در ابتدا مطلبی را میخوانید که در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان با عنوان«خواب تازه حریف!»و به قلم حسین شریعتمداری به چاپ رسید:
پرداختن به آنچه در یادداشت پیش روی آمده است را به
مصلحت نمیدانستیم و بر این باور بودیم- و هنوز هم هستیم- که تیم مذاکرهکننده و
مسئولان محترم کشورمان هوشیارتر از آنند که ترفند تازه حریف از نگاه آنان مخفی
مانده باشد. اما، این روزها از اردوگاه داخلی و از سوی یک جریان سیاسی که در سامانه
دولت حضور درخور توجهی دارد زمزمههایی به گوش میرسد که هر چند احتمال تاثیر آن
در تصمیمسازی مسئولان محترم اندک است ولی به دلیل اهمیت موضوع، همین احتمال اندک
و ضعیف نیز میتواند در صورت کمتوجهی و غفلت دستاندرکاران برنامه هستهای
کشورمان، خطرناک و خسارتآفرین باشد. از این روی اشارهای گذرا به ماجرای پیشروی
و تازهترین ترفند احتمالی حریف را ضروری تلقی میکنیم و پیش از آن مقدمهای را
لازم میدانیم؛
1- در فاصله کوتاهی بعد از توافق ژنو که مسئولان محترم
از آن با عنوان بزرگترین دستاورد هستهای در چالش یازده ساله اخیر!، تسلیم قدرتهای
بزرگ! و... یاد میکردند و این دستاورد بزرگ! را شایسته جشن و سرور میدانستند،
معلوم شد که ماهیت این توافق در یک کلام - و جان کلام- تقدیم سخاوتمندانه امتیازات
نقد به حریف و دریافت وعدههای نسیه است. وعدههایی که اگر چه «نسیه» بود ولی طرف
مقابل حتی به همین وعدههای نسیه هم تن نداد و فقط چند ساعت بعد از توافق، از
پیروزی خود درتوقف برنامه هستهای ایران خبر داد تا آنجا که تعجب آمیخته به اعتراض
مسئولان تیم مذاکرهکننده را نیز به دنبال داشت. ماجرا میرفت تا به نابودی کامل فعالیت هستهای کشورمان برسد. اما، ناخدای
باخدای این سفینه، بیدارتر از آن بود که حریف تصور میکرد و تیم هستهای را با
نسخهای روشن و خالی از ابهام که حاوی خطوط قرمز غیرقابل عبور بود پای میز مذاکره
فرستاد. از آن نقطه به بعد بود که آمریکا و متحدانش، راه را برای ادامه
زیادهطلبیها و باجخواهیهای خود بسته دیدند چرا که ایران اسلامی کمترین
عبور از خط قرمزهای ترسیم شده را نمیپذیرفت و چنین بود که مذاکرات بینتیجه به
پایان میرسید و طرفین دست خالی به کشورهای خود باز میگشتند. حریف در این حالت،
سه راه پیش روی داشت.
اول- میز مذاکره را ترک کند. لازمه این گزینه، اقدامات
سخت بعدی علیه جمهوری اسلامی ایران بود که آمریکا برخلاف رجزخوانیهای پیدرپی،
توان انجام آن را نداشت. این اقدامات - به قول سخنگوی وزارت خارجه آمریکا- پشیمانکننده
نهایتا در دو محور تعریف شده بود.
الف: استفاده از گزینه نظامی! دراینباره گفتنیهای فراوانی
همراه با شواهد و نشانههای غیرقابل تردید ارائه شده که اشاره دوباره به آن،
تکرار مکررات و ملالآور است و در وجیزه پیش روی تنها به این نکته بسنده میکنیم
که فقط نگاهی گذرا به شکستهای پی در پی آمریکا در منطقه و در عرصه جهانی بهوضوح
نشان میدهد که آمریکا به نوشته مستند نیویورک تایمز در بیرون خاک خود، حتی توان
دخالت نظامی در حد و اندازه یک بند انگشت هم ندارد.
ب: روی آوردن به تحریمهای بیشتر. این گزینه هم نمیتوانست
آنگونه که آمریکا و متحدانش انتظار داشتند، موثر باشد. توضیح آن که در عرف سیاسی و
در عرصه تقابل اقتصادی، «تحریم»ها فقط هنگامی به عنوان یک اهرم بازدارنده تلقی میشوند،
که طرف تحریم شونده بپذیرد اگر امتیاز بدهد، تحریمها برداشته میشوند و ایران
اولا؛ تاکید کرده و طی 11 سال گذشته نشان داده است که حاضر نیست به حریف امتیازات
ذلیلانه بدهد و ثانیا؛ تحریمها فقط برای ایران دردسرساز و مشکلآفرین نبوده است
بلکه کشورهای تحریمکننده نیز از آن آسیبهای جدی دیدهاند تا آنجا که به راحتی -
و البته مخفیانه- حاضر به دور زدن تحریمها بوده و هستند. ثالثا؛ جمهوری اسلامی
ایران با مبادلات تجاری چند صد میلیارد دلاری سالانه، به آسانی قابل تحریم کردن
نیست، مخصوصا آن که در دنیای امروز کشورهای دیگری هستند که برای جایگزینی با
کشورهای تحریمکننده اعلام آمادگی کرده و نمونههایی از آن نیز تحقق یافته است.
رابعا؛ آمریکا و کشورهای اروپایی تحریمکننده با بحرانهای اقتصادی کمسابقه و در
مواردی بیسابقه روبرو هستند که ادامه تحریمها را برای آنان غیرقابل تحمل کرده و
میکند و از همه با اهمیتتر آن که جمهوری اسلامی ایران با رویکرد به اقتصاد
مقاومتی و تدوین بودجه سالانه با در نظر گرفتن ادامه تحریمها، برخورداری از 15
کشور همسایه و دهها امتیاز دیگر قابلیت فراوان و ظرفیتهای به کار نگرفته بسیاری
برای عبور از تحریمها دارد.
دوم- راهکار دوم؛ حفظ ظاهر خطوط قرمز ترسیم شده و خالی کردن
یا تغییر محتوای آنهاست. توضیح در این خصوص به درازا میکشد و به بعد میگذاریم و
تنها به این نکته اشاره میکنیم که پیشنهادهای حریف درباره حفظ ماهیت آبسنگین
راکتور اراک، ظرفیت غنیسازی مطابق نیاز اعلام شده ما، لغو یکجای تحریمها، تعطیل
نشدن هیچیک از تأسیسات هستهای، عدم ورود به حوزه نظامی و... بدون استثناء به گونهای
است که فقط ظاهر این خطوط قرمز حفظ میشود بیآن که ماهیت اصلی مورد نظر ایران
اسلامی را درخود داشته باشد. خوشبختانه اخبار و گزارشهای رسیده حاکی از آن است که
پیشنهادات فریبکارانه حریف با مخالفت تیم مذاکره کننده کشورمان روبرو شده است و
امید است این مخالفت ادامه داشته باشد.
سوم- و اما، موضوع اصلی یادداشت پیش روی که در آغاز به
آن اشاره شد و اظهارات جسته و گریخته ولی صریح و جدی برخی از مقامات آمریکایی
حکایت از آن دارد، عبور آمریکا از بنبست یاد شده با اتخاذ یک تصمیم غیرهستهای
است. توضیح آن که از چند ماه قبل در میان سیاستپردازان و تصمیمسازان آمریکایی
این زمزمه شنیده میشود و به توهم بر این باورند که حمایت از دولت محترم با توجه
بهحضور شماری از غربگرایان و نزدیکی برخی از اصحاب فتنه به آن میتواند آمریکا
را به هدف اصلی خود که بیرون از چالش هستهای تعریف شده و اساسا چالش هستهای
بهانهای برای آن است نزدیکتر کند. از این روی- باز هم بهزعم آنان- اگر
دولت کنونی از مذاکرات دست خالی و بدون دستاورد قابل توجه بازگردد موقعیت و جایگاه
جبهه اصلاحات- بخوانید مدعیان اصلاحات و نه همه آنها- در میان مردم با آسیب جدی روبرو
میشود و این در حالی است که مدعیان اصلاحات در دوران حاکمیت خود بر دولت و مجلس
- دوران اصلاحات - نشان دادهاند نهفقط میتوانند متحدان استراتژیک و قابل
اعتمادی برای آمریکا باشند بلکه در جریان فتنه 88 از تلاش و توطئه برای براندازی
نظام اسلامی نیز دریغ نکرده و با این منظور مدیریت مثلث آمریکا، اسرائیل و انگلیس
را هم پذیرفته بودند.
«جوفی جوزف» مدیر سابق منع گسترش سلاح هستهای در شورای
امنیتملی کاخسفید- 24 جولای 5/2014 مردادماه 93- در نشست شورای آتلانتیک با
اشاره به نکته فوق از موقعیت منحصر به فرد مذاکرات کنونی یاد کرده و تاکید میکند
«باید به توافقی خوب دست پیدا کنیم و اگر این توافق در چند ماه آینده، به دست
نیاید و دیپلماسی شکست بخورد، ما به وضعیت پیش از نوامبر2013- یعنی دورانی که
اصلاحطلبان دولت را در اختیار نداشتند - باز میگردیم!جوفی جوزف در همان نشست اعلام
میکند که «در عرصه داخلی ایران دولتکنونی برای پیشگیری از تغییر اوضاع سیاسی به
نفع تندروها- بخوانید انقلابیون که البته آقای روحانی نیز برخلاف تصور آنان در
همین حلقه قابل تعریف است- تغییر میکند. باید در مذاکرات پیشرفت نشان داده شود.
