در ابتدا ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان را میخوانید که به مطلبی با عنوان«افقیکه علی(ع) میدید»نوشته شده توسط محمد ایمانی اختضاص یافت:چه کسی مانند علی علیهالسلام و پیروان او از دیانت به وجدان پل زده
است؟ بیتردید نسخه او نسخه دردهای امروز به ویژه در منطقه غرب آسیاست آنجا
که غربیها خاورمیانهاش نام نهادهاند. و بیشک چالشهای بزرگی که
مستضعفان از آن رنج میبرند، حاصل رنجهایی است که امیرمومنان به آنها دچار
شد. به راستی جز علی کیست که به فرماندار منصوب خود سفارش کند «مهربانی و
محبت با رعیت را بر قلب خویش حاکم کن و با آنان چون جانور درنده مباش که
خوردن آنها را غنیمت میشمارد که همانا مردم دو گروهند؛ یا برادر دینی تو
هستند یا شبیه تو در آفرینش.» غمخواری او برای محرومان و مستضعفان بینظیر
است. او نماد بزرگی روح است و تنها درباره او و فرزندانش میشود گفت «روح
که بزرگ شد تن به زحمت میافتد ... روح بزرگ به تن نان جو میخوراند، بعد
هم بلندش میکند و میگوید شب زندهداری کن. روح بزرگ به تن میگوید این سر
را توی تنور ببر تا حرارت آن را حس کنی و دیگر در کار یتیمان و بیوه زنان
کوتاهی نکن...».
اکنون که مستکبران بر گوشه و کنار منطقه ما، پنجه
انداختهاند و شیعه و سنی و کرد و عرب و ترکمن را به خاک و خون میکشند، 60
کشور مدعی دوستی با ملتهای منطقه در کنار آمریکا به تماشا ایستادهاند و
به قول روزنامه اومانیته فقط اشک تمساح میریزند که چگونه جلادان نیابتی
غرب، سر میبرند و از شمال و غرب عراق تا شرق سوریه جوی خون راه
میاندازند. منطقه الانبار عراق و عربالعین (کوبانی) سوریه اکنون کم ندارد
از 1400 سال پیش که سفیان بن عوف غامدی از سرداران سپاه شام به همین منطقه
انبار تاخت و به غارت پرداخت.
هر وجدان آزادهای ندای آن روز علیبن
ابیطالب را بشنود، به درد میآید و با او همنوا میشود. «این غامدی است که
سوارانش به شهر انبار تاختهاند. به من خبر رسیده مهاجمان بر زن مسلمان و
نیز زن غیرمسلمان که در امان ماست، هجوم برده و خلخال و دستبند و گوشواره
آنان را به غارت بردهاند و آنها در برابر غارتگران جز استرجاع گفتن و
خواستن اینکه رحم کنند، چارهای نداشتهاند. آنگاه مهاجمان با دست پر و
بیهیچ زخمی بازگشتهاند. اگر پس از این اتفاق مرد مسلمان از شدت اندوه و
غصه بمیرد مورد ملامت نخواهد بود بلکه سزاوار است.» (1)
امیر مومنان
بارها از مصیبتهای تحمیل شده به جبهه خودی رازگشایی کرده است. تفرقه و
پراکندگی دلها به جای الفت و وحدت اصلیترین چالش ائمه معصومین از
امیرمومنان(ع) تا ولی عصر(عج) بوده است. اگر امام عصر میفرماید «لو انّ
اشیاعنا وفّقهم الله لطاعته علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد لمّا
تأخّر عنهم الیمن بلقائنا»، همان رنج دیرین جد خود علیبن ابیطالب را بازگو
میکرد که فرموده بود «والله یمیت القلب و یجلبالهّم من اجتماع هولاء
القوم علی باطلهم و تفرّقکم عن حقّکم. به خدا سوگند دل را میمیراند و غم
را جلب میکند اجتماع دشمنان بر باطل خویش و تفرقه شما از حق خود.» (2)
امام بعد از مغلوبه شدن جنگ صفین و ماجرای حکمیت تحمیلی فرمود «ایهاالناس
المجتمعهًْ ابدانهم المختلفهًْ اهوائهم... ای مردمی که بدنهاشان مجتمع اما
سودای آنها پراکنده است! کلام شما سنگ سخت را نرم میکند اما رفتارتان
دشمنان را درباره شما به طمع میاندازد.» (3) و «انه لاغناء فی کثرهًْ
عددکم مع قلهًْ اجتماع قلوبکم. همانا در زیادی شمار شما در حالی که همدلی
شما اندک است، هیچ بینیازی و بهرهای نیست.» (4)
دشمن غلبه کرد نه
اینکه بر حق بود. «به من خبر رسیده که بسربن ارطاهًْ بر یمن مشرف شده و
سوگند به خدا اطمینان دارم آنان به همین زودی قدرت را از شما میگیرند
(باجتماع علی باطلهم و تفرقکم عن حقکم) به خاطر اجتماعشان بر باطل خویش و
پراکندگی و جدایی شما از حقتان؛ و به خاطر نافرمانیتان نسبت به امام خویش
در حق و اطاعت آنها از امامشان در باطل؛ و به این دلیل که آنها نسبت به
امیر خود ادای امانت میکنند و شما با امیر خویش خیانت میورزید.» (5) و
«به خدایی که جانم به دست اوست سوگند آن قوم بر شما چیره میشوند نه به
خاطر اینکه آنان به حق سزاوارترند بلکه به خاطر شتاب آنها در باطل امیرشان و
کندی شما از حق من... ای گروهی که بدنهاشان حاضر اما عقل آنها غایب و
هواهای آنان گوناگون است. امیر شما اطاعت خدا را میکند و شما نافرمانی او
میکنید. و امیر اهل شام معصیت خدا میکند و اطاعت او میبرند. به خدا دوست
داشتم معامله صرافان- درهم با دینار- با معاویه کنم، 10 نفر از شما را
میگرفت و مردی از آنان به من میداد.» (6)
این بیوفایی و ناهمراهی در
حالی اتفاق افتاد که پس از بالا گرفتن اشرافیگری و تبعیض در دورههای قبل،
مردم فوج فوج به در خانه امام آمده بودند تا با او بیعت کنند. «نعلین پاره
شد و ردا افتاد و ناتوان زیر دست و پا ماند... خشنودی بیعت تا آنجا رسید که
بیمار خود را سرپا میداشت و دختران جوان سربرهنه دوان بودند.» (7) اکنون
اگر وجه ملکوتی ولایت امیرمومنان مغفول مانده بود، مردم شامل خواص و عوام
گویا دوباره او را کشف کرده باشند، از حضرت میخواستند امامت و زعامت آنان
را برعهده بگیرد. امام- همو که ولایت او در وحی الهی مایه کمال دین و
هموزن 23 سال رسالت پیامبر اعظم(ص) شمرده شده بود- در همین موقف از جماعت
خواست هیجان و اشتیاق را فرو بنشانند و او را واگذارند تا به جای آن که
امام و امیر آنان باشد، وزیر و یاور امیری باشد که آنان میگمارند؛ چه آن
که افق تیره و تار است و دلها نااستوار. «مرا واگذارید و از دیگری بخواهید
زیرا ما به استقبال امری میرویم که چهرهها و رنگهای مختلفی دارد؛ دلها
در آن تاب نمیآورند و عقلها در آن برقرار نمیمانند.
و همانا آفاق تیره و
راه ناشناخته است. و بدانید من اگر خواست شما را اجابت کنم چنان رفتار
میکنم که میدانم و گوش به گوینده و سرزنش سرزنشگر نمیسپارم. و اگر مرا
واگذارید پس مانند یکی از شما هستم و شاید که شنواترین و مطیعترینتان
باشم نسبت به کسی که او را بر امارت خویش میگمارید و من وزیر شما باشم
بهتر است که امیر شما باشم.» (8) و این غم جانکاه بر سینه تاریخ سنگینی
میکند که چرا مولای متقیان و امیر مومنان وزارت و معاضدت را بر ولایت نسبت
به چنین مردم بدعهدی ارجح میشمرد و یا با آنان پیشاپیش احتجاج میکرد حال
آن که تاکید داشت «نسبت من با خلافت نسبت محور به سنگ آسیاب است.» (9)پیشبینی
مولای ژرفاندیشی که میفرمود «ان معی لبصیرتی. همانا بصیرتم با من است.»
(10) درست بود. یکی از رنجهای بزرگ همان است که حضرت در باره هلاک امتها
برمیشمارد. «یعملون فیالشبهات و یسیرون فیالشهوات. معروف نزد آنان همان
است که میشناسند و میپسندند و منکر، همان که نمیشناسند و ناخوش
میدارند. پناهگاه آنها در مشکلات خودشان هستند و در امور مهم به آرای خود
پناه میبرند. کأنّ کلّ امرءٍ منهم امام نفسه. گویا هر یک از آنان امام
خویش است.» (11) خطاب به همین جماعت و قبیل آنها میفرمود «از کرامت الهی
به مرتبتی رسیدهاید که حتی کنیزهای شما را احترام میکنند.
کسانی شما را
بزرگ میشمارند که هیچ برتری نسبت به آنها ندارید و هیچ نعمتی از شما به
آنها نرسیده است. هیبتی از شما در دل کسانی نشسته که ترسی از قدرت شما
ندارند. و شما (با این همه) میبینید پیمانهای الهی شکسته میشود اما به
خشم و غضب نمیآیید؛ در حالی که از شکستن پیمانهای پدرانتان مانع میشوید.
