کد خبر: ۲۵۶۱۷۶
زمان انتشار: ۱۳:۱۰     ۰۸ مهر ۱۳۹۳
وقتی همینگوی عنصر نامطلوب شد
آمریکای مدعی حقوق بشر و آزادی بیان تا همین چند سال پیش یعنی سال 1953 ، تاریخی شرم آور در برخورد با اندیشه‌های مخالف خود برجای گذاشته است و دست به کتاب‌سوزی گسترده نه تنها در کشور خود بلکه در کشورهای دیگر هم زده است.

به گزارش پایگاه 598 به نقل از فارس، آمریکای مدعی حقوق بشر و آزادی بیان تا همین چند سال پیش یعنی سال ۱۹۵۳ ، تاریخی شرم آور در برخورد با اندیشه‌های مخالف خود برجای گذاشته است و دست به کتاب‌سوزی گسترده نه تنها در کشور خود بلکه در کشورهای دیگر هم زده است.

شاید شما خواننده گرامی گمان کنید کتاب سوزی پدیده‌ای قدیمی و مربوط به قرن‌ها پیش باشد؛ اتفاقی که مثلا بتوانید رخ دادنش را در هجوم قومی مثل قوم مغول تصور کنید که بعد از کشتار و جنایت بسیار و به جا گذاشتن ویرانی‌های فراوان سراغ کتابخانه‌ها هم بروند و کتاب‌ها را بسوزانند.

اما باور کنید کتابسوزی و جمع آوری کتاب از کتابخانه‌ها و خاکستر کردن آنها آن قدرها هم قدیمی و دور از زمان نیست. کافی است به ۶۰-۷۰ سال پیش برگردید، آن هم نه به آفریقا و آسیا که غربی‌ها همیشه نگران حقوق بشر و آزادی بیان در این کشورها هستند، بلکه به قلب و مهد مدعی آزادی بیان و دموکراسی یعنی آمریکا! می‌رویم و پرونده‌ای عجیب و شاید غیرقابل باور برای شما را ورق می‌زنیم…

آمریکای مدعی حقوق کل بشریت و پاسبان همه دنیا تا همین چند سال پیش یعنی سال ۱۹۵۳ ، تاریخی شرم‌آور در برخورد با اندیشه‌های مخالف خود برجای گذاشته است و برای توجیه اندیشه‌های توسعه طلبانه‌اش دست به کتابسوزی گسترده نه تنها در کشور خود بلکه در کشورهای دیگر هم زده است و جالب است بدانید امروز  هم هنوز که هنوز است کتاب‌های منتشر شده در این کشور نظارت و در صورت مغایرت آن با اصول خودشان،‌ جمع آوری و ممنوع می‌شوند.

ماجرای کتابسوزی در آمریکا به دولت آیزنهاور و قبل‌تر از آن برمی‌گردد. آنچه در ادامه می‌خوانید خلاصه‌ای از مقاله‌ای ۱۱ صفحه‌ای است که در ۲۹ ژوئن سال ۱۹۵۳ در روزنامه New Republic منتشر شده بود و شرحی است بر ماجرای کتابسوزی در آمریکا. این مقاله چنین آغاز می‌شود:

**از رفتن به کتابخانه‌ها نترسید

رئیس جمهور آیزنهاور در مراسم فارغ التحصیلی کالج دارتموث با گریه گفت: به جمع کتابسوزان نپیوندید… از رفتن به کتابخانه‌ها نترسید و هر کتابی را که می‌خواهید بخوانید به شرطی که به عقاید شما توهین نکند که در این صورت چنین کتاب‌هایی باید سانسور شوند…

اما کتاب سوزان چه کسانی بودند؟ سناتور مک کارتی (سیاست‌مدار و سناتور آمریکایی (از ۱۹۴۷-۱۹۵۷) و از چهره‌های شاخص جنگ سرد) در پاسخ به سوال خبرنگاران گفت: «من نبودم و هیچ کتابی را نسوزانده‌ام» اما واقعیت این بود که طی بخشنامه‌ای رسمی توسط دولت باید همه کتاب‌هایی که «درباره کمونیست یا طرفداران کمونیست و غیره» است از کتابخانه‌های سراسر آمریکا جمع آوری شود.

**وقتی مسئولان آمریکایی به صراحت دروغ می‌گویند!

آیزنهاور هم وقتی درباره موضوع کتابسوزی مورد سوال قرار گرفت،‌ آن را انکار کرد و گفت چیزی در این باره نشنیده است اما در یک کنفرانس مطبوعاتی به صراحت اعلام کرد که وقتی در آمریکا سخن از دسترسی آزاد به اطلاعات است،‌ منظور، دسترسی به کتاب‌های کمونیستی نیست و اگر دولت ایلات متحده تشخیص دهد کتابی باعث کمونیست شدن مردم می‌شود و به همین دلیل آنها را بسوزاند،‌ رئیس جمهور آمریکا با این موضوع مساله‌ای ندارد.