در غیر اینصورت فعالان طرفدار دموکراسی- یعنی مدعیان
اصلاحات و اصحاب فتنه- نسبت به آینده خود مطمئن نخواهند بود. سقوط مذاکرات کنونی قطعا به نفع تندروها خواهد بود»!
«شای فرانکلین» در روزنامه «تایمز اسرائیل» بر این نکته تاکید میکند که مذاکرات هستهای
باید برای دولت کنونی ایران دستاورد داشته باشد و آمریکا ناچار است به یک توافق دست
یابد. وی مینویسد «این توافق به ایران نشان میدهد که سعادت و رفاه آنان در کاهش
سطح انقلاب اسلامی و دست کشیدن از انقلابیگری است»!«مارک فیتز پاتریک» مدیر بخش
منع تکثیر و خلع سلاح هستهای در موسسه بینالمللی مطالعات راهبردی در وب سایت این
موسسه مینویسد؛تحریمهای شدیدی که علیه ایران وضع شده است، شرط ضروری بود تا
اکنون به این نقطه برسیم اما تحریمها شرط کافی نبوده است. باید در هر دوطرف
رهبران عملگرا وجود داشته باشند که تصمیم به سازش بگیرند. این شرط در دولت روحانی
وجود دارد! و تاکید میکند که نباید این فرصت را از دست داد.
2- برخی از اصحاب فتنه نیز از داخل کشور پالسها و پیامهای
مشابهی برای آمریکا میفرستند. به عنوان نمونه - و فقط یک نمونه- ارگان حزب
کارگزاران به آمریکا توصیه میکند «موقعیت طلایی» به قدرت رسیدن «میانهروها» در
ایران را از دست ندهد و اشتباه دوران کلینتون را تکرار نکند و مینویسد یک دهه قبل
در دوران خاتمی «جرج بوش» شرایط فراهم شده ناشی از روی کار آمدن خاتمی را درک نکرد
و در نتیجه در ایران با افراطیگری! و درخاورمیانه با موجی از قیامهای
ضدغربی مواجه شد!
3- تردیدی نیست که روحانی، شخصیتی برخاسته از انقلاب
اسلامی و مانند تیم هستهای مذاکرهکننده کشورمان فرزند انقلاب است و به خوبی میداند
که در مذاکرات پیشروی حاصل خون صدها هزار شهید و خوندل خوردنهای ایثارگرانه
مردم این مرز و بوم و ایران مقتدر را نمایندگی میکند.و از سوی دیگر، دشمن در چالش
هستهای فقط با دولت محترم روبرو نیست، بلکه با امت بزرگ و گوش به فرمان امام خویش
طرف است و از این روی در ترفند یاد شده نیز، به یقین و مانند دهها ترفند و
توطئه سختتر و پیچیدهتر دیگر با ناکامی روبرو خواهد شد و البته در این میان برای
آن که دندان طمع دشمن - ولو به توهم - تیز نشود، بایستی ادبیات سیاسی بهکار گرفته
شده از سوی رئیسجمهور محترم و تیم هستهای کشورمان نیز با آموزههای انقلاب
اسلامی و صلابت آن همخوانی بیشتری داشته باشد. مثلا؛ در حالی که آمریکا هیچ فرصتی
را برای کینهتوزی و ابراز دشمنی و نادیده گرفتن تعهدات خود از دست نداده است،
شایسته نیست برادر عزیزمان جناب آقای دکتر ظریف اعلام کند، «اگر اوباما قول بدهد
به قولش اعتماد خواهیم کرد»! و ...
مهدی هدایتی نسب ستون یادداشت روز، روزنامه وطن امروز را به مطلبی با عنوان«خودزنی در نیویورک»اختصاص داد که در زیر میخوانید:
وین 5 که تمام شد
محمدجواد ظریف در حساب توئیترش نوشت: غرب از تجربه
شکست مذاکرات در سال 2005 عبرت بگیرد و از «فرصت» استفاده کند. او در آستانه
مذاکرات وین 6 هم پیامی ویدئویی منتشر کرد و در آن پیام هم به تجربه شکست مذاکرات
در سال 2005 اشاره کرد. وین6 به نتیجه نرسید و اکنون طرفین در نیویورک به دنبال
جمعبندی برای توافق جامع هستند اما آقای ظریف باز هم تلاش دارد نتیجه شکست
مذاکرات در سال 2005 را به طرف مقابل یادآوری کند. او همین چند روز قبل در شورای
روابط خارجی آمریکا گفت در صورت شکست مذاکرات، دیگر کسی مثل ظریف وزیر خارجه ایران
نخواهد بود.وزیر امور خارجه کابینه یازدهم، این روزها خبرساز است. او در گفتوگو
با رادیو ملی آمریکا گفت از نظر او هر توافقی بهتر از عدم توافق است. ظریف در گفتوگو
با NBC هم درباره فرآیند لغو تحریمها و
مخالفت کنگره با این موضوع گفت که اگر در این باره اوباما قولی بدهد، دولت روحانی
این قول را خواهد پذیرفت. روحانی هم قبل از عزیمت به نیویورک آغوش خود را باز کرده
است. او احتمال دیدارش با اوباما در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل را غیر ممکن ندانست
و همچنین گفت قطع رابطه ایران و آمریکا همیشگی نیست. رسانههای نزدیک به دولت هم
طی روزهای اخیر حجم وسیعی از اخبار و گزارشات را در تایید و توجیه و ضرورت دیدار
روحانی و اوباما منتشر کردهاند.
تنها همین اخبار نشاندهنده فضای حاکم بر تصمیمگیری
دولت نسبت به موضوع هستهای و رابطه با آمریکاست. طی روزهای گذشته به نحوی رفتار
شد که موضوع مذاکرات هستهای به حاشیه رفته و موضوع «رابطه با آمریکا» به عنوان
موضوع اصلی جا زده شده است و این فضایی است که در آستانه سفر رئیسجمهوری اسلامی ایران
به نیویورک ایجاد شده است.در موضوع مناسبات دیپلماتیک همواره در کنار محتوای فنی
مذاکرات، پروتکلهای رسمی و داخلی نسبت به رفتار دیپلماتیک نیز از اهمیت ویژهای برخوردار
است. در دنیای مدرن کوچکترین رفتار یک دیپلمات میتواند در سطح وسیعی مورد تحلیل
قرار گیرد. به همین دلیل قاعدتا رفتار رسمی دیپلماتیک نیز بسیار حساس و واجد اهمیت
ویژه است. اکنون ایران و آمریکا به بهانه موضوع هستهای و لغو تحریمها در حال
مذاکره هستند اما آیا رفتار تیم دولت ایران نسبت به آمریکاییها منطبق با پروتکلهای
دیپلماتیک بوده است؟ یا به زبان سادهتر، آیا رفتار تیم مذاکرهکننده ایرانی شأن و
جایگاه جمهوری اسلامی ایران را در دنیا حفظ کرده است؟ چرا آقای ظریف هر توافقی را
بهتر از عدم توافق میداند در حالی که همتای آمریکایی او میگوید عدم توافق بهتر
از توافق بد است؟ آیا این نیاز ایران به توافق را نشان نمیدهد؟ وقتی ظریف میگوید
قول اوباما برای لغو تحریمها برای او و رئیس دولت ایران حجت است؛ آیا این نشانگر
یک موضع عزتمندانه است؟ وقتی رئیس دولت میگوید قطع رابطه با آمریکا همیشگی نیست؛
آیا این به معنای تمایل رئیس دولت ایران برای ایجاد رابطه با آمریکاییها تفسیر
نمیشود؟
واقعیت این است که در حوزه رفتار، دولت آقای روحانی در
برهه فعلی خوب عمل نکرده است و متاسفانه این رفتار در حوزه داخلی به عنوان یک
رفتار عزتمندانه تلقی نمیشود. آنچه از این رفتار استنباط میشود، نیاز این دولت
به یک توافق با طرف آمریکایی است البته یک سال است که دولتیها با همین الگو نسبت به
آمریکاییها موضع میگیرند اما عهدشکنیهای مکرر آمریکا در طول این یک سال هنوز
محاسبات دولت آقای روحانی در نحوه مواجهه با آمریکاییها را تغییر نداده است.
اینکه شکل و تیپ دیپلماسی دولت خوب و زیبا نیست هزینههایی دارد اما نکته اصلی آنجاست
که دولت طی یک سال اخیر از این رفتار نتیجهای درخور نگرفته است و اصل ماجرا نیز
همین است. در واقع این رفتار دولت آقای روحانی در حوزه دیپلماتیک منجر به چه
تغییراتی در اهداف تعیینشده دولت شده است؟ طی ماههای اخیر منتقدان بارها این را
نوشته و گفتهاند که در نگاه امپریالیستی دولت آمریکا، اعلام نیاز لزوما به معنای
آغاز مذاکره نیست بلکه اعلام نیاز به معنای ایجاد شرایطی برای کسب امتیازات بیشتر
است. بیتوجهی دولتیها به این واقعیت در سال گذشته قابل توجیه بود اما اکنون یک
سال پس از مذاکرات هستهای، دولتیها براساس چه دستاوردهایی بار دیگر این الگو را ادامه
میدهند و نیاز خود به توافق با آمریکا را علنی میکنند؟ به نظر میرسد این
استراتژی دولت تا همین جا هم شکست خورده است. هنوز مشخص نیست طرفین در نیویورک به
جمعبندی میرسند یا خیر اما آن چیزی که مسلم است، عدم مقبولیت رفتار دولت در حوزه
دیپلماتیک بویژه نسبت به آمریکاییهاست.
