به گزارش پایگاه 598 به نقل از جام نیوز، رئیس هیات مدیره باشگاه پرسپولیس به یکی از خبرسازترین چهره های فوتبال ایران تبدیل شده است. او چندی پیش مدیرعامل و سرمربی پرسپولیس را کنار گذاشت و حمید درخشان را جانشین علی دایی کرد. وی در تازهترین مصاحبه خود درباره دایی و اتفاقات باشگاه پرسپولیس حرفهای جالبی را مطرح کرده است. متن این گفت و گو را میخوانید.
آقاي سياسي! چرا ورزش و چرا پرسپوليس؟
من فوتبال را دوست داشتم. از قديم عاشق فوتبال بودم. اگر چه هيچ وقت در عرصههاي باشگاهي يا حتي پايینتر از آن وارد نشدم اما واقعا به اين رشته ورزشي علاقه مند شدم. از سوي وزارت ورزش به من پيشنهاد شد كه به پرسپوليس بيايم. من ميدانستم كه پرسپوليس باشگاه بزرگي است امكان اين را هم ميدانستم كه حاشيههاي فراواني دارد. بار اول قبول نكردم كه عضو هيات مديره اين باشگاه باشم. اما وقتي بار دوم پيشنهاد مطرح شد با خودم سبك سنگين كردم و ديدم ميتوانم به اين باشگاه بيايم و مفيد باشم. پرسپوليس تيم محبوب من است. احساس ميكنم كه ميتوانم به اين تيم كمك كنم. با همه مشكلاتي كه دارد اين باشگاه را مثل جانم دوست دارم.
هيچ وقت به صورت حرفهاي بازي نكرديد؟
نه، حتي نميشود گفت كه من بهطور آماتور بازي كردم. تفريحي بازي ميكردم. سن ما بهگونهاي بود كه نشد بهطور حرفهاي ورزش كنيم. ما متولد دهه 40 هستيم. ميدان جنگ را به ديگر عرصهها ترجيح داديم. بعد از جنگ هم شرايط جسماني اجازه نداد كه بهطور حرفهاي ورزش كنيم. عشق اين تيم اما هميشه با من بوده. اخبارش را پيگيري ميكردم و حالا احساس مسئوليت ميكنم.
چه كسي شما را بهحضور و سرمايهگذاري در فوتبال تشويق كرد؟
آقاي خادم به من پيشنهاد داد. من هم براي ايشان شرايطي گذاشتم كه پذيرفت، اما به من گفت نميخواهم از شما بهعنوان اسپانسر استفاده كنم. گفت شما ابتدا بهعنوان اسپانسر نياييد. بهعنوان مدير بخش خصوصي بیایید.
براي شما كدام گزينه بهتر بود؛ اينكه اسپانسر باشيد يا عضوي از هيات مديره؟
من با جريان اسپانسرينگ آشنا نبودم. با اين ادبيات و اين فضا آشنا نبودهام. اما ميتوانستم مديريت منابع مالي را بر عهده بگيرم. بههرحال از آقاي خادم خواستم ساير اعضا را به من معرفي كند. او بار اول افرادي را نام برد كه كار كردن با آنها براي من تقريبا غيرممكن بود. گفتم چنانچه اين اعضا باشند صحيح نيست كه من حضور داشته باشم. چون از لحاظ فكري اصلا با آنها سازگاري ندارم.
چرا؟
آنها يكسري اسپانسرهايي بودند كه سوابق خوبي نداشتند. خوشنام نبودند. انگيزههاي سالمي نداشتند و من اين را بهخوبي متوجه ميشدم ولي خب همين افراد ادعاهاي زيادي داشتند. كنار آنها جاي خوبي براي من نبود. اين بود كه اولينبار به پيشنهاد خادم جواب رد دادم. بعدا هم متوجه شدم كه ايشان با آن اسپانسرها به مشكل برخورده و اعضا تغيير كردهاند. هياتمديره جديد معرفي شد. به نظر من اين هياتمديره موجه و قابل اعتماد است. به همين دليل پذيرفتم كه وارد هيات مديره شوم.
آقاي سياسي! دستكم تا اينجا برخوردي كه مورد دلخواهتان باشد از سوي اهالي فوتبال نديده ايد. درست است؟
البته من بعضي مسائل را طبيعي ميبينم. شايد به نفع من نباشد اما طبيعي است. بايد واكنش منفي نشان دهم؟ نه. هر كسي از هر بخشي وارد فوتبال ميشود ناخودآگاه اذهان عمومي نسبت به او، شناسنامهكاري او و روحيات او يكسري موضعگيريها دارد. اين واقعيت جامعه ما است و من نميتوانم آن را انكار كنم. اما همينجا عرض ميكنم من به دنبال تكيه كردن بر آراء مردمي نيستم. به فوتبال نيامدهام كه بهرهبرداريهاي سياسي داشته باشم. هيچوقت اين طور فكر نكردهام. شركت من يك شركت ساختماني است و ما در بخش راه، تاسيسات و ابنيه فعاليت ميكنيم. من احتياجي ندارم كه شناخته شوم. زندگي خوبي دارم و از اين بابت خدا را شكر ميكنم. بنابراين به دنبال شهرت نيستم. نيازي به آن ندارم. چون ياد گرفتهام براي موفق بودن نيازي به سر و صدا كردن نيست. بدون حاشيه و جنجال بايد كار كرد.