ستمکاران را به مقام و منزلت خود مسلط ساختید... و سوگند به خدا اگر شما
را زیر تمام ستارگان پراکنده سازند خداوند شما را برای روز شرّ آنها جمع
میکند». (12) در کمتر از چند سال آنان که حاضر نبودند دست بیعت با علی
علیهالسلام بدهند یا بر سر بیعتی که با او کردهاند وفادار بمانند، مجبور
شدند به پای سفلگان فرومایه بیفتند یا با بوزینه آنان بالاجبار بیعت کنند! و
تلخی ستم جباران را بچشند.
امام افق تیره آیندهای نه چندان دور را
میدید که هشدار میداد «به خدا سوگند پس از من بنی امیه را بد اربابانی
مییابید مانند شتر بدخو که با دهان خود زخمی کند و با دست و پا لگد بزند و
از دوشیدن شیر مانع شود. بنی امیه کسی را از شما زنده باقی نمیگذارد مگر
اینکه سودی برای آنها داشته باشید... در این هنگام قریش دوست دارد دنیا و
آنچه در آن است را بدهد تا زمانی کوتاه- به اندازه زمان قربانی کردن شتر-
مرا ببیند تا تمام آنچه را که امروز مقداری از آن را میخواهم و از انجام
آن امتناع میکنند، از آنان بپذیرم!» (13)آیا تاریخ جز همین حقیقت را پیش
آورد و آیا امیر مومنان نبود که مشفقانه میفرمود «آنچه از حکمت میگویم
سخنان رسول خدا(ص) است؛ من آن را بدون مطالبه بها در پیمانه میریزم و عرضه
میکنم، اگر که ظرف (وظرفیتی) برای آن باشد.» (14) بزرگترین دلواپسی و
نگرانی امام این بود که دشمن تعدی میکند و چون واکنش درستی نمیبیند
گستاختر میشود. «به خدایی که جانم دست اوست سوگند، بد آتشی است آتش جنگی
که شما بیافروزید. برای شما نقشه میکشند و شما کید نمیکنید. از مرزهای
شما کاسته میشود و پروا ندارید. دشمنان نمیخوابند و چشم به شما دوختهاند
اما شما در خواب غفلت غوطهور شدهاید. مغلوب شدند- به خدا سوگند- آنها که
همدیگر را خوار کردند. به خدا میبینم اگر آسیاب جنگ به گردش درآید و مرگ
دهان گشاید، پسر ابوطالب را واگذارید و پراکنده شوید. به خدا سوگند هر کس
که به دشمن فرصت دهد و او را بر خود توانمند و مسلط سازد تا گوشت وی را
بخورد و استخوانش را نرم سازد و پوست او را بکند، سخت ناتوان و زبون، با
دلی ضعیف در سینه است.» (15)
تنها یک چیز سوز سینه این مرد الهی و
غمخوار مستضعفان را فرو مینشاند. آب را به روی شما بستهاند و به مذلت
میخوانند؟ «شما را به مبارزه و جنگ فرا میخوانند. پس با ذلت و از دست
دادن موقعیت برجای بمانید یا شمشیرها را از خون آنها سیراب کنید تا از آب
سیراب شوید؛ که همانا مرگ آن است که در زندگی مقهور و ذلیل دشمن باشید. و
زندگی آن است که در مرگ بر دشمن چیره شوید.» (16) جزو شیرینترین لحظهها
برای امیر مومنان ساعتهای دلیری و جولان رزمندگان جبهه حق است؛ از جمله در
روزهای اوج جهاد صفین. «همانا تاخت و تاز شما را در آغاز کارزار و سپس
برکنار شدن شما را از صفوفتان دیدم. دیدم که مردم خشن فرومایه و اعراب
بادیهنشین شام شما را شکست میدادند و میراندند حال آن که شما جوانمردان
عرب و بزرگان شرف هستید. و سوز و خروش سینهام فرو نشست آن هنگام که دیدم
شما شامیان را از صفوفشان کنار زدید چنان که شما را پراکنده کرده بودند. و
آنان را راندید چنان که شما را رانده بودند.» (17) راهبرد آن حضرت راهبرد
پیروزی برای همیشه تاریخ است. «جهاد دری از درهای بهشت است که خداوند برای
دوستان مخصوص خویش میگشاید... پس هر کس از آن رو گرداند خدا لباس مذلت بر
تن او بپوشاند و... محکوم به خواری شود و از عدل و انصاف محروم ماند...
به شما گفتم با دشمنان بجنگید پیش از آن که با شما بجنگند و به خدا سوگند
با هیچ قومی در درون خانه او نجنگیدند مگر اینکه او را ذلیل و خوار ساختند.
اما شما مسئولیت جهاد را به دوش هم انداختید و یکدیگر را خوار ساختید تا
غارتگران تاختند.» (18)
در کوردلی صحابه راه کج کردهای مانند ابوموسی
اشعری و سعد وقاص و دیگران همین بس که پیروزی از مولای سفارش شده خدا و
رسول(ص) او از جمله در مقوله حکومت و جهاد را «فتنه» شمردند حال آن که به
تصریح قرآن در قعر فتنه سقوط کرده بودند. بیخود نبود که عمروعاص به هنگام
نقشهچینی قرآنهای سرنیزه به معاویه گفت «پیشنهادی کردم که اگر بپذیرند
دچار اختلاف شوند و اگر نپذیرند باز هم دچار دودستگی باشند»! او درست
میگفت. وقتی حکومت و حکمیت از مدار ولایت خارج شد، جز حیرت و سردرگمی و
تیرهروزی نمیآفریند. و این نقطه مقابل همان حقیقتی است که حضرت زهرا(س)
سلامالله علیها فرمود «خداوند اطاعت ما را مایه انتظام و قوام دین و امامت
ما را موجب امان از تفرقه قرار داد.»
روزنامه وطن امروز ستون یادداشت روز خود را به مطلبی با عنوان«اتوبوس آمد»پیرامون قرار پنجشنبهها به فلم حسین قدیانی اختصاص داد:
پنجشنبه پیش از ظهر در فلان کانون خیابان ابوذر منطقه
17 تهران با جمعی از دوستان به بحث نشسته بودیم درباره بلای فضای مجازی که
همه به آن مبتلاییم. ساعت گمانم نزدیک 14 بود که بحثمان تمام شد. خیلی زود
از کانون زدم بیرون و کمی آنسوتر از مسجد پرخاطره ابوذر، چشمم افتاد به چند
پیرزن که روی سکوی گوشه پیادهرو نشسته بودند. مجالی دست داد بلکه ایشان
را خوب نگاه کنم و دقیق بفهمم که یکیشان گفت؛ «اتوبوس آمد.» همانکه گفت
«اتوبوس آمد» از همه زودتر بلند شد و رفت آنسوی خیابان، سوار اتوبوس شود.
همانکه گفت «اتوبوس آمد» دستش زنبیل قرمز مشبکی بود سراسر خاطره. همانکه
گفت «اتوبوس آمد» دسته زمخت زنبیل را با دستمالکهنه پوشانده بود که
انگشتان دستش احیانا آسیبی نبیند. همانکه گفت «اتوبوس آمد» برخلاف چند تایی
دیگر از پیرزنها، عصا نداشت، اما از همه پیرتر به نظر میرسید. همانکه
گفت «اتوبوس آمد» مقنعه سپید را چنان با چادر مشکی زیبا ست کرده بود که دل
میبرد از آدم. همانکه گفت «اتوبوس آمد» قشنگ دیدم زنبیلش را. فلاکس چای،
قند، خرما، نان و پنیر، گلاب، زیرانداز، شاید هم جانماز. همانکه گفت
«اتوبوس آمد» همه دنیا را درون زنبیلش جا داده بود. همه زندگی را. همه دل
را. همه عشق و محبت و صفا را. همانکه گفت «اتوبوس آمد» رفت و از در عقب
اتوبوس، سوار شد. دیگر پیرزنها هم. راه، دیگر باز شده بود.
گوشهای از
خیابان، ایستادم به تماشای یکی از نابترین، بلکه بکرترین صحنههای مخصوص
این نظام مقدس و شهدایی. آنچه روبهرویم رخ میداد «جلوه ویژه»ای بود که
نمونهاش را در هیچ جای جهان نمیتوان مشاهده کرد. آخر، همانکه گفت «اتوبوس
آمد» از ماشین پیاده شد و رفت در پیادهرو و از آنطرف سکو که من نمیدیدم،
قاب عکسی برداشت! خود قاب، طلاییرنگ بود؛ از این قدیمیها. درون قاب، آن
بالا عکس خمینی بود، بعد هم عکس یک شهید و چند خطی وصیتنامه. یک قاب با 30
سال قدمت لابد، بلکه هم بیشتر. القصه! همان پیرزن که گفت «اتوبوس آمد»
دوباره رفت و سوار اتوبوس شد. به دقیقه نرسید که اتوبوس راه افتاد اما
همانکه گفت «اتوبوس آمد» همچنان قاب عکس اولادش را در دست گرفته بود و زبر و
زرنگ، جایش را کنار پنجره محفوظ نگه داشته بود. آ.....ه! خیلی وقت بود
چنین صحنهای را ندیده بودم. زندگی در فضای مجازی، چشم آدم را به چه
واقعیتهایی که نمیبندد.
یک چیزهایی هست که در گوگل نباید سرچ کرد، بلکه
باید در همین خیابانهای شهر، دنبالش بگردی. تا بدانی هنوز «مادر شهید»
هست، باید پنجشنبهها دقت مضاعف کنی در کوچهپسکوچههای شهر. رد عشق را در
اینترنت نمیتوان گرفت لیکن در کوچههای شهیدداده، هنوز هم خبرهایی هست.