روزنامه حمایت مطلبی
را با عنوان«وصله نچسب!»در ستون یادداشت خود به قلم حسن
هانی زاده به چاپ رساند که اینجا میخوانید:
با نگاهی به رسانههای غربی به وضوح میتوان خط خبری
یکسانی که این روزها برای آنها تعریف شده را مشاهده کرد. خبرگزاری رویترز با اشاره
به توانائی های ایران برای کمک به کشورهای غربی در مبارزه با داعش مدعی شد که
تهران آماده انجام همکاری در این رابطه به شرط انعطاف بیشتر 1+5 در خصوص برنامه هستهای
است. همچنین روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز، از طرح جدید آمریکا برای متقاعد کردن
ایران در زمینه برنامه هستهای خبر داد. از سوی دیگر، آسوشیتدپرس نیز اعلام کرد
که31 نفر از سناتورهای جمهوریخواه آمریکا در واکنش به اخبار منتشر شده در
خصوص ارائه پیشنهاد جدید از سوی واشنگتن به ایران برای حل موضوع هسته ای، با نگارش
نامه ای به شدت از این اقدام کاخ سفید انتقاد کردند. در حالی که هنوز هیچ یک از
طرف های حاضر در مذاکرات ایران و 1+5 واکنشی نسبت به گزارش نیویورک تایمز و
آسوشیتدپرس نشان نداده اند، برخی از اعضای کنگره مدعی هستند که این طرح از سوی
"وندی شرمن" مذاکره کننده ارشد آمریکا، مطرح شده است.با این مقدمات
به نظر می رسد محور مشترک این رسانه ها، پیوند زدن برنامه هستهای ایران با موضوع
همکاری تهران با ائتلاف ضدداعش است. با مروری بر گزارههای بالا این سوال مطرح میشود
که اهداف بازوهای رسانهای غرب از پیوند زدن این دو موضوع کاملا مجزا و منفک از هم
چیست؟ با توجه به بیانات صریح رهبر انقلاب در خصوص اجلاس موسوم به ائتلاف مبارزه
با داعش، طبیعی است که جمهوری اسلامی ایران تحت هیچ شرایطی ارزشها و قوانین داخلی
خود را قربانی منافع و مصالح زودگذر غربیها نخواهد کرد. چرا که هدف اصلی آمریکا
از این ائتلاف اساسا مبارزه با تروریسم و داعش نیست؛ بلکه چون آمریکا نتوانست در
شورای امنیت سازمان ملل سوریه را تحت بند 7 منشور سازمان ملل قرار دهد و مجوز شورای
امنیت را برای حمله به سوریه کسب کند و 4 بار پیشنویس قطعنامه علیه سوریه نیز توسط
روسیه و چین وتو شد، حالا تلاش میکند بدون مجوز شورای امنیت و بدون موافقت دولت
منتخب سوریه به این کشور لشکرکشی کند تا ضمن سرنگونی نظام سوریه، دولتی دست نشانده
که بتواند منافع غرب و آمریکا را تأمین کند سر کار بیاورد.
سفر اخیر کمال اللبوانی یکی از رهبران ائتلاف ملی
مخالف دولت سوریه و گفتگوی وی با نتانیاهو نخست وزیر و لیبرمن وزیر خارجه و سایر
مقامات نظامی و امنیتی رژیم صهیونیستی نشان میدهد که مخالفان دولت سوریه تلاش میکنند
تا تضمینهای کتبی به رژیم صهیونیستی بدهند که اگر به آنها کمک کنند که دولت سوریه
را سرنگون کنند، آنها در آینده وقتی قدرت را درست بگیرند متعهد خواهند شد که منافع
این رژیم را در منطقه غرب آسیا حفظ خواهند کرد.لذا الان وضعیت آمریکا و سناریویی
که آنها برای منطقه تعریف کردهاند این است که دولت سوریه را سرنگون کنند و دولتی
دست نشانده ایجاد کنند و پای روسیه را در شرق دریای مدیترانه قطع کنند. چرا که
روسیه بزرگترین پایگاه دریایی در طرطوس سوریه را در اختیار دارد. با این اقدام
ضربهای راهبردی به منافع روسیه در منطقه هم وارد خواهند کرد. در ادامه این سناریو
قصد دارند مقاومت سوریه و سپس لبنان و فلسطین را از صحنه معادلات منطقه حذف کنند.
هدف دیگر این سناریو نابودی محور مقاومت دمشق-تهران است. این سناریوی تعریف شده
آمریکا برای منطقه است که به وضوح برای مقامات جمهوری اسلامی ایران مشخص و عیان
است. لذا در آستانه سفر رئیس جمهور اسلامی ایران به نیویورک برای شرکت در نشست
مجمع عمومی سازمان ملل، رسانههای غربی جریان سازیهای وسیعی را کلید زدهاند تا
مشارکت ایران در ائتلاف علیه داعش را به برنامه هستهای ایران ربط بدهند. در حالی
که این مسئله اساسا به برنامه هستهای ایران کاملا نامربوط است.
بر اساس توافقنامه ژنو برنامه هستهای ایران باید به
پیش برود و ورود هرگونه موضوعات حاشیهای به مذاکرات هستهای ایران غیر قانونی و
خلاف توافقات ایران و اعضای 1+5 است.یکی دیگر از اهداف این بازیهای رسانهای
و تبلیغاتی وارد آوردن هجمه وسیع به تیم مذاکره کننده هستهای ایران در نیویورک است.
آنها با طرح ادعاهای اینچنینی میکوشند تا با طرح اتهاماتی بی پایه، ایران
را در موضع انفعال و پاسخگویی قرار دهند و این گونه مطرح سازند که اگر ایران در
ائتلاف ضد داعش مشارکت نمیکند به دلیل حمایت ایران از تروریسم است. این تاکتیک
رسانهای میخواهد حزب الله را در کنار داعش گروهکی تروریستی معرفی کند و حمایت ایران
از حزب الله لبنان و به طور کلی مقاومت منطقه را حمایت از تروریسم جلوه دهد. در
مقابل، وظایف و تکالیف اعضای تیم مذاکره کننده هستهای کاملا مشخص و روشن است.
آنها نقشه راهی را که رهبر انقلاب ترسیم کرده را باید بدون هیچ گونه تفسیری اجرا
کنند. تیم مذاکره کننده هستهای ایران تیم هوشمندی است و باید رهنمودهای رهبر
انقلاب را به عنوان بخشی از سیاستهای کلان جمهوری اسلامی در حوزه هستهای
مورد توجه قرار دهند. هیچ موضوع دیگری نباید وارد مدار بحثهای ایران شود.
اگر به واقع آمریکا در پی مبارزه با داعش است میبایست
از طریق شورای امنیت اقدام کند نه اینکه با دور زدن این نهاد مرجع بینالمللی،
در پی تحقق اهداف خود باشد. ایران تجربه بسیار گرانسنگی برای مقابله با گروهکای تروریستی
دارد. همچنین دارای ظرفیت بسیار بالای نظامی و امنیتی است، لذا هرگز نخواهد پذیرفت
ابزار دست قدرتهای بزرگ برای ضربه زدن به امت اسلامی قرار بگیرد. جمهوری اسلامی
ایران باید با ایستادگی بر حقوق خود در عین تعامل سازنده با کشورها دیگر در حوزه
هستهای اهداف خود را پیگیری کند. با توجه به اینکه ایران اقدامات اعتمادساز را
انجام داده، در حال حاضر توپ در زمین غربیها است. نوبت آنها است که با لغو تحریمها
به اقدامات اعتمادساز ایران پاسخ سازنده دهند. در غیر این صورت جمهوری اسلامی
ایران به هیچ عنوان حاضر نیست کوچکترین امتیازی به دیگران واگذار کند. به نظر میرسد
با توجه به مواضع قاطع ایران در مقابل زیادهخواهیهای غرب و نیز لجاجتهای آمریکا
در مقابل اراده ملت ایران، چشمانداز آینده مذاکرات بسیار ابهام آلود جلوه میکند.
ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان
به مطلبی با عنوان«دفاع دلاورانه دیروز پشتوانه استقلال و امنیت امروز»نوشته شده توسط کورش شجاعی اختصاص یافت:
جنگ تلخ است و خونبار، جنگ همیشه با ویرانی و تجاوز و قتل
و کشتار همراه بوده و خواهد بود، تنور جنگ که داغ می شود خیلی چیزها را می سوزاند
و نابود می کند، پس ای کاش هیچ وقت در هیچ کجا آتش جنگ برافروخته نشود تا خرابی و
ویرانی به دنبال نیاورد و از آن مهمتر جان انسان ها قربانی مطامع جنگ طلبان و جنگ
افروزان نشود اما هر چه جنگ و تجاوز به حقوق و منافع و امنیت دیگران نکوهیده، شرم
آور، جنون آمیز و پر از قتل و کشتار است، دفاع اما از حریم حقوق معنوی و مادی، امنیت،
تمامیت ارضی، استقلال و عزت کشور مشحون از غیرت، دلاوری، عزت مداری، شجاعت و
سرافرازی است و دفاع هشت ساله ملت ایران از استقلال و تمامیت ارضی و ناموس و دین و
میهن خود در مقابل تجاوز همه جانبه ارتش بعث صدام از بارزترین نمونه های دفاع
دلاورانه، تاریخی و تاریخ ساز یک ملت غیور و سلحشور در مقابل جنگ افروزان و
تجاوزگران است چرا که این ملت بزرگوار در شرایطی خاص و در حالی که تازه هنوز دو
سال از انقلاب بزرگش نگذشته و نظام جدید نه تنها به طور کامل تثبیت نشده بود بلکه
حتی برخی از سازمان ها و ارگان های لازم برای مدیریت شرایط جدید کشور یا شکل
نگرفته یا نظم و فسق کامل پیدا نکرده بود و ارتش و نیروهای دفاعی نیز نه آمادگی
لازم و نه تجهیزات کافی داشتند و همچنان فشارهای شدید سیاسی و اقتصادی بین المللی
و منطقه ای بر این ملت افزایش می یافت، مرزها و شهرهای مرزی جنوب کشورمان توسط
ماشین جنگی مجهز و پیشرفته ارتش صدام با چراغ سبز آمریکا، برخی کشورهای غربی و
شوروی سابق و حمایت های بی دریغ بسیاری از کشورهای عرب منطقه مورد تجاوز قرار گرفت
و هر چند نیروهای مردمی و نظامیان غیورمان با همان امکانات کم غیرتمندانه در مقابل
آن تجاوز سنگین و همه جانبه ارتش بعث دفاع کردند اما پس از ۳۵ روز سرانجام
خرمشهر عزیز به تصرف تجاوزگران درآمد و بعد هم بخش ها و مناطق مهم دیگری از
خوزستان، هر چند جهان آراها و فهمیده ها و... دلاوری ها کردند.