شما در صنف خودتان چهره معروفي هستيد؟
بله، در صنف خودم شهرت دارم و فرد شناخته شدهاي هستم. همين حد از شهرت برايم كفايت ميكند.
چرا اسپانسري باشگاه را قبول نكرديد؟
من علاقهاي ندارم كه اين كار را بر عهده بگيرم. چون ادبياتشان را نميفهمم. آقاي خادم گفت شما در هياتمديره باش و به نحوه عملكرد مدير عامل و اسپانسر نظارت داشته باش و اگر در جايي اسپانسر بههردليلي نتوانست به تعهدات خود عمل كند از تو بهعنوان فردي كه عاشق پرسپوليس هستي توقع دارم به داد باشگاه برسي و آن را از باتلاق بيرون بكشي. ما وسط فصل درنمانيم.
بنابراين پذيرفتيد و وارد گود شديد.
بله، قبول كردم. وارد گود شدم. مشكلات لاينحل نبود اما دستهدسته شدن مشكلات و سطح پراكندگي اين مشكلات طوري شد كه ما اذيت شديم. يك مشكل را رفع ميكرديم متوجه ميشديم چند مشكل ديگر از جايي ديگر بيرون زده است. مشكلات مثل يك هرم به هم وصل بودند. دقيقا مثل قضيه sis بود كه ادعا ميكنند 75 درصد اين شركت به پرسپوليس تعلق دارد و همين باعث شده تا خود را در مقام تصميمگير باشگاه بداند. اين شركت نه تنها به پرسپوليس كمكي نميكند بلكه در مسير اين تيم سنگاندازي ميكند و چالش ايجاد ميكند. با يك تصاوير مجهولي با اين شركت روبهرو شدم. هنوز هم از وضعيت حسابرسي اين شركت چيزي به دست من نرسيده است. مختصات درستي از چگونگي عملكردشان ندارم. در رابطه با اين شركت افكارم مشغول است و ابهامهاي زيادي دربارهشان وجود دارد.
چه كساني مديريت اين شركت را بر عهده دارند؟
بين 70 تا 75 درصد سهام به نام آقاي شيريني است. آقاي شيريني گفته كه اين شركت به باشگاه تعلق دارد و جزو منابع پرسپوليس است. در مورد كشتي باشگاه نيز همين طور. ابهاماتي وجود دارد. اينكه چرا اسمشان را پرسپوليس جويبار گذاشتهاند و... آقاي رويانيان هم گفته كه پولتان را من ميدهم و بدون دادن پول رفته است. خود ايشان هم متاسفانه مشكلاتي برايش پيش آمده است. خبر از دست دادن خانهاش خبر تاسفبرانگيزي بود. قرار است در هيات مديره درباره اين موضوع صحبت كنيم و كمك كنيم كه آقاي رويانيان مشكلش حل شود.
سبقه شما به اداره اين شركت برميگردد؟
در جاهاي دولتي هم بودم.
در كجاها؟
نميتوانم بگويم در چه بخشهايي. اجازه بدهيد در اين مورد حرفي نزنم.
فعال سياسي بوديد؟
متولدين سالهاي بين 40 تا 50 اكثريت شان يا شهيد شدند يا جانباز هستند و يا به نوعي در عنفوان جواني در جنگ حق عليه باطل شركت كردند. بيش از 60 درصد افرادي كه متولد اين دهه هستند افرادي هستند كه جنگ را بهدوش كشيدهاند. البته من هم افتخار ميكنم كه بهعنوان يك بسيجي به جبهه رفتهام.
خط سياسي شما چيست؟
به طيف خاصي تعلق ندارم. من نه چپي هستم نه راستي. در واقع به هر دو طرف انتقاداتي دارم. اصول را هرگز فراموش نميكنم اما به تحول و اصلاحات معتقدم. اين تغييرات و اصلاحات را به صورتي پيشنهاد ميكنم كه رشد فرهنگي نتيجه آن شود. در واقع اصلاحات نبايد بهگونهاي اجرايي شود كه اصول ما از بين برود. سنتها بايد حفظ شود اما نبايد در يك نقطه تاريخي درجا بزنيم. بايد به روز بشويم و حركت كنيم.
اما در دولت احمدينژاد وارد گود نشديد.
