در ابتدا حسین شمسیان ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان را به مطلبی با عنوان«بنبست درسآموز نیویورک!»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:ده
روز مذاکره تمام عیار در هفتمین دور گفتگوهای ایران و 5+1 در حالی در
نیویورک بیهیچ فرجام و نتیجهای به پایان رسید که تا پیش از آن، بسیاری از
سادهاندیشان و آنانکه از پیمودن راه ملت خسته و پشیمان شدهاند، با آب و
تاب، این دور از مذاکرات را فصل نوین و مقطعی تاریخی و سرنوشتساز از
دیپلماسی و سیاست خارجی معرفی میکردند و برای بهاری که قرار بود در ابتدای
پائیز فرا برسد، غزلخوانی و نغمهسرایی میکردند! و تا آنجا پیش رفتند
که از احتمال متوهمانه و توهینآمیز حضور مستقیم رئیسجمهور محترم در
مذاکرات خبر دادند! اما وقتی به دلیل بنبست پدید آمده در مذاکرات نه تنها
با حضور رئیسجمهور، بلکه نشست در سطح وزیران خارجه هم برگزار نشد، با
پررویی چشم خود را به این موضوع بستند و به روی خودشان نیاوردند که تمامی
حرفهای دیروزشان غلط از آب درآمد و آمال و آرزوهایشان به باد رفت!
اما
موضوع این نوشتار، آرزوهای بیارزش آنها نیست، موضوع این نوشتار حتی
مطایبات مشاور رئیسجمهور هم نیست آنجا که در مقام توجیه(!) حرفهای ناپسند
نخستوزیر بریتانیای صغیر پس از دیدار با رئیسجمهور محترم گفته بود شما
نمیدانید رئیسجمهور در جلسه خصوصی به او چه گفته بود! (نقل به مضمون) نه!
آن حرف هم بینیاز از پاسخ است و صرفا باید به آن به چشم طنزی تلخ نگریست و
با خود گفت تا مشاوران چنیناند، اوضاع چنان است! وگرنه کیست که نداند
وقتی کامرون بر بام رسانهای عالم به ملت و رئیسجمهور ما توهین کرده سخن
درگوشی و در خفای ما (اگر بوده باشد) جواب آن توهین نیست. موضوع بر سر
بنبست پدید آمده در مذاکرات و شناخت عامل یا عوامل مهم آنست تا از رهگذر
این آسیبشناسی، به رویکردی منطقی و معقول برای ادامه این کارزار دیپلماتیک
دست یابیم. برای شناخت این عوامل باید به این نکات توجه کرد:
1-
«عدم انعطافپذیری» و «اصرار بر حفظ خطوط قرمز نظام» از سوی تیم
مذاکرهکننده کشورمان، مهمترین دلیلی است که غربیها و رسانههایشان،
بعنوان عامل ناکامی این دور از مذاکرات- و البته مذاکرات قبلی- عنوان کرده و
میکنند. آنها معتقدند به نتیجه رسیدن مذاکرات، نیازمند اتخاذ تصمیمات
سختی است که طرف ایرانی، باید خود را برای آن آماده کند! اما آیا واقعا ما
برای رسیدن به این نقطه و حصول توافق، کوتاهی کردهایم؟ بهترین پاسخ همانست
که رئیسجمهور کشورمان به خبرنگار سیانان گفت: «ایران تا جایی که لازم
بود و حتی شاید انتظارش را نداشتند در مذاکرات نرمش به خرج داده است» پس
نمیتوان گفت ما و تیم مذاکرهکنندهمان کوتاهی و عدم همراهی داشتهایم.
این قضاوت، تحلیل و گمانهزنی نیست بلکه صراحت قول غربیهاست که یک نمونه
آن را خاویر سولانا با ذوقزدگی تمام و با بکار بردن عبارات «همراهی
سخاوتمندانه» و «باورنکردنی» از سوی ایران، درباره توافقنامه ژنو، آشکار
کرد.
2- بطور طبیعی اگر یکطرف مذاکره در ناکامی آن نقشی نداشته
باشد، باید مقصر را در سوی دیگر میز جستجو کرد. 5+1 و در راس آن آمریکا
بخاطر خوی استکباری و سلطهطلبی خود، حاضر نیستند هیچ یک از حقوق رسمی و
اولیه ملتها و از جمله ملت ما را به رسمیت شناخته و به آن احترام بگذارند.
این خوی استکباری هم نشانهای فراوانی دارد که بیان آن تنها در موضوع
هستهای، مثنوی هفتاد من کاغذ است و به اطاله کلام میانجامد اما یک نمونه
ساده و عینی آن، «به رسمیت شناختن حق غنیسازی» است که در حالیکه مقررات
آژانس بینالمللی انرژی اتمی، آن را برای تمامی اعضاء، حقی مسلم و طبیعی
دانسته و ایران نیز سالهاست عضو آژانس است، چند کشور مستکبر، با قلدری و
زورگویی، ماده 4 پیمان NPT را مطابق سلیقه خود تعریف کرده و حق مسلم
کشورمان را نادیده میگیرند. این افزونطلبی تا آنجاست که حتی در توافقنامه
ژنو در مقابل آن همه امتیازی که بدست آوردند، نه تنها حاضر نشدند همین یک
عبارت را درج کنند، بلکه بلافاصله پس از تنظیم توافقنامه، تصریح کردند که،
حق ایران در غنیسازی را به رسمیت نمیشناسیم!این تفرعن، سبب ناکامی و
بینتیجه بودن هر مذاکرهای از جمله مذاکره هستهای است و مادامی که آنها
با این موضع به سر میز مذاکره بیایند، وضع همین خواهد بود.
3- اما
با اینکه نباید سر سوزنی در خوی استکباری آمریکا و دنبالکهایی مثل انگلیس و
فرانسه تردید کرد و همچنین نباید به سختی و دشواری کار مذاکره با چنین
موجوداتی بیتوجه بود، نباید این نکته را هم از نظر دور داشت که بعضی
رفتارها از سوی ما میتواند طمع دشمن را افزایش داده و آنها را در دشمنی و
عنادشان با ملت انقلابی ما پرروتر و گستاختر کند. قطعا نمیتوان و نباید
این رفتارها را حساب شده و هدفمند دانست بلکه برخی از آنها را باید اشتباه
محاسباتی دانست و برخی را ناشی از خوشبینی مفرط به حریف. اما علت این
رفتارها هرچه باشد، تاثیر آن در دشمن چیزی جز افزون شدن تکبر و وقاحت
نخواهد بود. مثلا وقتی ما مدتها قبل از تنظیم هرگونه توافقی در سال گذشته-
صرفنظر از مفاد و محتوای آن- هر گونه فعالیت هستهای کشورمان را عملا و
رسما تعلیق میکنیم و بعد به سرمیز مذاکره میرویم، طبیعتا دشمن جریتر شده
و گامی دیگر، به پیش میآید. این رفتار حتما ناشی از اشتباه محاسباتی و
منصف فرض کردن دشمن است و دلیل دیگری برای آن نمیتوان پیدا کرد. اما دیدیم
که آنها به هیچوجه بهرهای از انصاف و منطق نبردهاند. خب اگر چنین است-
که تجربه یکساله اخیر هر سادهدل و خوشباوری را مجاب به صحت این گزاره
کرده است- منطقا نباید این روش تکرار شود. یعنی در هر مرحلهای از مذاکره و
در هر توافقی، باید به وزن متناسب دادهها و ستاندهها توجه جدی شود.