صدام جنگ افروز متجاوز اعلام کرده بود که نه تنها می
خواهد جزایر تنب کوچک و بزرگ و ابوموسی را بلکه اروندرود و خرمشهر و خوزستان را از
ایران جدا کند و چنان از غرور و تجاوز و حمایت حامیانش سرمست شده بود که می گفت در
مدت کوتاهی در تهران سردار قادسیه شدن و پیروزیش را جشن خواهد گرفت و در آن شرایط
که غرب و شرق نه تنها پیشرفته ترین جنگنده ها و تجهیزات نظامی را در اختیار صدام
می گذاشتند و اکثر عرب های منطقه با دلارهای نفتی شان از متجاوز حمایت می کردند
بلکه از ۴۶ کشور خصوصاً کشورهای عربی برای پشتیبانی و کمک به ارتش عراق
نیرو اعزام شد، بگذریم از جاسوسی های اطلاعاتی «آواکس»های آمریکایی مستقر در عربستان سعودی به نفع ارتش عراق. آری ماجرای آن
تجاوز سهمگین، همه جانبه و ناجوانمردانه کتاب ها می شود.
دفاعی شکوهمند و الگویی تاریخی
اما دفاع شکوهمند، شجاعانه و جوانمردانه دلاورمردان
سرزمینمان آن قدر بزرگ، تاریخی و سرنوشت ساز است که نه تنها نقطه عطف و اوج برای
تاریخ ایران محسوب می شود بلکه می تواند برای همه آزادی خواهان، استقلال طلبان و
مورد تجاوز قرار گرفتگان، الگویی تاریخی باشد. چرا که آن دلاورمردی ها، غیرتمندی
ها و از خود گذشتگی ها و جانفشانی های ارتشیان دلاور، بسیجیان و سپاهیان سلحشور و عشایر
غیور و همه غیرتمندانی که به هر وسیله ای برای دفاع از کیان دین و میهن به پا
خاستند و کمر همت محکم کردند، در شرایطی در مقابل تجاوز ارتشی پرتعداد، آماده،
کاملاً مجهز و مورد حمایت ابرقدرت ها و کشورهای عرب منطقه جانانه دفاع و مقاومت
کرد که نه تنها از تجهیزات کافی برخوردار نبود بلکه بسیاری از کشورها حتی از
فروختن سیم خاردار به ایران امتناع می کردند اما دلاور مردان این سرزمین با توکل
به خداوند باری تعالی و اقتدا به مولایشان حسین ابن علی(ع) آنچنان مردانه و
غیرتمندانه در مقابل خصم متجاوز ایستادند و دفاع کردند که دیگر بار حقیقت پیروزی
خون بر شمشیر در مقابل وجدان های بیدار و آزادگان رخ نمایی کرد و با ثبت یک سند
تاریخی دوباره این حقیقت را اثبات کردند که هر قوم و ملتی اگر به خدا توکل کند و
در مسیر رضای او حرکت کند و در پی حفظ استقلال، امنیت و حفاظت از هویت و حقوق حقه خود
باشد پیروزی حتمی دیر یا زود از آنان می شود.
دفاع شکوهمند دلاورمردان سرزمین کشورمان در مقابل
تجاوزگران گرچه به قیمت و بهای بسیار سنگین شهادت بیش از ۲۴۰ هزار
دلاورمرد مومن شجاع و از خود گذشته اما به خدا رسیده و جانبازی هزاران عزیز
سرافراز و تحمل سختی دوران اسارت تعدادی از رزمندگانمان و تحمیل هزار میلیارد دلار
خسارت مالی تمام شد، اما آن دلاورمردی ها و جانفشانی ها و جانبازی های فرزندان این
ملت نه تنها موجب شد که تجاوزکاران با آن ماشین جنگی پیشرفته و مجهز و آن همه
حمایت منطقه ای و فرامنطقه ای نتوانند به تصرف و اشغال بخش هایی از میهنمان ادامه
دهند بلکه دفاع دلاورمردان سرزمینمان اجازه نداد که حتی یک وجب از خاک وطن در
اشغال دشمن تجاوزگر باقی بماند و این اتفاق بزرگی بود که در طول ۲۰۰ ساله اخیر ایران سابقه نداشته است.
دلاورمردی های دیروز پشتوانه امنیت امروز
نکته مهم دیگر این که آن دلاورمردی ها در آن دفاع جانانه
و مقدس بزرگترین سرمایه و پشتوانه عزت، استقلال، اقتدار و امنیت ایران عزیز است.
ناگفته پیداست که آن درس تاریخی دلاورمردان ایران زمین به تجاوزکاران، امروز بزرگترین
مانع زیاده طلبی و تجاوز به حریم ایران توسط هر کشور منطقه ای و فرامنطقه ای است.
بی گمان آن شجاعت ها و رشادت ها در مقابل صدام مدعی سردار قادسیه شدن و ژاندارمی
خلیج فارس و همه حامیانش بزرگترین درس عبرت و مانع است برای هر که سودای تجاوز به
ایران را در سر بپروراند.آری خون هزاران جوان و پیر و میانسال به پای دفاع از حریم
دین و میهن و نهال استقلال و آزادی و اقتدار کشور ریخته شد ولی امروز آن نهال به
درختی بس ریشه دار و تناور تبدیل شده و سایه امنیت آن چنان در سراسر ایران
گسترانیده شده که حتی در این شرایط بسیار سخت و بحران زده منطقه خاورمیانه، ناامنی
در کشورهای همسایه ایران در افغانستان در پاکستان در عراق و در شرایطی که القاعده
و داعش و... تروریست های دست پرورده و مورد حمایت دیروز آمریکا، عربستان سعودی،
ترکیه، قطر، امارات و... پس از حدود ۴ سال خونریزی و
کشتار هزاران انسان در سوریه و تصرف مناطقی از این کشور حالا به عراق رسیده اند پس
از محاصره و کشتار فجیع چند هزار زن و مرد و جوان و سنی و شیعه و کُرد و ایزدی،
شهر موصل و مناطق مهم دیگری از این کشور را تصرف کرده اند اما آن دفاع غیورمردانه
و عبرت آموز هشت سال دلاورمردان ایران موجب شده که آن چنان استقلال و اقتدار و
امنیتی در این سرزمین حکم فرما باشد که نه تنها هیچ قدرت منطقه ای و فرا منطقه ای
جرأت تجاوز به ایران را نداشته باشد بلکه حتی گروه های تروریستی آدمکش انتحاری و
جاهلانی که به راحتی آب خوردن سر مردم را می بُرند جرأت پا گذاشتن به حریم ایران
زمین را نداشته باشند. داعشی که به خاطر سبوعیت، جلادی حمایت های سیاسی - مالی
آمریکا و برخی کشورهای غربی و عربی، درآمدهای چند صد میلیون دلاری از چاه های نفتی
که در عراق تصرف کرده، باج گیری، اخاذی و آدم ربایی، قاچاق و درآمدهای حاصل از آن
ها امروز به یک معضل جدی برای کشورهای اسلامی، منطقه و حتی فرامنطقه ای تبدیل شده
و به هر صورت بخش هایی از دو کشور اسلامی سوریه و عراق را به تصرف خود درآورده است.
آری آن دفاع جانانه و آن دلاورمردی های هشت ساله بهترین
فرزندان این سرزمین، امروز بزرگترین سرمایه و گنج و پشتوانه برای استقلال، امنیت،
اقتدار و حفظ تمامیت ارضی کشورمان در این دایره خونبار آتش تروریسم و ناامنی است.
این ها بخشی از گنج های آن دفاع مردم ایران در مقابل تجاوزکاران است، پیشرفت های
علمی - تجهیزاتی تولید و ساخت انواع تجهیزات نظامی - دفاعی، طراحی، ساخت و تولید
انبوه انواع موشک های میان بُرد و دوربُرد، جنگنده ها، تانک ها، رادارهای پیشرفته،
ناوشکن ها و زیردریایی ها و دیگر تجهیزات نظامی - دفاعی و خلاصه توان بسیار قابل
توجه تجهیزاتی دفاعی کشورمان نیز از جمله دستاوردهای آن دفاع مقدس است.