نشد كه وارد گود شوم. فرصت خدمت نداشتم. بايد به من پيشنهاد شود. من شغل و درآمد خودم را دارم. حدود خودم را ميدانم. بيشتر از اين احتياجي ندارم. فرض كنيد سر ظهر است و خيلي هم گرسنه هستيد. چقدر ميخواهيد غذا بخوريد؟ هر كسي به يك حدي ميرسد سير ميشود و دست از غذا خوردن ميكشد. بعضيها هم هستند كه پرخوري نميكنند تا سالمتر فكر كنند و زندگي كنند. من شهرت و خوشنامي را به اندازه خودم دارم. زيادهخواه نيستم. نميخواهم نماينده مجلس بشوم يا به عضويت شوراي شهر دربيايم. هرگز اين طور فكر نميكنم.
چرا؟
چون گرفتارم. در اين فضاها كه اتفاقا من به همه عزيزان و دلسوزان احترام ميگذارم شرح وظايف و كارهاي گستردهاي وجود دارد كه من نه به انجام آنها علاقه دارم و نه واقعا وقتش را دارم كه بتوانم در اين محيطها وارد شوم.
اما رسيدگي به امور پرسپوليس هم وقت زيادي ميطلبد؟
پرسپوليس يك مقطع كوتاه است كه با آن ارتباط خيلي خوبي برقرار ميكنم. با هواداران آن زندگي ميكنم.
آنها فعلا خيلي به شما علاقهمند نيستند يا بهتر بگويم شناختي از شما ندارند.
بله، زندگي همين است. تلخي و شيريني دارد. هواداران مايوس ميشوند و بر سر من داد و فرياد ميزنند. خوشحال ميشوند و تيم را تشويق ميكنند. اينها همهاش زندگي است. غير از اين است؟
آقاي سياسي! شما يك تاجر هستيد. اما افرادي كه از بخش خصوصي وارد فوتبال شدند عملكرد خيلي خوبي نداشتند. چرا؟
بازي فوتبال با سوت داور شروع نميشود. بازي از لحظه تشكيل تيم شروع ميشود. اين تيم دو جنبه دارد. جبهه درون زمين و بيرون زمين. پيروزي براي همه ماست. چه آنهايي كه در درون استاديوم هستند و چه آنهایي كه در خانهشان مينشينند و بازيهاي پرسپوليس را نگاه ميكنند. پس بازي مختص به اين 22 نفر نيست. همه ما در آن نقش داريم و جزئي از اين بازي هستيم. اما در مورد خودم و ماموريت خودم بايد عرض كنم كه من مامور شناسايي هستم. ماموريت من اين است كه بتوانم ظرفيتهاي اقتصادي فوتبال را پيدا كنم. اينكه چطور ميتوانيم در سالهاي آينده از اين رشته پرطرفدار و جذاب كسب درآمد كنيم. تاكنون نه فوتبال بلکه تمامي رشتههاي ورزشي ما هزينهبر بودهاند. ورزشهاي هزينهبر مثل درياچههايي ميمانند كه فقط بايد خرج كنند و لحظهاي كه منبعشان قطع شود همهشان خشك ميشوند اما اگر چشمههاي جوشان باشند ميتوانند خودشان مولد باشند. ما اين روزها در روزگار سختي بهسر ميبريم. شما ميدانيد كه طي زماني كوتاه قيمت ارز قريب به سه برابر و قيمت خيلي از اجناس چندين برابر افزايش پيدا كرد. در حالي كه بيش از 70 درصد مردم ما از لحاظ درآمد مالي تنها 20 درصد رشد پيدا كردند. بنابراين اكثريت مردم روزگار سختي را ميگذرانند. اين روزگار سخت باعث شده تا اين ضعف خودش را در همه عرصهها نشان دهد بهخصوص در ورزش ما كه بعضيها به آن ميگويند ورزش حرفهاي.
