كيهان
«بزرگترين مشكل آمريكا» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن ميخوانيد:
با
نگاه به وضعيتي كه آمريكا در داخل مرزهاي جغرافيايي اش دارد و با سرنوشتي
كه سياستهاي نظامي و امنيتي بسيار پرهزينه اين كشور طي 10 سال اخير در
منطقه ما داشته، نياز آمريكا به تهديد بزرگترين دشمن خود «كاملا طبيعي»
است. از اين رو تعجبي ندارد كه اين روزها، مقامات كاخ سفيد پي درپي به
تهديد ايران در ابعاد اقتصادي، سياسي و نظامي ميپردازند و از انواعي از
اقدامات عليه ايران حرف ميزنند.
شدت هجمههاي تبليغاتي و رسانهاي
مقامات آمريكا عليه ايران گمانه زنيهايي را در سطح بين المللي و منطقهاي
سبب شده و اين گمانه زنيها تا اندازهاي فضاي پيش رو را با ابهام مواجه
كرده است. بر اين اساس موارد زير ميتواند به شفاف شدن فضاي وضعيت حاكم
ميان آمريكا و ايران كمك كنند:
1- تهديد ايران به «حداكثري كردن
فشار» در شرايطي صورت ميگيرد كه در فاصله صدور قطعنامه 1929 شوراي امنيت
سازمان ملل تا امروز در صحنه عمل اتفاق جديدي نيفتاده است. از آن زمان
تاكنون حدود 17 ماه ميگذرد. اين در حالي است كه همه گزارشهاي رسمي و
غيررسمي رسيده به آمريكا- از جمله گزارش فريد زكريا- از بي تاثير بودن
تحريمها عليه ايران حكايت ميكنند. امروز آمريكاييها در حالي از اقدامات
جديد عليه ايران حرف ميزنند كه شرايط جهاني - برخلاف زمان تصويب قطعنامه
1929- با آمريكا همراه نيست مواضع مقامات سه كشور از شش كشور 1+5- يعني
روسيه، چين و آلمان- نشان ميدهد كه دست آمريكا براي «اقدام» عليه ايران
خالي است. البته آمريكاييها از نفوذ بر بعضي از مديران بين المللي- نظير
دبير كل سازمان ملل و مديركل آژانس بين المللي انرژي اتمي- استفاده ميكنند
تا وانمود شود كه موضع آمريكا عليه ايران يك موضع بين المللي است.
2-
مواجهه جديد آمريكا با ايران در «دستگاه سياسي» آمريكا پخت و پز ميشود. در
اتهام اخير عليه ايران شاهد بوديم كه كاخ سفيد، FBI و وزارت خارجه ميدان
داري كردند و وزارت خانههاي خزانه داري و دادگستري هم همراه شدند تا بي
محل بودن چكهاي كاخ سفيد برملا نشود يعني وانمود شود كه وزارت خزانه داري
هزينههاي برنامه كاخ سفيد را ميپردازد و دادگستري ضمانت اجرايي اتهامات
را فراهم ميكند.
اما با وجود آنكه اتهامات اخير عليه ايران ماهيت
امنيتي و نظامي دارد، دستگاههاي اطلاعاتي و نظامي آمريكا وارد اين ماجرا
نشدند سكوت رئيس CIA، رئيس پنتاگون، رئيس ستاد مشترك و مشاور امنيت ملي
آمريكا نشان دهنده آن است كه مقامات ارشد آمريكا اگرچه از تهديد و روي ميز
بودن «همه گزينه ها» حرف ميزنند ولي در عمل خبري از آن نيست و اين البته
از نااميدي آمريكا و توجيه ناپذيري اقدامات نظامي عليه ايران خبر ميدهد.
علاوه
بر اين موارد بايد گفت برخلاف هياهوي تهديد نظامي ايران، ما در سطح منطقه و
در جاهايي كه نظاميان اين كشور حضور دارند، طي ماهها شاهد تحرك جديدي از
سوي آمريكاييها نبوده ايم حتي ناوهاي آمريكايي كه طي 02 سال گذشته بطور
ثابت در خليج فارس حضور داشتهاند، مانند گذشته به هر سؤال مراكز فرماندهي
دريايي ايران پاسخ ميدهند.
در طول اين مدت، تغيير آرايشي نه در
خليج فارس و نه در كشورهاي همجوار ايران روي نداده و البته آمريكاييها به
خوبي ميدانند كه دسترسي سيستم نظامي ايران به اين نيروها بسيار آسان است.
نيروهاي نظامي آمريكا كه شاهد شكست آمريكا، رژيم صهيونيستي و اروپا در
جنگهاي لبنان، غزه، افغانستان و عراق بودهاند به خوبي ميدانند كه ظرفيت
نظامي ايران اگر با ظرفيت تكنولوژيكي غرب فاصله داشته باشد، حداقل صدها
برابر عراق و لبنان و... ميباشد. ايران يك نظام سياسي كاملا جا افتاده با
رهبري محبوب و مقتدر و نيروي نظامي- اطلاعاتي كاملا مجرب دارد.
با
اين وصف يك نظامي آمريكايي به خوبي ميداند كه اگر ضربهاي بزند حتماً
ضربهاي را دريافت ميكند و ميداند كه ضربه او تغييري در معادله امنيتي
منطقه به وجود نميآورد. حدود سه سال پيش مؤسسه آمريكايي زاگبي به سراغ
نيروهاي ارتش آمريكا در عراق رفت و سپس در گزارش خود نوشت 07 درصد نيروها
احساس امنيت نميكنند و معتقدند برنامه آمريكا در عراق با شكست مواجه
ميشود. دو سال پيش شبيه همين گزارش، توسط مك كريستال فرمانده نظاميان
آمريكا در افغانستان براي اوباما ارسال شد كه به بركناري او منجر گرديد.
كاملا پيداست كه نظاميان آمريكايي جرأت مواجه با ايران را ندارند و حق هم
با آنهاست.
3- كاملا درست است كه آمريكا بزرگترين مشكل خود را ايران
ميداند و به دهها زبان آن را بيان هم كرده است واقعاً هم ما بزرگترين
مشكل آمريكا هستيم و علي القاعده - در صورت بقاي رژيم استكباري آمريكا-
كماكان بزرگترين مشكل آمريكا باقي خواهيم ماند. بزرگترين مشكل آمريكا، وزن
بسيار سنگيني در ذهن آمريكاييها پيدا كرده است. روانشناسي آمريكايي به ما
ميگويد، آمريكاييها حريف قدرتمند را تهديد ميكنند ولي به «معامله» با او
ميانديشند و حريف ضعيف را از ميان برمي دارند و درخواستهاي او براي
معامله را رد ميكنند. رد معامله پيشنهادي صدام و قذافي نمونههايي از اين
موضوع هستند كمااينكه كنار آمدن آمريكا با روسيه (2196) و چين (1197) هم
نمونههاي ديگري از اين مسئلهاند. الان مشكل آمريكا دو تاست. مشكل اول اين
است كه ايران برخلاف عراق و ليبي حريف فوق العاده قدرتمندي است.
مشكل
دوم اين است كه اين حريف قدرتمند برخلاف چين و روسيه حاضر به معامله نيست.
آمريكاييها ميگويند ما حاضريم ايران هستهاي را به رسميت بشناسيم و در
مسائل منطقهاي جايگاه نافذ ايران را قبول كنيم ولي ايران متقابلا حاضر
نيست جايگاه ما را در مناسبات و تحولات مناطق اطراف خود به رسميت بشناسد و
با آن كنار بيايد. دو هفته پيش و در زماني كه هجمه تبليغاتي دستگاه سياسي
آمريكا عليه ايران به اوج خود رسيده بود، روزنامههاي نيويورك تايمز و
واشنگتن پست بطور همزمان گفتند آمريكا نيازمند مذاكره و توافق با ايران است
و اوباما بايد ادبيات سياسي خود را درباره ايران به دوره تبليغات انتخابات
رياست جمهوري، زماني كه از تغيير سياستهاي آمريكا حرف ميزد، برگرداند.