دعاها و نفس های مادران و پدران شهیدان
بی گمان نفس ها و دعاهای پدران و مادران شهیدان
والامقام، نفس ها و دعاهای جانبازان سرافراز کشورمان، دعاها و نگاه های «مادران
چشم انتظار» که هنوز پس از چندین سال منتظر بوییدن شمیم پیراهن یوسفشان هستند نیز
سرمایه و پشتوانه ای بسیار گرانقدر و بی بدیل در زمین و آسمان است. برای این کشور
و این ملت و خلاصه کلام دفاع غیرتمندانه دیروز آن دلاورمردان پشتوانه ای بس مستحکم
و ارزشمند برای اقتدار، استقلال، امنیت و نماد و پرچم سرافرازی ایران زمین است
مطلبی که محمد کاظم انبارلویی در ستون سرمقاله روزنامه
رسالت با عنوان«كفر اگر كوه باشد میشود كاه بسیج»به چاپ رساند به شرح زیر است:
امروز، روز آغاز دفاع مقدس و تكریم یاد امام (ره)، شهدا
و جانبازان و ایثارگران و آزادگان است. انقلاب ما یك انقلاب الهی بود، سر جنگ با
كسی نداشت و خود را برای یك نبرد خونین تن به تن برای گسترش مرزها آماده نكرده
بود. انقلاب ما یك انقلاب وحیانی بود و همانند انقلاب انبیای الهی قبل از ورود از
برج و باروها از دیوار قلبها وارد میشد و استقرار و جایگاه منطق انقلاب در فطرت
انسانها بود. به همین دلیل بزرگترین تهدید برای قدرتهای جهانی و قدرتهای منطقهای
بود.هیچ كس باور نمیكرد در ظهر روز 31 شهریور سال 59 از هوا، دریا و زمین میهن
اسلامی ما مورد تجاوز نظامی قرار گیرد و كیلومترها در غرب و جنوب به تصرف دشمن
بعثی كه مستظهر به پشتیبانی آمریكا و شوروی و دهها ارتش تابن دندان مسلح منطقه بود،
در آید. همزمان با این یورش وحشیانه، جریان نفاق، كفر و الحاد در یك اتحاد شیطانی
شروع كردند از پشت خنجر زدن به ملت. آنها زیر پرچم لیبرالیسم، خونها ریختند، سرها
بریدند، بدنها قطعهقطعه كردند. انفجار خونین حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر سال
60 و شهادت شهید بهشتی سیدالشهدای انقلاب اسلامی با 72 تن از یاران با وفای امام و
انفجار دفتر نخستوزیری و شهادت رجایی رئیسجمهور و باهنر نخست وزیر و شهدای محراب
و17 هزار نفر از مردم بیگناه ایران كه جزء شهدای ترور محسوب میشوند، فضای خونین
آن روزگاران را تصویر میكرد.
نگارنده از سال 60 به تبریز رفتم و افتخار سازماندهی نیروهای
مذهبی و حزباللهیها را در استان آذربایجان شرقی در حزب جمهوری اسلامی به عهده
داشتم. یك شب زمستانی سرد و استخوان سوز سال 61 در حال و هوای شعر و ادب به همراه
برخی از دوستان به منزل شهریار ادب و فرهنگ ایران زمین رفتیم. كسی كه با 28 هزار
بیت به زبان فارسی و سه هزار بیت شعر به زبان تركی در آسمان ادب و هنر كشور چون
خورشیدی میدرخشد. شهرت او همان زمان از مرزهای كشور فراتر رفته و یك شخصیت ادبی
شناخته شده در ادب معاصر جهان بود. با آنكه آن روزگار، تبریز زیر تیغ ترور منافقین
و ضدانقلاب بود و او هیچ محافظی نداشت و در یك خانه قدیمی زندگی میكرد، چون شیر
میغرید و از امام و روحانیت و انقلاب و حزباللهیها دفاع میكرد. او ساده زیست
بود و خانهاش بوی عطر ذكر خدا میداد، به قدری تواضع و فروتنی داشت كه انسان شرمنده
میشد. بنده با اشعار و مشرب فكری او آشنایی نداشتم و مایل بودم نسبت او با امام و
انقلاب را بدانم. وقتی از او خواستیم از اشعارش برایمان بخواند از اینجا شروع كرد؛
شكر نعمت كن كه مردم شكر نعمت میكنند
اكثریت در امور خیر همت میكنند
عالمی صالح در آمد عالمی اصلاح كرد
فاسدان دارند كمكم رفع زحمت میكنند
نوجوانانی كه بودند از ره دین، منحرف
با حریم دین خود احساس حرمت میكنند
امتی اسلامی و امر ولایت با فقیه
انتخاب رهبری را نیز امت میكنند
و...
این ابیات را به گونهای میخواند كه گویی یك بیانیه
سیاسی را قرائت میكند و بیپرده از مواضع خود در مورد اصل انقلاب و فلسفه سیاسی
امام (ره) با استدلال دفاع میكرد.او به شدت از حادثه هفتم تیر و هشتم شهریور سال
60 و شهدای محراب بویژه شهید قاضی طباطبایی و شهید مدنی متاثر بود و طوری احساس خود
را به این شهدا بیان میكرد كه گویی یك جوان ورزیده، حزباللهی و بسیجی در كف
خیابان برای نبرد با منافقین است.شهریار به شدت از منافقین و لیبرالها متنفر بود
و هنگامی كه نام شهید آیتالله مدنی امام جمعه شهید تبریز را به زبان آورد بغض
گلویش را فشرد و گریست. او معتقد بود منافقین نمكنشناسی كردند كه به مردم و
انقلاب تیغ ترور كشیدند و با تاثر میگفت؛
از چه حق نمكی یاد كنیم كه نپاشد به جگرهای كباب!
او شیفته امام (ره) و مقام معظم رهبری بود. او مومنانه
معتقد بود و ابراز هم كرده بود؛
این رهبر كبیر، خمینی بتشكن
خط امان خود از امام زمان گرفت
سر پنجه ولی است كزین آستان برون
بیخ گلوی فتنه آخر زمان گرفت
و سپس از ارتباط عارفانه خود با امام، اینگونه خبر میدهد؛
طفلانه رفت بر در میخانه شهریار
اما پیاله از كف پیر مغان گرفت
او خود را خط امامی میدانست و با افتخار میگفت؛
دل كه خط امام دلبر اوست
تاج هر افتخار بر سر اوست
چه امامی كه مومن و كافر
سر فرود داشته به محضر اوست
چرخ هر انقلاب اسلامی
از امام و امام محور اوست
او پس از فتح خرمشهر در وصف و تكریم امام گفته بود؛
تو آن سروی اگر سر بر كنی، سرها بیارایی
وگر سرور شوی آیین سرورها بیارایی
نه هر كو كاروان راند رموز رهبری داند
تو فن رهبری دانی كه رهبرها بیارایی
تو بودی آفتاب مغرب آن كو در حدیث آمد
به كشورها گذر كردی و كشورها بیارایی
او واقعا شیفته مقام معظم رهبری بود. شنیدم تابستان سال
65 كه آقا به تبریز رفته بود، دست مجروح آقا را به سینه فشرده بود و سخت میگریست
و با دلی پر احساس گفته بود؛ "ابوالفضل مایی"!
آن هنگام، آقا رئیسجمهور بودند و شهریار در وصف او گفته
بود؛
شهید زنده ما خود رئیسجمهوری است
كه چون وصی رسولش بود جمال غدیر
نگاه داشت به یك دست پرچم اسلام
كه خونبهای ابوالفضل میزند شمشیر
به قد اوست قبای ریاستجمهور
كه خلعتی است الهی و نیستش تغییر
و باز در جای دیگر در تكریم شخصیت حضرت آیتالله خامنهای
گفته بود؛
رشكم آید كه تو حیدر بابا
بوسی آن دست كه خود دست خداست
در امامت به نماز جمعه
صد هزارش بخدا دست دعاست
من بیان هنرم، یك دل و بس
او عیان هنراز سر تاپاست
شهریار متولد سال 1285 هجری شمسی بود. او از خداوند 82
سال عمر پر بركت گرفت. 19 سال از عمرش در دوران قاجاریه آن هم در اوج های و هوی
مشروطه گذشت. 53 سال از عمر پربركت او در زمان پهلوی اول و دوم و همنشینی با
مشاهیر ادب معاصر ایران گذشت و تنها 10 سال از آخر عمر او مصادف با انقلاب اسلامی
و حوادث تاریخساز ایام حیات امام خمینی (ره) بود.اشعار این دهه نشان میدهد او یك
حزباللهی داغ و بسیجی فعال بود، با آنكه توان حضور در جبههها نداشت اما گویی در
همه عملیاتها و صحنههای نبرد حضور داشته است.به مناسبت هفته دفاع مقدس خوب است
كه مدح و ستایش او از بسیجیان و تكریم سرداران بزرگ اسلام را از زبان صدق و صفای
او بشنویم، زبانی كه از دلی پاك و مصفا خبر میدهد؛
یا علی باز از خدا دستی به همراه بسیج
جاودان كن در جهانی این جلوه و جاه بسیج
كور دل بودند اهل كوفه و بیعتشكن
قوم سلمان است این قوم دل آگاه بسیج
لشكر اسلام شد چون سیل و توفان در خروج
كفر اگر خود كوه باشد میشود كاه بسیج
كربلا تشنه ست و بر سقای خود چشم انتظار
طلعت ماه بنیهاشم بود ماه بسیج
با شعار یا محمد، شیعه و سنی یكی است
نیست جز قرآن و حق، ذكری در افواه بسیج
سر به درگاه خدا میساید این جهد و جهاد
شهریارا تا بسایی سر به درگاه بسیج
من نمیدانم شهریار قبل از انقلاب در دوران قاجار و
پهلوی كه بود و چه بود، اما شهریاری كه من در زمستان سخت و سرد سال 61 در تبریز
دیدم یك جوان دلیر و با نشاط انقلابی، رشید و جان بر كف برای انقلاب و امام
بود.شهریاری كه من دیدم همان بود كه امام در سال 42 وقتی از او پرسیدند سربازان تو
كجا هستند كه میخواهی با قدرتمندترین ارتش منطقه بجنگی؟ گفته بود "سربازان
من در گهوارهها هستند". لذا من سال تولد شهریار را 1285 هجری شمسی نمیدانم،
او متولد 15 خرداد 42 است و آن سالها در گهواره دلیری، ادب و هنر بود و با ظهور
انقلاب اسلامی در كنار امام، با یاران انقلاب و جوانان انقلاب در همه صحنههای
نبرد حق علیه باطل در داخل و نیز مرزهای جنوب و غرب كشور جنگیده بود. خداوند او را
برای ثبت حماسه قهرمانان دفاع مقدس برای آن روزگاران حفظ كرده بود.و سرانجام او در
27 شهریور سال 67 به شهادت میرسد.