شما اعتقادي به اينتركيب نداريد؟
نه، من اعتقادي ندارم. لااقل در مورد ورزش ما اين عبارت مسخره است. پول اين ورزش را دولت ميدهد و ما اسمش را به اشتباه گذاشتهايم ورزش حرفهاي. در صورتي كه ورزش حرفهاي صنعتي است كه ما به چشم اقتصادي به آن نگاه ميكنيم. وقتي شما نيش اقتصاد را از يك ورزشي ميگيريد ديگر نميتوانيد به آن بگوييد حرفهاي. نميتواند توسعه پيدا كند. چون منبع آن هر لحظه خشك شود آن رشته به بنبست ميرسد. پرسپوليس سال گذشته به رتبه دوم جدول رسيد. همين پرسپوليس اگر اين اسپانسر نبود و 30 ميليارد پول به اين تيم تزريق نميكرد از هم ميپاشيد. بدين ترتيب كه نميشد تيم خوبي بست و شايد به ليگ دسته يك ميرفت. درآمدهايي كه از سازمان ليگ به دست ميآمد يا از منابعي كه هميشه وجود داشته حتي به اندازهاي نبود كه بدهيهاي سال گذشته پرداخت شود. بنابراين اين تيم اذيت ميشد. حالا يك اسپانسري آمده كه ما ميخواهيم به آن كمك كنيم. ميخواهيم اين اسپانسر را به سمتي ببريم كه بيشتر از اينها سرمايهگذاري كند. نميخواهيم اين اسپانسر را نااميد كنيم. پرسپوليس بيش از 40 سال قدمت دارد. در طول تاريخ اين باشگاه هيچ وقت سابقه نداشته كه به درآمد برسد. اما هنوز در شروع كار ما 10 ميليارد از اسپانسرش پول گرفتهايم و بقيه را هم از همين اسپانسر ميگيريم و اگر به نتيجه نرسيديم ميتوانيم از ديگر اسپانسرها كمك بگيريم. هر وقت كه اسپانسر نتوانسته به تعهدات خودش عمل كند من به وظيفهام عمل كرده و به باشگاه پول تزريق كردهام. اگر بتوانيم در اين راه موفق بشويم و سيستم اقتصادي خوب و منسجمي را در باشگاه پرسپوليس تعريف و راهاندازي كنيم شك نكنيد كه اين باشگاه در سالهاي آينده بسيار بيشتر از قبل ميتواند باعث افتخار فوتبال كشورمان باشد. پرسپوليس يعني هواداران ميليوني آن؛ هواداراني كه خوش قلب و متعصب هستند. از اقشار مختلف جامعه هم هستند. حتي آنهايي كه من را نميشناسند و نميدانند ما آمدهايم به اين باشگاه خدمت كنيم و حتي آنهايي كه به من ناسزا گفتند و در مورد من دست به پيشداوري زدهاند، عشق به پرسپوليس در وجودشان هست. من به همهشان احترام ميگذارم. هواداران بالاخره يك روز متوجه ميشوند كه من به دنبال اهدافي كه سايرين به دنبالش بودند، نيستم.
چه چيز اين فوتبال براي شما خوشايند نيست؟
من متعلق به صنف ديگري هستم. در صنف من روابط كاملا تعريف شده است. ما با هم صميمي هستيم اما با يك فاصله مشخص. در فوتبال اينطور نيست. روحيه فوتباليها فرق ميكند. روحيهشان حساس است. اخيرا هم كه مسائل مالي در آنها خيلي رشد پيدا كرده و در نتيجه عرق به پيراهن حالا به پايينترين حد خود در طول تاريخ تاسيس اين باشگاه رسيده است. همين اعتصاب سال گذشته. يادتان هست؟ تاسفبار بود. من وقتي شنيدم اين اتفاق رخ داده خيلي دلخور شدم. ميترسيدم اين كار به بدعت تبديل شود. آن هم در باشگاههايي مثل پرسپوليس و استقلال كه هوادار انتظار ديگري از بازيكنانش دارد. هوادار از بازيكن انتظار دارد كه تحت هر شرايطي بهزمين برود و براي اعتلاي نام پرسپوليس با جان و دل تلاش كند. توقع بجایی هم هست. چون در فوتبال پولهاي هنگفتي هزينه ميشود. اين ورزشكاران اكثرشان با هم اختلاف نظر دارند. در برنامه نود بارها اين اختلافات نشان داده شده. اين مسائل در صنف من كمتر وجود دارد. در صنف من ارتباط تعريف مشخصي دارد. من نه آنقدر به همكارم نزديك ميشوم كه گرمايش من را بسوزاند و نه آن قدر از هم دور ميشويم كه گرماي يكديگر را حس نكنيم. روابط ما دوستانه و تعريف شده است اما در فوتبال انگار همه چيز در هم آميخته. به همين دليل ميگويم كه فوتبال ما حرفهاي نيست. چون برخي دوستان خيلي سريع و گاهي بدون شناخت به هم نزديك ميشوند و نسبت به هم ابراز احساسات ميكنند و بعد ناگهان بر سر مسائل خيلي جزئي و بهتر بگويم كودكانه با يكديگر به مشكل برميخورند. خوشبختانه يا متاسفانه رسانههاي ما نيز از اين شرايط نهايت استفاده را ميكنند.