اين
دو روزنامه، ايران را دوست ندارند و با اوباما نيز خصومتي ندارند. موضع
اين دو كه يكي به هواداري از حزب جمهوري خواه و ديگري به حمايت از حزب
دمكرات مشهورند، از يك واقعيت پرده برمي دارد، امروز توافق با ايران رويكرد
اصلي آمريكاست. اما چه توافقي؟ آمريكا از ايران ميخواهد به تلاش خود براي
به ثمر رسيدن جنبش بيداري اسلامي در منطقه خاتمه دهد، عربستان را با رژيم
وابسته و فاسد آل سعود رها كند، اجازه بدهد اوپك كماكان تامين بي دردسر
نياز صنايع غرب به نفت را تضمين و در برابر بي عدالتي موجود سكوت كند.
آمريكا از ايران ميخواهد، حضور نظامي آمريكا در كشورهاي اسلامي را ناديده
بگيرد.
جمهوري اسلامي
«ظرفيتهاي ايران در مقابل توطئه آمريكا» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد:
مدير
كل آژانس بينالمللي انرژي اتمي با آلوده ساختن گزارش خود در مورد
فعاليتهاي اتمي ايران به سياست حتي قبل از انتشار، اعتبار خود را بشدت
كاهش داد. آقاي يوكيا آمانو، با متهم كردن ايران به تلاش براي ساخت سلاح
اتمي و نقض مقررات آژانس بينالمللي انرژي اتمي، به جمع همكاران دولت
آمريكا براي تكميل كردن حلقههاي توطئهاي پيوست كه از متهم ساختن ايران به
دست داشتن در طرح ساختگي ترور سفير عربستان در واشنگتن شروع شد، حلقه دوم
آنرا گزارش كميسيون حقوق بشر سازمان ملل درباره ايران تشكيل داد و اكنون
حلقه سوم آن به بهانه گزارش فعاليتهاي اتمي ايران توسط مدير كل آژانس شكل
گرفته است.
سياسي بودن گزارش آقاي آمانو را بايد در گزارشهاي مكرر
خود آژانس در زمان مدير كلي محمد البرادعي و حتي گزارشهاي خود آمانو جستجو
كرد كه هرگز نتوانستهاند دليل روشني براي نظامي بودن فعاليتهاي هستهاي
ايران ارائه دهند و همواره به اين واقعيت اعتراف كردهاند. جالب اينكه آقاي
البرادعي، مدير كل سابق آژانس بينالمللي انرژي اتمي، اخيراً در مصاحبه با
سيمون هرش گفته است: "تاكنون كوچكترين مدركي كه نشان دهد ايران به دنبال
ساخت سلاح هستهاي و استفاده از مواد غني شده است نيافتهام و نميتوانم
ايران را به چنين كاري متهم نمايم."
برخلاف معمول، اينبار قبل از
آنكه گزارش مدير كل آژانس به اعضاي آن داده شود، گرفتار جنجال تبليغاتي
زيادي شد كه مقامات آمريكائي پشت آن قرار دارند.
آنچه در گزارش مدير
كل فعلي آژانس انرژي اتمي آمده نيز صرفاً يك ادعاست و هيچ دليلي براي
اثبات آن ارائه نشده است. آمانو در اين گزارش، وجود فعاليت نظامي در منطقه
پارچين را نشانه تلاش ايران براي ساخت سلاح اتمي ميداند درحالي كه اعتراف
ميكند اين منطقه توسط گزارشگران آژانس بازرسي نشده است. اين اعتراف، نشان
ميدهد آنچه آمانو ادعا ميكند فقط يك حدس است، آنهم حدسي كه بر گزارشهاي
سازمانهاي اطلاعاتي آمريكا و عكسهاي ماهوارهاي آنها مبتني است نه چيز
ديگر.
در اين ميان، بنگاه سخن پراكني بيبي سي نيز وارد ماجرا شده و
تبليغات وسيعي را عليه جمهوري اسلامي ايران ساماندهي كرده است. دست
اندركاران بيبي سي، اين روزها علاوه بر شاخ و بال دادن به گزارش مدير كل
آژانس بينالمللي انرژي اتمي درباره ايران، تلاش ميكنند شرايط را بحراني
نشان دهند و از حملات قريب الوقوع آمريكا و رژيم صهيونيستي به مراكز اتمي
ايران خبر بدهند. بوقهاي تبليغاتي غربي و صهيونيستي، اخيرا وزير خارجه
سابق آمريكا را نيز وارد معركه نموده و گفتهاند وي به شبكه تلويزيوني اي.
بي. اس گفته است: "براي براندازي نظام جمهوري اسلامي هر كاري كه بتوانيم
انجام خواهيم داد."
از وزير خارجه سابق آمريكا و كليه مقامات
آمريكائي بايد پرسيد شما در 32 سال گذشته براي براندازي نظام جمهوري اسلامي
از چه اقدامي خودداري كرده ايد كه حالا ميخواهيد آن را انجام بدهيد؟ شما
خود ميدانيد و ملت ايران نيز اين واقعيت را با تمام وجود لمس كرده كه شما
هر كاري كه ميتوانستيد در 32 سال گذشته براي براندازي نظام جمهوري اسلامي
انجام داديد ولي راه به جائي نبرديد. اكنون نيز با اطمينان ميگوئيم كه باز
هم در توطئه هايتان عليه ملت ايران با شكست مواجه خواهيد شد و مثل گذشته
راه به جائي نخواهيد برد. اين، واقعيتي است كه شما در همين توطئه اخير يعني
اتهام دست داشتن در طرح ترور سفير عربستان نيز تجربه كرده ايد و با شكست
سختي مواجه شده ايد. اين اتهام را حتي در داخل آمريكا كسي از شما نپذيرفت و
معروفترين سياستمداران شما آنرا امري نامعقول و باور نكردني دانستند.
شما
دولتمردان آمريكائي حتي توطئههاي نظامي عليه ايران را نيز در شكلهاي
گوناگون آن تجربه كرده ايد و از آنها هم نتيجهاي نگرفته ايد. تحميل جنگ 8
ساله از طريق صدام، طرح ريزي انواع كودتاي نظامي و حمله نظامي طبس، از
مصاديق بارز توطئه نظامي شما عليه جمهوري اسلامي ايران بودند كه همگي با
هوشياري مقامات ايراني و مقاومت ملت ايران به شكست منجر شدند. ملت ايران با
اينهمه تجربه در روياروئي با توطئههاي گوناگون شما دولتمردان آمريكائي،
امروز با اطمينان خاطر بيشتر به راه خود ادامه خواهد داد و در برابر
زورگوئيهاي شما تسليم نخواهد شد.
آمريكائيها علاوه بر توطئههاي
نظامي، تبليغاتي و سياسي، تحريمهاي گسترده اقتصادي را هم عليه ايران تجربه
كردهاند. اين تحريمها هم نه تنها نتيجهاي نداشت بلكه به نفع جمهوري
اسلامي ايران تمام شد. اين تحريمها همواره مردم و مسئولان نظام جمهوري
اسلامي را به اقدامات پيگيرانه براي خودكفائي در رشتههاي مختلف تشويق
نموده و زمينه را براي قطع وابستگيها و تأمين استقلال اقتصادي فراهم
كردند. پيشرفتهاي بزرگي كه در صنايع دفاعي، انرژي اتمي و رشتههاي مختلف
علوم در دهههاي گذشته نصيب ملت ايران شده، از رهگذر همين تحريمها بوده
است. بنابر اين، آمريكائيها و فرزند نامشروع آنها رژيم صهيونيستي ملت
ايران را از چه چيزي ميترسانند؟ آنها مطمئن باشند كه انواع فشارها فقط
موجب آب ديدهتر و مقاومتر شدن ملت ايران خواهد شد و آمريكائيها خواب
بازگشت به ايران را به گور خواهند برد.