او بهترین و شاعرانهترین شاهد و ناظر انقلاب
جهانی ماست و شهرت جهانی او، از او بزرگترین شاهد انقلاب را ساخته است.اشعار
شهریار سند پاكی و زلالی انقلاب است. یكی از افتخارات بسیج این است كه نام شهریار
را در كنار میلیونها ایرانی در فهرست جان بر كفان انقلاب ثبت كرده است. افتخار بسیجیان
هم این است كه خورشید ادب پارسی و تركی را در میان صفوف به هم فشرده خود دارد و
شانه به شانه او
حماسه آفریده است. یاد او را در هفته دفاع مقدس گرامی میداریم.
«دفاع مقدس امروز»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی
به مطلبی چاپ شده در ستون سرمقاله اش اختصاص داد:
در 31 شهریو 34 سال
قبل رژیم بعث عراق به فرمان صدام، جنگ تحمیلی علیه جمهوری اسلامی ایران را آغاز
كرد. این جنگ نزدیك 8 سال طول كشید و هر چند تلفات انسانی و زیانهای مادی زیادی
برای كشور ما داشت، اما این افتخار را برجای گذاشت كه ملت ایران در سختترین شرایط
و درحالی كه هنوز نیروهای نظامی منسجم كارآزمودهای بعد از فروپاشی رژیم منحط پهلوی
در اختیار نداشت و مسئولان سیاسی و اقتصادی كشور نیز تجربه چندانی در زمینه مدیریت
كشور نداشتند، تصمیم به ایستادگی در برابر تهاجم دشمن گرفتند و در یك دفاع جانانه،
كه به درستی "دفاع مقدس" نام گرفت، توانستند تمامیت ارضی كشور را حفظ
كنند و اجازه ندهند. دشمن به اهدافش برسد. آنچه جان مایه اصلی پیروزی انقلاب ایران
در آن زمان بود، وحدت و اخلاص مردم و مسئولان بود.
اكنون بعد از گذشت 34 سال از آغاز این واقعه مهم و 26
سال از پایان آن، درحالی كه افتخارات بزرگی از آن دوران سخت برای ملت ایران برجای
مانده و نسلهای آینده میتوانند این افتخارات را با خطوط برجسته در تاریخ كشور
خود بنویسند و تكرار و مرور كنند، توجه به این نكته نیز یك ضرورت است كه ما مردم
ایران همچنان در معرض تهدیدات دشمن هستیم و حتی بیش از دوران جنگ تحمیلی به "دفاع مقدس" از خود نیازمندیم. سازمان دهندگان تهاجم نظامی
رژیم بعث عراق، یعنی قدرتهای استعماری و چپاولگری كه پیروزی انقلاب اسلامی ایران
منافع نامشروع آنها در ایران و منطقه را به خطر انداخته بود، وقتی به این نتیجه رسیدند
كه از طریق تهاجم نظامی نمیتوانند نظام جمهوری اسلامی را ساقط كنند و ملت ایران
را از پا در آورند، با طراحیهای دراز مدت به تهاجم فرهنگی، تحریمهای اقتصادی،
فشارهای سیاسی و بمبارانهای تبلیغاتی متوسل شدند.
ملت ایران، كه با فداكاری مثال زدنی خود توانسته
بود دشمنان را در عرصه نظامی ناكام نماید، در عرصههای فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و
تبلیغاتی نیز مقاومت كرد و تا امروز كه در سی و ششمین سال عمر نظام جمهوری اسلامی
قرار داریم علاوه بر اینكه به راه پرافتخار انقلابی خود ادامه داد نظام جمهوری
اسلامی را نیز توانمندتر و مقاومتر نمود و كشور را به قدرت برتر منطقه در زمینههای
مختلف تبدیل كرد. آن مقاومت جانانه در عرصه دفاع مقدس، به بركت رهبری امام خمینی
رضوانالله تعالی علیه و اعتقاد مردم به ولایت فقیه و حضور همه جانبه در تمام صحنهها
همراه با فداكاریها و ایثارگریهای كم نظیر میسر شد. بعد از پایان جنگ و تا امروز
نیز مقاومت مردم در برابر توطئهها و تهاجمهای رنگارنگ دشمن به بركت همان اعتقاد
و همان حضور همه جانبه در تمام صحنهها و فداكاریها و ایثارگریها بود كه توانست
دشمنان را ناكام نماید.
خوشبختانه امروز نظام جمهوری اسلامی قدرتمندتر از هر زمان
دیگری در برابر توطئهها ایستاده و با برخورداری از تجربیات چند ده ساله، پیشرفتهای
علمی و صنعتی و دفاعی و مدیرانی شایسته و كار آزموده میتواند بهتر و مؤثرتر از
دوران جنگ تحمیلی با هر توطئه و تهاجمی مقابله كند. در شرایط كنونی احتمال تهاجم
نظامی به ایران، منتفی یا نزدیك صفر است اما تهاجمات دیگر كه خطر آنها دست كمی از
تهاجم نظامی ندارد، بسیار زیاد است. بنابر این، نباید آسوده خاطر باشیم و از حالت
دفاعی و هوشیاری در برابر دشمن خارج شویم. با توانمندیها، امكانات و تجربیاتی كه
امروز داریم، قطعاً قدرت مقابله با هر توطئهای از نوع سخت افزاری و نرم افزاری را
داریم البته به این شرط كه وحدت و اخلاص دوران هشت ساله دفاع مقدس را هم داشته
باشیم. ما نباید در این بخش با خودمان تعارف داشته باشیم و فریب رودربایستیها را
بخوریم. این واقعیت تلخ را باید بپذیریم كه چرب و شیرین زندگی و قدرت اكنون زیر
دندانها جا خوش كرده و زمینه را برای اختلافات و منازعات فراهم ساخته است. اینكه
هر روز عدهای برای همدیگر خط و نشان میكشند و یكدیگر را به خیانت یا ناكارآمدی
متهم میكنند، به این معنی است كه وحدتی كه پایه اصلی پیروزیها بود دچار خدشه شده
و اخلاص كه زیرساخت وحدت است نایاب گردیده است.
اگر از كسانی كه طرفین این دعواها محسوب میشوند سؤال
شود چه میخواهید؟ و چرا بر سر سفره انقلاب به همدیگر چنگ و دندان نشان میدهید؟
معلوم نیست هیچیك از آنها پاسخ روشنی ارائه دهند. امام خمینی بارها خطاب به
مسئولان میگفتند اگر فداكاریهای این مردم نبود، شما همچنان در كنج زندانها یا
كنج خانههایتان بودید و اصولاً كاری در دستتان نبود. حالا كه این مردم شما را به
صحنه آوردهاند و به قدرت رساندهاند، خدا را شكر كنید و قدر این مردم را بدانید و
به جای دعوا و اختلاف، از فرصتی كه در اختیارتان قرار گرفته برای خدمت به مردم و
كشور استفاده نمائید. همه باید بدانیم كه همچنان در جنگ با دشمنان هستیم. درست است
كه هیچگاه ما آغازگر تهاجم نبودهایم، ولی دشمنان ما به دلیل طمعی كه به ثروتهای
ما دارند و به دلیل كینهای كه نسبت به آرمانهای اسلامی ما دارند، همواره درحال
طراحی توطئهای علیه ما هستند.
ما به آمریكائیها و هم پیمانان اروپائی آنها نشان دادهایم
كه میتوانیم بینی آنها و فرزند نامشروعشان رژیم صهیونیستی را در جنگ 51 روزه غزه
به خاك بمالیم و به آنها نشان دادهایم كه میتوانیم نطفه حرام آنها داعش را در سوریه
و عراق خفه كنیم. این واقعیتها را آمریكا ودولتهای اروپائی میدانند و درست به
همین دلیل است كه هر روز توطئهای علیه ما طراحی میكنند. امید آنها به شكسته شدن
وحدت ما و تهی شدن وجود ما از اخلاص است. بنابر این، مسئولان ما باید تمام توان خود را صرف بالا بردن اخلاص و مستحكمتر
كردن پایههای وحدت نمایند. فقط اینگونه است كه میتوانیم مثل دوران 8 سال دفاع
مقدس در برابر جنگ تحمیلی، اكنون و هر زمان دیگری در دفاع مقدس امروز نیز پیروز و
سربلند باشیم
مطلبی که علی فرحبخش در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد با عنوان«تكتیراندازی در نظام برنامهریزی»به چاپ رساند به شرح زیر است:
سیاستگذاران در یك نظام برنامهریزی باید همچون تكتیراندازانی
باشند كه در حداقل زمان ممكن، مهمترین اهداف را شناسایی كرده و تلاش كنند با كمترین
خطا مركز سیبل را نشانهگیری كنند. اهداف نظامهای برنامهریزی در حكومتهای دموكراتیك
محصول برنامههای اقتصادی احزاب سیاسی است كه پس از وزنكشی در انتخابات توانستهاند
مشروعیت را برای خود كسب کنند. در نظامهای برنامهریزی متمركز كه همچنان نمونههایی
از آن به چشم میخورند، این وظیفه به ساختار تكحزبی محول میشود تا همچون حزب كمونیست
چین برنامههای خود را به صورت دستوری از بالا به پایین به مرحله اجرا گذاشته و
به صورت مستمر بر نحوه اجرای آن نظارت کنند. 10 برنامه توسعه تدوین شده در كشور
چه در سالهای قبل از انقلاب و چه در سالهای پس از انقلاب فاقد هر دو ویژگی بودهاند.