فوتبال ما چه كمبودي دارد؟
فوتباليستها در اروپا كارشان را از آكادمي شروع ميكنند اما در فوتبال ما بازيكن از زمينهاي خاكي شروع ميكند. آنها با يك ادبيات و فرهنگ خاصي رشد ميكنند. افراد مرفه جامعه خيلي در رشته فوتبال نميدرخشند. اين يك واقعيت است. بيشتر موفقيتها را ميان افرادي ميبينيم كه فوتبال را با زمينهاي خاكي و توپهاي پلاستيكي شروع كردهاند. اما چه اتفاقي براي بيشتر اين ورزشكاران ميافتد؟ آنها با كمترين امكانات و با بزرگترين روياها به قلههاي بزرگ موفقيت ميرسند اما وقتي به آن موفقيت ميرسند ناگهان اتفاقي كه نبايد رخ ميدهد؛ آنها اشباع ميشوند. ظرفيتشان را از دست ميدهند و به بيراهه ميروند. ديگر انگيزهاي براي رشد بيشتر ندارند. در صورتي كه در كشورهاي مترقي ورزشكار را پلهپله آماده ميكنند. روي ادبيات و فرهنگ او كار ميكنند. ما امروز خشونتها و حركتهاي غيرقابل كنترل را بيشتر در فوتبال كشورهاي جهان سوم ميبينيم تا كشورهايي كه مترقي هستند. نميگويم در اروپا اين اتفاقات رخ نميدهد اما حد كمتري دارد. براي شما مثالي ميزنم. يكي از مهمترين بازيكنان ما الان در پرسپوليس كيست؟ پيام صادقيان است كه فوقالعاده است و ارزشهاي فني بالايي دارد. چه كرد؟ محروم شد. همين طور آقاي خانزاده بازيكن تيم اميد ما كه يكي از بهترينهای پرسپوليس از لحاظ فني است. اما چه حركتي از خود نشان داد؟ يك حركت زشت كه اصلا نميخواهم دربارهاش حرف بزنم و دوباره در ذهنم مرورش كنم. اما چارهاي نيست، بايد مرورش كنيم، بايد به آن فكر كنيم. خيلي بررسي كنيم. باید براي اين نقصان برنامه ريزي فرهنگي كرد. اين فوتبال مثل مردهاي است كه شما نميتوانيد به آن نگاه كنيد اما چارهاي نداريد جز اينكه آن را كالبدشكافي كنيد تا علتها و ريشه مرگ را دريابيد و دچار بيماريهاي بيشتر نشويد. همين دو بازيكن را براي شما مثال زدم تا منظورم را بهتر بگويم. در فاصله كمتر از 35 روز در باشگاه بزرگي مثل پرسپوليس دو اتفاق زننده رخ ميدهد كه شما اين دو اتفاق را در طول سالها در يك باشگاه حرفهاي نميبينيد. بازيكنان ما بايد خودشان را كنترل كنند. آنها به همين دليل با همه فرق دارند و اين روحيه بايد در بين ورزشكاران مان نهادينه شود. من در برنامه نود خيلي تحت فشار بودم اما اگر فشار تمام كره زمين هم روي دوش من گذاشته ميشد قادر نبود خونسرديام را از من بگيرد و مرا از دايره ادب خارج كند. من كاملا خودم را مهياي فوتبال كردهام.
خونسرد هم هستيد، خيلي خونسرد. نه؟
هميشه خونسرد نيستم. اما به كاري كه ميكنم اطمينان دارم. اگر به كارم اطمينان داشته باشم همين موضوع باعث ميشود كه من با اعتماد به نفس و محكم حرف بزنم. از طرفي توكل دارم. توكل هميشه به من دلگرمي ميدهد. خيلي سخت فردي پيدا شود كه بتواند من را عصباني كند. اما در نهايت ميخواستم با اين حرفها بگويم كه تيمها وقتي به قله موفقيت ميرسند كه آمادگياش را داشته باشند. وقتي هم ميرسند سعي ميكنند انگيزهشان را براي ادامه ذخيره كنند. آيا تيمهاي ما وقتي به قهرماني ميرسند و يا ورزشكاران ما به قله موفقيت ميرسند انگيزهشان را حفظ ميكنند و به تلاش خود ادامه ميدهند؟ ما پس از سالها در واليبال كه يك ورزش گروهي است به موفقيت رسيدهايم. اين اتفاق يك روزه حاصل نشده اما مطمئن باشيد اين بزرگي را بهزودي از دست ميدهيم اگر بخواهيم به همين تيم و همين ورزشكاران عزيز دل خوش كنيم. چون از همين حالا بايد براي اين تيم دست به پشتوانهسازي بزنيم تا وقتي اين بازيكنان سنشان بالا رفت بتوانيم تيم جوان ديگري را جانشين اين تيم كنيم. تيميكه بتواند قهرماني و موفقيت اين تيم را تكرار كند. اما من ميبينم مسير اقتصادي كه بتواند واليبال ما را قدرتمند نگه دارد و به آن انگيزه پيشرفت بيشتر بدهد چندان معتبر نيست. بنابراين اين رشته هم دير يا زود مثل ساير رشتهها به مرگ مغزي دچار خواهد شد. برزيل، آلمان، انگليس، فرانسه، اسپانيا و چند كشور ديگر روي فوتبالشان كار كردهاند. در كنار اين فوتبال برخي رشتهها هم هستند كه مثل فوتبال پولساز نيستند. مثل دو و ميداني. حالا كاري ندارم چند ورزشكار منحصربهفرد و المپيكي اين رشته درآمدهاي بالايي دارند اما خود اين رشته عموما پولساز نيست. به همين دليل از ساير فدراسيونها كمك ميگيرند. بهعنوان مثال فدراسيون فوتبال برزيل به بيشتر از 20 فدراسيون ديگر هم كمك ميكند يا در روسيه چند فدراسيون قدرتمند وجود دارد كه به ساير رشتههاي كمدرآمد كمك ميكنند اما اينجا وضعيت به چه شكل است؟ ما چنين چيزي نداريم. فرهنگ آن را هم نداريم. ورزشكاران ما وقتي به اوج ميرسند اشباع ميشوند. آن بازيكني كه حالا به بالاترين حد رفاه رسيده شايد حتي فكرش را هم نميكرده. برنامهريزي دراز مدت نداشته. شما به ندرت بازيكناني پيدا ميكنيد كه از زمينهاي خاكي شروع كرده باشند و هيچ وقت اشباع نشوند. تعداد اين ورزشكاران شايد به اندازه انگشتان دو دست هم نباشد.