فضای حقیقی اینجاست؛ جایی که «حقیقت» با همه وسعتش درون زنبیل یک مادر شهید
جا میشود. در جستوجوی «انسان» گاه باید دنبال یک اتوبوس راه افتاد،
اتوبوسی که جز «بهشت» مقصد دیگری ندارد. حساب کن چند پنجشنبه، این مادر
شهید به بهشت زهرا(س) رفته است؟ آنهایی که به «چله» مینشینند، بیایند
اینجا! گاه هست که معرفت را باید درون زنبیل یک پیرزن جستوجو کرد! و درون
دل داغدارش! لطفا بشمرند پنجشنبههای این پیرزن را، آنها که معتقدند خاک
سرد است! آری! اینجا سن و سال از عشق کم میآورد! اینجا گذر زمان از عشق کم
میآورد! اینجا فاصلهها از عشق کم میآورد! اینجا همه چیز مطیع عشق است!
توافق با دل داغدار مادران شهیدداده باید داشت! تو به صفا و سادگی آن پیرزن
که گفت؛ «اتوبوس آمد» نگاه نکن!
تو به چادر خاکیاش نگاه نکن! تو به وصله کفش رنگ و رورفتهاش نگاه نکن!
تو به اتوبوس قراضه پنجشنبههای بهشت زهرا(س) نگاه نکن! تو به کهنگی
دستمالکهنه دسته زنبیل پیرزن نگاه نکن! تو به اینکه شیرزن داستان ما
بادیگارد ندارد، نگاه نکن! مادری کردن برای جمهوری اسلامی، بسته به این
چیزها نیست! و این مادر، تو مپندار که فقط مادر یک شهید بوده است و بس،
بلکه برای همه جمهوری اسلامی،مادری کرده این مادر شهید! گاه فکر میکنم
دشمن متاثر از شهادت دلیرانه شهداست که فقط خواب حمله به ایران را میبیند
اما نه! آنچه از سرخی خون شهدا، محکمتر صورت دشمن را مینوازد، قرار
پنجشنبههای مادران شهدا در بهشت زهراست. این را تو فقط یک قرار ساده نبین
که مادری بر سر مزار جگرگوشهاش حاضر میشود! این یک نماد و نشانه است از
عشقی والاتر. چیست آن عشق؟ عشق به نظام الهی جمهوری اسلامی... که جمله
«اتوبوس آمد» را مادران شهدا، بیش از خود شهدا گفتهاند! اتوبوس، اتوبوس
است! زنبیل، زنبیل! آنچه به این همه ماده، «معنی» میبخشد، قرار گرفتن در
منظومهای است که بنیان آن را «روح خدا» گذاشت. حقا که خدایی است این نظام
مظلوم جمهوری اسلامی... و این «چفیه» که روی دوش امام خامنهای است هم روح
از خدا گرفته است که این همه حرف میزند با آدمی. آری! ما زندگی با «معنی»
میکنیم و فضای مجازی، از این معنی تهی است. تهی هم نباشد، اصلا مال این
حرفها نیست! مادر شهید اگر گرد و غبار از سنگ مزار شهیدش برمیدارد، به
این نشانه است که دشمن اگر بخواهد بر چهره انقلاب، گرد بنشاند، سیلی از
مادر شهید خواهد خورد. فتنه 88 را ندیدید؟! یومالله 9دی را ندیدید؟!
مادران شهدا را ندیدید؟! چادرهای مشکی را ندیدید؟! قابهای آسمانی را
ندیدید؟! آقایان راستگو! حالا باز بروید از روی صندلی جمهوری اسلامی، دروغ
ببندید به جمهوری اسلامی، بلکه دشمن را شاد کرده باشید! لابد برای بعضی از
شما، خنده اوباما، حتی از اشک چشم مادران شهدا هم ناموسیتر است. عرق
کارگر، کم از خون شهید نیست! به چه حقی یک سال تمام، مدعی تقلب شدید در
دسترنج کارگر ایرانی و بنزین محصول عرق جبین او را سرطانزا معرفی کردید؟!
نه شرم از خون شهدا میکنید، نه حیا از عرق کارگر! لااقل بترسید از آهی که
مادران شهدا... چه بلند میکشند! تمسخر عرق کارگر یعنی تمسخر خون شهید. و
این هر دو یعنی، تمسخر قرار پنجشنبهها!لگدخوردههای از روباه پیر! لگد به
عاقبت خود نزنید که عدم توافق با اتوبوس پنجشنبهها جای ترس دارد. جناب
آقای دیپلمات! شما در «غرب» بودی، آن روز که در «جنوب» غوغا بود. شما اصلا
ما را نمیفهمید و نمیفهمید که تا قرار پنجشنبهها به قوت خود باقی است،
جنگ هم ادامه دارد. من اما به شما از سر خیرخواهی توصیه میکنم این همه به
دشمن لبخند نزنید، این همه با دشمن قهقهه نزنید! این، کمترین سهم
پنجشنبههاست. والله «شهدا با قهقهه مستانهشان، عند ربهم یرزقون بودند.»
این مملکت «مادر شهید» دارد. نزد ابلیس که این همه نمیخندند!
روزنامه حمایت مطلبی را با عنوان«مدیریت تحریمها»در ستون یادداشت خود به چاپ رساند که در ادامه میخوانید:وزیر امور اقتصادی و دارایی کشورمان در اجلاس سالانه بانک جهانی و صندوق
بینالمللی پول در واشنگتن از برخورد سیاسی نهادی چون بانک جهانی با برخی
کشورهای عضو از جمله کشورمان انتقاد و اعلام کرد که تحریمهای ظالمانه و
غیرقابل توجیه در واقع ملت ایران را نشانه گرفتهاند. این موضوع بهانهای
شد تا در یادداشت پیشرو با اشاره به برخی از علل تحریمهای غربی علیه
ایران، راهکارها و سازوکار مقابله با این تحریمهای ظالمانه و نیز نقش
اقتصاد مقاومتی در مسیر مقابله با تحریمها مورد بررسی قرار گیرد. با این
که سی و چند سال از انقلاب اسلامی ایران میگذرد و در طول این مدت شاهد
انواع تحریمهای اقتصادی، سیاسی و نظامی علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی
ایران بودیم در واقع غربیها پیکان تحریمهای خود را به سمت اقتصاد ایران
نشانه گرفتند تا از این طریق مردم را در مقابل مسئولان و نظام جمهوری
اسلامی ایران قراردهند. با وجود اظهارات مقامات غربی در مورد علت تحریمها
علیه ایران، در واقع رویکرد غرب نشان میدهد مسئله هستهای هرگز علت
تحریمهای اقتصادی از سوی آنها نیست. تحریمهای اقتصادی علیه مردم ایران،
نتیجه سیاستهای نظام و یا مسائل حاشیهای، نظیر هولوکاست نیست و در واقع
این، یک عملیات فریبکارانه است که میخواهد اذهان عمومی را از عامل اصلی
تحریمها منحرف کند.
ظاهر قضیه این است که مشکل غرب و ایران در سه محور
عمده است: برنامه هستهای ایران، حمایت ایران از برخی گروهها نظیر حماس و
حزب الله لبنان، و مساله حقوق بشر. اما مساله حقوق بشر واقعی نیست. شاهد آن
رابطه حسنه آمریکا با شیوخ خلیج فارس و در راس آنها دولت سعودی است. در
حقیقت علل اصلی تحریمها یا به عبارت دیگر، علل دشمنی غربیها با ایران به
موضوعات اساسیتری بر میگردد. اکثر تحلیلگرانِ منصف بر این امر اذعان
دارند که نوعی تضاد منافعِ جدّی میان ایران و دنیای سلطه و در رأس آن،
آمریکا وجود دارد. عنصر محوری این تضاد اسلام است و طبیعی به نظر میرسد که
جبهه حریف، بر مبنای این تضاد ماهوی، موضعی خصمانه اتخاذ نماید. از آنجا
که انقلاب اسلامی با تکیه بر اهداف و مبانی اسلامی و انقلابی خود موجودیت
نظام استکبار و سلطه را به چالش جدی کشیده است و منافع نامشروع آنها را به
خطر انداخته است و به تدریج در حال تبدیل شدن به قدرت برتر منطقهای است و
جهان غرب با درک این خطر که موجودیت آن را به چالش کشیده است،
کوشیده تا
این خطر را دفع کند. از سال 1358 تاکنون آمریکاییها و به تبعیت از آنها
اروپاییها سیاستی که در پیش گرفتهاند سیاست فشار و تحریم بوده است. آنها
چنین تصور کردند که با این اهرم فشار میتوانند دیدگاههایشان را به ایران
تحمیل کنند یا حداقل سرعت رشد و تکامل جمهوری اسلامی ایران را محدود کنند.
البته روی آوردن به سیاست فشار و تحریم از آنجا ناشی میشود که آنها
دریافتند که نمیتوانند جمهوری اسلامی ایران را به بنبست برسانند. بدون شک
سیاست فشار و تحریم ، مشکلاتی را بر اقتصاد ایران وارد کرده است.با این
همه ارزیابی کارشناسان داخلی و بینالمللی حاکی از آن است که تحریم اقتصادی
آمریکا در نیل به اهداف خود از موفقیت کمی برخوردار بوده است. با وجود
هزینه ای که تحریم بر اقتصاد ایران تحمیل نموده، جمهوری اسلامی ایران
توانسته است به حیات خود ادامه دهد و از رشد اقتصادی نیز برخوردار باشد.