البته این موضوع تنها مربوط به کتاب‌ها و کتابخانه‌های داخل آمریکا نمی‌شد و کتاب‌های کتابخانه‌های خارج از آمریکا نیز از نظر محتوا کنترل و کتاب‌های غیر مجاز از آنها جمع آوری می‌شد. آنچه در تصویر زیر می‌بینید اسامی نویسنده‌هایی است که توسط کمیته فعالیت‌های ضد آمریکایی آثارشان نامطلوب تشخیص داده شده و دستور جمع آوری کتاب‌هایش به کتابخانه‌های داخل و خارج آمریکا داده شده بود. جالب اینجا است که نام شاعران و نویسندگان معرفی چون ارنست همینگوی هم در این لیست سیاه دیده می‌شود!

**تغییر نظر مردم دنیا نسبت به آمریکا با تاسیس کتابخانه‌

اما ماجرای کتابخانه‌های خارج از آمریکا چه بود که دولت آمریکا می‌توانست به راحتی در محتوای کتاب‌ها دست ببرد و کتاب‌هایی را از بین آنها جمع کند؟

در آن زمان ۲۳۰ کتابخانه آمریکایی خارج از آمریکا وجود داشت که بیش از ۲میلیون کتاب داشتند و سالانه ۲۷ میلیون نفر از این کتابخانه‌ها استفاده می‌کردند. داستان شکل گیری این کتابخانه‌ها به پیش از روی کار آمدن آیزنهاور برمی‌گردد و هدف از راه اندازی این کتابخانه‌ها تغییر نظر مردم دنیا نسبت به آمریکا و ایجاد نگاه مثبت به اهداف آمریکا اعلام شده بود.

تاریخچه راه اندازی این کتابخانه‌ها به ۱۰ سال پیش از واقعه کتابسوزی برمی‌گشت؛ زمانی که آمریکایی‌ها پس از یک مطالعه میدانی به این نتیجه رسیده بودند با احداث کتابخانه‌های عمومی در سایر کشورها می‌توانند در افکار عمومی مردم آن کشورها تغییر دهند و آنها را با آمریکا همسو کنند…

نخستین کتابخانه در آمریکای لاتین راه اندازی شد و سپس شعبه هایی در اروپا و آسیا به آن پیوست.

با شروع جنگ جهانی دوم و پررنگ بودن نقش آمریکا در این جنگ،‌ این کشور بیش از پیش در اذهان عمومی مردم دنیا مطرح شد و همین باعث راه اندازی مراکزی با نام مراکز ارائه اطلاعات در این کشورها شد تا مردم را با آمریکا و فرهنگ آمریکایی آشنا کند. کم کم ارتش آمریکا کتابخانه‌هایی در استرالیا، آلمان، ‌ژاپن،‌ کره و اتریش تاسیس کرد و هدف از راه اندازی کتابخانه در این کشورها ارائه تصویری کامل و عادلانه از آمریکا اعلام شد.

**فرهنگ برای فرهنگ و هنر برای هنر هیچ جایی در برنامه‌های آمریکا ندارد!

دولت آمریکا به قدری روی این کتابخانه‌ها حساب باز کرده بود که در سال ۱۹۴۸ یک برنامه و قانون دائمی برای اداره کتابخانه‌های خارج از کشور تصویب شد و هرچه نفوذ شوری سابق بیشتر می‌شد،‌ فعالیت‌‌های تبلیغی و پروپاگاندای آمریکایی هم شدت بیشتری می‌گرفت. تاجایی که ترومن(رئیس جمهور آمریکا) در سال ۱۹۵۱ در یک سخنرانی گفت: فرهنگ برای فرهنگ و هنر برای هنر هیچ جایی در برنامه‌های آمریکا ندارد و فعالیت‌های فرهنگی ما یک ابزار برای برنامه‌ها تبلیغی ما است.

در سال ۱۹۴۷ فعالان فرهنگی از کنگره خواستند تا تمایزی بین فعالیت‌های فرهنگی و پروپاگاندا قائل شود اما در نهایت کنگره فرهنگ را همان تبلیغات و پروپاگاندا خواند و کتابخانه‌ها را به عنوان یک سلاح تبلیغی معرفی کرد. در سال ۱۹۵۱ کارشناسانی از دفتر تعیین بودجه در آمریکا به بررسی عملکرد کتابخانه‌های خارج از این کشور پرداختند و در نهایت به این نتیجه رسیدند که کتابخانه‌ها باید کانون تمام فعالیت‌های تبلیغی آمریکا باشد و در غیر این صورت بودجه صرف شده برای آنها صرفا اتلاف منابع مالی است.