از یكسو به علت نهادینه نشدن احزاب در كشور، ارتباط
مستمر و مشخصی بین برنامههای توسعه و برنامههای اقتصادی احزاب به چشم نمیخورد و
از سوی دیگر سازمانهای متولی برنامهریزی در كشور از اقتدار لازم برای اجرا و
همچنین نظارت بر برنامههای پیشنهادی برخوردار نبودهاند. تركیب این دو ویژگی باعث
شده است كه در 5 برنامه توسعه پیش از انقلاب و همچنین 5 برنامه تدوین شده پس از
انقلاب به جز موارد خاص و استثنایی، برنامههای توسعه در دسترسی به اهداف خود با
كمترین توفیق ممكن همراه باشند. اكنون كه تدوین برنامه ششم توسعه در دستور كار
دولت قرار گرفته لزوم آسیبشناسی برنامههای قبلی بیش از پیش به چشم میخورد و در
صورت توجه نکردن به مشكلات پیشین بیم آن میرود كه برنامههای توسعه با همان دشواریهای
برنامههای پیشین روبهرو شوتدهر نظام برنامهریزی باید بتواند به سه سوال اساسی
پاسخ دهد:
1- افق زمانی نظام برنامهریزی چگونه باید تعیین شود؟
2- در بین اهداف مختلف و گاه متضاد كدام اهداف از اولویت
بیشتری برخوردار بوده و سیاستگذار باید آن را در مگسك نشانهگیری خود قرار دهد؟
3- سرعت و توالی سیاستها در رسیدن به اهداف مورد نظر
چگونه است؟ در واقع در تدوین استراتژی اصلاحات علاوه بر آنكه باید به این سوال
پاسخ دهیم كه چه سیاستی باید به اجرا برسد، باید به مجموعه سوالاتی پاسخ داد كه این
سیاستها در چه زمانی باید اجرا شود، چه سیاستهایی باید به عنوان برنامه مكمل
مورد توجه قرار گیرد، پیش از سیاستگذاری مورد نظر چه برنامههای دیگری باید به انجام
رسیده باشد و از همه مهمتر برنامه مورد نظر برای دسترسی به اهداف از پیشتعیین
شده باید با چه سرعتی تعقیب شود؟ این مسائل اكنون به اختلاف نظرهای گستردهای نه
فقط در بین افراد آكادمیك؛ بلكه در حوزه سیاستگذاران اجرایی مبدل شده است.
این سه معیار میتوانند الگوی مناسبی را برای ارزیابی 10
برنامه توسعه قبلی و همچنین بسته خروج از ركود فعلی ارائه کنند.در پاسخ به سوال
اول باید متذكر شد كه اكنون نسل برنامههای بلندمدت توسعه حتی در كشورهای كمتر
توسعه یافته منسوخ شده است و دیگر كمتر نشانی از این برنامهها در نظامهای برنامهریزی
به چشم میخورد. بنا بر یك قول مشهور در بین مدلسازان اقتصادی، واریانسها شكل شیپوری
دارند و به همین دلیل هرچه از زمان حال فاصله بگیریم امكان بروز خطا در پیشبینی بیشتر
میشود. این مساله بالاخص در ایران كه با مسائل غیرمترقبه فراوانی در حوزه سیاسی
و اقتصادی روبهرو است، مضاعف میشود. به همین دلیل نظامهای برنامهریزی باید از
جنس كوتاهمدت (بین یك تا دو سال ) انتخاب شوند كه هم خطای پیش بینی در آنها به
حداقل خود برسد و هم همچون موشكهای كروز امكان دریافت اطلاعات محیطی و تصحیح مسیر
فراهم شود. بهنظر میرسد برنامههای بلندمدت توسعه فاقد این ویژگی اساسی بودهاند،
در حالیكه افق برنامهریزی در بسته خروج از ركود تا حد زیادی رعایت شده است.
در پاسخ به سوال دوم درخصوص تعیین اهداف مشخص ومحدود و
از همه مهمتر سازگار با یكدیگر برنامههای بلندمدت توسعه به شدت دارای ناسازگاری
درونی است. از یكسو اهداف بسیار متفاوتی در حوزههای مختلف در این برنامهها تعریف
شده، بدون آنكه مشخص شود كدامیك از این اهداف بر دیگری اولویت دارد یا در صورت
تناقض بین اهداف، كدامیك را باید قربانی دیگری كرد. این امر باعث شده است كه هر
مقام اجرایی از ظن خود به یكی از این اهداف تمسك جوید و سپس در مقام نظارت نیز مشكلات
بزرگی در ارزیابی برنامهها حاصل شود. در برنامه خروج غیرتورمی از ركود به نظر میرسد
این امر تا حد زیادی رعایت شده و سیاستگذار توانسته تا حد زیادی خود را بر اهداف
مهم متمركز کند.
در پاسخ به سوال سوم، برنامههای توسعه بهطور عام و
بسته خروج از ركود بهطور خاص، عمدتا توجه خود را به اهدافی در حوزه سیاستهای پولی،
مالی، مالیاتی و ... معطوف کردهاند، بدون آنكه دقیقا مشخص کنند، چه سیاستی دقیقا
در چه زمانی و با چه سرعتی باید به انجام برسد یا همراه سیاست موردنظر چه سیاستهای
دیگری بهعنوان مكمل یا پیشنیاز سیاست فوقالذكر باید به انجام برسد. همچنانكه برای
هر پروژه فنی یا ساختمانی یك «گانت چارت» ارائه میشود كه ترتیبات اجرای فازهای
مختلف پروژه را مشخص كرده و زمان آغاز و پایان هر فاز را برای نظارتهای بعدی
معلوم میسازد، اصلاحات اقتصادی نیز نیازمند یك «گانت چارت» است تا مشخص کند یك سیاستگذار
كدام بخشها را در اولویت قرار داده و برای رسیدن به هدف فوقالذكر چه مسیری را با
چه سرعتی انتخاب كند.به هر حال تدوین نظام برنامهریزی بیش از همه نیازمند تدوین
الزامات لازم در نقطه صفر برنامهریزی است، تا از طریق آن بتوان به قواعدی مشخص
برای تدوین برنامه دست یافت. بدون تدوین این چارچوب مشخص، برنامههای توسعه تبدیل
به لیستی از آرزوها میشوند كه پس از مدتی دررسیدن به خواستههای خود ناكام میمانند.
مهدی روزبهانی در مطلبی با عنوان«درسی از توافق سیاسی افغان ها»چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه ابتکار
اینطور نوشت:
سالها پیش هنگامی که از یک مهاجر افغان پرسیدم که چرا
در کشورت نماندی در جواب گفت: کشوری که سالها درگیر جنگ بوده و فاقد ساختار است؛
جای پیشرفت ندارد. اما افغانها دیروز عزم جدیدی از خود
برای ورود به یک زندگی پیشرفته سیاسی را به نمایش گذاشتند. دو رقیب سر سخت
انتخاباتی که هر کدام تشکیلات و طرفدارانی بعضا متعصب دارند از آنچه که در این
کشور بن بست مینمود گذر کردند و یک فصل تازه سیاسی برای افغانستان به ارمغان
آوردند. دیروز محمد اشرف غنی احمدزی و عبدالله عبدالله یک توافق نامه سیاسی را با
یکدیگر امضا کردند و به این ترتیب بر اساس یک توافق، ساختار جدیدی در قدرت مرکزی
افغانستان تعریف کردند. این ایجاد ساختار جدید برای کشوری که با مشکلات عدیده ای
دست و پنجه نرم میکند از چند بعد قابل بررسی است. باید گفت که یکی از مشکلات
اساسی افغانستان وجود گروههایی با تفکرات افراطی است که پیش از هرچیز به خودبرتر
بینی معتقدند و تنها فرضیات خود را سالم و صحیح میدانند و بر این مبنا، اصل
احترام به تفکرات دیگران را به راحتی نادیده میگیرند و درصدد حذف آنها بر میآیند.
البته بطور کلی میتوان گفت که این نوع نگرش مختص افغانستان نیست ودر کشورهای
توسعه نیافته نهادینه شده است.