تحریم اقتصادی آمریکا در زمینه تغییر رفتار ایران ناموفق بوده است. رفتار
جمهوری اسلامی ایران در عرصههایی که برای آمریکا دارای بیشترین اهمیت
میباشند، مانند مخالفت با رژيم صهيونيستي و برنامه صلح خاورمیانه تغییر
نکرده است. در این مقطع زمانی، در خصوص راهکارهای مقابله با تحریمها،
بررسی و شناخت ظرفیتهای نظام جمهوری اسلامی در تمامی حوزهها و میزان
تأثیرگذاری آنها، برای اتخاذ اقدام مقتضی در مواجهه با تحریمهای جدیدِ پیش
رو، امری ضروری به نظر میرسد. در این میان، آنچه بیش از توجه به مزیتها و
ظرفیتهای ایران در رویارویی با تحریمها اهمیت دارد، التفات ویژه به
موضوع مدیریت ظرفیتهاست. پرداختن صرف به ظرفیتها، به تحلیلی سطحی و
شعارگونه منجر خواهد شد، اما اگر در پی ارائه راهکاری راهبردی هستیم،
میبایست به چگونگی اداره و مدیریت ظرفیتها بنگریم. در این فضای
تعارضگونه و به تعبیر رهبر انقلاب «فضای تخاصم»،
وضعیت نظام تصمیمگیری،
سیاستگذاری، قانونگذاری و اجرایی متناسب با این فضا چگونه است؟ در این
اوضاع باید به دولت و مجلس انذار داد که در این «شرایط تخاصم» هر نوع خوش
باوری و به تعبیر عریانتر، خام خیالی آفت است. توجه توأمان به این نقاط
ضعف و قوت مجموعهای را ایجاد میکند که نگاه استراتژیک خروجی آن است.
مفهوم نگاه استراتژیک این است که نباید، با توجه صرف به سطح محیط ملی، از
محیط بیرونی غافل شد. اینکه تحریم عامل بازدارنده، مخرب و اختلالزاست یا
خیر باید مورد بررسی و کنکاش قرار گیرد. خود تحریم اهمیت محوری ندارد، بلکه
مدیریت تهدید اهمیتی مضاعف دارد. چنانچه رویکرد مدیریت راهبردی حاکم باشد،
تهدید و تحریم را به فرصت تبدیل میکند. در رابطه با تحریمها باید دانست
که هدف عمده این تحریمها، به خصوص در حوزهی اقتصاد، به طور مستقیم، هدف،
قرار دادن مردم است. بر اساس فرمایش حضرت امام و رهبر معظم انقلاب مردم
سرمایه نظام هستند که تاکنون با مشارکت و حضور در عرصههای مختلف، نظام و
انقلاب را پیش برده و باعث خنثی شدن انبوهی از توطئهها شدهاند. چنانچه
این سرمایه از مدیریت کلان اقتصادی ناامید شود، نظام با تهدیدی جدّی
روبهرو خواهد شد.
تجربه 30 ساله مدیریت نظام و ظرفیتهای اقتصادی کشور
نشان داده است که چنانچه با درایت و بصیرت کار کنیم، بسیاری از این
تحریمها را میتوان کماثر و بیاثر کرده و حتی تبدیل به فرصت نمود. هرچند
این موضوع نمیتواند توجیهی برای غرور کاذب برخی مسئولین باشد. شاخصهای
اقتصادی، ظرفیتها و مزیتهای نسبی ایران برای رویارویی با تحریمها، اما
باید گفت آنچه اولویت دارد، دشمنشناسی و در گام بعد، ظرفیتشناسی است.
اقتصاد ایران حتی در شدیدترین شرایط تحریم، اقتصادی است مبتنی بر ظرفیتهای
درونزا؛ به عبارت دیگر، اگر کشور دچار بحران و رکود اقتصادی شود و حتی
شریانهای حیاتی کشور دچار اختلال شوند، از ظرفیتهایی در داخل برخوردار
است که میتواند خنثی کننده، نجات بخش و حتی پیش برنده باشد. عناصر مثل:
گستردگی سرزمینی و عمق استراتژیک ایران، تنوع آب و هوایی و مواهب خدادادی،
تنوع و تعدد معادن، ظرفیتهای بالای نیروی انسانی تحصیلکرده و ماهر و
نیمهماهر در زمینه ملی، درآمد خدادادی نفت و بازار بزرگ 75 میلیونی. توسل
به راهکاری که امام خمینی(ره) با عنوان خودکفایی به ما آموختند و امروز از
آن با عنوان توجه به ظرفیتهای درونی یاد میشود تحریمها را بی معنا و
خنثی خواهد کرد. اقتصاد مقاومتی نیز روشی برای تحقق خودکفایی است. اقتصاد
مقاومتی به این معنا است که ما باید ضمن کاستن از وابستگیها به خارج، توان
تولید ملی را ارتقا دهیم تا به خودکفایی برسیم.
در خصوص سازوکارهای مقابله
با تحریم نیز باید گفت میتوان در قالب الگوهای رفتاری خاصی به مقابله با
تحریمها رفت. اقدامهای متقابل علیه شرکتهای غربی، محدودسازی توان تحرک
کشورهای هدف، ارائه مشوقهای منطقهای و بینالمللی برای تغییر در
اقدامهای محدودکننده بینالمللی، نمایش قدرت برای مقابله با تهدیدهای
بینالمللی از جمله سازوکارهای مقابله با تحریمهای غربیها است. در نهایت
ذکر این نکته ضروری است که حجم عملیات روانی و بحثهای رسانهای موجود در
این خصوص بسیار بیشتر و سنگینتر از واقعیت این تحریمهاست. در واقع این
تحلیل وجود دارد که آمریکاییها بیش از تأثیرات واقعی تحریم روی اثر روانی و
وادار کردن مردم ایران به انجام دادن رفتارهای هیجانی در حوزه اقتصاد و
نیز روی گسترده کردن یأس و ناامیدی در داخل ایران برای تقویت حس نیاز به
سازش با غرب حساب کردهاند.
کورش شجاعی در مطلبی با عنوان«غدير، تجلي اکمال دين»چاپ شده در ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان اینطور نوشت:حضرت آفریدگار، جهان را و هر چه در آن است و انسان را که اشرف مخلوقات
و گل سرسبد آفرینش است آفرید تا هستی و انسان به عنوان خلیفه و جانشین خدا در زمین
با تفکر وتعقل و کشف و بهرهگیری از استعدادهای فراوان خدادادی و از همه
مهمتر به مدد لطف و هدایت الهی به سمت کمال غایی حرکت کند. ذات یگانه هستی، آفرید
و اما از سر لطف و کرم، هستی را و انسان را به خود وانگذاشت و رها نکرد بلکه عقل
را به عنوان پیامبر درون، فطرت حقیقت جو و وجدان را نیز برای حرکت به سمت کمال و
تعالی برای انسان در وجودش به ودیعت گذاشت و این اسباب تکامل را با بعثت انبیاء
کامل کرد و دین انبیای الهی را از آغاز بعثت اولین پیامبر گام به گام و عصر به عصر
به کمال نزدیک کرد تا آنگاه که حکمت و اراده لایزال الهی بر انزال قرآن به عنوان
کتاب هدایت همیشگی بشر تا آخر الزمان بر قلب پیامبر خاتم حضرت محمد مصطفی(ص) قرار
گرفت تا اکمل ادیان از طرف خدا با رسالت حضرت خاتمالانبیاء در اختیار مردم
قرار گیرد و محمد امین(ص) این بهانه خلقت و عصاره آفرینش از هنگام برانگیخته شدن
در غار حرا برای تبلیغ کاملترین دین خدا و رهاندن انسان از یوغ جهل و نادانی
و شرک و بتپرستی و رساندنش به اوج تعالی، هر چه از طرف خداوند باری تعالی بر
او وحی شد به امانت و تمامت به گوش و هوش و جان مردمان رسانید و نیوشانید و اما چه
خون دلها، مصیبتها و زجرها در راه تبلیغ دین خدا و هدایت
انسانها از طرف سردمداران زر و زور و قافله سالاران شرک و جهل و نادانی و شب
پرستان که بر وجود نازنینش تحمیل نشد اما حضرتش که رحمةٌ للعالمین و شرح صدرش بیبدیل
و نعمت خدادادی و تصریح شده در سوره انشراح است، حتی لحظهای در ابلاغ پیامهای
الهی کوتاهی و غفلت نکرد و آنگاه که کاروان هدایت پیامبر خاتم(ص) در مسیر بازگشت
از زیارت خانه خدا و حجة الوداع به برکه غدیر رسید این آخرین فرستاده خدا، مردمان
را ندا در داد که جمع شوند تا آنان که در راهند و هنوز به غدیر نرسیدهاند از
راه برسند، محمد مصطفی(ص) همچنان فرمود که آنانکه جلوتر رفتهاند نیز به غدیر
بازگردند و پس آنگاه از یارانش خواست تا منبری از جهاز شتران برپا کنند تا حضرت
مصطفی(ص) فرمان خدای یکتای بیهمتا را از کناربرکه غدیر برای همه اعصار و همیشه
تاریخ به گوش جان اقیانوس آدمیان برساند و آن فرمان الهی همان است که در آیه ۶۷
سوره مائده به صراحت به پیامبر خاتم(ص) امر میکند که پیامی مهم از جانب
خداوند را ابلاغ کند پیامی آن چنان مهم، سرنوشت ساز، تمام کننده و کامل کننده است
که اگر ابلاغ نشود گویا پیامبر رسالتش را به انجام و اتمام نرسانده است.