رسالت
«تحزب در مردمسالاري ديني» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندري است كه در آن ميخوانيد:
در
غرب احزاب زاييده جامعه مدني هستند و پاسخي به بحرانهايي بودند که در
مسير توسعه سياسي و خروج توسن لجام گسيخته سياست از بيغوله پادشاهان به
وجود آمد. مشارکت نيروهاي جديد در عرصه قدرت به شکل آنارشيک و غير منسجم
ممکن نبود و يک نهاد اجتماعي سازمان يافته و کاناليزه ميبايست شکل ميگرفت
تا منازعات قدرت را ساماندهي ميکرد. اين نهاد در قالب حزب که هم متکي به
نيروهاي اجتماعي بود و هم از يک سازمان اجتماعي برخوردار بود و هم
انگيزههاي لازم را براي مشارکت در عرصه قدرت داشت ظهور و بروز کرد. در
ايران قبل از انقلاب اما بناي حزب بر شالوده فراموشخانهها و انجمنهاي سري
و مخفي دوران قبل از مشروطه گذاشته شد و حضور انگلوفيلها و روسوفيلهاي
شناسنامه دار مردم را از ابتدا به اين ساختار و نهاد بدبين کرد.
انحراف
مشروطه و ذبح شرعيات به پاي عرفيات و فرنگي مآبي مشروطه خواهان به اين
بدبيني دامن زد. احزاب غير مردمي و دولت ساخته در دوره پهلوي دوم مثل حزب
مليون که توسط نخستوزير وقت منوچهر اقبال تأسيس شد و يا حزب مردم که توسط
اسدالله علم وزير دربار و يکي از وابستگان محمدرضا پهلوي تاسيس شد نيز
نتوانست اقبال مردم را جلب کند. ساختار تک حزبي با ايده حزب فراگير رستاخيز
ملي ايران در دهه 50 که در عمل ابزاري در دست ديکتاتوري محمدرضا بود نيز
آخرين ميخها را به تابوت اعتماد مردم به احزاب در ايران زد.
پس از
پيروزي انقلاب اسلامي علي رغم سابقه ملکوک احزاب در ايران و سوءظن عامه
مردم به سلسله روندهاي مرتبط با تحزب اما عقلانيت سياسي حاکم بر مردمسالاري
ديني مانع از آن شد که به يک باره تمام محاسن و مزايايي که حزب ميتواند
براي کشور داشته باشد، ناديده گرفته شود. البته همزمان با شکل گيري نهضت
امام خميني(ره) تشکيلات جمعيتهاي موتلفه اسلامي با هدايت بنيانگذار کبير
انقلاب(ره) شکل گرفت و نقش سازندهاي در دهه چهل و پنجاه ايفا کرد.
با
پيروزي انقلاب اين تشکيلات در حزب جمهوري اسلامي ادغام شد. پس از انحلال
حزب جمهوري اسلامي با هدايت امام(ره) دوباره فعاليت خود را از سر گرفت. حزب
موتلفه اسلامي از احزاب موفق نيم قرن اخير است. در عنفوان روزهاي پيروزي
انقلاب اسلامي و تنها يک هفته بعد حزب جمهوري اسلامي با حضور شماري از
برجستهترين شخصيتهاي علمي، مذهبي و سياسي ايران که در پيروزي انقلاب
اسلامي نقش مهمي داشتند و از ياران نزديک حضرت امام خميني محسوب ميشدند
تاسيس شد و توصيههاي تشکيلاتي و سياسي پدر معنوي اين حزب يعني آيت الله
شهيد دکتر بهشتي مقدمات طراحي يک نظام واره جديد از تحزب در مردمسالاري
ديني را پايهگذاري کرد.دکتر باهنر، صد روز پس از تأسيس حزب، مواضع آن را
در مسائل سياسي، اعتقادي، اقتصادي و فرهنگي بيان داشت و تعداد اعضاي حزب را
تا آن روز، دو ميليون نفر ذکر کرد.
هدف اين حزب، ايجاد يکپارچگي و
همکاري هرچه بيشتر نيروهاي وفادار به انقلاب اسلامي، سامانبخشيدن به حکومت
اسلامي و پايهگذاري دولت جمهوري اسلامي طبق قانون اساسي بود. آيت الله
شهيد دکتر بهشتي در خصوص تشکيلات و ضرورت تحزب پس از انقلاب معتقد است ما
براي اينکه بتوانيم کارهاي بزرگي را انجام دهيم، بيشک بايد متشکل باشيم.
رابطههاي ايماني، اعتقادي، علمي، و ديني سازماننيافته، براي رسيدن به
"بخشي" از اهداف و تحقق بخشيدن به قسمتي از مراحل يک انقلاب ميتواند کافي
باشد؛ ولي براي رسيدن به بخشي ديگر از اهداف و تحقق بخشيدن به آن قسمت ديگر
از آرمانهاي يک انقلاب کافي نيست... ما همچنان بر داشتن يک تشکل پافشاري
داريم؛ اما شرط آن اين است که
1. تشکل بايد پاسدار ارزشها باشد، نه پاسدار خود. نگهبان ارزشها باشد،
نه نگهبان خود.
2. تشکل بايد سازنده ما، آسانکننده خودسازي براي ما و کمکي به "سير الي الله" براي شرکتکنندگان در اين تشکل باشد.
3. شرط سوم، اينکه اين تشکيلات به درد مردم بخورد، نه اينکه يک باري باشد بر دوش اين جامعه.
مقدمات
تئوريک و پراتيک تحزب در جمهوري اسلامي با حزب جمهوري اسلامي گذاشته شد
اما واقعيت اين است که هنوز به مرحله باروري نرسيده است. چرا که هنوز تعريف
دقيقي از حزب و تحزب در جمهوري اسلامي صورت نپذيرفته است.
خراسان
«اسرائيل و حمله به ايران» عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم سيد حميد حسيني است كه در آن ميخوانيد:
گزارش
جديد يوکيا آمانو مدير کل آژانس انرژي اتمي درباره فعاليتهاي هستهاي
ايران طي يکي دو روز آينده به طور رسمي منتشر خواهد شد اما از چند هفته قبل
برخي محافل غربي و به ويژه اسرائيلي به استقبال اين گزارش رفته و
گوشههايي از آن را منتشر کردهاند.
براساس ادعاي اين محافل آمانو
به طور مشخص در گزارش جديد خود نشانههايي از رويکرد نظامي برنامه هستهاي
ايران را ارائه خواهد داد. همزمان با اين گزارشها دولتمردان تل آويو دور
جديدي از اظهارنظرها درباره احتمال حمله نظامي به ايران را با حرارت بيشتري
آغاز کردهاند. آيا بايد اين اظهارنظرها مبني بر احتمال حمله اسرائيل به
ايران را که تاکنون از سوي مقامهاي رسمي واشنگتن نيز رد نشده است جدي گرفت
و اصولا در شرايطي که ايران با حضور معاون آمانو و بازديد وي از تاسيسات
هستهاي کشورمان موافقت کرد و همچنين سعيد جليلي دبير شوراي عالي امنيت ملي
در نامهاي به اشتون آمادگي ايران را براي برگزاري دور جديدي از مذاکرات
با ۱+۵ اعلام کرده است و طرحهايي چون طرح گام به گام روسيه براي خروج از
بن بست موجود روي ميز است چرا گزارشي با چنين رويکردي توسط آژانس تهيه
ميشود؟ به نظر ميرسد پاسخ هر دو سوال را بايد در يک زمينه و فرآيندي که
از چندي پيش آغاز شده است جستجو کرد.
مقامهاي اسرائيلي در
اظهارنظرهاي خود درباره لزوم برخورد با ايران و به عبارتي ضرورت حمله نظامي
مدعي هستند که ايران تا ۶ ماه ديگر قادر به ساخت يک بمب هستهاي خواهد بود
بنابراين تا دير نشده بايد با حملهاي پيش دستانه حداقل فرآيند دستيابي
ايران به سلاح هستهاي را به تأخير انداخت.