اما
بدون کالبد شکافی مفاد توافقنامه ژنو، متأسفانه شاهد آنیم که باز هم
مواضعی اتخاذ میشود که دشمن طمع بیشتری پیدا میکند و در داخل هم درصدد
بزک کردن و آراستن چهره دشمن برمیآیند! مثلا وقتی رئیسجمهور آمریکا
صراحتا پرده از آرزوی قلبی خود مبنی بر اوراق کردن تجهیزات هستهای و حتی
جدا کردن پیچ و مهرههای آن سخن گفت، نه تنها واکنش مناسبی نشان داده نشد،
بلکه برای مذاکره دوجانبه و حداکثر با حضور شخص ثالث یعنی کاترین اشتون
تمایل نشان داده شد! در حالیکه حق، چیز دیگری بود که بدان عمل نشد. اما
گاهی اوقات برخی رفتارها ماهیت خطرناک و تلخی پیدا میکند که بدون قصد و
غرض، شبیه علامت فرستادن برای دشمن است. در همین سفر اخیر نیویورک، هاله
اسفندیاری- که روزگاری در ایران به جرم جاسوسی زندانی بود و خدمتش به
آمریکا برای دشمنی با نظام اسلامی در ماجرای فتنه 88 بر کسی پوشیده نیست-
در یک گفتگوی خبری با وزیر خارجه کشورمان حاضر شد. گذشته از این پرسش اساسی
که چرا باید وزیر خارجه، با چنین فردی گفتگو کند، او رندانه و زیرکانه از
تاثیر شکست مذاکرات هستهای بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی سوال میکند و
بعد هم از تاثیر آن بر سیاست داخلی کشورمان. منطقا وزیر خارجه ما باید پاسخ
میداد که اگر مذاکرات شکست بخورد، تقصیر طرف غربی است نه ما و شکست
احتمالی مذاکرات موجب بدبینی و نفرت بیشتر مردم ما و در نتیجه مسئولان
سیاست خارجی از غربیها خواهد شد و در داخل هم به همگرایی بیشتر جریانهای
سیاسی میانجامد. اما وزیر خارجه در نهایت تعجب پاسخی به وی میدهد که به
تشدید طمع دشمنان منجر خواهد شد! «اگر با وجود تلاشهای ما برای تعامل،
این تلاشها بینتیجه بماند، مردم ایران فرصت خواهند داشت تا 16 ماه دیگر
که انتخابات پارلمانی در ایران برگزار میشود، به این عملکرد ما پاسخ دهند.
وقتی
قبلا در تعامل و مذاکرات درباره توافق هستهای با جامعه بینالمللی در
سالهای 2004 و 2005 توافقهایی کردیم و تلاشها، برای عملکرد شفاف از جانب
اتحادیه اروپا رد شد... در آن زمان مردم با انتخاب رئیسجمهوری متفاوت
(منظور دکتر احمدینژاد است) به دلیل شکست در مذاکرات به ما پاداش دادند و
مرا هم زود بازنشسته کردند! (خنده حضار) حالا من بار دیگر زنده شدهام (باز
هم خنده حضار) به نظر من در انتقال پیامی که جامعه بینالمللی و به ویژه
غرب میخواهد به ایران منتقل کند باید بسیار دقت کند... من فکر میکنم مردم
ایران پاسخ خود را در صندوقهای رای نشان خواهند داد»! این سخنان که
بینیاز از هرگونه توضیحی است به هیچ وجه پاسخ درخوری به زیادهخواهیها و
افزونطلبیهای آنها نیست و عملاً آنها را در مطامع و مقاصد خود، بیپرواتر
خواهد کرد.
آنچه گفته شد، به هیچ وجه ذرهای از نقش خیانت و
جنایتآمیز آمریکا و دیگر بازیگران این تراژدی در چالش هستهای 12 ساله
کشورمان نمیکاهد و با همه وجود بر این باوریم که اگر هر مشکلی در این مسیر
پیش آید، عامل و منشأ آن، خودخواهیها و زیادهخواهیهای آنهاست. اما این
نکته را هم نباید از نظر دور داشت که با دشمن، به زیرکی و سیاست باید
تعامل نمود نه به رفق و مدارا و خوشبینی. که حضرت علی علیهالسلام
فرمودهاند: «از دشمنت پس از آنکه از در صلح و آشتی درآمد، سخت برحذر باش
زیرا چه بسا که او به وسیله صلح نزدیک میشود تا از شیوه غافلگیری استفاده
کند. پس احتیاط و دقت را پیشه کن و در چنین مواردی زودباور و خوشگمان
مباش».به راستی وقتی پیشوای بزرگ ما، درباره دشمنی که با ما صلح کرده، چنین
موعظه حکیمانه و ذکاوتمندانهای فرموده، نباید درباره دشمنی که در طول یک
سال بیش از ده بار ما را به جنگ تهدید کرده، دهها و صدها بار بیشتر هوشیار
بود و سرسوزنی به او خوشبین و خوشگمان نبود؟
سید حمید حسینی در مطلبی با عنوان«گام بلند تقسيم خزر
در آستاراخان»چاپ شده در ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان اینگونه نوشت:چهارمین اجلاس سران خزر که روز گذشته در آستاراخان روسیه
برگزار شد بنا بر اعلام مقامات مسئول توافق های مهمی را به ویژه در حوزه تحدید
حدود یا همان تقسیم خزر در پی داشت. براساس آن چه اعلام شده 5 کشور به پیشرفت های
قابل توجهی برای آمادگی کنوانسیون وضعیت حقوقی دریای خزر دست یافتند که قرار است
در سال 2015 به امضا برسد .همچنین دراین نشست درباره حضور نظامی نداشتن کشورهای غیر
منطقه ای در خزر نیز توافق شد. خبرگزاری رسمی دولت (ایرنا) جزئیاتی از این توافق
را به نقل از پرویز اسماعیلی معاون ارتباطات و اطلاع رسانی دفتر رییس جمهوری منتشر
کرده است که به طور مشخص تعیین تکلیف رژیم حقوقی استفاده از سطح خزر را چنین بیان
می کند :« به دنبال توافق روسای جمهور کشورهای ساحلی خزر در اجلاس سوم سران در
باکو برای تجدید حدود مناطق سطح دریای خزر، در اجلاس چهارم سران، عرض منطقه حاکمیت
ملی 15 مایل دریایی(نزدیک به 2 کیلومتر ) و عرض منطقه انحصاری ماهیگیری 10 مایل
(مجموعا 25 مایل) تعیین شد و مابقی دریا به عنوان پهنه مشترک تعیین شد که بین 5
کشور مشترک خواهد بود.»
این توافق دقیقا به چه معناست و آیا چنین توافقی منافع ایران
را تامین خواهد کرد؟
ایران طی سال های گذشته و پس از تحولاتی که در مواضع 4
کشور دیگر خزر رخ داد همواره بر تعیین حدود این پهنه آبی بر
اساس قاعده «انصاف » یا Equaity تاکید کرده
است که با این فرمول سهم ایران از خزر 20 درصد خواهد بود.از هفت هزار کیلومتر ساحل
خزر فقط 680 کیلومتر یا به عبارتی 10 درصد خط ساحلی آن در اختیار ایران است که این
خط ساحلی به واسطه این که مقعر می باشد اگر مبنای تقسیم و تحدید حدود براساس
کنوانسیون 1982 حقوق دریاها قرار گیرد عملا اجحاف گسترده ای نسبت به حق ایران
اعمال خواهد شد . ضمن این که سواحل جنوبی خزر که در اختیار ایران است برخلاف سواحل
شمالی عمقی تا حد کمتر از 50 متر دارد اما در
مناطق جنوبی یعنی سواحل ایران تا 1000متر عمق دارد که عملا استفاده از منابع انرژی
بستر آن برای ایران هزینه زیادی خواهد داشت. همچنین به واسطه جریان آبی این دریا عمده فاضلاب ریخته شده از سوی دیگر کشورهای
ساحلی به سواحل ایران هدایت می شود . با توجه به مجموع این شرایط و پیشینه تاریخی
استفاده ایران از این پهنه آبی و همچنین حقوق بین الملل که در این موارد با درنظر
گرفتن تمامی شرایط -و نه فقط شکل جغرافیایی سواحل برای تعیین حدود – براساس قاعده «انصاف
» یا Equaity رای به تقسیم می دهد همچنانکه
در اکثر اختلافات تحدید حدود که در حقوق بین الملل پیش آمده دیوان بین المللی
دادگستری براساس قاعده انصاف رای داده است . به طور مثال در قضیه دریای شمال ،در
اختلاف بین مالت ،لیبی و لیبی – تونس ،آمریکا و کانادا در مورد خلیج ماین هم دیوان
براساس قاعده انصاف رای داد که ایران نیز باید با تاکید بر اصل منافع ملی این پهنه
آبی را پیگیری کند.
براساس مصوبه شورای عالی امنیت ملی که چند سال قبل و در
دوره دولت اصلاحات ابلاغ شد هیچ کشوری نباید در منطقه 20 درصدی بستر و زیر بستر
مورد نظر ایران بهره برداری و حتی امور اکتشافی انجام دهد - کما این که بخش عمده ای
از منابع نفت و گاز منطقه خزر جنوبی در همین محدوده ۱۷ تا ۲۰ درصد قرار دارد - سیاستی
که تا امروز نیز به درستی پیگیری شده است.
