ سیاست، فراتر از رفتارهای گروهی اندک به فکر تجمیع همه نیروهای انقلابی بود.
از سوی دیگر شخصیت وزین و انقلابی آیت الله مهدوی کنی به گونهای بود که حتی رقبای سیاسی اصولگرایان و چهرههای اصلاحطلب نیز معترف به مشی منصفانه وی بودند و بزرگی و داوری او را در تنشهای سیاسی به خوبی قبول داشته و احترام خاصی برایش قائل بودند.
یکی از خاطرات ثبت شده در تاریخ سیاسی دهه هشتاد انتخاب آیت الله مهدوی کنی به عنوان ریاست مجلس خبرگان رهبری بود؛ مجلسی که بر اساس قانون، عالیترین مقام جمهوری اسلامی ایران را انتخاب میکند و اهمیت ویژهای دارد. او در انتخابات هیئت رئیسه برای ریاست مجلس خبرگان کاندیدا شد. ریاستی که تا پیش از آن بر عهده آیت الله هاشمی رفسنجانی بود. فضای رسانههای کشور این رقابت را همطراز با سایر رقابتهای سیاسی و از منظر تنگ خود پیشبینی میکردند. اما اقدام تحسینبرانگیز آیت الله هاشمی رفسنجانی بسیاری از پیشبینیها و تنشهای احتمالی را پایان داد. وی در مقابل آیت الله مهدوی کنی کاندیدا نشد تا بدون هیچ رقابتی شیخ پیر انقلاب، رئیس مجلس خبرگان شود. این اقدام آیتالله هاشمی تنها میتوانست در برابر شخصیتی همچون آیت الله مهدوی کنی صورت گیرد. هاشمی رفسنجانی در روز انتخاب هیئت رئیسه گفت: «نباید اجازه داد نوعی تلقی اختلاف در خبرگان در جامعه سرایت کند و تصور من این بود که برای ریاست خبرگان اقدامات سازماندهی شده ناصواب صورت گرفته است. دو سال پیش در انتخابات هیئت رئیسه از آیتالله مهدوی کنی خواستم که نامزد شود و حتی آقای طبسی مکرر با ایشان صحبت کردند که این مسئولیت را بپذیرند اما ایشان نپذیرفتند.»
رحلت:
مرحوم آیت الله مهدوی کنی، ساعاتی پس از آنکه در بیست و پنجمین مراسم سالگرد رحلت امام خمینی در حرم مطهرش حضور یافته بود دچار عارضه قلبی و بلافاصله در بیمارستان بهمن تهران بستری شد. تعداد زیادی از مسئولان نظام از جمله رهبر معظم انقلاب به ملاقات وی رفتند. سرانجام پس از گذراندن دوران طولانی نقاهت، آیت الله مهدوی کنی در صبحگانه ۲۹ مهرماه ۱۳۹۳ دار فانی را وداع گفت.
منبع:
۱. کتاب خاطرات آیت الله مهدوی کنی/ به کوشش دکترغلامرضا خواجه سروی
۲. http://www.irdc.ir/fa/book/732/default.aspx