زن جوان هنوز چند قدمی از خانه دور نشده بود که یادش افتاد کیفپولش را جا گذاشته است، وقتی کلید را داخل قفل خانهاش چرخاند دید در باز نمیشود و ناگهان در خانه از سمت داخل باز شد و زن وحشتزده همان مرد شیکپوش را داخل خانهاش دید و جیغ بلندی کشید. دزد شیکپوش از ترس سر رسیدن همسایهها پا به فرارگذاشت و زن خانهدار به دنبالش رفت و در حالی که دزد جوان سوار برخودرویش شده بود تا با سرعت محل را ترک کند شماره پلاک آن را یادداشت کرد.
زن جوان با کمک همسایهها با پلیس تماسگرفت و وقتی در برابر مأموران
ایستاد، گفت: یک ساعت پیش برای خرید از خانه بیرون رفتم، همین که به
پارکینگ آمدم تا خودرویم را بردارم داخل پارکینگ با مرد شیکپوش غریبهای
روبهرو شدم، تصورم این بود که میهمان یکی از همسایهها باشد.
در بین مسیر یادم افتاد کیف پولم را در خانه جا گذاشتهام بلافاصله برگشتم تا آن را بردارم، ناگهان همان مرد را دیدم که یک بسته پلاستیکی سیاهرنگی در دستش بود، جیغ کشیدم و آن دزد فرار کرد. وی افزود: بلافاصله دنبالش کردم تا مانع فرارش شوم اما ماشینش داخل کوچه بود، سوار آن شد و با سرعت سرسامآور گریخت تنها توانستم شماره پلاک را یادداشتکنم.
وقتی به خانهام رفتم دیدم آن مرد تبهکار تعدادی سکه و طلاهایم را از داخل کمد برداشته است. وقتی مأموران وارد عمل شدند تا این دزد را ردیابی کنند، پیبردند پروندههای مشابهی پیشروی دادیار شعبهاول دادسرای شهید محلاتی قرار دارد که در همگی آنها ردپای دزد شیکپوش بهدست آمده است. با توجه به سرنخ برجای مانده از دزد شیکپوش، دادیار «کوچکی» به تیمی از کارآگاهان دستور داد وی را به دام اندازند. با دستور دادیار پرونده شماره پلاک خودروی دزد شیکپوش در سامانه جامع پلیس ثبت شد تا مأموران گشت هر جای ایران این خودرو را دیدند آن را توقیف کرده و سرنشینانش را بازداشت کنند.
سرانجام با گذشت پنج ماه دزد خانههای جنوب شهر در پاکدشت شناسایی و در یک عملیات غافلگیرانه دستگیر شد. وقتی مأموران با دستور قضایی خانه این مرد مرموز را تحت بازرسی قرار دادند با کلیدهای زیادی در قالب یک کلکسیون مواجه شدند. مرد شیکپوش که راز شاهکلیدهایش را فاش شده دید همراه دستهکلیدهای جادوییاش از سوی دادیار کوچک برای افشای جزئیات تبهکاریهایش در اختیار کارآگاهان قرار گرفت.
تجسسهای تخصصینشان داد «بابک» 27 ساله شیشهای است و با کلیدهایش به راحتی وارد خانه طعمههایش در جنوب تهران شده و دست به سرقتهای طلایی میزند. بابک در بازجوییها گفت: چند سال پیش به شیشه اعتیاد پیدا کردم و مجبور شدم برای تأمین هزینه خرید مواد روانگردان دست به سرقت بزنم، بنابراین از آنجا که تعدادی شاهکلید داشتم نقشهام را عملی کردم.
ابتدا زنگ خانهها را میزدم و اگر کسی در را باز میکرد عذرخواهی میکردم و میگفتم اشتباه آمدهام، اگر نه شاه کلید میانداختم و وارد میشدم سپس طلا و پول یا اشیای قیمتی را بر میداشتم و آن را در محله شوش میفروختم تا اینکه در یکی از سرقتها زن صاحبخانه سررسید و توانستم فرارکنم و تصور داشتم بهخاطر وحشتی که بهجان آن زن افتاده نتوانسته شماره خودرویم را به خاطر بسپارد اما انگار اشتباه کرده بودم.