اما آن چه در نشست دیروز سران در خزر اتفاق افتاد ارتباط
زیادی با بحث تقسیم بستر خزر که به واسطه استفاده از منابع به ویژه منابع انرژی محل
مناقشه جدی است نداشت .البته این توافق تا حد زیادی می تواند رژیم حاکم بر خزر را
تعیین کند آن چه می ماند درصد هایی است که هر کشور از بستر دریا دریافت خواهد کرد
. براین اساس اکنون تکلیف سطح این پهنه آبی منحصر به فرد مشخص شده است و هر کشور
15 مایل دریایی از ساحل محدوده سرزمینی و 10 مایل دیگر منطقه اختصاصی ماهیگیری
خواهد داشت و مابقی سطح دریا منطقه مشترک خواهد بود که امکان حضور و تردد تمامی 5
کشور در این منطقه میسر است .این که سطح دریا حالت مشاع داشته باشد به لحاظ مسائل
امنیتی به ویژه از خواسته های ایران و روسیه بوده و همواره بر این موضوع تاکید
داشته اند چرا که در این حالت و براساس قواعد حقوقی اقدامات هریک از کشورها در
منطقه مشترک باید با موافقت دیگر شرکا باشد لذا این بخش از توافق ورود برخی کشور های
فرامنطقه ای به حوزه خزر را محدود می کند هرچند در توافق دیگری در اجلاس دیروز 5
کشور بر عدم حضور نظامی کشور های غیر منطقه ای در خزر توافق
کردند که به نوعی تکمیل کننده این توافق است ضمن این که قدرت نیروی دریایی ایران و
روسیه حوزه حضور این 2 کشور در منطقه مشترک را استحکام بیشتری می بخشد
.
موضوع خزر مسئله فراجناحی می باشد و همواره یکی از موارد
مورد توجه افکار عمومی در داخل کشور بوده و همه ایرانیان با حساسیت خاصی تحولات این
حوزه به ویژه مباحث سهم ایران از خزر را دنبال می کنند .اکنون در ایستگاه آستاراخان
سران 5 کشور ساحلی خزر تصمیمات مهمی را درباره نحوه استفاده از سطح خزر اتخاذ کرده
اند تصمیماتی که می تواند کلاف سردرگم تعیین نهایی رژیم حقوقی بزرگترین دریاچه
جهان را پس از 23 سال از فروپاشی شوروی بازکندهرچند تقسیم
بستر دریا به ویژه تعیین مرز ایران و آذربایجان و ترکمنستان در بستر خزر بحثی
پرچالش بوده و ممکن است این کلاف را دوباره پیچیده نماید .باید برای پاسخ به این
سوال تا نشست بعدی سران در سال ۲۰۱۵ در قزاقستان صبر کنیم.
حسین بابازادهمقدم ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز را به مطلبی با عنوان«شارلاتانیزم هستهای»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:
سیاست
مقاومت در برابر زیادهخواهیهای غرب بویژه آمریکاییها در مدت زمانی
کوتاهتر از آنچه تصور میشد به نتایج منطقیتر و مطلوبتری دست پیدا کرد،
اگرچه وضعیت فعلی مذاکرات و طرحهای طماعانه آمریکا دستاوردی تلقی نمیشود
اما در نوع خود نشانگر عدم امکان مقاومتهای خشن از سوی آمریکا در جریان
مذاکرات هستهای است. آمریکاییها درصددند با ادامه منش و مشی «شارلاتانیزم
هستهای و مذاکراتی» همچنان ضمن وقتکشی، ایران را وادار کنند از حقوق
هستهای خود با قطع اتصال لولههای اورانیوم و در عین حال، حفظ 19000
سانتریفیوژ بگذرد، حال آنکه نهتنها این تصمیم عملا منطبق بر منافع ملی
ایران نیست؛ بلکه عملا نوعی تعیین تکلیف غیرقانونی و زورگویانه در امور
علمی و انرژی کشوری است که از استقلال، تمامیت ارضی، همچنین اقتدار
منطقهای غیرقابل تردیدی برخوردار است.
پیشنهاد تازه، غیررسمی و
عملا توام با یک عقبنشینی نهچندان وسیع از مواضع و درخواستهای
زیادهخواهانه آمریکاییها یعنی قطع اتصال لولههای اورانیوم از
سانتریفیوژها یک حرکت بازاری در عرف دلالیها و شارلاتانبازی برای فروش
کالاهای نازل و با کیفیت بسیار پایین به مشتری است با قیمتی بسیار بالا و
گزاف.
آمریکاییها در اولین درخواستهایی که برای عقبنشینی ایران
از برنامه هستهای و طی مذاکرات پیشین با تیم حسن روحانی مطرح کردند، بخوبی
میدانستند جمهوری اسلامی این سطح از درخواستها را نخواهد پذیرفت و در
واقع برای پیشبرد برنامه خود 3 لایه را طراحی کردهاند که مقاومت ایران با
هشیاری و ترسیم مسیر عالی مقام معظم رهبری، غرب را وادار به وارد شدن به
دومین لایه از برنامههای کاذب خود کرد؛ برنامههایی که ماهیت حقیقی ندارد و
همچنان در محیط درخواستهای فراعقلانی و طماعانه آنها به شمار میآید.
ایران
با مقاومت در برابر این درخواست زیادهخواهانه که عملا منجر به از کار
افتادن یا در خوشبینانهترین فرض ممکن به دوردست انداختن چرخه غنیسازی
است، میتواند شرایط لازم برای وارد کردن آمریکاییها به سومین فاز پوشالی و
نه لزوما واقعی مطالبات آنها را مهیا کند.
آمریکاییها با درانداختن
طرحهایی از این دست و سپس فضاسازی درباره اینکه پیشنهادهای ارائهشده
فوقالعاده است یا طراحی سناریوی مخالفت اعضای کنگره با ارائه چنین
پیشنهادهایی، درصددند شانس خود برای تحمیل بالاترین سطح درخواستهایشان را
امتحان کنند، البته در عین حال از گفتوگو و امکان تماس با ایران درباره
مسائل گوناگون نیز بهرههایی میبرند و آب شدن یخ مذاکره مستقیم منافع
بسیار زیادی برای این کشور به همراه دارد. از سوی دیگر آمریکا به شرکای
غربیاش در بازار معامله با ایران بیاعتماد است و به این کشورها نیز اثبات
شده است آمریکا در دقیقه90، میوههای زدوبندهای سیاسی را فقط در سبد خود
میگذارد، بنابر این اروپاییها با دامن زدن به شایعه برداشتن تحریم بانک
مرکزی درصدد هستند بازار معامله با ایران را به نفع خود رونق بدهند.
حفظ
تعداد فعلی سانتریفیوژها یا حتی افزایش این تعداد نهتنها حق مسلم جمهوری
اسلامی است، بلکه برای آمریکاییها نیز این هدف قابل دستیابی نیست که ایران
را مجبور به کاهش آن کنند. این موضوع بیشتر از یک واقعیت مبتنی بر عقلانیت
سیاسی، مبتنی بر رویاپردازی صهیونیستهاست و توقف یا جمعآوری و کاهش این
تعداد هیچگاه عملا مقدور نخواهد بود، چراکه ایران با نقشآفرینی حضرت
آیتاللهالعظمی خامنهای رهبر حکیم انقلاب اسلامی بهصورت بلندمدت از
منافع خود صیانت خواهد کرد. آمریکاییها این درخواستهای بلندپروازانه را
صرفا برای گرم کردن بازار «چانهزنی» و ترسیم «عقبنشینی و پیشرفت» کاذب در
دستور کار دارند. نهتنها مذاکرهکنندگان بلکه همه بخشهای تصمیمسازی در
سیاست داخلی و خارجی نباید به چنین پیشنهادهای ضدملی و منطبق با منافع
رویایی غرب تن داده و مواضع اصلی در حقوق ملت ایران را به دشمنان واگذار
کنند.
آمریکاییها نیز درصورت شکست این مرحله طبیعتا در دور بعدی
درخواستهایی با میزان توسعهطلبی کمتر را مطرح خواهند کرد و این مهم از
هماکنون قابل پیشبینی است، اگر چه احتمالا سعی میکنند چنین القا کنند که
دیگر حاضر به عقبنشینی نخواهند بود و در صورتیکه ایران این پیشنهاد را
نپذیرد و اصطلاحا به «سمبلیکسازی هستهای» مبادرت نکند، فرصت خوبی را از
دست داده است اما اصولا تجربه و تحلیل فعل و انفعال رفتار غربیها در جریان
دورهای مختلف مذاکرات نشان میدهد باز هم عقبنشینی آنها از مواضعی چنین
پیشدستانه و البته رویاپردازانه قابل تصور است.
روزنامه حمایت مطلبی را با عنوان«عزم ملی مهمترین راهکار مبارزه با زمین خواری»در ستون یادداشت خود به قلم حجت الاسلام موسی غضنفرآبادی به چاپ رساند:
رئیس
سازمان بازرسی کل کشور از صدور بخشنامهای به استانداران سراسر کشور خبر
داده است که طی آن مدیران موظف شدند با عزم جدی با زمینخواری مقابله کنند.
