سرویس سیاسی پایگاه 598 - محمدکوره پز/ اخیراً خاطره ای از امام خمینی(ره) در مورد جناب هاشمی و به نقل از سردار محمد جعفری (از فرماندهان بازنشسته سپاه) در سایت رییس مجمع تشخیص مصلحت انعکاس یافت که واکنشهایی را در بین رسانه های مختلف برانگیخت که کمی بعد، تکذیبیه آقای جعفری نیز مزید بر حساسیت شد.
به گزارش پایگاه 598، اینکه چرا سایت جناب هاشمی اینهمه به تمجید و تملق ایشان از زبان دیگران نیازمند است موضوع تازه ای نیست. ظاهراً مشاوران ایشان چاره ای ندارند جز اینکه «سوابق برجسته» وی را سپری برای «اشکالات برجسته کنونی» هاشمی کنند و بدیهی است که هرچه ایرادات بزرگتر باشد لاجرم سوابق بزرگتری نیز برای پوشاندن آنها لازم است! اما از چه راهی و با چه روشی؟
مدال تازه ای که ایشان خودشان به خودشان عنایت فرموده اند صفت «دلسوز تر از امام نسبت به نظام و انقلاب»(!) است که نقل آن از یک خاطره ی بی سند و مدرک، مورد انتقاد به جای رسانه های ارزشی قرار گرفت و با تکذیب جناب جعفری بر این جمله، می رفت که به بایگانی خاطرات تکذیب شده ایشان افزوده گردد. اما موضع گیری غلام علی رجایی (مشاور وبلاگنویس آقای هاشمی) افزودن چند نکته به این پرونده را ضروری می نماید.
قبل از ذکر این نکات، لازم است مقدمه ای کوچک را مورد مداقه قرار دهیم:
اولا باید گفت مواضع افرادی نظیر آقای رجایی به خودی خود ارزش خاصی جهت نقد ندارد چرا که تمایل عجیب ایشان به نقل اینگونه مطالب غیر قابل استناد و خود حق پنداری مفرطشان، اساسا جایی برای ایجاد یک دیالوگ مشترک باقی نمی گذارد.
ثانیاً اتهامات آقای رجایی به سپاه یا سایر دستگاه های امنیتی احتمالا به دلیل سخیف و سبک بودن سایر مواضع ایشان (از جمله حمایت جدی از سران فتنه یا تکذیب فیلم دست بوسی از آقای هاشمی و ...) اساسا در دستور کار نهادهای فوق قرار نگرفته است که اگر اینگونه بود ایشان می بایست به خاطر تهمت های ناروا به مسئولان نظام اکنون در حال پاسخگویی در دادگاه می بودند.
بنابراین موضوع بحث ما، نه غلامعلی رجایی و اتهامات تکراری اش، بلکه ظلم بزرگی است که این استاد! دکترای تاریخ! در حق تاریخ انقلاب روا می دارد.
اما بعد ...
این ظلم چیست؟
هر دانشجوی رشته تاریخ میداند که شفاهیات به عنوان مکمل و متمّم مکتوبات و مصوّرات مورد استفاده قرار می گیرد و اساسا اگر بنا باشد به هر نقل قول شفاهی که در ارتباط مستقیم با حبّ و بغضهای سیاسی گوینده اش است بها داد، سنگ روی سنگ تاریخ بند نمی شود. خصوصا اگر این نقل قول شفاهی به اصطلاح «خبر واحد» باشد که اصلاً فاقد حجیت است.
این موضوع چنان بدیهی است که هر وجدان بیداری را با مثالی ساده به اعتراف می آورد:
فرض کنیم همین فردا، مخالفان جناب رجایی -که از دید ایشان دروغگویانی بالفطره بوده و به هیچ معیار صداقت پایبند نیستند- خاطره ای از امام راحل(ره) با موضوع مذمّت جناب هاشمی نقل کنند. در این صورت موضع آقای رجایی چه خواهد بود؟ آیا ایشان ادعاها و نقل قولهای شفاهی را صرفاً حق خود خواهد دانست؟ یا آنها را تا جایی که به نفع خودش باشد خواهد پذیرفت و در غیر این صورت رد خواهد کرد؟
به نظر حقیر باید باب این بدعت را هرچه زودتر مسدود کرد.
در دورانی که حرف صریح امام که «ملاک حال فعلی افراد است» از سوی فردی همچون علی اکبر ناطق نوری مورد تردید قرار می گیرد و ایشان -انگار که حتی یک بار بند آخر وصیت نامه امام(ره) را نخوانده اند- جمله را به خاطر منافع سیاسی خود بالکل قلب ماهیّت می دهند؛ چگونه می توان به نقل قولهای شفاهی استناد کرد؟
اما چند سوال جانبی نیز مطرح است:
این «مدعیات شفاهی» در اوصاف جناب هاشمی برای پر کردن کدام خلاء مطرح می شوند؟ خلاء ابهامات پذیرش قطعنامه یا ماجرای مک فارلین؟ کدام نیاز، سایت آقای هاشمی را ناچار می کند که ایشان را دلسوزتر از امام(ره) جا بزند؟ آیا بهتر نیست سایت رییس مجمع به جای پرداختن به این ادعاهای بی سند به پاسخگویی در مورد عملکرد ایشان بپردازد؟
سوال دیگر ... در این روزگار پر فتنه که همه مدعی پیروی راه امام اند چرا عده ای به جای رجوع به متن و صوت سخنان امام راحل(ره) و تطبیق عملکرد خود با آن، به سراغ اخبار مجهول و غیر قابل استنادی چون خاطره فوق می روند؟ آن هم در تایید شخص ... که به فرمایش خود امام راحل(ره) مانند سایر افراد، ملاک حال فعلی اوست.
و در آخر ... تفرعن خود حق پنداری بعضی از سیاسیون که به اعتبار سابقه خود و برای ارضای نیازهای سیاسی خویش معیارهای علمی را در ثبت تاریخ انقلاب به هم می ریزند تا کجا ادامه دارد؟ آیا فواید سیاسی که از رهگذر این رویه نصیب حضرات می شود ارزش اِعمال انحراف در تاریخ نگاری انقلاب را دارد؟
آیا سنجیده ایم که اگر این موضوع باب شود –که متاسفانه دارد می شود- و هر از چندگاهی سخنی نسنجیده، تحریف شده یا حتی خلاف، از معمار کبیر انقلاب در صفحات سایت ها و رسانه ها منتشر شود چه بلایی بر سر اعتبار تاریخ انقلاب می آید؟
آیا بهتر نیست شفاهیات تاریخ انقلاب را در جای خود و در ذیل اسناد به کار برد و نه فوق آن؟