«یا ایها
الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته» و تنها خدا میداند
که آن امر مهم و حیاتی و سرنوشتساز که خداوند دستور ابلاغ آن را به پیامبر
خاتم داد در منظومه هستی و سلسله نبوت انبیاء و اکمال دین و رضایت الهی و این که
اسلام دین همیشگی مردمان برای هدایت و رسیدن به تعالی و تکامل باشد چه مقام و جایگاه
و منزلت و مرتبتی دارد که میفرماید «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم
نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا» و به حقیقت پس از بعثت پیامبران و رسالت خاتم
الانبیاء(ص)، ابلاغ این پیام مهمترین اتفاق در منظومه هدایت و تکامل بشر به سوی
قرب الهی، منزلت خلیفة اللهی و اوج عبودیت به درگاه احدیت است و به راستی آیا پس
از بعثت انبیاء و تعلق اراده خداوند بر ختم نبوت در وجود حضرت مصطفی وظیفه و امری
خطیرتر و مهمتر از ابلاغ آن پیام خداوندی میتوان متصور شد پیام و امری
که تداوم هدایت الهی پس از ختم نبوت را در وصایت و امامت متجلی و پرچمدار
هدایت الهی را پس از رسول اکرم مشخص کرد. وظیفه و پیام سرنوشتسازی که خداوند
باری تعالی ابلاغ و اعلام و اعلان آن را شرط انجام و اتمام رسالت حضرت مصطفی
دانسته و پرچم هدایت خداوندی تا همیشه تاریخ به دست اهل بیت پیامبر خاتم در اهتزاز
باشد و سرسلسله این پرچمداران و حجج بالغه الهی، همانا علی(ع) و فرزندان اویند که
پیامبر در روز سرنوشتساز مباهله با خود همراه کرد همان علی(ع) که پیامبر
رحمت در حجة الوداع و در حضور هزاران مسلمان بازگشته از حج دست او را بر فراز جهاز
شتران بالا برد و به صراحت فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» و پس آنگاه چنین
به درگاه خدا عرضه داشت و دعا کرد: «اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه و...» و
البته که این روز به خاطر اعلان و اعلام این امر بس مهم و خطیر و سرنوشتساز
الهی پس از بعثت انبیاء، مهمترین و مبارکترین روز هستی در برنامه و
هندسه تکامل انسان است که خورشید هدایت الهی پس از نبوت در قامت امامت تجلی یافت
تا آفتاب هدایت الهی با وجود اوصیاء و حجتهای بالغه خداوند پس از ختم نبوت
تا آخرالزمان هیچ گاه به غروب و خاموشی نگراید پس یقیناً روز اعلام امامت و وصایت
علی ابن ابیطالب که روز اکمال دین و انجام کامل رسالت پیامبر خاتم است
بزرگترین عید خلقت بعد از بعثت است این فرخنده روز از ازل تا ابد مبارک است
و جهان بدان پویا، منتظر، امیدوار و رو به نجات و رستگاری و کسب رضای الهی. خداوند
به برکت این روز و به مبارکی و سرنوشتسازی آن و به برکت تجلی تداوم هدایت
الهی و نبوت در امامت و وصایت علی و اولاد طاهرینش قلب همه حقیقت جویان را به تابش
خورشید امامت و ولایت از مشرق غدیر برای همیشه روشن بدارد و نیت و گفتار، ایمان و
اعمال همه ما را نبوی و علوی فرماید.
محمد کاظم انبارلویی در ستون سرمقاله روزنامه رسالت مطلبی را به با عنوان«اصولگرايان زير سقف گفتگو»به چاپ رساند که میتوانید در ادامه بخوانید:عصر
دیروز همه اضلاع اصولگرایی آمده بودند تا بگویند همگرایی یك ارزش و عملی
مهم است. آمده بودند تا بگویند مشكلات را میتوان زیر سقف گفتگو حل كرد.
آمده بودند تا بگویند وحدت و همگرایی در سایه تنازل از سلیقهها و پایداری
روی اصول امكانپذیر است. آمده بودند بگویند اختلاف و انشقاق مغایر
آموزههای دینی است. "اجماع" و "مدارا" یك ارزش و حتی یك تكلیف است. آمده
بودند تا بگویند رسیدن به اجماع مهارت میخواهد و مسیر آن "عقلانیت"
است.آمده بودند تا بگویند اختلاف سلیقه مقدمه رسیدن به تصمیمگیری جامع است
نه ابزاری برای "واگرایی"! از آن باید استقبال كرد و با مدیریت صحیح آن
برای تصمیمگیریها و تصمیمسازیهای بزرگ بهكار برد.نشست دیروز زنگ
گفتگوی اصولگرایان را در سراسر كشور به صدا درآورد و یك نشاط سیاسی را در
اردوگاه اصولگرایان پدید آورده است.این پدیده در فضای بیعملی و افسردگی
اصولگرایان در سپهر سیاست یك فرصت است كه باید آن را مغتنم شمرد.
این
ظاهرا سومین نشستی است كه اصولگرایان به همت حجتالاسلام والمسلمین تقوی
برگزار میكنند و در آن بزرگانی از جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین
حوزه علمیه قم اصولگرایان را به همگرایی و وحدت دعوت میكنند. توفیق
اصولگرایان در مدیریت مجلس و دولت در یك دهه اخیر كارنامهای روشن دارد.
برخی در این كارنامه اخلال كردند و اختلافات بین اضلاع اصولگرایی را
سوزنبانی كردند تا در انتخابات ریاستجمهوری دوره یازدهم اصولگرایان با یك
نامزد به میدان نیایند. اصولگرایان با آسیبشناسی از این واگرایی به نكات
مهمی رسیدهاند و حالا دارند این مسیر را اصلاح میكنند.آیت الله مصباح
یزدی در این نشست ریشه اختلافات را برتری طلبی دانست وفرمود: «اگر می
خواهیم اشتباه نكنیم باید اصول را بشناسیم وبه آن عمل كنیم.» به نظر می رسد
كار را از همین نقطه باید شروع كرد.امروز اصولگرایان نیازمند بازتولید
گفتمان اصولگرایی هستند تا در سایه آن با سازماندهی واحد به كار جمعی واحد
روی آورند. نشستهایی از این دست كه دیروز برگزار شد آوردگاه چنین كار جمعی
و شكلگیری چنین گفتمانی است. گفتمانی كه اصلیترین كلید واژههای آن
"وفاق"، "وحدت"، "آرامش"، همراه با "ولایت" است.
امروز اصولگرایان
نیازمند بازسازی مرجعیت سیاسی خود هستند تا با تكیه بر علمای مبارز، عارفان
و فقیهان و مجتهدین برجسته دغدغه "صحت عمل" خود را در سپهر سیاست ورزی
برطرف كنند. فرآیند همگرایی اصولگرایان در حالحاضر چنین مسیری را طی
میكند.حاشیه نشست دیروز بیش از متن آن بود بسیاری از سران اصولگرا دیروز
فرصتی پیدا كردند دیدار ها را تازه كنند واین دیدار ها
می تواند نوید
بخش نشست های وحدت آفرین آینده باشد.نشست اخیر به بركت روز غدیر، روز
"اكمال دین" و "اتمام نعمت" صورت گرفت و بدون شك در امتداد غدیر نیز بركات
زیادی بر آن مترتب خواهد بود.
«ضرورت تمسك به سيره صاحب غدير»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله خود به چاپ رساند:
اهمیت
"غدیر" را باید با عملكرد صاحب غدیر شناخت. پیامبر اكرم صلواتالله علیه
در بازگشت از حجة الوداع، اجتماع بزرگی از زائران خانه خدا ترتیب داد تا
فرمان الهی را برای نصب علی عل?هالسلام به امامت و خلافت اعلام كند. آیه
شریفه "یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك و ان لم تفعل فمابلغت
رسالته" را برای مردم خواند و وجود مبارك علی علیهالسلام را در معرض دید
مردم قرار داد و فرمود: "من كنت مولاه فهذا علی مولاه، اللهم و ال من والاه
و عادمن عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله." این موضوع مهم كه در
بزرگترین اجتماع اسلامی برگزار شده تا آن زمان مطرح شد، حساسترین بخش
تاریخ اسلام بعد از اصل بعثت بود. به همین دلیل است كه خدای متعال آن را
"اكمال دین" و "اتمام نعمت" نام نهاد و فرمود: "الیوم اكملت لكم دینكم
واتممت علیكم نعمتی و رضیت لكم الاسلام دیناً" این آیه هم در همان سوره
مائده است(3) كه اصل آیه ابلاغ ولایت نیز در آنست(67). بسیاری از مفسران
اهل سنت نیز آیه اكمال دین و اتمام نعمت را مربوط به واقعه غدیر خم
میدانند. این واقعه، همانست كه موجب شد بسیاری از حاضران در گردهمائی غدیر
به علی علیه السلام تبریك بگویند و عمر بن الخطاب قبل از دیگران به آن
حضرت بگوید: بخ بخ لك یا علی اصبحت مولای و مولی كل مؤمن و مؤمنه.
عظمت
و اهمیت غدیر را برای این یادآور شدیم كه بگوئیم صاحب غدیر یعنی علی علیه
السلام با اینكه از تمام انسانهای عصر خود بیشتر و بهتر با اهمیت این
موضوع آشنا بودند و آنچه در آن اجتماع بزرگ توسط پیامبر اكرم و به فرمان
الهی به ایشان داده شدند برای بزرگترین منصب الهی بعد از نبوت بود، با
اینحال حاضر شدند برای رعایت مصالح مسلمین و به منظور حفاظت از اسلام،
ظاهراً از تصدی این منصب چشم بپوشند و حتی با كسانی كه لباس خلاقت را به تن
كرده بودند همكاری كنند. دلیل این چشم پوشی ظاهری و صبر را خود آن حضرت در
پاسخ به سؤال همسر مكرمهشان حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها گفتهاند
آنجا كه فرمودند: اگر میخواهی نام پیامبر و اساس اسلام باقی بماند باید
این روش را در پیش بگیریم. در برابر این برخورد سرتاسر عقلانیت و تدبیر و
اخلاص، در همان زمان كسانی بودند كه در نهایت جهالت و خشك مغزی راه افراط
در پیش گرفتند و شعار انحرافی "لاحكم الالله" سردادند و گفتند كتاب خدا
قرآن برای راهنمائی ما كافی است و نیازی به "امام" نداریم. خوارج نهروان كه
با عقل خداحافظی كرده بودند، حتی به قرآن نیز عمل نكردند، زیرا كسانی كه
عقل را كنار بگذارند طبیعی است كه كتاب خدا را كه "تعقل" شرط اصلی فهم آنست
نفهمند و به آن عمل نكنند. آنها صراحت آیه "اطیعواالله و اطیعوا الرسول و
اولی الامر منكم" را نادیده گرفتند و بر شعار انحرافی نیازی به "ولی" و
"امام" و "حاكم" نداریم را با لجاجت تكرار كردند.