به این مناسبت ضروری است تا برخی از دلایل وقوع این پدیده سوءاقتصادی
بررسی شود و در انتها به برخی از راهکارهای مبارزه با زمین خواری اشاره
شود. زمین خواری یک عمل نامشروع بسیار پر سود است و معمولا ارتکاب آن
نیازمند سوءاستفاده از رانت و فساد مالی و اداری است. زمین خواری مهمترین
پروندههای جرائم اقتصادی امروز ایران را تشکیل می دهد. از آنجا که عنصر
مادی زمین خواری تحصیل مال نامشروع و تصاحب زمین غیر یا تصرف مراتع و اراضی
موات، محیط زیست، اراضی ملی و سایر اراضی و املاک متعلق به دولت به مفهوم
عام یا سازمانها و نهادهای عمومی از محل غیر مشروع است، می توان این موضوع
را با عناوین مجرمانه متعددی تطبیق داد. وقتی بخش عظیمی از بودجه یک کشور
توسط ثروت بادآورده و بدون تلاش یا همان نفت تأمین می شود اقتصاد آن پویا و
مبتنی بر مدیریت صحیح منابع و صنایع قدرتمند نیست و از طرف دیگر تصاحب
زمین و ساختمان در کشور منبع ثروت هنگفت محسوب می شود، کسانی که به دنبال
کسب ثروت باد آورده و حاصل از میانبرها هستند، اقدام به ارتکاب سلسله
اعمال پیچیده و جاعلانهای می کنند تا زمینهای مطلوب و وسیع را تصاحب
نمایند. از سوی دیگر از آنجا که نظام مالکیت افراد بر اراضی و املاک متناسب
با الزامات رشد اقتصادی کشور نبوده و نحوه تعیین کاربری، تهیه سند و
مالیات مربوط به آن واقعی نیست، منافع بسیارجرم زمین خواری، به طور کلی خطر
آنرا پوشش می دهد. این اقدام از یک سو موجب ثروت اندوزی یک گروه خاص و از
سوی دیگر باعث اختلال نظام اقتصادی، ناامن شدن فعالیت های صنعتی و تجاری و
نهایتا شکاف طبقاتی میشود. زمین خواری از این جهت افساد فی الارض محسوب
شده و مبتنی بر اصول کلی حقوقی، فرد مرتکب باید به اعدام محکوم شود.
با
وجود ضربه سنگینی که زمین خواری به اقتصاد ملی و منابع طبیعی وارد می سازد
متأسفانه این جرم جزء در یکی از بندهای هفتگانه ماده (1) قانون مجازات
اخلالگران در نظام اقتصادی کشور، در قوانین جایی ندارد و از این جهت و
البته ضرورتهای متعدد دیگر، قانون مزبور نیازمند اصلاح و بازنگری است.
همچنین وقتی مالکیت دقیق زمینها مخصوصا زمینهای ملی و عمومی معین نبوده و
از طرف دیگر نسبت جامعی میان افراد و املاک آنها قابل تصور نباشد، جرم
زمین خواری با استفاده از همین خلاء ناشی از ابهام و عدم اطلاع نهادها،
وقوع می یابد. متأسفانه غالب زمین خواریها ناشی از رانتهای قانونی و
اطلاعاتی است. به این ترتیب که در واگذاریها و یا طراحی طرحهای جامع و
هادی و تغییر کاربریها نظیر احداث راهها و شهرهای جدید اعم از مسکونی یا
صنعتی از یک سو منافع افراد خاصی مستقیما یا غیر مستقیم مد نظر قرارداده
شده و یا از سوی دیگر کسانی از تحولات قطعی این طرحها و تغییر کاربری مطلع
و مبتنی بر آن اقدام به خرید و فروش گسترده زمین به هر صورت ممکن نمایند.
در این میان قدرت و ثروت دو بازیگر اصلی زمین خواری هستند. برخی افراد با
داشتن مسئولیتهای سیاسی و مدیریتی کشور از جمله برخی از مدیران در
بخشهایی از وزارت جهاد کشاورزی، وزارت مسکن، سازمان جنگلها، مراتع و
آبخیزداری و البته در موارد بسیاری اعضای شوراهای شهر و روستا و مدیران
مربوطه اقدام به تصاحب یا واگذاری زمین با ایجاد شرایط ناعادلانه و اصطلاحا
ویژه و بدون رعایت قوانین و مقررات مربوط و بدون آنکه مطابق ضوابط مربوط
طرحی در آنها اجرا شود، کردهاند. اصل 45 قانون اساسی ثروتهای عمومی و
منابع طبیعی را متعلق به کل جامعه می داند. همانطور که مالکیت این ثروتها و
منابع طبیعی متعلق به کل جامعه و شهروندان است، بهره برداری از این اموال
نیز طبق همین اصل باید در جهت منافع شهروندان باشد و در غیر این صورت «اصل
49» مالکیت اموال عمومی و منابع طبیعی را غیر مشروع دانسته و دولت را موظف
به ردّ این اموال به بیت المال دانسته است.
البته به لحاظ قانونی
باید گفت که بسترهای قانونی که در این زمینه وجود دارد دارای ابهاماتی است و
همین ابهامات موجبات سوء استفاده گسترده و تصرف اموال عمومی را فراهم
آورده است.تهیه قوانین و مقرراتی که همراه با ضمانت اجرای مناسبی باشند،می
تواند در پیشگیری از وقوع این جرم موثر واقع شود. به هر حال با پیچیده شدن
پدیده زمین خواری باید به کمک گزارشهای نهادهای اطلاعاتی و نظارتی به این
پدیده پرداخته شود. با توجه به این که هزینههای درمان در این بخش بسیار
گرانتر و سنگینتر از پیشگیری است، بنابر این تمام دستگاههای اجرایی باید
در کنار قوه قضاییه برای مقابله با زمین خواری عزم جدی داشته باشند. از
سوی دیگر باید مکانیزمی طراحی شود که حمایت و نظارت عمومی تقویت شود تا
قدرت مانور از گروههای ذی نفوذ و ثروتمند زمین خوار گرفته شود. چرا که
زمین خواری از مهمترین جرایم کشور است و مبارزه با آن عزم ملی را میطلبد و
برای این قبیل اقدامات به عنوان طرحهای ملی باید به منابع دیگری غیر از
دولت فکر کرد. لذا باید برای مقابله با آن علاوه بر راهکارها و روشهای عزم
و اراده ملی وجود داشته باشد.
محمد کاظم انبارلویی در بخش سرمقاله روزنامه رسالت مطلبی را با عنوان «خبط عظيم در گفتگوهای هستهای» آورده است که به شرح زیر می باشد:
مذاكرات
هستهای در نیویورك بینتیجه پایان یافت. دور بعدی گفتگوها به اواخر مهر
موكول شد بدون اینكه دقیقا مكان و زمان این مذاكرات مشخص شود. روسها
میگویند هنوز زمان برای توافق باقی است. آمریكاییها میگویند دو طرف باید
تصمیمات سخت بگیرند. اختلافات هنوز جدی است. اشتهای آمریكاییها در گرفتن
امتیازات نقد همچنان بالاست. اما در لغو تحریمها با خساست عمل میكنند.
آنها حداكثر میگویند تحریمهای یكجانبه را بر میداریم. اما ساختار
تحریمها بویژه آنچه در شورای امنیت سازمان ملل تصویب شده به قوت خود باقی
خواهد ماند. همین زیادهخواهی امكان هرگونه توافق را طی یك سال گذشته به
بنبست كشانده است. برخی اعضای كنگره كه اشتهای بیشتری دارند به كمتر از
برچیدن كل بساط هستهای ایران رضایت نمیدهند.
تعداد سانتریفیوژها، وضعیت راكتور اراك و نوع كاركرد سایت فردو همچنان مورد اختلاف طرفهای گفتگو است.
تیم
مذاكرهكننده ایران در گفتگوها چارچوبهای خطوط قرمز ایران را تاكنون حفظ
كردهاند و از این بابت باید از آنها تشكر كرد. 1+5 فرصت نیویورك را از دست
داد. آنها میتوانستند از حضور رئیسجمهور در نیویورك برای رسیدن به یك
توافق پایدار سود ببرند اما این توفیق را نداشتند.
5 قدرت اتمی جهان كه بعدها آلمان به آنها پیوست،
12
سال است در پیشرفتهای علمی كشور بویژه در فناوری صلحآمیز هستهای اخلال
میكنند. علیرغم اینكه جمهوری اسلامی صبورانه نگرانیهای آنها را در
دستیابی ایران به سلاح هستهای كاملا مرتفع كرده است اما آنها گوششان به
اقدامات عملی ایران و حتی فتوای رهبری بدهكار نیست و میگویند مرغ یك پا
دارد و تا فاتحه صنعت هستهای كشور را نخوانند، دستبردار نیستند.