از این رو وقتی که نامزدهای ریاست جمهوری این کشور
در جریان انتخابات در مقابل هم صف آرایی کردند بیم آن میرفت که تفکر حذف در جریانهای
افراطی به کار افتد و امید پیشرفت سیاسی این کشور را تبدیل به سیاهی کند. وضع
زمانی بدتر شد که موضوع تقلب از سوی نامزد اصلاح طلب مطرح گردید و مذاکرات برای حل
بحران به کف خیابانها کشیده شد. بنابراین نظر به وجود عادت نپذیرفتن منافع طرفهای
درگیر در کشوری توسعه نیافته مانند افغانستان، این حرکت (توافق برای تقسیم قدرت)
یک حرکت مهم به شمار میرود.اما ممکن است عده ای این توافق را یک حرکت محافظه
کارانه و چشم پوشی از حق تلقی کنند در حالی که روی دیگر سکه را باید دید،که اگر که
این توافق اتفاق نمیافتاد بر سر جریان مغلوب چه میآمد؟ و آیا ممکن نبود که
ساختار سیاسی افغانستان که هنوز به درستی متناسب با شرایط خاص خود تکامل نیافته بکلی
از هم پاشیده شود؟ درواقع آن روی سکه این است که هنگامی یکی از رقبا قدرت را تماما
در اختیارمی گرفت به احتمال زیاد طرف مقابل به عنوان رهبر معترضان دارای موقعیتی
خاص میشد طرفدارانش که برای خود حقی در تعیین سرنوشت افغانستان قائل بودند به
خیابان میآمدند وجان میدادند.
یعنی اتفاقی که در روزهای اولیه پس از دور دوم انتخابات
ریاست جمهوری بین طرفداران عبدالله عبدالله و احمدزی رخ داد؛ ادامه پیدا میکرد.
اما همه اینها روزگذشته با یک توافق برای احترام به حقوق طرف مقابل به عنوان بخش
وسیعی از کشورافغانستان از چرخه اتفاقات احتمالی خارج شد. برعکس دیروز افغانها دست به ابتکار زدند(هرچند که در این تصمیم گیری و
توافق حاصل شده نهادها و کشورهای دیگر هم نقش مهمی را ایفا کردند اما تصمیم نهایی
را افغانها گرفتند) و با تعریف ساختار جدیدی در قدرت مرکزی افغانستان ابتدا تفکر
حذف رقیب را کنار گذاشتند و بعد برای منافع گروههای مختلف جایگاه تعیین کردند.
جایگاهی که میتوانست زیرزمینی و معترضانه باشد حالا ساختاریافته و قانونمند شده
است. با امضای این موافقتنامه، عبدالله عبدالله اکنون میپذیرد که اشرف غنی
احمدزی، رئیسجمهوری افغانستان باشد و او میتواند رئیس شورای اجرایی را که
احتمالا صلاحیتهای یک نخستوزیر را دارد، معرفی کند. براساس توافقنامه امضا شده
رئیس اجرایی از صلاحیتهای قابل توجهی برخوردار خواهد بود. در این توافقنامه آمده
است که شورای وزیران به وجود خواهد آمد و ریاست آن را رئیس اجرایی به عهده خواهد
داشت.
معاونان رئیس اجرایی نیز عضو شورای وزیران خواهند
بود.در توافقنامه به تقسیم برابر مقامهای کلیدی دولت میان دو تیم نیز اذعان شده
است.هرچند که ممکن است این ساختار جدید چند صباحی بعد پایدار نماند اما بیش از همه
این تلاش افغانها برای ایجاد ساختار اختصاصی خود در مواجه با مشکلات سیاسی است که
به جای خفقان و انسداد سیاسی برای نسلهای بعد به میراث میماند.
بنابراین آنچه که افغانها با تصمیم خود به دیگران درس
دادند نه ساختار جدیدشان بلکه تفکر آنها برای احترام قائل شدن برای سایر جریانهای
سیاسی است. تلاش آنها برای کشف راه حلی است که به جای اینکه یک طیف را تماما به
منافع برساند و دیگری را تماما محروم کند؛ منافع عموم را در نظربگیرد و به ادامه
حیات سیاسی همه بیندیشد.
و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«دفاع مقدس چگونه بود»نوشته شده توسط سید رضا اکرمی اختصاص یافت:
1- سیویک شهریور 1359 بود که هواپیماهای جنگی عراق چند
شهر ایران را بمباران کردند و صدام عفلقی در منطقه غرب با پرتاب گلوله و هجوم تانک
وارد سرزمین ایران شد و جنگ را به صورت رسمی آغاز نمود و میخواست ظرف یک هفته به
تهران برسد و نظام جمهوری اسلامی 20 ماهه را از بین ببرد و ایران را تجزیه کند و
انقلاب اسلامی ایران را در درون ناکام سازد.
2- امامخمینی(ره) معمار انقلاب بود و موسس جمهوری
اسلامی ایران و مردم در حال کار و تلاش و آبادانی کشور، ارتش در حال پاکسازی بود
و فرماندهان درجه اول بازنشسته شده بودند و برخی اعدام شده و برخی هنوز جایگاه خود
را نیافته بودند و گروهکهای کومله و دمکرات و فدائی نیز در کردستان و ارومیه با
نیروهای داخل درگیر خود مختاری و ادعای کاذب. در چنین حال و هوا، دفاع مشروع بود و
دستور دفاع «اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علی نصرهم لقدیر حج 39»
انجام گرفت و دو روز بعد 140 فروند هواپیمای نیروی هوائی به خاک عراق رفتند و ضربه
کاری بر متجاوز وارد ساختند و کاری کارستان نمودند.
3- این تجاوز عراق و دفاع ایران حدود هشت سال طول کشید
که از نظر زمان بیشاز جنگ بینالملل اول و دوم، طول کشید و از جهت حمایت از عراق
60 کشور عربی و غربی و شرقی، وارد میدان شدند و ایران اسلامی فقط، از حمایت سوریه
و لیبی و کرهشمالی برخوردار بود. عجب تقابل مظلومانهای بود. ابوالحسن بنی صدر فرمانده کل قوا بود و به دفاع دوره اشکانی میاندیشید و غیور
مردان به دفاع اسلامی و ایرانی، اختلافات داخلی دولت و رئیسجمهور «بنیصدر و رجایی» مزید بر همه حوادث ترورها و انفجارهای
منافقین را با خود داشت. در نهایت ابوالحسن بنی صدر عزل شد و پس از مدتی آیتالله
خامنهای رئیسجمهور شد و میرحسین موسوی نخست وزیر و کمکم اتحاد در داخل کشور نظم
و نظام گرفت و فرماندهی قوا در جایگاه رهبری ماندگار شد و جنگ و دفاع مساله اصلی
شد.حصر آبادان شکسته شد و هجوم معکوس ایران آغاز و عملیات «فتح المبین و بیت
المقدس» آزادی خرمشهر را در سال 61 به وجود آورد و ناکامی صدام در رسیدن یک هفتهای
به تهران و تجزیه ایران و ناکامی انقلاب در داخل، رقم خورد و ثبات و استقرار
انقلاب و اعتماد مردم به مدافعان را با خود داشت و ایران اسلامی در هشت سال فولاد
آب دیده شد و نیروهای مسلح جایگاه واقعی خود را یافتند.
4- دشمن اصلی و حامی، ناجوانمردی و رذالت را به کمال رساندند
که در گزارشی اعلام شد که دولت فرانسه به صدام پیشنهاد به کارگیری «بمب اتم» را داده بود، تا به خیال خود حادثه «هیروشیما» و
ناکازاکی آمریکا در ژاپن را تکرار نمایند، هواپیمای مسافری ایرباس را در خلیج
فارس، آمریکا زد و شیمیایی سردشت ایران و حلبچه را اجرا کردند و در چنین شرایطی
قطعنامه 598 مطرح شد و امام خمینی رحمتالله علیه
چون «جام زهر» آن را پذیرفت و جنگ 8 ساله خاتمه یافت. اسرا مبادله شدند و قرارداد
1975 ایران و عراق دوباره پذیرفته شد و صدام به کویت حمله کرد و آن را تصرف نمود و
آمریکا به عراق حمله کرد و صدام اعدام شد و آمریکا در منطقه وارد شد و پایگاه گرفت
و هزار بدبختی برای مزدوران خود تدارک دید.
5- پس از پایان جنگ تحمیلی در سال 1367، هفته دفاع مقدس
در تقویم وارد شد که اکنون 34 سال از شروع جنگ میگذرد و 26 سال از پایان آن،
فرصتی است که در این حادثه، عبوری بر اوراق دفاع مقدس بنماییم و از 200 هزار شهید
و بیش از پانصد هزار جانباز و 50 هزار اسیر، یادی
نماییم و خسارت هزار میلیارد دلاری تجاوز صدام را یادآور شویم که هنوز خسارت 5
استان در حال جنگ جبران نشده است.
6- برگهای زرین دفاع مقدس عبارتند از رهبری و فرماندهی
کل قوا،حضرت روحالله الموسوی الخمینی رحمتالله علیه که با حوصله و درایت، همه
امور دفاع را تحت نظر داشت و به شایستگی آن را فرماندهی کرد. بکارگیری همه نیروهای
مسلح«ارتش، سپاه، بسیج، نیروی انتظامی» و حامیان و یاران دیگر چون«جهاد سازندگی،
تیم پزشکی و پرستار، هلال احمر، بنیاد شهید» و مراقبت از خانوادههای شهیدان و
اسیران و جانبازان و جنگ را مساله اصلی کشور دانستن و بودجه دفاعی کشور توسط دولت،
مقدم بر موارد دیگر شدن، حضور امامان جمعه و جماعت و طلاب جوان و فرماندهی تبلیغات
جبهه و جنگ را عهدهدار شدن، که نقش بایسته از جهت مردمی شدن دفاع و معنوی شدن
جبههها را داشت و النهایه حمایت مردم در پشت جبههها و استقبال از شهیدان و بدرقه
رزمندگان مردمی، گوشهای از این کارنامه است.