به گزارش خبرنگار مهر، مرد جوان که مقابل در شعبه ایستاده بود با شنیدن نامش داخل شد و مقابل قاضی نشست و گفت: آقای قاضی من دیگر از کار های ناشایست همسرم خسته شدم و ترجیح می دهم که قبل از آغاز زندگی مشترکمان از او جدا شوم .
قاضی که متوجه حرفهای مرد جوان نمی شد از او خواست تا علت در خواست طلاق را توضیح دهد.
مرد جوان در ادامه به قاضی گفت: دانشجوی سال آخر رشته ادبیات هستم و در مغازه پدرم کار می کنم در خانواده ما حجاب حرف اول و آخر را می زند. با خواهران ۲ ۳ سال اختلاف سنی دارم اما از وقتی به خاطر دارم چادر به سر دارند. من زن را در خانواده ام با این نوع حجاب شناختم.
همزمان با ورودم به دانشگاه با چهره هایی روبه رو می شدم که با زنان و دختران خانواده و فامیلم به طور کامل فرق داشتند. مدتی از ورودم به این محیط جدید می گذشت و کم کم احساس می کردم که دیدن چنین چهره هایی برایم امری عادی شده و دیگر برایم تعجب آور نبود.
دختری جوان و زیبایی در کلاسمان بود که من با دیدن او حس عجیبی پیدا می کردم ، وقتی او را می دیدم احساس می کردم که صورتم سرخ و ضربان قلبم به شدت بالا می رود. مهشید دختری متفاوت با همه دختران دانشگاه بود. دختری چادری و با حجاب کامل و سر به زیر . بالاخره تصمیم نهایی خود را گرفتم . یک روز پس از پایان کلاس به سراغش رفتم و پیشنهاد خود را مطرح کردم و از او خواستم تا در صورت تمایل اجازه خواستگاری را به من بدهد. مهشید که خیلی عادی برخورد می کرد از من یک هفته زمان خواست تا در مورد پیشنهاد من فکر کند و شماره تماس من را نیز گرفت تا پاسخ را به من بگوید.
یک هفته گذشت و من هر لحظه منتظر پاسخ مهشید بودم که پیامکی به من ارسال کرد که در آن آدرس یک رستوران بود. او از من خواسته بود که برای ملاقاتش به آنجا بروم . من که تا آن روز با دختری قرار ملاقات نداشتم تمام وجودم را استرس فرا گرفت. خیلی زود آماده شدم و خود را به محل قرار رساندم .اما چیزی را که دیدم هرگز فراموش نمی کنم. مهشیدی که با من قرار ملاقات داشت با آن دختر محجبه داخل دانشگاه زمین تا آسمان فرق داشت. آرایش تند و زننده همراه با موهای آشفته و شالی که به زور نیمی از سرش را پوشانده بود.از آن چادر و حجاب کامل هم خبری نبود.
من که شوکه شده بودم سر به زیر انداختم و علت این فریب کاری را از او جویا شدم . مهشید در پاسخ به من گفت که برای ثبت نام در دانشگاه مجبور به آن نوع پوشش شده و در واقع آن ظاهر زننده روز ملاقات حجاب دختری بود که من به عنوان همسر آینده ام انتخاب کرده بودم. من که از آمدنم به این مکان کاملا پشیمان شده بودم از مهشید عذرخواهی کرده و با سرعت آنجا را ترک کرد. اما هر چه با خود می جنگیدم نمی توانستنم علاقه ام نسبت به او را فراموش کن . بنابراین تصمیم گرفتم تا یکبار دیگر با او صحبت کنم و از او بخواهم با تجدید نظر در پوشش خود به عقد من در بیاید.
وقتی با او صحبت کردم در پاسخ گفت که او نیز به من علاقه مند است و در صورتی که مشکل من تنها با حجاب او است آن را به دلخواه من تغییر می دهد . من که از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم بلافاصله خانواده ام را در جریان قرار دادم و خیلی زود مراسم خواستگاری برگزار شد.
من و مهشید که از قبل نوع پوشش و رفتار را با هم هماهنگ کرده بودیم احساس می کردم دیگر چیزی برای نگرانی وجود نخواهد داشت و همین طور هم شد. مراسم به خوبی برگزار شد و مهشید با ۱۱۴ سکه به عنوان مهریه به عقد دائم من در آمد. اما این تازه شروع مشکلات ما بود زیرا به هر کجا که قصد رفتن داشتیم قبل از آن دعوای مفصلی بین ما پیش می آمد تا بالاخره او را راضی کنم که حجابش را تکمیل کند.
چندین بار به او اخطار دادم که در ابتدای این رابطه در خواستم از نوع پوشش را به او تذکر داده بودم و او نیز پذیرفته بوده و حالا باید پذیرای نظر من باشد اما بی فایده بود.
مرد جوان آهی کشید و در ادامه گفت: آقای قاضی ۶ ماه از تاریخ عقدمان می گذرد و ما هر روز بر سر حجاب و پوشش همسرم دعوا و درگیری داریم. روز گذشته با مهشید صحبت کردم و اخطار آخر را به او دادم و او در پاسخ گفت که او هم خسته شده و احساس می کرده که می تواند نوع پوشش خود را به خاطر علاقه اش به من تغییر دهد اما نتوانسته است من که از حرفهای او بسیار ناراحت شدم به او گفتم که حجاب برای من موضوعی حیاتی در زندگی است و این مسئله را روز اول هم گفته بودم ، بنابراین دیروز پس از پایان حرفهایمان تصمیم گرفتیم تا از یکدیگر جدا شویم و من امروز به اینجا آمدم تا پس از طی مراحل قانونی همسرم را طلاق بدهم قاضی پس از شنیدن اظهارات مرد جوان دستور احضار مهشید به دادگاه را برای شنیدن حرفهایش صادر کرد.