رئیسجمهور
در كنفرانس خبری خود در نیویورك تصریح كرد: نرمش بیش از حد زیر پا گذاشتن
حقوق ملت است و نوبت طرف مقابل است كه باید تصمیم سخت بگیرد و تهدید و
تحریم راه درستی نیست.
موضوع مذاكرات هستهای یك موضوع ملی است و
باید از رقابتهای سیاسی در داخل دور بماند. اگر توفیقی در مذاكرات پیدا
كردیم، توفیق همه است و اگر ناكامی باشد، یك ناكامی ملی است.
اگر در
شرایط برد- برد قرار بگیریم به این معنا كه امتیازی بدهیم و فناوری
صلحآمیز هستهای را حفظ كنیم فتحالفتوحی در كار نبوده است بلكه یك نرمش
قهرمانانه برای عبور از یك مزاحمت تاریخی است. اگر در شرایط باخت- باخت
قرار گیریم نباید دولت را مذمت كرد چرا كه بر مواضع نظام ایستاده و كوتاه
نیامده است. در این شرایط اثبات شرارت 1+5 بویژه آمریكاست كه نمیخواهند
ملت ایران از مواهب فناوری صلحآمیز هستهای بهرهمند شوند. پاسخ ما به 1+5
در این شرایط باید كوبنده باشد و باید حتی از انپیتی خارج شد و بساط
دوربینها و خیمه شببازی آنها را در تاسیسات هستهای جمع كرد و با خیال
راحت همه قلههای علمی و فناوری را در این رشته فتح كرد.
اگر در
شرایط برد و باخت قرار گیریم به این معنا كه پیروزی از آن دولت و ملت ایران
شود و طرف قانع شود از سنگاندازی بر سر راه پیشرفت ایران دست بردارد این
پیروزی بزرگی است كه محصول مقاومت سه دولت بویژه دولت دهم و نهم است. این
پیروزی البته محصول مهارت دیپلماسی در دولت یازدهم است و به نام همین دولت
ثبت خواهد شد.اگر در شرایط برد و باخت از زاویه دیگر قرار گیریم به این
معنا كه خدای ناكرده تیم مذاكره كننده امانتداری نكنند و چارچوبهای خطوط
قرمز نظام را رعایت نكنند و تسلیم زیادهخواهیهای قدرتهای جهان بویژه
آمریكا شوند، در این صورت تكلیف دولت در افكار عمومی روشن است و مجلس باید
در این مورد به وظایف قانونی خود عمل كند. البته به نظر میرسد چنین اتفاقی
هرگز رخ نخواهد داد.
نكته مهم در این میان سخنان غیرمسئولانه رئیس
دیپلماسی ایران در مذاكرات هستهای در دیدار شورای روابط خارجی آمریكاست كه
باید به نوعی تصحیح شود. آقای ظریف در این دیدار مطالبی گفته است كه با
استقلال و منافع و مصالح ملی مغایرت دارد.
وی در پاسخ به سئوالی در
این نشست گفته است: مذاكرات تاثیر مستقیم بر مسائل داخلی ایران خواهد داشت و
در صورت شكست مذاكرات، دوستان او انتخابات مجلس آینده را به جریان
غربستیز واگذار خواهند كرد.
این یك اظهار نظر غیرمسئولانه است كه
نتایج مذاكرات را به نتایج انتخابات گره میزند و این خطای عظیمی است بویژه
آنكه در شورای روابط خارجی آمریكا این پاسخ را در طرح سئوال كسی بدهیم كه
همكار جورج سوروس است و مسئول بخش خاورمیانه وودرو ویلسون! اشراری كه در
فتنه 88 در اقدامات مداخلهجویانه در ایران نهایت خباثت خود را نشان دادند.
نباید
دغدغههای حزبی و گروهی در موضوع مناقشه هستهای خود را نشان دهد.
آمریكاییها به اندازه كافی هوشمندی دارند و این چیزها را میفهمند. لازم
نیست كه آقای ظریف یك امر بدیهی را به آنها یادآور شود.
این نوع
اظهارنظرهای غیرمسئولانه خدای ناكرده این تصور را تقویت میكند كه نوعی
بدهبستان سیاسی در پوشش گفتگوهای هستهای در جریان است كه ناظر به توفیق
یك ضلع رقابت در انتخابات آینده است.
مردمسالاری دینی در ایران به
این دلیل بكر و با ارزش است كه مصون از دخالتهای بیگانه است و ما نباید
اجازه دهیم بیگانگان حتی به ذهنشان خطور كند كه بتوانند در رقابتهای سیاسی
به نفع یك یا چند ضلع رقابت خود را اثرگذار معرفی كنند.
ذكر برخی
حرفهای بیربط به مذاكرات مثل همین اظهارنظر آقای ظریف نوعی گدایی سیاسی
است كه به اعتبار و مشروعیت سیاسی یك جناح سیاسی در كشور فوقالعاده آسیب
میرساند. این چندمین بار است كه رئیس دیپلماسی ایران در گفتگوهای هستهای
رفتار و گفتاری غیرمسئولانه از خود نشان میدهد. اگر این رفتار تداوم یابد
تز "نرمش قهرمانانه" را تبدیل به "سازش ذلیلانه" خواهد كرد.
«زنی كه شجاعترين مرد غرب است»عنوانی است برای مطلبی که در ستون سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به چاپ رسید است:
سخنان
خانم "كریستینا فرناندز" رئیسجمهور آرژانتین در مجمع عمومی سازمان ملل هر
چند به لحاظ مواضع صهیونیستی شبكههای خبری و رسانههای غربی مجال بازتاب
به صورت همزمان نیافت ولی از آنجا كه در دنیای ارتباطات نمیتوان با حوادث و
رویدادها برخورد حذفی داشت و اخبار قابل سانسور نیستند، این بار نیز این
اظهارات كاملاً متفاوت كه اصلاً به مذاق مقامات آمریكایی و صهیونیستها خوش
نیامد، مثل یك بمب خبری منفجر شد و تركشهای آن، مدعیان دمكراسی و جریان
آزاد اطلاعات و اخبار را در برگرفت.
خانم فرناندز، سه روز پیش در
سخنان مهم و متفاوتی در مجمع عمومی سازمان ملل با محكوم كردن جنایات رژیم
صهیونیستی در غزه و انتقاد از رفتار دوگانه آمریكا در قبال ایران، از
بیاعتباری تبلیغات صهیونیستی در متهم كردن جمهوری اسلامی ایران به دست
داشتن در انفجار مقر یهودیان آرژانتین (آمیا) پرده برداشت و شهامت
مردانهای را از خود به نمایش گذاشت.
سخنان رئیسجمهور زنی كه از
قلب آمریكای لاتین، كشوری كه كاخ سفید آنرا حیات خلوت آمریكا میخواند، به
مجمع عمومی سازمان ملل آمده طبعاً باید اگرنه بیشتر از روسای كشورهای جهان
از تریبون سازمان ملل انعكاس داشته باشد، لااقل باید هم اندازه دیگر رهبران
كشورها مجال انتشار و بازتاب را بیابد ولی از آنجا كه شبكههای آمریكایی و
صهیونیستی آنرا همسو با منافع و سیاستهای خود ندیدند، آنرا بایكوت خبری
كردند و شبكههای ماهوارهای هم از پخش آن خودداری كرده و با ترجمه همزمان
آنرا قطع نموده و از مخابره آن خودداری كرده و سانسور نمودند. علت این بود
كه این سخنرانی محتوائی كاملاً متفاوت داشت و حقایقی در سخنان این
رئیسجمهور منصف و شجاع وجود داشت كه افشا كننده سیاستهای دوگانه غرب بود.
سخنان خانم فرناندز، كه سراسر ضد آمریكایی و ضد صهیونیستی بود،
سیاستهای سلطه گران جهانی را در چند محور بدین قرار مورد انتقاد جدی قرار
داد.
1 - وی بخشی از سخنان خود را به جنایات رژیم صهیونیستی در غزه
كه از شرم آورترین جنایات در سالهای اخیر بوده، اختصاص داد و با محكوم
كردن سكوت مجامع بینالمللی در قبال نسل كشی فلسطینیها گفت: "با بمباران
غزه، عمق و شدت فاجعهای كه اسرائیل مرتكب شد، روشن گردید. شمار زیادی از
فلسطینیها قربانی شدند درحالی كه شما به موشكهایی كه به اسرائیل اصابت شد
اهمیت داده و از كنار كشتار انسانهای بیگناه در غزه گذشتید و چشم خود را بر
كشتار انسانهای مظلوم بستید و همین اقدامات شما باعث شكل گیری افراط گرایی
و تندروی میشود كه شما امروز از آن وحشت دارید."