آدمهايي كه از بخشخصوصي به فوتبال آمدند چندان موفق نشدند. چرا؟
ميزان موفقيت افراد با ميزان نيتشان، ارادهشان و عشقشان سنجيده ميشود. اينكه فلان سرمايهدار آمده و چه عملكردي داشته موفق بوده يا نبوده مسالهاي نيست كه من دربارهاش حرف بزنم. مثال ميزنم. حسين هدايتي. به نظر من او از نظر باشگاهداري خصوصي صاحب سبك شده است. يك سري از پيچيدگيهاي فوتبال را به خوبي شناخته است. بايد حرف هدايتيها را گوش كرد. نميگويم همانكاري را كنيم كه او ميگويد. ميگويم بايد او را شنيد. اين كار را كه ميتوانيم انجام دهيم. نه؟ ورزش ما الان به حمايت احتياج دارد. هدايتي و انصاري براي فوتبال زحمت كشيدهاند. حالا من اسم اين دو نفر را بردهام. شايد برخي ديگر هم هستند كه من اسم نميبرم يا بهتر بگويم نبايد اسم ببرم. اين سرمايهدارهاي بخش خصوصي به فوتبال آمدهاند كه چه اتفاقي بيفتد؟ اين سوال را بارها شنيدهايم. به نظر من اين سوال عين اين است كه ما دست به نيتخواني بزنيم. دست به پيشداوري بزنيم و اصلا درست نيست. متاسفانه بعضيها مشكل دارند. فكر ميكنند يقه سرمايهدار را بايد بگيرند و مرتب از او بپرسند كه چرا به فوتبال آمدي؟ چه ميخواهي؟ اين رويه خوبي نيست. بيانصافي است. آقاي رحيمي در برنامه نود و در مصاحبههايش دقيقا همين رويه را در پيش گرفته است. من ميخواهم بگويم آقاي رحيميعزيز! شما چند ماه كنار من نشسته بوديد. از كجا آمدهام؟ اصليت من كجايي است؟ پدر و مادرم اهل كجا هستند و چرا به فوتبال آمدهام؟ همه اين سوالها را ميپرسيديد. من هم به شما جواب ميدادم. چهار ماه فرصت خوبي بود براي اينكه اين سوالها پرسيده شود. اين همه مدت همه اين سوالها را در دل خودت نگه داشتي كه يك روزي بگويي معلوم نيست سياسي كيست و از كجا آمده؟ نميدانم. (ميخندد)
فوتبال برخورد خوبي با شما نداشته. لااقل تا اينجاي كار. قبول داريد؟
بعضي از ما روحيه خيلي بدي داريم. يك سري مسائل را ميبينيم و يك سري از مسائل را هم نميبينيم يا به ما اجازه ديدن داده نميشود، اما وقتي يك چيزهايي را نميدانيم سعي ميكنيم آن را به هر طريقي كه شده حدس بزنيم. وقتي نديدههاي ما تبديل به حدس و گمان ميشود و منتشر ميشود اين مشكلات هم پيش ميآيد. پيشداوري هم محصول همين روحيه است. اما ميخواهم در اينجا به نكتهاي اشاره كنم كه اميدوارم طرح آن مفيد باشد. در حال حاضر ما در يكي از امنترين نقاط كرهزمين زندگي ميكنيم. چرا؟ چون لايههاي اطلاعاتي فوقالعاده پيشرفتهاي داريم كه در حفظ نظام و مملكت زبانزد دوست و دشمن است. اما برخي با ديدگاههايي كاملا افراطي سعي ميكنند به اين سيستم و حتي به ديگر نهادها از جمله قوهقضائيه و نيروي انتظامي اهانت كنند. ميگويند مگر نميبينید فلان سرمايهدار در سرش چه چيزهايي ميگذرد؟ اصلا درباره آن فكر نميتوانند توضيحي بدهند چون برچسب زدن را بيشتر ميپسندند. در صورتي كه ورزش جز با حضور سرمايهداران بخش خصوصي نميتواند نجات پيدا كند. ورزش وارد فاز حرفهاي نميشود، مگر در سايه خصوصي شدن. مگر در سايه اقتصاد. ورزش بدون توسعه اقتصادي به هيچ جا نميرسد. آقاي رحيمي در برنامه ورزش و مردم گفت: «آقاي سياسي! تو هيچي نيستي و فقط پول داري. بعد ادامه داد تو نوكر فرد ديگري هستي.» خب اين دو جمله با هم تناقض دارد. چون كسي كه پول دارد نوكر نيست و اتفاقا نوكر را استخدام ميكند. بنابراين من نوكر نيستم. آقاي رحيمي مدام ميگويد اين آقايان معلوم نيست از كجا آمدهاند. من حرفهايي دارم كه اگر بگويم فلان ميشود و... جا داشت كه عزيزان ما در قوهقضائيه يا افراد اطلاعاتي ما ايشان را بخواهند و درباره اين حرف از او توضيح بخواهند. از او بپرسند شما چه چيزي را ميدانيد كه ما نميدانيم. متاسفانه آقاي رحيمي بعد از بركناري هم به دنبال اين بود كه از وزير ورزش هزينه كند و بهطور كلي ورزش كشور را به چالش بكشد. همه آنهايي كه هيچ نقشي در اين اتفاقات نداشتند را درگير كند. بنابراين اين روحيات تاسف برانگيز است اما خوشبختانه اراده من محكم است و كوچكترين خدشهاي به تصميم من وارد نميكند.