در همين راستا وزير جنگ
رژيم صهيونيستي سفرها و مذاکراتي با مقامهاي آمريکايي و انگليسي داشته و
اين رژيم اخيرا يک موشک بالستيک جديد را مورد آزمايش قرار داده و مانورهايي
هوايي را نيز برگزار کرده است. تا اين جاي کار به نظر ميرسد اسرائيل خود
را براي يک حمله به ايران آماده ميکند اما رجوع به سابقه ذهني موجود
درباره تهديدهاي اسرائيل براي حمله به ايران و همچنين روند مذاکرات هستهاي
ايران و ۱+۵ نشان ميدهد که هرگاه قرار است فشار تحريمي جديدي عليه ايران
افزايش يابد تل آويو به مثابه يک لبه اين قيچي عمل ميکند. «تهديد به حمله
نظامي براي ايجاد جو تبليغي و رسانهاي شديد به منظور راضي کردن طرفهاي
درگير براي موافقت با تحريمهاي جديد عليه ايران براي جلوگيري از بروز يک
درگيري نظامي»، اين سياست رويکرد ثابت تل آويو طي سالهاي اخير در مواجهه
با روند مذاکرات هستهاي و ۱+۵ بوده است بهترين شاهد اين ادعا اين است که
اگر آنها واقعا قصد حمله داشته باشند نميبايست آن را اعلام کنند تا طرف
مقابل غافلگير شده و بيشترين خسارت را متحمل شود.
همچنين جداي از
اين که اسرائيل و آمريکا از واکنش غيرقابل پيش بيني ايران به هر گونه تعرض
نظامي و گسترش آتش جنگ به ديگر مناطق خاورميانه هراس دارند مسائل داخلي هر
دو کشور و شرايط موجود اقتصاد جهان نيز اجازه چنين کاري را به آنها
نميدهد به گونهاي که حتي اخيرا لس آنجلس تايمز از منتفي شدن طرح آمريکا
براي تحريم بانک مرکزي ايران به دليل تبعات آن براي اقتصاد جهاني و بازار
نفت خبر داده بود.
در همين راستا ستون نويس روزنامه اسرائيلي هاآرتص
در همين زمينه مينويسد: «اسرائيل به هيچ وجه آمادگي ندارد که خود را براي
يک حمله نظامي به ايران آماده کند» وي از مقامهاي اسرائيلي ميپرسد: «آيا
دولت اسرائيل توانسته از پس مشکلات داخلي خود برآيد، بحث اشغال و اشغال
گري را پايان دهد و از امنيت مرزهايش مطمئن شود که حالا به فکر جنگ تازه
افتاده است؟ آيا جبهه داخلي خود را براي انجام چنين کاري آماده کرده است؟
آيا اسرائيل آمادگي دارد با حوادثي به مراتب شديدتر و سخت تر که احتمالا از
زمان تأسيس در سال ۱۹۴۸ تا کنون سابقه نداشته است مقابله کند؟» از سوي
ديگر تهيه گزارشي منفي توسط آژانس عليه ايران در شرايطي که اخبار حکايت از
آماده شدن مقدمات دور جديدي از مذاکرات ايران و ۱+۵ داشت در ابتدا اين گمان
را تقويت ميکند آمريکا که نقش عمدهاي در تهيه اطلاعات گزارشهاي آمانو
دارد تمايلي به برگزاري اين دور از مذاکرات ندارد.
اين که مذاکره
مطلوب چه شرايطي دارد و آيا دورهاي قبلي مذاکرات ايران و ۱+۵ واجد اين
شرايط بوده است بحثي جداگانه را ميطلبد اما به نظر ميرسد اگر چه يکي از
نتايج انتشار گزارش جديد آمانو عليه ايران با خصوصيات و ويژگيهايي که
پيشتر گفته شد تخريب فضاي اعتماد سازي و از سرگيري مذاکرات خواهد بود اما
تهيه کنندگان گزارش اميد دارند با انتشار اين گزارش در وهله اول بتوانند
اجماع در حال فروپاشي درباره فعاليتهاي هستهاي ايران را احياء کرده و دور
جديدي از تحريمهاي سخت تر عليه ايران را رقم بزنند فشاري که بر پايه اين
تحليل ميتواند ايران را مجبور به حضور در پاي ميز مذاکرهاي با آنها
نمايد که برگ برنده آن را در دست خود ميبينند.
سياست روز
«سوالاتي كه آمانو هنوز پاسخ نداده» عنوان سرمقاله روزنامه سياست روز به قلم قاسم غفوري است كه در آن ميخوانيد:
گزارش
آمانو مدير كل آژانس بين المللي انرژي اتمي درباره فعاليتهاي صلح آميز
هستهاي ايران در حالي انتشار مييابد كه محافل رسانهاي و سياسي غرب از
مدتها پيش با استناد به اين گزارش منتشر نشده، بر لزوم افزايش فشارها بر
ايران تاكيد كردند.
آقاي آمانو مدير كل در حالي گزارش درباره
فعاليتهاي هستهاي ايران تهيه ميكند كه وي هنوز به سوالاتي كه افكار
عمومي جهان در زمينه رفتارهاي وي در پرونده هستهاي ايران و نقش غرب در اين
پرونده دارند و دهها سوال ديگر پاسخ نداده است. سوالات افكار عمومي جهان
از شخص آمانو در چند محور قابل توجه است.
۱) افكار عمومي جهان اين
سوال را دارد كه مگر آقاي آمانو به عنوان مدير كل مسئول اجراي اساسنامه
آژانس، از جمله راز داري در تهيه گزارشهايش نميباشد. پس چرا وي همواره
مواضع و كاركردهاي خود را با غرب هماهنگ ميكند و بر اساس خواستههاي آنها
گام بر ميدارد. چرا وي چند روز قبل از انتشار گزارش درباره ايران به با
مقامات ارشد آمريكايي تشكيل جلسه ميدهد. وقتي مدير كل، استقلالي در تهيه
گزارشها و حتي اجراي اوليه ترين وظايف خود ندارد، به چه دليل بر ادامه
حضور در اين سمت اسرار دارد. با توجه به سوابق آمانو جهانيان خواستار كناره
گيري وي از اين سمت هستند.
۲) افكار عمومي جهان اين سوال را دارد
كه، آژانس بينالمللي انرژي اتمي كه سه اصل كمك به كشورها در دست يابي به
دانش صلح آميز هستهاي، مقابله با تكثير و توسعه سلاح هستهاي و خلع سلاح
دارندگان سلاحهاي هستهاي را بر عهده دارد، چگونه از اين وظايف عدول كرده و
صرفا با نسخههاي غرب فعاليت ميكند.
آژانس در ارائه خدمات به اعضا
به صورت گزينشي عمل كرده، چنانكه به دليل مخالفت غرب، از تامين سوخت ۲۰
درصد براي راكتور تحقيقاتي تهران كه صرفا جنبه پزشكي داشته و جان ميليونها
انسان به آن وابسته است- به رغم آنكه از وظايف آژانس بوده- خودداري كرده
است. آژانس هنوز اقدامي براي تامين اين سوخت انجام نداده است. آژانس در
برابر آزمايشهاي هستهاي و ۷۰۰ ميليارد دلار بودجه جديد آمريكا براي ساخت
نسل جديد سلاحهاي هستهاي در كنار آزمايش موشك بالستيك با قابليت حمل
كلاهك هستهاي با برد ۱۰ هزار كيلومتر توسط رژيم صهيونيستي سكوت كرده و در
مقابل، گزارشي بر اساس نسخهها و تجويزهاي غرب عليه ايران تهيه ميكند.
آمريكا صراحتا اعلام كرده، گزارش آژانس برابر با خواست و نظر آنها بوده است
كه خود سندي بر وابستگي آژانس به غرب و عدم استقلال آن ميباشد.
آقاي
آمانو بايد به اين سوال پاسخ دهد كه چرا به رغم تهديد دانسته شدن آمريكا و
رژيم صهيونيستي به عنوان دارندگان سلاح هستهاي براي امنيت بين الملل در
نشست بازنگري "ان پي تي" در نيويورك، هنوز اقدامي براي رفع نگراني جهان، از
اين تهديدات صورت نداده است. آقاي آمانو مدير كل بايد به اين سوال پاسخ
دهد، آژانسي كه وابسته به غرب ميباشد و هيچ كدام از وظايف اساسنامهاي خود
را اجرا نكرده چگونه انتظار همكاري كشورها با اين نهاد غير مستقل را دارد.