2 - وی در بخش
دیگری از سخنانش، استراتژی آمریكا و غرب در قبال مبارزه با تروریسم را
غیرواقعی، فریبكارانه و كاملاً اشتباه خواند و خطاب به سازمان ملل گفت:
"شما قطعنامه جنگ با القاعده را پس از حوادث یازده سپتامبر صادر كردید و
مجوز اشغال چند كشور را دادید و مردم عراق و افغانستان به این بهانه كشته
شدند درحالی كه این دو كشور همچنان از تروریسم رنج میبرند.... شما نام
حزبالله لبنان را در فهرست سازمانهای تروریستی گنجاندید درحالی كه اكنون
روشن شده حزب الله، یك حزب بزرگ و به رسمیت شناخته شده در لبنان است... شما
چند سال است كه نظام بشار اسد را تروریست میدانید و مخالفان آنرا انقلابی
نامیدید ولی امروز برای مهار همان تروریستهایی تلاش میكنید كه تا دیروز
انقلابیون و نیروهای آزادیبخش سوریه بودند."
وی آمریكا و متحدانش
را عامل ایجاد افراط گرایی در دنیا لقب داد و افزود: "ما امروز اینجا هستیم
تا یك قطعنامه بینالمللی درباره داعش و مقابله با آن صادر كنیم در حالی
كه داعش مورد حمایت چند كشور شناخته شده است و شما بهتر از دیگران آنها را
میشناسید زیرا داعش همپیمان برخی قدرتهای بزرگ عضو شورای امنیت سازمان
ملل است."
3 - وی در ادامه اظهارات شجاعانه خود، ضمن افشای
توطئههایی كه در بیست سال گذشته برای متهم كردن ایران و حزبالله لبنان در
ماجرای انفجار مقر یهودیان آرژانتین صورت گرفته گفت: شما ایران را در پی
انفجار آمیا در بوئنوس آیرس متهم كردید ولی براساس تحقیقاتی كه ما انجام
دادیم، دخالت ایران در این انفجار تأیید نشد، درحالی كه آمریكا پس از این
انفجار، ایران را كشوری تروریست خطاب كرد، مسالهای كه درحال حاضر نه تنها
برای ما بلكه هیچ كشور دیگری قابل درك نیست."
4 - رئیسجمهور
آرژانتین همچنین با زیر سؤال بردن نظم آمریكایی آنرا اقدامی برای تثبیت
سلطه آمریكایی در عرصههای مختلف دانست و گفت: "آمریكا این نظم را بنا
نهاده تا كشورهایی را كه همسو و همراه با سیاستهای كاخ سفید نیستند از
مزایای نهادهای تجاری، سیاسی، مالی و پولی جهانی محروم و از این طریق
سیاستهای خود را از طریق سازمانهای برآمده پس از جنگ جهانی دوم به سایر
كشورها دیكته كند."
سخنان پرمحتوای رئیسجمهور آرژانتین به جای
اینكه در حد و اندازه اظهارات سایر رهبران كشورهای جهان از تریبون مجمع
عمومی سازمان ملل بازتاب بیاید، توسط رسانههای غربی كه مدعیان سینه چاك
آزادی جریان اطلاعات و اخبار هستند، سانسور شد درحالی كه طبق اساسنامه
سازمان ملل، مجمع عمومی به عنوان یك اجلاس جهانی یكی از مكانهایی است كه
باید صدای ملتها و صدای جریانهای آزادی خواه و مستقل از جریان سلطه را به
گوش جهانیان برساند و اصولاً نشست سالانه مجمع عمومی نیز از چنین فلسفهای
برخوردار است.
اگرچه شبكهها و رسانههای نظام سلطه سخنان
افشاگرانه و غیرتمندانه رئیسجمهور آرژانتین را سانسور كرده و از پخش
مستقیم آن در راستای همسویی با گفتمان جریان سلطه كه "هر كه با ما نیست، بر
ماست" خودداری كردند ولی ناخواسته با این كار خود به برجسته سازی این
سخنرانی كمك كرده و اذهان عمومی جهانی را برای پیگیری آن تحریك كردند و این
باعث شد تا سخنان ضد آمریكایی و ضد صهیونیستی یك رئیسجمهور زن از آمریكای
لاتین كه در مركز نظام سلطه و با شجاعت تمام بیان شد، در شبكههای اجتماعی
به طور گسترده منتشر شود.
حركت خانم فرناندز نشان میدهد نفرت
جهانی از سیاستهای آمریكا و زایده شرم آورش یعنی اسرائیل به شدت رو به
افزایش است و نه تنها ملتها با شجاعت، ابراز تنفر از نظام سلطه را به امری
نهادینه شده تبدیل كردهاند بلكه در میان سران كشورهای جهان نیز این شهامت
ایجاد شده كه جنایتهای نظام سلطه را برملا كنند؛ ولی ایكاش لااقل برخی
رهبران كشورهای عرب نیز این جرأت و مردانگی را پیدا میكردند كه اینگونه
صریح و شفاف از ملت مظلوم فلسطین حمایت كرده به معرفی جنایتكاران بپردازند.
مطلبی که علی فرحبخش در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد با عنوان«نرخ بهره در مقابل دستور ایست» به چاپ رساند به شرح زیر است:
در
طول دو قرن اخیر نرخ بهره توسط دولتها یا بانكهای مركزی با تغییرات
گستردهای روبهرو بوده است. برای مثال در آمریكا نرخ بهره بانك مركزی
(Federal funds rate) بین 25/0 تا 19 درصد در بین سالهای 1954 تا 2008
تغییر كرده است. بانك مركزی انگلستان نیز نرخ بهره را در همین حولوحوش و
بین 5/0 تا 15 درصد در بین سالهای 1989 تا 2009 تغییر داده است. آلمان
تغییرات بسیار گستردهتری را در نرخهای بهره شاهد بوده است؛ بهطوریكه در
طول بروز ابرتورم در دهه 1920 میلادی، نرخ بهره تا 90 درصد بالا رفت؛
درحالیكه در پایان قرن بیستم این نرخ تا 2 درصد پایین آمد. شاید بالاترین
تغییرات تاریخ در نرخهای بهره به كشور زیمبابوه مربوط شود كه در جریان
ابرتورم مارپیچی در این كشور در سال 2007، بانك مركزی مجبور شد برای كنترل
تورم، نرخ بهره برای دریافت تسهیلات را تا سالانه 800 درصد افزایش دهد.
این تغییرات گسترده در نرخهای بهره دو سوال اساسی را مطرح میكند:
1- نرخهای بهره برای دسترسی به چه اهدافی تغییر میكنند؟
2- دولتها یا بانكهای مركزی از طریق چه مكانیسمی بر نرخهای بهره اثر میگذارند؟
در
پاسخ به سوال اول باید متذكر شد كه یكی از مهمترین اهداف افزایش نرخ
بهره، كنترل تورم است كه متاسفانه در ایران به ندرت از آن استفاده شده و
گاه شاهد آن بودهایم كه در تورم 10 درصدی تا 50 درصدی نرخهای بهره در سطح
یكسانی ثابت ماندهاند. دولتها در شرایط تورمی تلاش میكنند تا با افزایش
نرخ بهره از انگیزههای مصرفی مردم بكاهند و در مقابل، انگیزه بیشتری را
برای پسانداز آنان ایجاد كنند. زمانی كه مصرفكننده بخشی از منابع پولی
خود را پسانداز میكند، در واقع میزان مصرف خود را از سایر كالاها به
تاخیر میاندازد. به همین دلیل دولتها به منظور كنترل تورم تصمیم میگیرند
نرخهای بهره را افزایش دهند تا از اشتیاق مردم به مصرف در زمان حال
بكاهند.
در مقابل، زمانی كه دولتها در برابر ركود اقتصادی قرار
میگیرند، تلاش میكنند تا با كاهش نرخ بهره و در نتیجه كاهش هزینه
سرمایهگذاری برای فعالان اقتصادی انگیزهای مضاعف در جهت توسعه فعالیتهای
خود ایجاد کنند. این روش به لحاظ اقتصاد سیاسی گاه خود مستمسكی را برای
سوءاستفاده سیاستمداران فراهم میكند. سیاسیون معمولا در زمان انتخابات
برای كسب محبوبیت بیشتر تلاش میكنند تا با كاهش نرخ بهره رونقی موقت در
اقتصاد ایجاد کنند، هر چند آثار این رونق كوتاهمدت میتواند به سرعت
بهواسطه ایجاد تورم بر باد رود. به هر حال آنچه مهم است اینكه سیاستمداران
میتوانند از این طریق رای بیشتری در سبد خود بریزند.