آنچه در تاریخ
درباره عملكرد خوارج آمده، شباهت زیادی به اعمالی كه گروههای تكفیری امروز
به ویژه تروریستهای داعش مرتكب میشوند دارد. این سر بریدنها، این شكم
پاره كردنها، این بیعفتیها، این دریدگیها و این پشت كردن به احكام الهی
همگی در سیره خوارج وجود داشت بطوری كه اگر گفته شود "داعش" امروز نسخهای
از همان گروه "خوارج" زمان علی علیه السلام است گزاف نیست. درسی كه از این
شباهت میتوان گرفت اینست كه انحراف از مسیر صاحب غدیر كه مسیر عقلانیت،
تدبیر، اخلاص، رعایت مصالح اسلام و حركت در چارچوب احكام دین است موجب
پیدایش خوارج و داعش و انواع و اقسام گروههای فاسد میشود. همانگونه كه
خوارج در صدر اسلام آلت دست عمروعاص شدند و بزرگترین لطمهها را به اسلام
زدند، امروز نیز تكفیریها به ویژه داعش آلت دست آمریكا و انگلیس شدهاند و
با مسلمان كشیها، سربریدنها، شكم دریدنها و مفاسدی از قبیل جهاد نكاح
آبروی اسلام را میبرند و به دشمنان اسلام برای رسیدن به اهداف ضد خدائیشان
كمك میكنند.
عوارض منفی پیدایش خوارج در صدر اسلام تا چند قرن،
گریبان گیر مسلمانان بود. خونریزیها، جنایات، تفرقهها، زیر پا گذاشته
شدن احكام خدا و رشد مكتبهای فكری انحرافی در آن دوران كه صدمات زیادی به
امت اسلامی وارد كرد از جمله این عوارض بودند. امروز نیز اگر برای مقابله
با گروههای تكفیری چارهای اندیشیده نشود، اولاً این جریان انحرافی در
جهان اسلام نهادینه خواهد شد و ثانیاً عوارض خطرناك آن تا قرنها لطمات
شدیدی به اسلام و امت اسلامی وارد خواهد كرد. این عوارض قطعاً بسیار شدیدتر
از عوارض خوارج خواهند بود، زیرا امروز امكانات ارتباطی و ابزارهای تبلیغ و
جعل و تزویر آنچنان گسترده هستند كه به راحتی زمینه را برای گسترش افكار
مختلف فراهم مینمایند. پولهای زیادی نیز در اختیار این زمره فاسده قرار
میگیرد كه اصولاً بودجه خوارج را نمیتوان قابل مطرح شدن در برابر آن
دانست. شعارها و اعمال تكفیریها نیز در جهان پر از ظلم و مالامال از ضد و
نقیض امروز، بسیار پرجاذبه است. اینكه از كشورهای مختلف حتی از اروپای غرق
در زرق و برقها مادی اینهمه مردم برای همراهی با تكفیریها در انجام جنایت
و اینهمه دختر و زن برای آنكه شرف خود را در اختیار تروریستها قرار دهند
به آنها میپیوندند، محصول دست به دست هم دادن همین شرایط و جاذبههاست.
عملكرد دولتها، چه در كشورهای اسلامی و چه در سایر كشورها نیز به این
وضعیت دامن زده و زمینه را برای رشد این جریان انحرافی مساعد ساخته است.
این
وضعیت را باید یك بحران جدی و حتی جدیترین بحران برای جهان اسلام و امت
اسلامی بدانیم، بحرانی كه دشمنان اسلام به ویژه غرب و صهیونیستها به آن
دامن میزنند و امكانات لازم را نیز برای گسترش آن در اختیار قرار میدهند.
هیچ كشوری از كشورهای مسلمان و هیچ مسلمانی از امت اسلامی نمیتواند خود
را از این خطر مصون بداند. این، بزرگ جلوه دادن تكفیریها و داعش نیست،
بلكه واقع بینی و جدی گرفتن خطری است كه هر روز جهان اسلام را بیشتر در بر
میگیرد. راهحل، فقط جدی گرفتن وحدت امت اسلامی با محور قرار دادن سیره
صاحب غدیر است. ما تاكنون از سیره امیرالمؤمنین علیهالسلام برای تحكیم
مبانی وحدت امت اسلامی بهرهبرداری لازم را نكردهایم. از باب "عدو شود سبب
خیر اگر خدا خواهد" میتوانیم و باید وجود تكفیریها را، كه خطری برای كل
جهان اسلام اعم از شیعه و سنی است، به وسیلهای برای تقویت وحدت امت اسلامی
و خشكاندن ریشههای تفرقه تبدیل نمائیم، همان راهی كه صاحب غدیر پیمود.
مطلبی که دکتر حمید قنبری در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد با عنوان«نتایج ناخواسته»به چاپ رساند به شرح زیر است:کافی نیست که سیاستگذار بداند که دقیقا چه میخواهد؛ بلکه باید هدف خود را
بهدرستی به مخاطبان خود منتقل و شرایطی را فراهم کند که آنها در مسیر
تحقق آن هدف حرکت کنند. گاه سیاستگذار، بهرغم درک روشنی که از هدف خود
دارد، برای رسیدن به آن هدف از ابزارهایی استفاده میکند که منجر به
شکلگیری رفتارهایی میشوند که دقیقا بر خلاف آن هدف هستند.
سیاستگذاریهای ایالاتمتحده آمریکا در رابطه با بازار دلارهای اروپایی،
گاه مصداق چنین وضعیتی هستند. در این نوشته به نمونههایی از این رفتارها
در سالهای آغازین شکلگیری این بازارها اشاره میشود و نشان داده میشود
که عملکرد سالهای اخیر این کشور در رابطه با وضع تحریمها و اقدامات
محدودکننده راجع به اوراق بهادار دلاری که در خارج از آمریکا منتشر
میشوند، میتواند نتایج ناخواستهای را برای آن کشور داشته باشد.
بازار
دلارهای اروپایی، عمدتا پس از جنگ جهانی دوم ایجاد شدند. اروپا با خسارات
گسترده ناشی از جنگ مواجه بود و طرح مارشال ایالاتمتحده آمریکا، وعده کمک
به اروپا برای بازسازی خسارات مزبور و احیای اقتصاد آن را میداد. بر اساس
این طرح، مبالغ قابل توجهی دلار آمریکا به شرکتهایی که مشغول عملیات
عمرانی در اروپا بودند پرداخته شد و این شرکتها بخش قابل توجهی از این
دلارها را در بانکهای اروپایی سپردهگذاری کردند. مدتی پس از جنگ جهانی
دوم، جنگ سرد میان دو بلوک شرق و غرب آغاز شد. کشورهای بلوک شرق از یکسو
برای تجارت بینالمللی به دلار آمریکا – که در آن زمان جهانرواترین ارز
موجود بود – احتیاج داشتند و از سوی دیگر تمایلی به نگهداری داراییهای
ارزی خود در آمریکا نداشتند؛ چراکه بیم آن وجود داشت که آمریکا ارزهای
متعلق به آنها را بهعنوان ارزهای دشمن مصادره کند؛ بنابراین این گزینه را
انتخاب کردند که ذخایر دلاری خود را نزد بانکهای اروپایی نگهداری کنند.
این امر به نوبه خود منجر به این شد که ذخایر قابل توجهی از دلار آمریکا
نزد بانکهای اروپایی سپردهگذاری شود و بازار دلارهای اروپایی شکل گیرد.
از
سوی دیگر، سرمایهگذاران و طبقه متوسط جدیدی که اندکی پس از جنگ جهانی دوم
در اروپا ایجاد شد، هنوز اعتماد کافی را به ارزهای کشورهای اروپایی و
بانکهای آن کشورها نداشتند و دلار آمریکا را به مراتب مطمئنتر و
باثباتتر از ارزهای اروپایی میدانستند. آنها از یک سو تمایل داشتند که
پساندازهای خود را به دلار آمریکا نگه دارند و از سوی دیگر به بانکهای
اروپایی اعتماد کافی نداشتند تا سپردههای خود را نزد آنها نگهداری کنند.
این امر موجب آن میشد که بیشتر تمایل داشته باشند پساندازهای خود را به
شکل اوراق بهادار دلاری نگهداری کنند. علاوهبر پرداخت سود که موجب جذابیت
این اوراق میشد، عدم امکان اخذ مالیات از این اوراق در آن دوران نیز موجب
میشد که اوراق مزبور مورد توجه سرمایهگذاران خرد اروپایی قرار داشته
باشند. در نتیجه این امور، بازارهای بالنسبه بزرگ دلارهای اروپایی در
لندن، زوریخ و لوکزامبورگ شکل گرفتند. این بازارها بهعنوان منبع ثانویه
تامین مالی به دلار آمریکا مورد توجه شرکتها و فعالان تجاری قرار داشتند.
با این حال، یک سلسله اقدامات سیاستگذاران آمریکایی در دهه 1960 موجب آن
شد که بازارهای مزبور، حتی از بازار داخلی دلار آمریکا نیز جذابتر شوند و
سرمایهگذاران و شرکتها تنها زمانی به بازار آن کشور مراجعه کنند که
نتوانند از طریق بازارهای اروپایی نیاز خود را مرتفع کنند. نتیجهای که به
هیچوجه مدنظر آمریکا قرار نداشت. دولت آمریکا در سال 1963 به منظور حمایت
از صنایع داخلی، مالیاتی را «مالیات برابری سود» یا Interest Equalization
Tax تصویب کرد. بر اساس این قانون، وام دهندگانی که دلار آمریکا را به
غیرآمریکاییان وام میدادند، موظف بودند که 15 درصد از بهره وامی را که
پرداخت میکنند بهعنوان مالیات به دولت بپردازند.