گزارشهاي دو پهلو و همسو با خواستههاي غرب در قبال ايران كه جهانيان بر
صلح آميز بودن فعاليتهاي هستهاي آن اذعان دارند از دلايل اين بي اعتمادي
جهاني به آژانس است كه آقاي مدير كل بايد پاسخگوي نتايج منفي همگراييهايش
با غرب بر آينده آژانس، به جهانيان باشد.
۳) افكار عمومي اين سوال
را از آقاي آمانو و آژانس دارد كه وقتي چنين نهاد بينالمللي و شخص مدير
كل، چون غلام حلقه به گوش غرب رفتار ميكند و به پرونده سازي مغرضانه عليه
ايران اقدام ميكند، چگونه انتظار دارد كه ملت ايران و جمهوري اسلامي
پذيرنده ادامه مذاكره با غرب باشند. غربي كه براي رسيدن به سلطه طلبيهاي
خود از يك سو استقلال آژانس را زير سوال ميبرد و خواستههاي خود را به آن
تحميل ميكند و از سوي ديگر بر تكرار مواضع نخ نما شده تهديد عليه ايران
اصرار دارد.
جهانيان اين سوال را از آژانس و مدير كل دارند كه چرا
به جاي مقابله با مداخلات غرب در امور داخلي آژانس و وادار ساختن آنها به
كنار نهادن سياستهاي غير اصولي و تهديد آميز عليه جمهوري اسلامي ايران،
همچنان در كنار آنها قرار گرفته و به موضع گيري غير اصولي در قبال
فعاليتهاي صلح آميز هستهاي ايران ميپردازد. فعاليتهايي كه بازرسان
آژانس و نهادهاي بين المللي همواره بر صلح آميز بودن آن تاكيد كردهاند.
آقاي آمانو بايد پاسخ دهد كه با اين شرايط، چگونه انتظار دارد كه ايران به
آژانس و غرب اعتماد كرده و به مذاكراتي كه آژانس با گزارشهاي مغرضانه و
غرب با مواضع خصمانه موجب تعليق آن شدهاند، بازگردد.
مردم سالاري
«چرا سکوت وحدت بخش شکسته شد؟» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم محمدحسين روانبخش است كه در آن ميخوانيد:
«همه
در برابر قانون مساويند» ; اين يکي از گزارههايي است که حاکميت قانون
برپايه آن بناشده و عموم معتقدان و ملتزمان قانون آن را پذيرفتهاند اما
گاهي در مرحله عمل، مصلحت سنجيها مانع از اجراي تام و تمام آن ميشود. اين
روزها همزمان با پيشرفت قضايي پرونده اختلا س 3 هزار ميليارد توماني و در
حالي که اين انتظار به حق از مطبوعات و رسانهها وجود دارد که با پرهيز از
گمانه زني و جنجال آفريني، فضايي ايجاد کنند که قوه قضائيه بتواند با بررسي
همه جانبه و کامل پرونده و صدور حکم دقيق، اعتماد خدشه دار شده مردم را
باز گرداند و مردم را به عدالت قضايي اميدوارتر کند، برخي مقامات دولتي
حرفهايي در اين خصوص زدهاند که نه تنها نوعي رويارويي ميان دو قوه را
دامن ميزند بلکه نوعي اتهام زني به دستگاه قضايي در بررسي اين پرونده است.
اين
گونه حرفها و اظهارات اگر چه براي اولين بار نيست که مطرح ميشود، اما به
نظر ميرسد که از نوبتهاي قبل تر تندتر و بي پرواتر شده است و زمينه را
براي ديگراني هم آماده ميکند که منتظر فرمان هستند تا آتش توپخانه را در
يکي از خاص ترين دوران سياسي- بين المللي نظام برروي قوه قضائيه بگشايند و
به همين دليل هم انتظار اين است که به دور از مصلحت سنجيهاي رايج، اين
گونه شائبه پراکنيها و تضعيف ارکان حاکميت با واکنش قانوني و قضايي پاسخ
داده شود.
در اين زمينه اما علا وه براين، سوالا تي هم شکل گرفته که
احتمالا با پيشرفت پرونده ميتوان به آن پاسخ داد، مثل اينکه چه ارتباطي
بين پيشرفت رسيدگي قضايي به اختلا س و دستگيريهاي تازه با تشديد حملا ت
بعضيها به قوه قضائيه وجود دارد؟ آيا واهمه از افشاي بيشتر رفتارهاي خلا ف
قانون و زمينه سازيها براي سو» استفاده کنندگاني چون گروه آريا، باعث شده
که بعضيها عنان اختيار از کف دادهاند و به تشويش اذهان عمومي روي
آوردهاند؟ آيا گروهي که به جريان انحرافي درون دولت معروفند حيات سياسي
خويش را بيش از پيش در معرض خطر ميبينند و با فضاسازي قصدگريز از
مجازاتهاي احتمالي و ماندگاري بيشتر در پستهاي مهم و کليدي قوه مجريه را
دارند؟
آيا رسيدگي قضايي به پرونده اختلا س را مانعي در پيشبرد
اهداف سياسي و تاثيرگذار در وضعيت انتخابات پيش رو و تغيير دهنده فضاي
انتخاباتي به ضرر خود، تحليل ميکنند و بر همين اساس ميخواهند با اشاعه
سخناني که ميتواند بخشي از مردم را تحت تاثير قرار دهد از شدت اين
تاثيرگذاري بکاهند و قوه قضائيه را به عقب نشيني وا دارند؟ در اين مورد
همچنين گفتني است که در اين مدت، چيزي که قبلا «سکوت وحدت بخش» ناميده
ميشد بدون هيچ دستاويزي (بجز رسيدگي قضايي به پرونده اختلا س) شکسته شده
است و لا بد دولتمردان چيزي بالا تر و مهمتر از وحدت را در روزهايي که
تهديدات خارجي و پرونده سازيهاي غرب اوج گرفته، در معرض خطر ديدهاند که
اين طور بي پروا سکوت ادعايي خود را شکستهاند! با توجه به همه اين مسائل،
بايد اذعان کرد که رفتار قوه قضائيه در مقابل اين گونه تحرکات اهميت فراوان
دارد و بايد منتظر ماند و ديد که آيا اين قوه از اين آزمون هم سربلند
بيرون خواهد آمد؟
تهران امروز
«سخني با آقاي رئيس كل» عنوان يدداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم سيدجواد سيدپور است كه در آن ميخوانيد:
رئيس
كل بانك مركزي روز گذشته با اظهار تاثر و ناراحتي از دستگيري پورمحمدي
قائممقام سابقش بابت پرونده اختلاس سه هزار ميلياردي گفت: «هجمههاي وارده
به بانك مركزي بيانصافي است، بانك مركزي نگران تحريم نيست بلكه نگران
هجمههاي داخلي است و اگر اين بانك را تحت فشار قرار دهند كل نظام با مشكل
مواجه ميشود.»
اين اظهارات آقاي رئيسكل شگفتي كارشناسان را در
پي داشت كه آيا اساسا ايشان در جريان اختلاس يا به قول آقاي وزير اقتصاد،
مفسده بزرگ اقتصادي صورت گرفته، هستند يا نه؟ چرا كه اگر دانسته باشند كه
چه اتفاقي رخ داده كه طبيعتا ميدانند حتما آگاه هستند كه قائممقام ايشان
از چه بابت در بازداشت بهسر ميبرد. شگفتانگيز است كه آقاي رئيسكل بابت
دستگيري قائممقام خود كه حداقل از منظر دستگاههاي نظارتي و قضايي متهم در
اين پرونده است، متاثر شده ولي از وقوع اصل اختلاس و فاجعه رخ داده
هيچگونه اظهار تاسف و تاثري لااقل تاكنون نداشته است!