در واقع
كاهش نرخ بهره گاه همچون یك «عسل سمی» عمل میكند كه اگرچه در كوتاهمدت
حلاوت بسیاری دارد، ولی در بلندمدت میتواند هزینههای سنگینی هم بر جامعه و
هم بر سیاستگذارانی كه واضع این سیاستها بودهاند، وارد کند. به همین
دلیل تاکیدات بسیاری بر استقلال بانك مركزی میشود تا این نهاد بتواند در
مقابل سوءاستفاده سیاسی از تغییرات نرخ بهره ایستادگی کند. در پاسخ به
سوال دوم باید بین نرخهای بهره در سطح خرد و نرخهای بهره در سطح كلان
تفاوت قائل شد.
نرخ بهره در سطح كلان در بازار مبادلات بین بانكی
یا به عبارت دیگر در سطح عمده فروشی تعریف میشود. در این بازار بانكهایی
كه با مازاد یا كسری منابع روبهرو هستند به عرضه یا تقاضای پول در این
بازار اقدام كرده و از این طریق قیمتی بهعنوان نرخ بهره در بازار بین
بانكی كشف میشود. بانكهای مركزی در كشورهای توسعه یافته نیز از طریق
عملیات بازار باز اقدام به فروش یا خرید اوراق قرضه میکنند و به این ترتیب
از طریق تحریك عرضه یا تقاضا برای منابع مالی، نرخهای بهره را در سطح
كلان متاثر میكنند.
در سطح خرد، هر موسسه مالی همچون یك بنگاه
تولیدی عمل میكند. از یك طرف نرخ سود سپردهها هزینهای است كه بانكها
برای نهادههای اولیه میپردازند و از سوی دیگر نرخ سود تسهیلات قیمتی است
كه بانك برای فروش تسهیلات خود تعیین میكند. از طریق یك مدل بهینهیابی
حداكثر سود، هر بانك میتواند تصمیم بگیرد كه چه میزان تسهیلات و با چه
نرخی باید ارائه کند و از سوی دیگر برای نهادههای اولیه یا سپردههای
بانكی باید چه قیمتی را بپردازد.
متاسفانه در سالهای اخیر با وجود
گرایش فراوان به خصوصیسازی سیستم بانكی، هنوز نظام بانكی با آزادسازی
فاصله بسیار دارد و نرخهای منجمد اجازه هر گونه آزادی عمل را از بانكهای
كشور گرفته است. بانكهایی كه حتی ساعات كاری خود را باید مطابق با مقررات
دولتی تعیین کنند و حق دخل و تصرف چندانی در نوع ارائه خدمت به مشتریان
ندارند. اینها همه از مشكلات خصوصیسازی پیش از آزادسازی است كه علاوهبر
بانكها، بسیاری از صنایع دیگر هم به آن مبتلا هستند.
سيدعلي محقق ستون سرمقاله روزنامه ابتکار را به مطلبی با عنوان«ما، آمريکا و آن پنج کشور ديگر»اختصاص داد که در زیر میخوانید:
ماراتن
گفتگوهای هسته ای نیویورک روز شنبه در حالی پس از ده روز بدون نتیجه به
اتمام رسید که فقط 50 روز دیگر تا پایان وقت اضافه چهارماهه برای توافق
هسته ای ایران و 1+5 باقی مانده است و روزها برای تعیین تکلیف این پرونده
چند ساله به سرعت برق و باد درحال سپری شدن است. این دور از مذاکرات در
مقایسه با دورههای پیشین گفتگوها تقریبا در بی خبری نسبی رسانهها از چند و
چون گفتگوها دنبال شد و از ابتدا تا انتها در سایه حضور و سخنان سران جهان
در اجلاس سازمان ملل و ماجرای جنگ افروزی گروه تروریستی موسوم به دولت
اسلامی قرار داشت.
از این رو تحلیل روند و پیش بینی آینده گفتگوها
این بار سخت تر از هر زمانی شده است. ماراتن گفتگوهای هسته ای نیویورک روز
شنبه در حالی پس از ده روز بدون نتیجه به اتمام رسید که فقط 50 روز دیگر تا
پایان وقت اضافه چهارماهه برای توافق هسته ای ایران و 1+5 باقی مانده است و
روزها برای تعیین تکلیف این پرونده چند ساله به سرعت برق و باد درحال سپری
شدن است. این دور از مذاکرات در مقایسه با دورههای پیشین گفتگوها تقریبا
در بی خبری نسبی رسانهها از چند و چون گفتگوها دنبال شد و از ابتدا تا
انتها در سایه حضور و سخنان سران جهان در اجلاس سازمان ملل و ماجرای جنگ
افروزی گروه تروریستی موسوم به دولت اسلامی قرار داشت. از این رو تحلیل
روند و پیش بینی آینده گفتگوها این بار سخت تر از هر زمانی شده است.
تا
همین دو هفته پیش هم در تهران و هم درپایتختهای غربی امید همگان(چه موافق
و چه مخالف) برای تعیین تکلیف پرونده هسته ای به نیویورک بود. طی یک ماه
گذشته معدود شدن موارد اختلافی در وین و گفتگوهای دوجانبه و مقدماتی پیشین
بین معاونین وزرای خارجه ایران و آمریکا موافقان را به توافق نهایی در
نیویورک امیدوار کرده بود. در مقابل مبنایی بودن آن اختلافهای معدود و
فاصله بعید سقف و کف مطالبات دو طرف بر سر این سه اختلاف هم باعث شده بود
که مخالفان به خصوص در تهران همچنان درباره شکست قطعی دیپلماسی دولتهای
روحانی و اوباما رجزخوانی کنند.
طی این چند روز و در بحبوحه
چانهزنیهای مذاکره کنندگان و در حاشیه سخنرانیهای سران در اجلاس سازمان
ملل، آمار دیدارهای دوجانبه ظریف و کری، وزرای خارجه دو کشور ایران و
آمریکا یکی دو رقم اضافه شد و احتمالا تا حالا دو رقمی شده است. معاونین
وزرای خارجه دو کشور هم بارها رودررو بر سر تعداد سانتریفیوژها، چند و چون
رفع تحریم ها، آینده غنی سازی و احتمالا همکاری تهران در جنگ با
تروریستهای داعش گپ و گفت داشته اند. علاوه بر این پس از 15 سال روسای
جمهور ایران و فرانسه یک بار دیگر با هم دیدار کردند.
روحانی و
کامرون به عنوان بالاترین مقامهای اجرایی لندن و تهران هم برای اولین بار
پس از پیروزی انقلاب اسلامی درحاشیه این اجلاس دقایقی با هم گفتگو کردند.
به طور طبیعی محور همه این گفتگوها اول سرنوشت پرونده هسته ای و پس از آن
ماجرای جنگ علیه داعش بوده است. فارغ از آنچه که در این گفتگوها بین طرفین
رد و بدل شد، این دیدارها با در نظر گرفتن سیاست تنش زدایی دولت یازدهم و
سوابق مناسبات، حداقل روی کاغذ و برای ثبت در تاریخ خود دستاوردی است و
میتواند نشانههایی از بهبود مناسبات تهران و پایتختهای غربی در این مقطع
تاریخی تفسیر شود. در این میان اما یک پارازیت ناهمگون در اواخر هفته
گذشته و میانه مذاکرات هسته ای کار را سخت و امیدها به نیویورک را کمرنگ
کرد. نخست وزیر انگلیس ساعاتی پس از دیدار با روحانی در صحن سازمان ملل
سخنانی تند و مغرضانه علیه ایران بیان کرد که بلافاصله تهران را به واکنش
واداشت و عملا و نسبتا هم دستاورد آن دیدار تاریخی را خنثی کرد و هم پیش از
پایان مذاکرات امید به توافق در نیویورک را از بین برد.
اکنون با
خاتمه اجلاس امسال سازمان ملل برای ایران و در پایان گفتگوهای نیویورک،
شواهد خبری و روایتهای متفاوت دیپلماتهای دو طرف نه چنگی به دل موافقان
زده است و نه مخالفان را یک دله و راضی کرده است. وزیر امورخارجه آلمان در
دیدار با روحانی گفته است که «هرگز تا این حد به حل مساله نزدیک نبوده
ایم.» سرگئی لاوروف وزیرخارجه روسیه در مصاحبه با شبکه بلومبرگ گفت: «طرفین
در مذاکرات هسته ای تا 95 درصد به توافق رسیده اند اما هنوز دو ـ سه موضوع
دشوار باقی مانده است.» وزیر خارجه آمریکا و معاونش وندی شرمن از پیشرفت
در مذاکرات سخن گفتند و ابراز امیدواری کردند که ظرف چند هفته آینده توافق
با ایران حاصل شود.