هدف از این قانون، ایجاد
جذابیت برای وام دادن به صنایع آمریکا و ایجاد محدودیت برای وام دادن به
خارجیان بود. با این حال، نتیجهای که از این قانون حاصل شد، با هدف آن
همخوانی نداشت. وامدهندگان آمریکایی که قصد وام دادن به غیرآمریکاییان را
داشتند، این مبلغ را به بهره وام اضافه میکردند؛ بنابراین برای وام
گیرندگان بهصرفه بود که در بازارهای اروپایی بهدنبال تامین مالی دلاری
خود باشند. این امر، باعث گسترش بیش از پیش بازارهای دلار اروپایی و حرکت
سرمایه به سمت اروپا شد. اقدام دیگر دولت آمریکا تصویب برنامه محدودیت
اعتبارات خارجی (Foreign Credit Restraint Program) در سال 1965 بود. بر
اساس این برنامه، محدودیتهایی برای بانکهای اروپایی در رابطه با وام دادن
به غیرآمریکاییان ایجاد شد. این محدودیتها نیز به نوبه خود منتهی به
رجوع شرکتها و فعالان تجاری به بازارهای اروپایی برای تامین مالی دلاری
شد. در سال 1966 مقرره دیگری تحت عنوان مقرره Q در آمریکا تصویب شد که
میزان سود پرداختی بانکها را محدود میکرد. این مقرره نیز اگرچه قصد تقویت
بازارهای دلار اروپایی را نداشت، اما منجر به تشدید فرار سرمایه از آمریکا
شد و سرمایهگذاران آمریکایی بیش از پیش برای سرمایهگذاری به بازارهای
اروپایی روی آوردند. مشاهده میشود که سیاستهای دولت آمریکا و بانک مرکزی
آن، اگرچه به هیچوجه به منظور تقویت بازارهای دلار اروپایی اتخاذ
نشدهاند، اما در عمل موجب تقویت آن شدند.
ایالاتمتحده آمریکا در
سالهای اخیر، سیاست دیگری را در سیاقی کاملا متفاوت اتخاذ کرده است.
آمریکا به منظور اعمال فشار بر کشورهایی که سیاستهایشان را تایید
نمیکند، اقدام به توقیف اوراق بهادار دلاری متعلق به آنها کرده است. این
اوراق بهادار، عمدتا در بازارهای اروپایی منتشر شدهاند و خریداران آنها
نیز با این تصور که مقررات آمریکا حاکم بر این اوراق نخواهند بود، اقدام به
سرمایهگذاری در این اوراق کردهاند. حال این ادعا از سوی برخی اشخاص و
مقامات آمریکایی شنیده میشود که بانکها یا سپردههای مرکزی بینالمللی –
که مهمترین آنها یوروکلیر در بروکسل و کلیراستریم در لوکزامبورگ هستند –
باید ملزم به این باشند که دستورات مقامات اجرایی و قضایی آمریکایی را در
رابطه با اوراق مزبور اجرا کنند. این امر به آن معنا است که مقررات راجع به
تحریمها در مورد اوراق یاد شده اجرا میشود و اگر اشخاص مشمول تحریم،
اوراق مزبور را تملک کنند، وجوه مربوط به این اوراق باید توقیف شوند و از
انتقال آنها به دستور ذینفع یا ارائه وجه به دارنده اوراق باید اجتناب
شود. همچنین دستورات مقامات قضایی آمریکا – اعم از دستور موقتهای صادره یا
قرارها و احکام اجرایی – درخصوص اوراق مزبور قابل اجرا خواهند بود. قطع
نظر از اینکه این ادعا با موازین متعددی در حقوق بینالملل – از جمله اصل
مصونیت دولتها و نیز اصل سرزمینی بودن قوانین کشورها – تعارض دارد و از
جهت حقوقی قابل دفاع نیست، میتواند اثر ناخواسته مهمی را در رابطه با نظام
مالی بینالمللی و از جمله نظام مالی آمریکا داشته باشد.
فرض کنیم یک
سرمایهگذار غیرآمریکایی قصد خرید اوراق بهادار دلاری در بازار اروپا را
دارد. درصورتیکه بداند، این اوراق، علاوهبر آنکه مشمول مقررات اروپا
هستند، مشمول قوانین آمریکا نیز خواهند بود، ریسک اجرای فراسرزمینی مقررات
آمریکا را نیز در رابطه با این اوراق در نظر خواهد گرفت. همین ریسک، موجب
بالا رفتن هزینههای معاملاتی در رابطه با اوراق یادشده میشود. توجه به
این نکته ضروری است که رویه نامتعارفی که ایالاتمتحده آمریکا اخیرا در پیش
گرفته، این است که اگر در هر مرحله از معامله یک ورق بهادار، شخصی که
مشمول فهرستهای تحریمهای آن کشور است – مالک اوراق یاد شده شود –
محدودیتهای خود را بر اوراق یاد شده مترتب میکند یا اینکه حداقل، انتقال
دهندگان اوراق را با اتهامات متعددی مبنیبر انتقال متقلبانه و نظایر آن
روبهرو میکند. در چنین شرایطی، نه تنها سرمایهگذاران بالقوه با توجه به
ریسکهای فوق – که به سختی قابل مدیریت هستند – از سرمایهگذاری در اوراق
بهادار دلاری منصرف خواهند شد و این امر، بالطبع منجر به کاهش مطلوبیت دلار
در بازارهای بینالمللی میشود، بلکه این امکان وجود دارد که نهادهای مالی
واسط اوراق یادشده – نظیر سپردهگذاریهای مرکزی بینالمللی – نیز بهدلیل
مخاطرات بالای نگهداری این اوراق و جریمههای سنگینی که از سوی مقامات
نظارتی آمریکایی برای واسطهگری چنین معاملاتی وضع و اجرا میشود، انگیزه
خود برای ارائه خدمات درباره چنین اوراقی را از دست دهند؛ امری که در
نهایت، منجر به کاهش مطلوبیت دلار آمریکا در بازارهای مالی بینالمللی
خواهد شد.
یکی از قواعد کلی سیاستگذاری این است که سیاستگذار باید
هزینهها و فایدههای سیاستهایی را که وضع میکند، محاسبه و ارزیابی کند.
اجرای فرامرزی مقررات ایالاتمتحده آمریکا درخصوص اوراق بهادار دلاری،
اگرچه میتواند در موارد چندی منتهی به اعمال فشار بر بازیگران خارجی شود
یا آرای معدودی را علیه خوانندگان غیرآمریکایی و بهنفع خواهانهای
آمریکایی اجرا کند؛ اما این اثر سوء را خواهد داشت که در سطح کلان، هم موجب
از میان رفتن ثبات و اطمینان در بازارهای بینالمللی اوراق بهادار خواهد
شد و هم از مطلوبیت اوراق بهادار دلاری در خارج از آمریکا خواهد کاست.
بهنظر میرسد ایالاتمتحده آمریکا بار دیگر، سیاستی را در پیش گرفته که
نتایج ناخواسته آن، بسیار بیشتر از آن است که اجرای این سیاست را توجیه
کند.
محمد علی وکیلی در مطلبی با عنوان«پای دولت روی پوست خربزه آمارها!»چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه ابتکار اینطور نوشت:
هفته
گذشته نماگرهای اقتصادی، توجه کارشناسان را به خود جلب کرد. از زمان روی
کار آمدن دولت دکتر حسن روحانی وعده کاهش تورم همواره توسط دولت مردان
مختلف تکرار شده است.روزی که دولت تحویل حسن روحانی شد نرخ رشد اقتصادی به
حدود منفی 6 درصد و نرخ تورم به بالای 30 درصد رسیده بود. دکتر حسن روحانی و
تیم اقتصادی اش وعده دادند نرخ تورم را در سال 93 به زیر 25 درصد و نرخ
رشد منفی اقتصادی را به صفر درصد کاهش میدهند. در هفته گذشته بانک مرکزی
آماری در خصوص مقایسه نرخ رشد اقتصادی در سه ماهه بهار 93 با مدت مشابه در
92 نرخ رشد 6/4 را منتشر کرد. این نماگر اقتصادی تیتر یک بسیاری از روزنامه
ها و موضوع تحلیل کارشناسان و بهانه موضع گیری موافقان و مخالفان دولت
گردید. در این یک هفته در باب راستی آزمایی این آمارحرف های بسیار گفته شده
و هر کس از منظر خود، درتایید و تکذیب آن، سخن ها رانده است. در گذشته هم
اینچنین بود.