خوب بود آقاي
رئيسكل از عملكرد شبههبرانگيز قائممقام خود نيز اظهار تاثر يا تاسف
ميكرد و بهگونهاي وانمود نميكرد كه انگار هيچ اتهامي متوجه قائممقام
ايشان نيست و بازداشت ايشان گويا بيدليل بوده و با اين سخن خود به دستگاه
محترم قضا كنايه نميزد. اين اظهارات در حالي صورت ميگيرد كه كميسيون اصل
90 مجلس در بند هشتم از بخش پنجم گزارش مبسوطي كه در مجلس نيز قرائت شد،
بهطور مشخص به قصور قائممقام رئيسكل در پرونده بانك آريا و اختلاس بزرگ
اذعان دارد و پيشنهاد استعفا يا عزل نامبرده را داده است. مردم ميپرسند
چطور گزارش نمايندگان محترم مجلس باعث تاثر آقاي رئيس كل نشد ولي بازداشت
كسي كه در زيرمجموعه ايشان بوده، خاطر رئيسكل را مكدر كرده است؟
آقاي
رئيس كل در جاي ديگري از سخنان خود گفته: «بانك مركزي نگران تحريم نيست
بلكه نگران هجمههاي داخلي است.» ما هم اتفاقا با آقاي رئيس كل
همعقيدهايم زيرا ما هم نگران تحريم نيستيم بلكه نگران سوءمديريت اجرايي
هستيم ولي برخلاف نظر آقاي رئيسكل معتقديم مهمتر از بانك مركزي، اصل نظام
مقدس جمهوري اسلامي كه مظلوم قرار گرفته اما نه با چند خط انتقاد چند
روزنامه يا رسانه بلكه با عملكرد ضعيف مديران اجرايي كه سببساز بروز چنين
فاجعهاي شدهاند.
سه هزار ميليارد تومان در شرايط عجيبي جابهجا
شده و اين مسئله باعث تاثيري بسيار منفي بر افكار عمومي كشور شده و بسياري
از دلسوزان نظام مقدس جمهوري اسلامي را متاثر ساخته آنگاه رئيس كل كه اين
خطا در كنار دست ايشان رخ داده، متاثر از بازداشت فرد احيانا مقصر و دلواپس
انتقادهاي وارده به خود است و تا آنجا پيش رفته كه منتقدين خود را همرديف
با دشمنان نظام كه درصدد تحريم بانك مركزي هستند قرار داده و حتي آن را
باعث نگراني بيشتر دانسته است، واقعا اين درد را كجا بايد برد و به چه كسي
بايد گفت؟ واقعيت اين است كه هيچ انتقادي به مثابه سوءمديريت و ضعفهاي
آشكار مديريتي باعث هجمه به هيچ جا نميشود.
اگر بانك مركزي تنها به
وظايف ذاتي خود عمل ميكرد، هرگز چنين اتفاقي رخ نميداد تا انتقادي متوجه
بانك مركزي و هجمهاي عليه نظام شود. مردم ميپرسند چطور است كه مديران ما
وظيفه اصلي خود را فراموش كرده و به جاي آن فقط به رفع خطاها يا انكار آن
مشغولند. اين رفتار مديران است كه تاثيري بسيار منفي بر مردم ميگذارد،
بدتر از تحريم دشمنان قسم خورده انقلاب.
شرق
«رشد نقدينگي و ناكارآمدي نهادي» عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم حسين راغفر است كه در آن ميخوانيد:
روند
رو به رشد نقدينگي و افزايش بيسابقه آن نشانههاي آشكار بيماري مزمن
اقتصاد است. اين اقتصاد با وجود نياز شديد به نقدينگي در بخشهاي مولد قادر
به ساماندهي وجوه سرگردان و هدايت آن به فعاليتهاي مولد نيست. شدت رشد
نقدينگي خود علامت ديگري از تخريب بنيانهاي توليد و رشد اقتصاد دلالي و
سفتهبازي در اقتصاد است.
اين همه تنها در سايه سياستهاي ضد توليدي
و مرزهاي گشوده بر واردات همه كالاهاي مصرفي امكانپذير شده است. علايمي
كه فعالان اقتصادي از سياستهاي اقتصادی دريافت كردند، آنها را متقاعد
كرده است كه در اثر هزينههاي هنگفت داد و ستد در اقتصاد، انجام فعاليتهاي
مولد و رسمي بسيار پرهزينه و بازدهي آن در معرض خطرات شديد سياستهاي
خلقالساعه است.
واردات گسترده، بزرگترين تهديد براي توليدكنندگان
داخلي بوده است و اختصاص عقد قراردادهاي بزرگ به نهادهاي شبه دولتي و
بيرون از بخش خصوصي نفس بنگاههاي خصوصي مستقر را گرفته است و خود مهمترين
نشانه براي ممانعت از ورود سرمايهها به بخشهاي مولد و سوق دادن آنها به
سوي فعاليتهاي غيرمولد و سيال بوده است، بهطوري كه ضمن فرار از پرداخت
ماليات، بتواند به سرعت قابل انتقال به خارج از كشور باشد.
رشد
نقدينگي منجر به رشد سفتهبازي در اقتصادي شده است كه طي سالهاي گذشته با
ركود تورمي شديد روبهرو بوده است و اين خود علت ديگري براي رشد تورم و رشد
حباب در بازار بورس بوده است كه دير يا زود بايد منتظر عواقب آن در اقتصاد
باشيم. اما در اين ميان گروههايي برندههاي اصلي اين سردرگمي در اقتصاد
كشور بودهاند. ناسازگاري بين ساختارهاي قدرت و توليد از يكسو با ساختهاي
نهادي ظرفيتهاي زيادي براي سوءاستفاده و هرج و مرج فراهم آورده است.
فهرست بلند سوءاستفادههاي مالي و اختلاسها در كشور طي سالهاي گذشته و به
ويژه سالهاي اخير مويد ضعف ساختهاي نهادي در كشور است.
نتايج
اخير تحقيقات اقتصادي نشان ميدهند جوامعي كه نهادهاي ضعيف به ارث بردهاند
براي دوره زماني طولاني با آن نهادها ادامه حيات دادهاند و اساسا علت
پايداري چنين نهادهاي آسيبزا و زيانآور وجود گروه يا گروههاي قدرتمند در
جامعه بوده است كه از وجود آن نهادها منتفع ميشدند و از اين رو، براي حفظ
اين منافع حاضرند بجنگند.
بسياري از ناتوانيها و كاستيهاي نهادي
موجب نفي حقوق اساسي فقرا بودهاند، حقوقي همچون؛ آموزش و پرورش، مسكن، شغل
پايدار و شايسته و دسترسي به منابع مالي و اعتباري. به اين ترتيب فقرا در
وضعيتي قرار ميگيرند كه نه منابعي دارند و نه مهارتي – و در حقيقت نه
منزلت اجتماعياي – كه بتوانند به طور كامل در فعاليتهاي اقتصادي شركت
كنند. نتيجه عملكرد چنين اقتصادهايي اين بوده است كه هرگز نتوانستند از
استعدادهاي اكثريت جمعيت خودشان استفاده كنند و در نتيجه رشد كُند و پاييني
را تجربه كردهاند.
در اين ديدگاه رشد كم، نتيجه سطوح بالاي
نابرابري و فقر است و نه بالعكس. چارچوب نهادي موجود در كشور يك نمونه از
چارچوب ضدتوسعهاي است. مقررات دولتي، حقوق مالكيت نامشخص و بد تعريف شده و
قيود ديگر به جاي اينكه مشوق فعاليتهاي توسعهاي باشند اينگونه
فعاليتها را محدود ميكنند. اين شرايط منتج به رانتخواري و بازتوليد
روابط حاكم شدهاند نه افزايش بهرهوري. بسياري از سازمانهايي كه در درون
چارچوب نهادي كشور عمل ميكنند تنها در تبديل جامعه به جامعهاي غيرمولد
كارآيي دارند.
نهادهاي فعال ضرورتا و حتي به طور معمول، ايجاد
نشدهاند كه به لحاظ اجتماعي كارآمد باشند، بلكه ايجاد شدهاند تا در خدمت
منافع كساني باشند كه قدرت چانهزني براي خلق قواعد جديد دارند. از آنجايي
كه اين ساخت سياسي است كه حقوق مالكيت را تعريف و اعمال ميكند، تعجبآور
نيست كه بازارهاي كارآمد در اقتصاد كشور شكل نگرفتهاند و نميگيرند.