در این بین در اردوی1+5 فقط وزیر خارجه فرانسه
از درجا زدن گفتگوها و عدم موفقیت سخن گفت. در سوی دیگر میدان حسن روحانی
رییس جمهور کشورمان با تایید اینکه در این دوره از مذاکرات روند گفتگوها
بسیار کند بوده، گفته است که تداوم فعالیتهای صلح آمیزهسته ای، ادامه غنی
سازی و لغو تحریمها همچنان شروط ایران برای هر نوع توافق هسته ای است.
عراقچی معاون ظریف و مذاکره کننده اصلی ایران هم روز دوشنبه با بیان این که
دو هفته دیگر گفتگوها از سر گرفته میشود گفت که هنوز هیچ نشانهای مبنی
بر پیشرفت و اعتماد در روابط دو جانبه حاصل نشده است.
هم خبرهایی
که از مذاکرات اخیر به بیرون درز کرده، هم اظهارات وزرای خارجه شش کشور و
هم این بار اظهارات عجیب و غریب دیوید کامرون نشان داد که طرفین اصلی دعوای
هسته ای در واقع همچنان تهران و واشنگتن هستند و بقیه کشورها به وضوح نه
در تشدید تقابلها و نه در تعدیل اختلافها استراتژی ثابت و مشخصی ندارند.
آنها معمولا تابعی از روند مذاکرات مستقیم ایران و آمریکا هستند و به
اقتضای منافع آنی و آتی پایتخت خود در این مسیر و در راستای سایر تحولات
جهان تاکتیک خود را تغییر میدهند. اروپاییهای گروه به طور سنتی در روند
مذاکرات خود را با منویات نمایندگان واشنگتن هماهنگ میکنند و گاهی به
نیابت از آنها نقش پلیس بد و گاهی نقش میانجی و پلیس خوب را ایفا میکنند.
غیر
اروپاییهای گروه هم معمولا به اقتضای منافع داخلی و آنچه که در جهان
پیرامونی آنها میگذرد، نقش و نقشه خود را در لحظه تنظیم و ارائه میکنند.
از این رو است که نقش سیال هرکدام از این 5 کشور معمولا نه چندان قابل پیش
بینی است و نه چندان در مقایسه با نقش برادربزرگتر گروه( آمریکا) دارای
اهمیت است. از این رو است که اگر دولت حسن روحانی و دیپلماتهای کشورمان بر
آنند که این مذاکرات پیشرفت کند و به توافق ختم شود و شروط کشورمان نیز
لحاظ شود باید هم در فاصله مذاکرات اواخرمهر و هم در طول مهلت باقیمانده تا
24 نوامبر به این نکته توجه کند که طرف اصلی چانه زنیها مشخص است و در
عین حال باید صرفا حرکتهای گاه زیگزاگی سایر اعضای گروه را هم رصد و در
صورت لزوم تعدیل یا خنثی کرد.
در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«دفاع در قرآن کريم»نوشته شده توسط سيدرضا اکرمی پرداخته است:
1-
در دفاع مقدس، بررسی آیات دفاع قرآن آموزنده خواهد بود که «10 مورد» از
ماده «دفع و دفاع» سخن به میان آمده که«4 مورد» مربوط به «دفاع نظامی»
میباشد و توجه به این آیات آموزنده و سازنده میباشد، در سوره بقره
میخوانیم« ولولا دفعاللهالناس بعضهم ببعض لفسدتالارض ولکنالله ذوفضل
علیالعالمین، آیه 251» اگر دفاع عدهای در، هجوم و تجاوز ناصحیح نبود،
زمین به فساد و تباهی کشیده میشد ولی فضل خداوند، دستور دفاع را مجاز و
مباح و واجب ساخت و زمین را از لوث وجود متجاوزان پاک ساخت. در سوره حج
میخوانیم «انالله یدافع عنالذین آمنوا، آیه 38» بیشک خداوند از مومنان
دفاع میکند، زیرا خداوند هیچ خیانتکار ناسپاس را دوست«انالله لا یحب کل
خوان کفور» ندارد. به کسانی که جنگ بر آنها تحمیل گردیده، اجازه جهاد داده
شده است، زیرا مورد ستم قرار گرفتهاند و خداوند بر یاری آنها توانا است و
آنان از خانه و شهر خود به ناحق رانده شدند و جرم آنان این بود که میگفتند
پروردگار ما خداست و اگر خداوند دستور دفاع به برخی ندهد، دیرها و معابد و
صومعهها و مساجد ویران میشدند و البته خداوند کسانی را که یاری دهند،
یاری میدهد.
2- در سوره آلعمران که حوادث«احد» را پی میگیرد،
جبهه جنگ و جهاد و دفاع را صحنه آزمون مومنان و منافقان، معرفی میکند و در
دفاع و جهاد است که ایثارگران و متخلفان معلوم«و ما اصابکم یومالتقی
الجمعان فباذنالله ولیعلمالمومنین ولیعلمالذین نافقوا وقیل لهم تعالوا
قاتلوا فی سبیلالله او ادفعوا، 166 و 167» میگردند، در دفاع است که
مدعیان«یقولون بافواههم ما لیس فیقلوبهم» از باورمندان بازشناخته میگردند
و روشن میشود که اینان به کفر و کافری نزدیکتر«هم للکفر یومئذ اقرب منهم
للایمان» میباشند تا به ایمان در هشت سال دفاع مقدس «59 تا 67» معلوم شد
که چه کسی انقلابی است و مومن راستین میباشد و چه کسی ضدانقلاب است و به
جبهه صدام و اربابان وی نزدیکتر میباشد.
3- موضوع دفاع هشت ساله
را به عنوان«تاریخ» مورد بررسی قرار دهیم که تاریخ با خود«عبرتها» دارد
«لقد کان فی قصصهم عبره لاولیالالباب، یوسف 111» و این عبرتها از منظر
باورهای اعتقادی و اجتماعی و سیاسی و اخلاقی، تابلوهای گوناگون ارائه
میکنند.
فرعون مدعی خدایی «اناربکم الا علی، نازعات، 24» در رود نیل
با قوم خود غرق میشود و بدن وی در ساحل به نمایش گذارده میشود و صدام
عفلقی، طناب به گردن وی افکنده و اعدام میگردد و قارون «سمبل ثروت و
ضربالمثل گنج» در درون زمین فرو «فخسفنابه وبداره الارض، قصص آیه 81»
میرود و هیچ مدافع و ناجی با خود ندارد و آرزومندان «زندگی قارونی» به
توبه و انابه میآیند و از آرزوی ثروت قارونی فاصله میگیرند. راستی چه شد،
«زندگی سردار قادسیه و دروازهبان جبهه عربی خاورمیانه، وچه کرد با حامیان
خود «امیر کویت» که در کمتر از 24 ساعت به کشور کویت حمله کرد و ثروت آنان
را تاراج نمود و امیر کویت با هلیکوپتر فرار کرد و آمریکا به عراق حمله
کرد و صدامیان را از کویت بیرون نمود و فراریان را به کویت برگرداند و چه
کرد آمریکا با صدام بعثی که با بهانه کردن «سلاح اتمی» عراق با «دروغ سازی
کالین پاول» وزیر امور خارجه آمریکا، به عراق حمله کرد و در کوتاهترین
زمان عراق را میدان تاخت و تاز قرار داد و دوستان صدام تسلیم شدند و خود وی
فرار کرد و النهایه در گودالی دستگیر شد، با چه قیافه و وضعی، و اکنون
عراق در دست کیست و چه وضعی دارد، شوروی ابر قدرت حامی صدام را ببینیم به
کجا رسید، همان کشوری که عبورسیم خاردار از «رود ولگا» به ایران را
نپذیرفتند، ولی هواپیمای سوخو و میگ 29 آنها که برفراز آسمان تهران بمب بر
سر مردم پرتاب میکرد، را میدیدیم، چگونه این ابر قدرت متلاشی شد.
4-
سرنوشت حسنی مبارک و علی عبدالله صالح را نیز دیدیم و مرگ حسین اردنی و
زندگینامه «زینالعابدین بن علی، تونسی» را مشاهده کردیم و انشاءالله
سرنوشت «ابر قدرت غرب» آمریکای جهانخوار را خواهیم دید که سال به سال «آب»
میشود و ابهت وی کاهش مییابد و ضعف وی معلومتر میگردد و سخن از تجزیه
ایالات متحده است و اکنون 24 درصد موافق تجزیهاند و روزی به سرنوشت شوروی
گرفتار خواهد آمد. این ابرقدرت به «محمدرضای پهلوی» چه پاداشی داد و به
«حسنی مبارک» چه پیامی داد و «صدام» را اعدام کرد، همه اینها حوادث پس از
دفاع است.