آمارهایی که نقش نماگرهای اقتصاد را ایفا میکردند و
از مجاری رسمی همچون مرکز آمار و بانک مرکزی منتشر میشدند، در جامعه با
واکنش های متفاوت و متناقضی روبرو میشد. از یک سو کارشناسانِ مربوطه با
تشکیک در مبانی آمارها تردید در صحت آمارها را القاء میکنند و دولتمردان
هم با تکیه بر همان آمارها میزانِ موفقیت دولت و تحقق وعده ها را به رخ
میکشیدند. البته همان آمارها را به صورت پتک بر سر مخالفین فرود میآورند و
آنان را به سیاه نمایی متهم مینمودند. در سوی دیگر این دعوا مردم بودند
که هیچگاه آمارها با مشاهدات آنان سازگار نبود. در مقاطعی، مطابق آمارها
نرخ تورم تک رقمی و نیز نرخ رشد اقتصادی نزدیک به 7 درصد اعلام میشد، ولی
واقعیت صحنه و سفره مردم دقیقاً عکس آن را نشان میداد. در همان زمان گفته
میشد اگر منظور از این آمارها، جامعه ایران میباشد واقعیت زندگی مردم با
آن متفاوت است. اگر هم آمار مربوط به سرزمین دیگر است که خوب باید در آن
سرزمین راستی آزمایی شود. حالا با انتشار نماگر اقتصادی مربوط به فصل بهار
93 در دوره دولت یازدهم یک بار دیگر روش دولتمردان در ارائه آمار و داوری
مردم به چالش گرفته شده است. دولتمردان مدعی اند که نرخ رشد 6/4 نقطه به
نقطه است و برخی از کارشناسان این مبنا را علمی نمیدانند و نرخ رشد را
سالانه و به صورت سرانه معتبر میشمارند. در این مورد ذکر چند نکته ضروری
است:
1- از مقطع روی کار آمدن دولت دکتر حسن روحانی آرامش نسبی بر
فضای عمومی حاکم شده است. این آرامش خاص محیط های سیاسی نیست، بلکه مجموعه
رفتار مردم را شامل میشود. یکی از جلوه های اصلی آن، رفتار اقتصادی مردم
میباشد. تنش های گذشته و شتاب روز افزون نرخ تورم در سالهای گذشته
فرونشسته است و بازار ارز از ثبات نسبی برخوردار شده است. این وضعیت نشانگر
مهار سرعت بیماری مهلک تورم و رشد منفی اقتصاد میباشد. پس تا اینجا دولت
بر عهد خویش پایبند بوده است.
2- آمارها تا در مشاهدات و سفره مردم
خود را نشان ندهند، با هر منطق و هر پشتوانه علمی، محکوم به دروغ و
غیرواقعی میباشند. بنابراین ملاک آمار نقطه به نقطه یا سرانه و سالانه
نیست، بلکه با مقیاس زندگی مردم عیار بندی و راستی آزمایی میشود. نمیتوان
با تکیه بر آمارها جامعه ای ساختگی و غیر واقعی، مرفه و پُردرآمد ساخت،
ولی در متن واقعیت، وضع جامعه از نظر رشد اقتصادی و تورم در نقطه بحران
باشد. جامعه آماری خوب با جامعه واقعی بد نشانه شکاف دولت - ملت است.
3-
جار زدن آمارهایی که در متن زندگی مردم هنوز لمس و باورپذیر نشده اند،
باعث فروریختن اعتماد مردم و سست شدن اعتبار دولت میباشد. برخی از آمارها
مناسب محیط های تصمیم گیری هستند و نبایست آن را به تریبون ها کشاند.
4-
نقل است که مشاوران رضا خان از ترس، واقعیت ها را کتمان میکردند و به عرض
شاه نمیرساندند و مشاورین محمد رضا شاه برای تملق، آمار دروغ میساختند و
اسباب انبساط خاطر شاه را فراهم میآوردند. این ویژگیها همواره در رفتار
برخی مشاوران و اطرافیان دولتمردان در جمهوری اسلامی نیز وجود دارد. انتظار
این است که دکتر روحانی با عینک ملاک زندگی مردم به آمار هایی که در
اختیارشان قرار میگیرد نگاهی دگر باره داشته باشند. برخی از آمارها برای
رفع مسئولیت و بیلان کار برخی مسئولان میانه ساخته میشود. برخی دیگر
نیزبرای به بیراهه بردن کلیت دولت ساخته و پرداخته میشوند. به عبارتی
آمارها با هدفِ پوست خربزه زیر پای دولت ساخته و پرداخته شده اند. بر این
اساس هوشیاری و احتیاط دولت در باور پذیری آمارهای ارایه شده حداقل انتظار
است.
5- مردم صداقت دولت ها را در ارائه آمارهایی میبینند که واقعی
و با زندگی آنان منطبق باشد. آنان این را بیشتر میپذیرند تا آمارهایی که
با زندگی شان فاصله زیاد دارد.
6-عملکرد دولت پیشین مردم را نسبت به
آمارهای رسمی بسیار بدگمان و بی باور ساخته است. وقتی معلوم شد که آمارهای
میلیونی در اشتغال به چند ده هزار بیشتر نمیرسد و با واقعیت فاصله ای چند
صد هزار نفری دارد، چطور باید انتظار داشت که مردم چشم بسته به آمارها دل
خوش کنند و بر واقعیت زندگی چشم بپوشانند. پس لطفاً از گذشه عبرت بگیرید و
در دالان تاریک آمارسازی کاذب قدم نگذارید.
در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«روز شادی و بيم»نوشته شده توسط سید رضا اکرمی پرداخته است:
1-
هيجدهم ذيحجه است و روز «غديرخم» که در نگاه قرآن مجيد، روز اکمال دين
است و اتمام نعمت و اعلام دين مرضي خداوند به نام، اسلام، که فرمود «اليوم
اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتي و رضيت لکم الاسلام دينا، مائده 3» و
از جمله روز ياس و نوميدي براي کفار و ناسپاسان «اليوم يئس الذين کفروا من
دينکم فلا تخشوهم و اخشون، مائده، 3» که عليالدوام با آرزوهاي کاذب و
اميدهاي واهي، عمر گذراندند و در برابر، حجتبالغه الهي «قل فلله الحجه
البالغه، انعام 149» با تمام وجود مقابله کردند و مانع و رادع و صادع بودند
و راه خدا را بستند و صد البته ناکام گشتند و زيان و خسران ديدند و آخرين
اميد باطلشان «وفات پيامبر و نداشتن فرزند پسر جانشين» بود که در هيجدهم
ذيحجه، خداوند حکيم و خبير و بصير و رحيم، عليبن ابيطالب عليهالسلام را
سمت «خلافت و ولايت و وصايت» داد و به پيامبر دستور داد، موضوع را به
اطلاع مردم «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک، مائده 67» برساند و
حضرتش ظرف سه روز توقف در سرزمين «جحفه» اين ماموريت را عملياتي نمود. مردم
بيعت کردند و تبريک گفتند «بخ بخ لک يا علي، اصبحت مولاي و مولي مومن و
مومنه» و وظيفهمند شدند که هر حاضري به غائب اطلاع دهد و هر شاهدي به غائب
موضوع را «الا فليبلغ الشاهد الغائب و الوالد ولده الي يوم القيامه»
اطلاعرساني نمايد. بنابراين روز «غديرخم» روز شادي و عيد است براي مومنان و
روز بيم و ياس است براي منکران و کافران.
2- روز عيد غدير خم
«يومالله» است و روز عيد است آن هم «افضل الاعياد» و روز سپاسگزاري خداوند
بر اين نعمت «الحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولايه اميرالمومنين و اهل
بيته» است و روز شادماني که شادي، نشاط ميآورد و حرکت و تلاش را با خود
دارد و انرژي و گرمي ميبخشد و عامل برقراري ارتباط با ديگران ميشود و
محبت و دوستي را به ارمغان ميآورد. در زندگي شاد باشيم و شادي براساس
ايمان و اصول«توحيد و نبوت و امامت، اخلاق و ازدواج» و عرفيات به وجود
ميآيد.
اعيادي چون «عيد فطر، قربان، عرفه، غديرخم و جمعه» و دهه
فجر و عيد نوروز، در جامعه ما شاديبخش ميباشند و در جامعه ايراني، تحرک و
تلاش، تعامل، تعاون، تفاهم و تواصل به وجود ميآورد.
3- در روز عيد
غدير«فرصتي» است که موضوع «امامت» پس از رسول خدا که دين جامع و جهاني و
جاذب آورده و ماندگاري آن تا قيامت اعلام و تضمين «انا نحن نزلنا الذکر و
انا له لحافظون، حجر، 9» شده و با صراحت اعلام ميگردد «و نزلنا
عليکالکتاب تبيانا لکل شيء و هدي و رحمه و بشري للمسلمين نحل، 89» کتابي
بر رسول اکرم(ص) خدا عرضه شد که جامع است و وسيله هدايت و رحمت و بشارت
براي مسلمانان ميباشد. مباحثه و مناظره بين پيروان قرآن امري مقبول
ميباشد و بايد موضوع غديرخم را امري مسلم و تاريخي بدانيم و با صداقت و
صميميت اعلام ميگردد که خداوند حکيم است و دين اسلام را دين ضامن سعادت و
حيات طيبه معرفي مينمايد و پيامبر «رحمهللعالمين» را مامور هدايت مردم
نموده است، حال ميتوان پذيرفت، براي پس از وفات همه را به حال خود رها کند
و بفرمايد «خود دانيد»، پس چرا در زمان حيات خود و سفر کوتاه به خارج
مدينه، جانشين تعيين ميکرد و چرا اکنون همه زمامداران در حيات خود معاون و
قائممقام دارند. شيعه افتخار دارد که اين حقيقت بديهي، تاريخي، عرفي و
عقلي را در هجدهم ذيحجه سال دهم هجرت، پذيرفته و به ديگران معرفي مينمايد
و آن را هر سال گرامي ميدارد.
4- مسووليت عقيدتي، فطري، تاريخي و
حقوقي ما اين است که روز «هجدهم ذيحجه» را جشن بگيريم و جلسات سرور و
شادماني برگزار نماييم و پيام خداوند و خطبه غدير به رسول خدا که «بلندترين
خطبه حضرت در 23 سال رسالت است» براي يکديگر بخوانيم و توضيح دهيم و
دستاورد اين عمل را تحليل نماييم و آفات تغيير و تحريف را پس از وفات حضرت
تا حال «به دور از بغض، عناد، افراط و تفريط» واکاوي کنيم و حوادث امروز
دنياي اسلام «شيعه و سني، مذاهب متعدد، تقابل و تنازع ژرف و تلخ بين
مسلمانان» را معلول ناديده گرفتن دستور خداوندي تا حال بدانيم و به حق، عدل
و انصاف تن در دهيم.