در
پناه اين چارچوب نهادي ضعيف است كه افراد و سازمانهايي كه از نفوذ سياسي و
قدرت چانهزني برخوردارند، ميتوانند منافع مهمي در دايمي كردن قدرت خود
داشته باشند. مادامي كه اصلاحات متناسب در ساختارهاي نهادي و توليدي صورت
نگيرد، بحرانهاي شكل گرفته متحول ميشوند و همچون بافتهاي فاسد بخشهاي
ديگر جامعه را آسيب ميزنند و مناسبات ناصحيح را تاييد و تثبيت ميكنند.
رشد فزاينده نقدينگي تنها نشانهاي از ضعف ترتيبات نهادي و سياستهاي
اقتصادي نادرست است.
ابتكار
«آيا مشعل المپيک به ايران ميرسد؟» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم غلامرضا کماليپناه است كه در آن ميخوانيد:
ساليان
درازي است که شعلههاي هستيسوز جنگ دامن کشورهاي جهان، بهويژه ملل
مسلمان را گرفته است. غرب به سرکردگي امريکا، به بهانههاي ترويسم، سلاح
هستهاي و حقوق بشر، همواره مشعل سوزان جنگ و ويرانگري را فروزان نگه داشته
و از کشوري به کشور ديگر آنرا ميگردانند.
بدبختانه کساني هم
بهانههاي کافي را براي جنگسوارانِ مشعلبهدست فراهم ميکنند. در
افغانستان، طالبان و القاعده، در عراق، صدامحسين و در ليبي، قذافي بيکله،
بهاندازه کافي راه ترک و تازي و تاختوتاز غربيان را هموار کردند. يکي
از آرزوهاي قدرتهاي غرب و فرزند نامشروع و بيمنطق آنان، يعني اسرائيل،
اين بوده که بهانههايي فراهم شود تا المپيک خونين خود را در ايران برگزار
کنند. خوشبختانه در برهههاي مختلف، تدابيري اتخاذ ميشد که خونآشامها را
نااميد ميکرد. اما اکنون در وضعيت کاملاً متفاوتي هستيم. براي روشنشدن
موضوع، بهطور اجمالي به تحليل موارد زير ميپردازيم.
. بهانهها:
امريکا و همپيمانانش در جهان، در سه ضلع تروريسم و سلاح هستهاي و حقوق
بشر، اتهامها و تبليغات وسيعي را همزمان عليه ايران به راهانداختهاند:
موضوع مبتذل و غيرواقعي قصد ترور سفير عربستان و تشکيل پرونده عليه ايران
در شوراي امنيت، درز گزارشهاي رئيس آژانس انرژي هستهاي در رسانههاي غربي
که افکار جهاني را از نيات و اقدامات کشورمان در اين زمينه ميترساند و
مشوش ميکند و درنهايت، پرونده حقوق بشري است که احمد شهيد عليه نظام ما
تهيه و تنظيم کرده است. به نوعي ميتوان گفت بهانهها جور شده و دشمنان
ميهن گراميمان با دمشان گردو ميشکنند.
. انگيزهها: واقعيت اين
است که غربيان در باتلاق سياسي و اقتصادي بسيار گودي افتادهاند. فروپاشي
اقتصادي و تلنبارشدن آمار بيکاري و بينتيجهبودن اقدامات و تصميمات سران
اروپا و امريکا براي فائقآمدن بر اين معضلات و قوزبالاقوزشدن اعتراضات
گسترده مردمان در آن کشورها از يکطرف و هراس مضاعف غربيان از شکلگيري
«جمهوري اسلامي» هاي ديگر در منطقه از طرف ديگر، انگيزههاي پنهان و حقيقي
تهديدات کنوني است. آنان بهاجبار با انقلابهاي مردمي منطقه همراه شدند و
چارهاي جز اين نداشتند. اما آنچه از آن ميترسيدند، در تونس اتفاق افتاد.
در انتخاباتي کاملاً آزاد، اسلامگرايان به پيروزي رسيدند. بيشک در همين
وضعيت، اين روند در کشورهاي مصر، ليبي، يمن، بحرين و سوريه هم اتفاق خواهد
افتاد؛ پس بايد دست به کار شد. غرب به اين نتيجه رسيده که ايران را ذليلانه
به پاي ميز مذاکره بکشاند يا با جنگ آنرا ويران کند. بنابراين آنان براي
دستيابي به ثروتهاي کشورها، بهويژه نفت در پي دستاويزهايي بودهاند.
.
علايم و قراين: تبليغات وسيعي به راهانداختهاند. اسرائيل، فرانسه،
انگليس و امريکا، هرکدام جداگانه با لحني متفاوت و مفهومي يگانه، اذهان و
افکار جهانيان را مشغول و آماده ميکنند. حتي بازي رايانهاي حمله به ايران
ساخته و در سطح گستردهاي پخش شده است. حتي اينکه سوريه را به خود مشغول
کردهاند، از نشانههاي نگاه بد به ايران است. عملاً يکي از همپيمانان قوي
جمهوري اسلامي را از ميدان بهدر کردهاند. از يکطرف، روزبهروز اوضاع در
کشور دوست و همپيمان ما، يعني سوريه، پيچيدهتر ميشود و قربانيها بيشتر
و اعتراضات شديدتر ميگردد و از طرف ديگر، اتحاديه عرب و ساير نهادها و
کشورهاي بينالمللي، رژيم بشار اسد را در منگنه قرار دادهاند. رژيم حاکم
بر سوريه هم نشان داده که حوصله و تدبير حل مسائل را از راه آشتيجويانه
ندارد و فقط به زور و کشتار متوسل شده است.اين وضعيت براي دشمنان نظام
جمهوري اسلامي فرصتي طلايي است. باز خروج نيروهاي امريکايي از عراق را
ميتوان علامت ديگري فرض کرد. عراقيها را به حال خودشان رها کردهاند تا
بتوانند تمرکز خود را بر ايران بيشتر کنند. اما در اين ميان چه بايد کرد؟
الف.
نبايد به ريسمان پوسيده و شانههاي کشورهايي نظير چين و روسيه تکيه کرد.
هرگاه ميشنويم که اين دو کشور با حمله به فلان کشور مخالفت کردهاند،
حالمان بههم ميخورد. با حمله به عراق، ليبي و... هم ساز مخالف زدند؛ اما
در مرحله عمل، با طبل امريکا و غربيان رقصيدند. اينان در ابتدا غرشي
ميکنند؛ اما با دنداننشاندادن شير، درخود کز ميکنند. در اطراف ما
کشورهايي هستند که دلشان براي حمله به ايران لهله ميزند. بر زبان چيزي
ميرانند و در دل آرزوي ديگري دارند. آرزوي کشورهايي نظير ترکيه و برادران
عرب ماست که سر به تن ايران نباشد. در رابطه امريکا با کشورمان موش
ميدوانند و....
ب. ديپلماسي بايد تحرک يابد. با حرفهاي قلنبه و
رجزخواني به جايي نميرسيم. حتي کارها بدتر ميشود. پيامبر(ص) براي مصالح
اسلام با مشرکان مذاکره و توافق ميکرد. نظام و ملت ما جنگطلب نيست. با
منطق و فرهنگ ايرانياسلامي راه يأجوج و مأجوج را ببنديم.
آفرينش
«افزايش خشونت در جامعه» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن ميخوانيد:
همه
ما هرروز شاهد درگيريهاي فراواني ميان شهروندان و حتي رفتارهاي خودمان با
ديگران هستيم. درگيري در سوارشدن مترو، گرفتن جاي پارک، صف نانوايي،
عابربانک، پيچيدن و يا بوق زدن نابجا و هزارويک نمونه ديگر کارنامهاي
ناخوشايند براي شهروندان ما ميباشد. اما افسوس که غلظلت اين خشونتها روز
به روز بيشتر ميشود و دامنه آن گسترده تر.
سازمان پزشکي قانوني
کشور با اشاره به آخرين آمارها از مراجعات نزاع و درگيري و همچنين قتل بر
اثر سلاح سرد، اعلام کرده که روزانه 3 ايراني با سلاح سرد کشته ميشوند.
بر
اساس پروندههاي ارجاعي به سازمان پزشکي قانوني در دهه هشتاد (1380 تا
1389)، 11 هزار و 119 نفر بر اثر اصابت سلاح سرد، جان خود را از دست
دادهاند که به طور متوسط در هر سال يک هزار و 119 نفر به وسيله اين سلاح
کشته شدهاند. جنگ آمريکا و عراق هنوز در يک سال اين همه کشته نداشته است!