چه تصميمي؟
ساختارسازي مناسب در پرسپوليس. حرفهاي كردن اين باشگاه. بدون شك ميخواهيم سيستم اداري اين باشگاه را نظاممند كنيم. به وضعيت اقتصادي اين باشگاه سامان دهيم. نميگويم همه بدهيهايش را پاك ميكنيم. اما ميزان آن را مشخص ميكنيم و حسابرسي دقيقي در مورد مسائل مالي باشگاه راهاندازي ميكنيم.
با حضور جدي دولت و گاهي اين شائبه كه وزارت ورزش در امور باشگاهها دخالت ميكند باز هم معتقديد كه اين كار شدني است؟
سياستهاي كلان را دولت بايد سرمشق كند. براي سيستم ورزش كشور اين اتفاق بايد رخ بدهد. اما در جزئيات دخالت نميكند. من گفتم و باز هم تكرار ميكنم كه وزير در بركناري دايي نقشي نداشت. آقاي رحيمي ميگويد وزير ورزش من را صدا زد و گفت دايي را بركنار كن. شأن من كه از لحاظ حقوقي بالاتر از شما بود. من رئيس هياتمديره هستم و شما مديرعامل بوديد. چرا وزير ورزش به من نگفت دايي را بردارم؟ حالا اينكه من قبول ميكردم يا نه به خودم مربوط ميشد. بنابراين اين حرفها درست نيست. آقايان بهدنبال فرافكني هستند. اينها مواردي است كه اگر با آن برخورد شود در آينده شاهد اتفاقات خيلي خوبي خواهيم بود و اگر برخوردي صورت نگيرد همين سرخوردگيها ادامه پيدا ميكند. وقتي قبول كردم به پرسپوليس بيايم خيلي از دوستانم گفتند كاش قبول نميكردي. آنجا جاي تو نيست. نابود ميشوي. فلان ميشوي. من را از قبول اين مسئوليت ميترساندند، اما من قبول كردم. چون من آدم پيچيدهاي نيستم.
وقتي علي دايي در درفشيفر گريه كرد احساس شما چه بود؟
من با آقاي دايي هيچ اختلافي نداشتم و الان هم مشكلي نداريم. تصميم ما آن روي خشن مديريت را نشان داد اما ما چارهاي جز اين تصميم نداشتيم. دايي با همه بزرگياش در اين مقطع موفق نشد تيم را به وضعيتي برساند كه هواداران راضي باشند. تصميم سختي بود. مثل غواصهايي كه دستشان زير كشتيگير ميكند. آنها براي نجات جان خود چارهاي ندارند جز اينكه دستشان را قطع كنند. گذشتن از دست خيلي سخت است اما در برابر گذشتن از جان چيزي نيست. پرسپوليس هم همين است. هر چقدر هم كه بزرگ باشيد در پرسپوليس حل ميشويد. شما در زير آفتاب سوزان هر چقدر هم كه مشعلتان پرنور باشد در برابر نور و گرماي خورشيد چيزي به حساب نميآيد. پرسپوليس جايي است كه اگر نتيجه نگيري بايد بروي. هيچ تعارفي هم در كار نيست. علي دايي داراي يك روحيه رقيق است. بسيار با بينش به وضعيت موجود نگاه و هوشمندانه عمل كرد.
