آزمودن آزمودهها شرط تدبیر نیست مگر آن که با هدف بسترسازی به منظور فهم بهتر تجربیات گذشته برای نورستگان در عرصه سیاست و تمشیت امور باشد.
ملاقات ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران با نخستوزیر انگلیس (در حاشیه اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل) میتوانست در چارچوب سیاست کلان نظام پیرامون مذاکره محدود با آمریکا بسیار آموزنده باشد مشروط بر آن که شفافیتها زمینه انتقال اطلاعات و آگاهی به جامعه مخاطب را فراهم آورد.
به عنوان نمونه، هفته گذشته رهبری با انتقال بههنگام اخبار محرمانه و پشت صحنه تماسهای با واسطه مقامات آمریکایی و مستقیم سیاستمداران اروپایی با هدف ترغیب ایران به مشارکت در مانور تبلیغاتی آنان در به اصطلاح مبارزه با تروریسم، از یک سو قدرت چند لایه عمل کردن در عرصه بینالملل را از آنان سلب کرد و از دیگر سو منافع فرد محورانه صاحبان دکانهای دو نبش را در داخل محدود ساخت.
به عنوان یک تجربه مهم سیاسی فهم این واقعیت برای افکار عمومی بسیار ضروری است که غرب سرمایهداری در عرصهای برای تحت فشار قرار دادن ملت ایران، ایرانیان را به حمایت از تروریسم متهم میکند و در عرصهای دیگر برای مشروعیتبخشی به حرکتهای متظاهرانه خود علیه تروریسم، مشارکت تهران را پیگیرانه طلب مینماید.
قطعاً وظیفه دستگاه دیپلماسی ایران میبایست محدود کننده قدرت عمل کشورهای متخاصم باشد. اما در این میان افرادی نمایاندن دوگانگیها در مواضع و عملکردها را چندان نمیپسندند و آن را مخل تقویت ارتباطات عنوان میکنند (البته این موضوع، در سطح ارتباطات منفعتطلبانه شخصی قابل فهم است).
اظهارات بسیار خصمانه نخستوزیر انگلیس علیه ایرانیان در مجمع عمومی سازمان ملل بلافاصله بعد از ملاقات با آقای روحانی با توجه به شناخت ماهیت لندن چندان غیرمنتظره نیست، اما آنچه قابل تامل است اینکه در نطق ریاستجمهوری ایران هیچگونه پاسخی را به این «اتهام زننده» و «توهین کننده» شاهد نبودیم.
نخستوزیر انگلیس در هجمه خود به ایران در صحن مجمع عمومی مدعی شد این سخنان را در ملاقات خصوصی با آقای روحانی نیز متذکر شده، اما زمانی که از مشاور فرهنگی ریاستمحترم جمهوری ایران سئوال شد چه مسائلی سر این مسئول انگلیسی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است اعلام کرد: من اجازه ندارم آنچه در آن دیدار مطرح شده را بیان کنم!
البته از انگلیسیها چیزی به جز دوگانگی انتظار نیست. اینگونه سیاستمداران در دیدارهای خصوصی به تأیید و تمجید میپردازند تا بتوانند از داد و ستد اقتصادی با ایران بیش از پیش بهره گیرند، اما در ژستهای سیاسی علنی در مقام به نارواگویی به ایران برمیآیند تا لابی صهیونیزم را از خود راضی و خشنود سازند تا به تعبیر عامیانه «هم از توبره بخورند و هم از آخور».
اما چرا مردان ریاستجمهوری میبایست همچون نورسیدگان به عرصه سیاسی عمل کنند و با تصور اینکه در مسیر بهبود روابط گام برمیدارند دوگانگی دولتمردان غربی را بر ملت ایران آشکار نسازند؟ همانگونه که لازم بود آقای روحانی در سخنرانی خود به شمهای از فعالیتهای تروریستی لندن دستکم نسبت به ایران اشاره میکرد (حمله تروریستی به سفارت ایران در لندن در سال 59، حمایت مستقیم از گروههای تروریستی به ظاهر چپ، حمایت از گروهک رجوی، تبدیل لندن به کانون ایجاد اختلاف بین فرق اسلامی و...)، از مشاوران ایشان نیز کلاننگری بیشتری انتظار میرفت.
سیاستمداران انگلیسی سالهاست که برخی سیاستمداران ایرانی را با متاعی اندک مدیون خود میسازند تا هزینه واقعی مواضع خصمانه خود را نپردازند. باید توجه داشت بدون خشکاندن زمینه منفعتطلبیهای فردی امکان برقراری روابطی براساس احترام متقابل فراهم نخواهد آمد.
اگر لندن واقعاً ایران را تقویت کننده تروریسم در جهان میداند چرا امروز بیشترین امکانات را برای برخی دیپلماتها و سیاستمداران ایرانی در این کشور فراهم میآورد (اعطای تسهیلات تحصیلی و ... به فرزندان صاحبمنصبان از جمله این خدمات است)؟ همین انتفاع اندک و قلیل، قدرت مانور کشورهای متخاصم علیه ملت ایران را افزایش داده است.
اگر آقای روحانی به نخستوزیر انگلیس یادآور سیاستهای ضدانسانی لندن علیه بشریت که در رأس آن دفاع همهجانبه از افراطیترین نژادپرستان یعنی صهیونیستها قرار دارد، شده است چرا نباید این موضوع برای افکار عمومی بازگو شود و اگر این مقام انگلیسی در خفا از مواضع اصولی ایران تمجید و تعریف کرده است تا ما را به وادی انحراف کشاندچرا نباید بر همگان روشن گردد؟