خشونت
در رفتار و کردار روزمره ما هرچند به قتل منجر نميشود اما آمارآن ديگر از
عدد و رقم گذشته وبه يک عادت تبديل شده که خيلي عادي با آن برخورد ميشود.
اما دليل بروز اين رفتارغلط چيست؟ خشونت مزيت يا امتيازي نيست که مردم
خواهان آن باشند، پس علت بروز اين رفتاردر بطن جامعه ما براي چيست؟
پديده خشونت يک پديده اجتماعي است و چون پديدههاي اجتماعي تام نيستند عوامل گوناگوني در ايجاد آنها موثرند.
بسياري
از جامعه شناسان دلايل بروز خشونت در اجتماع را برپايه بسياري از عوامل
فرهنگي، اقتصادي و سياسي ميدانند. خوشبختانه به لحاظ فرهنگي که بخش عظيمي
از آن به آموزههاي ديني افراد برمي گردد، ما از پشتوانه قوي اسلامي
برخورداريم. دين اسلام بر محبت و نوع دوستي تاکيد فراوان دارد و از اين
لحاظ نميتوان اشکال را برفرهنگ ديني مردم نسبت داد و ريشه آن را در فرهنگ
مردم جاي داد.
اما در بسياري از موارد اين خشونتها رنگ و بوي
اقتصادي و سياسي به خود ميگيرند که سهم عوامل اقتصادي بيش از ديگر
مولفهها ميباشد. با افزايش فشارهاي اقتصادي توان مالي افراد لحظه به لحظه
کاهش مييابد و هرگاه توان اقتصادي کاهش يابد و اختلاف طبقاتي زياد شود در
نتيجه انتظار طبقه متوسط و رو به پايين جامعه برآورده نميشود و اين مسئله
به صورت خشونت بروز ميکند.
امروزه ذهنيت حاکم در جامعه ما، ذهنيت
مادي است و روابط افراد حتي در روابط عاطفي هم براساس ديد مادي شکل
ميگيرد. يک نمونه بارز آن انتخاب همسر ميباشد، هنگامي که دو دانشجو و يا
دوجوان احساس خلق و خوي مشترک درميان يکديگر دارند، اولين مولفه مورد بررسي
خانواده هايشان سطح مالي طرف مقابل ميباشد ويا وقتي يک جوان بيکار باشد
يا شغل مناسب نداشته باشد، فشارهاي زيادي بر او وارد ميشود و اين موجب
ناراحتي و نگراني پدر و مادر و اعضاي خانواده ميشود و در واقع شخص از اين
طريق خشونت خود را به ديگران نيز منتقل ميکند.
به همين علت عامل
اقتصادي نقش عمدهاي در بروز خشونت دارد. تحمل فشارهاي ناشي از بيکاري،
اجاره مسکن، هزينههاي درمان و آموزش، تورم و افزايش قيمتها با توجه به
درآمدهاي موجود از اصلي ترين عواملي است که ناخواسته باعث بروز رفتارهاي
خشن در جامعه ميگردد.
اينکه بعضا گفته ميشود که خشونت ريشه در
اصالت ايرانيان دارد برداشتي غلط و نارواست. حس انسان دوستي ايرانيان
همواره زبان زد بوده و نمونههاي آن را ميتوان در کمکهاي مردمي به
کشورهاي همسايه و به هنگام بروز حوادث طبيعي و نياز مردمي به كمك در داخل
کشورمشاهده کرد.
شرايط سخت زندگي و فشارهاي رواني حاصل از آن عاملي
است که درهرجاي دنيا باعث بروز خشونت در ميان جامعه ميشود. اعتراضات و
درگيريهايي که امروز در غرب مشاهده ميکنيم نمونه اين مدعاست.
حمايت
«ضرورت اقدام جهادی برای پیشگیری از وقوع وگسترش جرم» عنوان سرمقاله روزنامه حمايت است كه در آن ميخوانيد:
در
مهر ماه امسال رییس محترم قوه قضاییه که با دست اندرکاران پیشگیری از وقوع
جرم در داگستری های سراسر کشور دیدار داشتندبه نکاتی اشاره کردهاند که
حایز اهمیت بسیار است:بیان آمار رشد تعداد پرونده های قضائی(13درصد) واعلام
نگرانی از این همه موضوع مطروحه نزد مراجع قضائی، تاکید بر اینکه در
اندیشه اسلامی امر به معروف کارکرد مهمی برای پیشگیری از جرم دارد، تاکید
بر اینکه نهادهای فرهنگی اعم از روحانیت آموزش وپرورش، رسانهها خصوصا
رسانه ملی نقش مهمی برای تامین اهداف پیشگیری از جرم بر عهده دارند، تاکید
بر اینکه برای پیشگیری از جرم باید آینده نگری کرد و حتی برنامه تا بیست
سال آینده کشور راپیش بینی کرد، تاکید بر ضرورت استفاده از تجارب دیگر
کشورها و در نهایت تاکید بر ضرورت تلاش برای همگانی کردن ادبیات پیشگیری از
جرم واصلاح نگرشهای عمومی از جمله بین قضات وحقوقدانان که با برخورد قضایی
صرف و احیانا بکارگیری شدت وغلظت مجازاتها جامعه از جرم وفساد رهائی نمی
یابد از جمله موارد مورد تاکید ایشان بود که در رسانهها نیز بازتاب داشت.
معاونت
پیشگیری از وقوع جرم قوه قضاییه در همین زمینه، در نشستهای تخصصی کمیسیون
حقوق بشر اسلامی ضمن پافشاری بر محورهای فوق به صراحت تاکید کرد که قوه
قضائیه بر این باور است که پیشگیری سطح اول که 70 درصد کارها باید در این
مرحله انجام شود پیشگیری فرهنگی اجتماعی است.
در این سطح از
پیشگیری، نهادهای فرهنگی آموزشی شهری واجتماعی هر یک باید نقش خود را
بدرستی ایفا کنند تا شهروندان از فساد وخلاف وجرم دوری گزینند وخوبیها
وقانونمندی واخلاقی زیستن را برگزینند.
ایشان تاکید کرد که بر این
باورند که سطح دوم پیشگیری که حدود 20 درصد انتظارات وبرنامهها در این
مرحله باید انجام پذیرد، پیشگیری وضعی یا محیطی است که در این سطح نهادهای
مختلف اداری، نظارتی، انتظامی یا امنیتی باید با تغییر شرایط محیطی یا
بسترهای جرم خیز یا لغزشگاههای عمومی یا با اتخاذ تدابیر تامینی روی برخی
از عناصر مجرم به عادت، زمینه وقوع جرم را از بین ببرند ونهایت اینکه در
سطح سوم که 10 درصد انتظارات را باید از این مرحله داشت با اقدامات قضایی
واجرای احکام ذیربط ازگسترش جرایم پیشگیری می شود. معاون پیشگیری از جرم
قوه قضاییه با این رویکرد فکری تاکید داشتند که باید همه نهادها وسازمانها
از جمله رسانه ملی در پیشگیری از جرم ایفای نقش کنند.
نکته دیگر
مورد تاکید ایشان که حائز اهمیت بود از نخبگان حقوقی خواستند که در این
مقوله تولیدات نظری با مبانی بومی و اقتضائات فرهنگی واعتقادی جامعه ما
تولید کنند بعلاوه درنظر بگیرند که کشور و مدیران ذیربط از مرحله طرح مباحث
کلی ونظری انتزاعی در مقوله پیشگیری از جرم گذر کرده وانتظار از محیطهای
علمی ومتخصصان رشته های مختلف این است که راهکارهای عملی وکاربردی برای
بهبود امور در کلیت موضوعات پیشگیری از جرم یا در مصادیق معین ارایه کنند.
این اعلام نظرها در خصوص نوع نگرش قوه قضاییه به پیشگیری از جرم وانتظار
کلی قوه از اهل فن قطعا برای مخاطبان این نوشتار نیز می تواند مود تامل
قرار گیرد.