اگر عليرضا رحيمي نبود ميشد تعامل بهتري ميان شما و دايي صورت بگيرد؟
نه، حضور يا عدمحضور رحيمي را ملاك قرار ندهيد. قبل از هر چيز بايد بگويم كه ما با دايي ناراحت نبوديم. دايي سيستم بستهاي دارد. انتقاد را به سختي ميپذيرد. اين شخصيت منحصر به فرد است. در يك شرايطي اين شخصيت خيلي خوب جواب ميدهد اما در يك شرايطي هم نه. من نميتوانم دايي را بشكافم و چيزهايي را در درون او تغيير بدهم و بگويم حالا بيا با هم ادامه بدهيم. اين غيرممكن است. او سبك خودش را معرفي كرده است. كلاس خاص خودش را دارد. دايي را نميتوانم با فرد ديگري مقايسه كنم. همين الان با دايي دوست هستم. در مقطعي ديگر شايد باز هم با دايي افتخار همكاري داشته باشم. اما در اين مقطع نميتوانستيم ادامه دهيم. اعضاي هياتمديره به اين تصميم رسيد. با همه اينها دايي يك مربي خوب و حرفهاي است و اين را بگويم كه او از همين حالا يكي از گزينههاي مربيگري پرسپوليس در فصل آينده خواهد بود.
شوكتان به تيم جواب نداد. دست كم در بازي برابر نفت مسجد سليمان همه انتظار برد داشتند.
درخشان براي اين مقطع پرسپوليس ايدهآل است. او مربي است كه سابقه فراواني در فوتبال ما دارد. لباس مربيگري را در تيمهاي مختلف پوشيده. با پرسپوليس به قهرماني رسيده. بارها و بارها در دوران بازيگري مقابل حريف سنتي ما برنده از زمين بيرون آمده است. ميگويند درخشان در فلان تيم ناكام بوده. مگر مديرعامل آن باشگاه ناكام نبوده؟ مگر بازيكنان آن تيم ناكام نبودهاند؟ مگر اقتصاد آن باشگاه فلج نبوده؟
اما شما با درخشان نيامدهايد كه فقط حريف سنتي را ببريد. درست است؟
درخشان روي نيمكت تيمي نشست كه مدتها در اختيار علي دايي بود. بازيكنان با او رابطه خيلي خوبي برقرار كرده بودند. هواداران هم همينطور. هواداراني كه ميدانيم چقدر پاي سرمايهها و اسطورههاي باشگاه ميايستند. اتفاقات روز خداحافظي دايي با پرسپوليس را هم به اين وضعيت اضافه كنيد. وضعيت خاصي پيش ميآيد. بنابراين مربي كه تنها يك ربع تيم را تمرين داده را اينگونه نبايد مورد سرزنش قرار داد. نيمكت ما يك تعويض كرد و آن بازيكن تعويضي يعني هادي نوروزي گل تساوي را زد. اين براي من اميدواركننده بود. خيلي نتيجه بازي برايم مهم نبود.
اما براي هوادار نتيجه مهم است. ضمن اينكه خودتان هم گفتيد اگر در پرسپوليس نتيجه نگيري بايد بروي. تعارفبردار هم نيست.
من بحث ديگري را مطرح ميكنم. ميگويم ما درخشان را جانشين دايي كرديم. ابتدا بايد خودمان را درباره تصميمي كه گرفتهايم راضي كنيم تا بعد بتوانيم هواداران را نيز راضي كنيم. اگر خودمان درباره تصميمي كه گرفتهايم متقاعد و اميدوار نشويم معلوم است كه خوب عمل نكردهايم. من خودم را براي هر نتيجهاي آماده كرده بودم. اما در پايان اين بازي خوشحال بودم كه تعويض كادر فني باعث شد ما به گل برسيم. البته اين حرفها را به اين دليل نميزنم كه بخواهم تساوي را توجيه كنم.
كرانچار را نميخواستيد؟
كرانچار مدنظر ما نبود. طول ميكشيد كه اين مربي بتواند با بازيكنان ارتباط برقرار كند. او قبلا هم سرمربي پرسپوليس بوده است. اما چند سال از آن دوره ميگذرد. تنها چند بازيكن از دوره مربيگري كرانچار در پرسپوليس ماندهاند و هنوز بازي ميكنند. البته كرانچار سالهاست كه در فوتبال ايران مربيگري ميكند و فوتبال ما را خوب ميشناسد. اما اين شناخت به نظرم باز هم كمك نميكرد كه او بتواند در كوتاه مدت با بازيكنان رابطهدوستانه و منطقي برقرار كند.
اگر با خطكشي شما به كرانچار نه بگوييم بايد پيش از آن به درخشان نه بگوييم چون از زمان حضور او در پرسپوليس حالا چند نسل ميگذرد.
بله، اما درخشان از پرسپوليس دور نبوده. كرانچار حتي اگر پرسپوليس را بشناسد بازيكنان او را خيلي كم ميشناسند اما در مورد درخشان اين طور نيست.
شما كدام پرسپوليس را بيشتر دوست داشتيد؟
پرسپوليس را در طول همه اين سالها دوست داشته ام. براي من فرد مهم نيست.
روحيهتان طوري است كه بيشتر حامي مربيان داخلي هستيد تا خارجي. اينطور نيست؟
نه، من در اين مورد ابدا مرزبندي ندارم