البته در همین زمان نظرات مخالفی هم در آمریکا وجود داشت که می گفت تبدیل کردن کتابخانه‌های این کشور به کمیته‌های ضد کمونیستی و کانون‌های تبلیغاتی، این کتابخانه‌ها را فلج و از کارکرد اصلیشان دور می‌کند اما دولت آمریکا به راه خود می‌رفت…

**بلبشوی کتابسوزی و مشکل مسئولان با «و غیره»!

اعتراض‌ها در حدی بالا گرفت که در زمان رئیس جمهور دموکرات آمریکا یعنی ترومن،‌ روزنامه‌ها و مجلات،‌ وزیر امور خارجه این کشور را به خاطر این رویکرد خائن خطاب می‌کردند. وقتی در آمریکا نفوذ و قدرت مک کارتی بالا گرفت و آیزنهاور رئیس جمهور شد، این رویکرد کار را به جایی رساند که طی قانونی وجود «کتاب‌های کمونیستی و طرفداران کمونیست و غیره» در کتابخانه‌ها ممنوع شد. و در بخشنامه‌ای از ناشران خواسته شد تا تضمین کنند هیچ کتابی درباره اندیشه‌های کمونیستی و طرفداران آنها را چاپ نکرده و به کتابخانه‌ها نمی فرستند.

این دستور العمل، دولت آیزنهاور  را عملا به سمت کتابسوزی کشاند. تعداد زیادی کتاب از کتابخانه‌های آمریکا شامل رمان‌ها و اشعار و کتاب‌های تاریخی به بهانه کمونیستی بودن جمع آوری و ممنوع شدند.  عبارت « و غیره…»  هم در قانون مذکور دست کمیته بررسی کتاب‌ها را باز گذاشته بود و باعث شده بود کتاب بسیاری از نویسندگان مشهور در لیست «و غیره» بگنجند، ضد آمریکایی تشخیص داده شوند و بسوزند!

بعدتر به جای «و غیره» عبارت «کتاب های جنجال برانگیز» آورده شد که مسئولان اجرای این برنامه، جنجال برانگیز بودن کتاب‌ها را تشخیص می‌دادند. باز هم این عبارت مشکلی را از حل نکرد و کار به آنجا رسید که برای جلوگیری از هر گونه اشتباه لیستی از نام نویسندگانی که کتاب‌هایشان ممنوع بود،‌ اعلام شد (همان لیستی که در ابتدای این گزارش آمده و نام همینگوی هم در آن بود) تا کتاب‌های این نویسندگان از کتابخانه‌های آمریکا در سراسر دنیا جمع آوری شود.

اما این کار نه تنها بازخور مثبتی در خارج و داخل آمریکا به وجود نیاورد، بلکه شوک حاصل از جمع آوری و سوزاندن کتاب‌ها نتیجه را معکوس کرد و در کشورهای اروپایی خواستار تعطیلی برنامه‌های کتابخانه‌ها آمریکا شدند. داخل آمریکا هم کار به اعتراض کشید تا جایی که آیزنهاور در سخنرانی‌اش در مراسم فارغ التحصیلی کالج دارتموث با گریه گفت: «به جمع کتابسوزان نپیوندید… از رفتن به کتابخانه‌ها نترسید» و به جای کتابسوزی بر سانسور کتاب‌ها تاکید کرد! و بعد همان طور که دیدید کار به کی بود کی بود من نبودم! رسید.

هرچند مقصر اصلی کتابسوزی مک کارتی معرفی می‌شود اما در حقیقت مشعل آن در دست آیزنهاور بود و همان طور که این اتفاق در کتاب‌خانه‌های خارج از آمریکا رخ داد، ‌۴۸ ایالت آمریکا نیز دچار این برنامه کتابسوزی و جمع آوری کتاب‌ها شدند. اولین قربانیان این کتابسوزی هم کتاب‌های طنز و کتاب‌های جیبی بودند که با خشمی توصیف ناشدنی سوزانده شدند و از آن زمان بود که به گفته نویسندگان این مقاله، سانسور کتاب در آمریکا به عنوان یک حقیقت در میان بخشی از جامعه آمریکایی پذیرفته شد.

**فرهنگ و عقاید مردم آمریکا نادیده گرفته شد

نکته جالب اینجا است که مقاله روزنامه New Republic با این جملات به پایان می‌رسد: «این گزارش و مستندات در طی ۵ سال ارعاب و ترس عمومی درباره این واقعه جمع آوری و منتشر می‌شود و هرچند دولت آمریکا و بعضی از کشیشان خواستار سانسور کتاب‌ در آمریکا هستند،‌ مردم حق آزادی بیان خود را به رسمیت می‌شناسند و آن را روزی باز پس خواهند گرفت! و هرچند روزنامه‌ها سکوت اختیار کرده و از سرکوب نظرات توسط مک کارتی می‌ترسند اما هنوز صدای اعتراض در آمریکا شنیده می‌شود… و بخشی از تاریخ و فرهنگ و عقاید مردم آمریکا که در روزگاری نادیده گرفته شد، روزی باید در ادبیات این کشور بازتاب داده شود که مردم این دوران به بهانه کمونیسم نادیده گرفته شدند.  ماجرای کتاب سوزی در آمریکا تا همیشه به عنوان سندی غیر قابل انکار درباره رویکرد واقعی دولت نسبت به آزادی بیان باقی خواهد ماند و مردم خودشان درباره میزان آزادی بیان و دسترسی به اطلاعات در امریکا قضاوت خواهند کرد…»


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها