کد خبر: ۲۴۸۹۵۶
زمان انتشار: ۱۴:۳۱     ۱۷ شهريور ۱۳۹۳
«عینک آفتابی»، نمادی از فقر کیفیت در رسانه ملی:
این برنامه نشان داد که مدیران سازمان اگرچه با مشکلات عدیده مالی دست و پنجه نرم می‌کنند اما با این حال اگر پایش بیفتد ابایی ندارند که پول مجموعه تحت مدیریت خود را دور بریزند. مدیران رسانه ملی به قدری به خود اعتماد دارند که حتی اگر مزخرف‌ترین برنامه را بسازند پای آن می‌ایستند و برای منتقدان -مخصوصا اگر حزب اللهی باشند- تره هم خرد نمی‌کنند. مدیران سازمان به شدت دنبال آزاداندیشی نمایی هستند.
به گزارش سرویس نقد رسانه پایگاه 598، رضا رشیدپور و جواد یحیوی دو مجری نسبتا شناخته شده رسانه ملی بودند که کنار گذاشته شدند. این دو چند سال رنگ آنتن را بخود ندیدند تا اینکه یکی از آن‌ها به تلویزیون برگشت. رشیدپور که پله‌های ترقی را دو تا یکی در تلویزیون طی کرده بود و از لطیفه گویی در یک برنامه صبحگاهی به اجرای یک برنامه چالشی در شبانگاهان رسیده بود، از تلویزیون کنار گذاشته شد یکی از آنها بود. او وقتی کنار گذاشته شد ویدئوهایی در اینترنت منتشر کرد و کلی بد و بیراه بار مدیران ارشد رسانه ملی کرد. او حتی مدتی مدیر یک تلویزیون ماهواره‌ای هم شد اما چندی بعد آنتن شبانه‌ای در تلویزیون جمهوری اسلامی پیدا کرد!

این رفتار متناقض رشید‌پور و البته مدیران رسانه ملی نه تنها به چشم خیلی از مردم و منتقدان آمد، که حتی صدای دیگر مجری بی‌کار تلویزیون را هم درآورد. جواد یحیوی در گفتگویی گفت: «رضا رشیدپور دوست و همکار من شبکه ایرانیان را برای آقای مشایی اجرا می‌کند، یک روز دیگر پشت سر آقای روحانی می‌ایستد و می‌تینگ‌های تبلیغاتی اجرا می‌کند، روز دیگر در یوتیوب به آقای ضرغامی فحش می‌دهد، امروز هم در شبکه نسیم برنامه می‌سازد، من نمی‌فهمم تکلیف چیست.  رضا هرقدر برنامه‌ساز خوبی باشد، آدم باهوشی باشد، مجری دوست‌داشتنی باشد، رفیق بامعرفتی برای من در دنیای شخصی باشد، اما این موضع‌گیری فرهنگی، اجتماعی، فکری او را درک نمی‌کنم. من می‌توانم این قضاوت را داشته باشم که رضا پول دوست دارد، هر جا پول بدهند آنجا می‌رود، کار می‌کند. حتما اگر شما این حرف را منتشر کنید، رضا از دست من دلخور می‌شود، به من زنگ می‌زند، می‌گوید چرا این حرف‌ها را زدی، ولی رضای عزیز! این تصویری است که تو از خودت ارائه می‌کنی.»



رشیدپور هم چندی بعد جواب یحیوی را اینگونه داد که: «تلویزیون ایرانیان هیچ ارتباطی به آقای مشایی نداشت و یک مجموعه خصوصی با مدیریت فرزند یکی از روحانیان مشهور بود و این را تقریبا همه می‌دانند جز جواد یحیوی عزیز.  اصولا جناب روحانی یک شخصیت امنیتی است و حتما اطلاعاتش از شما بیشتر است و اگر ردی از همکاری من با مشایی وجود داشت حتی جواب سلامم را نمی‌داد چه رسد به...»  اما شاید مهم‌ترین بخش پاسخ رشیدپور این قسمت باشد که نوشت: «جواد جان ٬ خودت اوضاع سازمان را بهتر می‌دانی. من برای تولید یکصد قسمت از برنامه‌ام چیزی حدود پانصد میلیون تومان قرار داد امضا کرده‌ام. تعداد همکاران برنامه حدودا هفتاد نفر است و حالا که این نامه را می‌نویسم درست پنج ماه است که داریم جان می‌کنیم. با احتساب همه این‌ها چیزی نزدیک به هفتاد و پنج میلیون تومان برایم می‌ماند.»

رشیدپور در روزهای آخر مرداد این جوابیه را نوشته بود و اگر فرض کنیم برنامه عینک آفتابی او تا پایان تابستان طول بکشد، یعنی او به اعتراف خودش شش ماه درگیر ساخت عینک آفتابی بوده و برای این مدت فقط ۷۵ میلیون تومان برای خودش مانده است، هفتاد و پنج میلیون تومان ناقابل. انقدر ناقابل که او در جوابیه‌اش به کنایه نوشته «ببخشید اگر زیاد است!»

نباید حسود باشیم. نباید از اینکه بقیه پول هنرشان را می‌خورند حرص بخوریم. نباید بقیه را همیشه مفلس و بیچاره بخواهیم. نباید بخیل باشیم. خب نیستیم! اما قضیه دقیقا همین است. سازنده عینک آفتابی دارد دقیقا پول چه چیزی را می‌خورد؟ هنرش را؟

پاسخ به این سوال قطعا خیلی سخت نیست. کافی است از خود مردم بپرسید تا دستتان بیاید نسبت تعداد افرادی که از این برنامه خوششان می‌آید به تعداد افرادی که با دیدن آن نمی‌دانند از چه چیزی باید خوششان بیاید چقدر است! خود رشیدپور هم از میانه برنامه این را فهمید و برای جذاب کردن برنامه‌اش هر کاری کرد.

چهره‌های معروف هنری و ورزشی را جلوی دوربین نشاند و از آن‌ها خواست سه بار پشت سر هم بگویند «کانال کولر، تالار تونل»! از مردم خواست تا عکس دستبوسی از والدینشان را برسانند که اگرچه کاری پسندیده بود اما هنوز هم معلوم نیست ربطش به یک برنامه طنز آیتمی چه بود؟ ایده تیم ملی لطیفه را کلید زد و در ‌‌نهایت مسابقه سخیف «کی شبیه کیه؟‌» را راه انداخت و حضیض نزول رسانه‌ای که قرار بود دانشگاه باشد را به نمایش گذاشت. اما هیچکدام از این‌ها نتوانست برنامه او را حتی به نزدیکی‌های محبوبیت طنز پر انتقادی چون «خنده بازار» هم نزدیک کند، چه رسد به برنامه‌های طنز محبوب تاریخ تلویزیون. او همه اینکار‌ها را کرد و نهایتا هم فقط ۷۵ میلیون تومان برای خودش ماند!

هفتاد و پنج میلیون تومان ناقابل از بودجه صدا و سیمایی که از فرط بی‌پولی حتی برنامه‌های کودکش را هم تبدیل به سوپر مارکت کرده بود و به عموهای فتیله‌ای چوب حراج می‌زد! با این حال وقتی انتقادات از برنامه او بالا گرفت و پیکان نقد‌ها بیشتر از همه به سمت مسابقه مبتذل «کی شبیه کیه؟» نشانه رفت، رشیدپور وعده داد که به زودی به همه انتقادات از این مسابقه پاسخی عملی خواهد داد. اما پاسخ عملی او چیزی نبود جز یک قسمت دیگر از همین مسابقه که یک روحانی روی صندلی نشسته بود. یعنی رشیدپور با آوردن یک امام جماعت مسجد که شبیه یکی از شخصیتهای سیاسی بود، می‌خواست نشان بدهد که مسابقه کی شبیه کیه اصلاً هم سخیف نیست چون حتی در میان روحانیون هم افرادی هستند که شبیه افراد معروف باشند! این پاسخ قاطع رشیدپور بود به همه منتقدان!

اما اصلاً چرا پرداختن به عینک آفتابی مهم است؟ چرا این برنامه کم‌مایه واجد این ویژگی است که قریب هشتصد کلمه درباره آن بنویسیم و تازه برسیم به حرف اصلی؟ این اهمیت در این است که عینک آفتابی را می‌توان یک تنه، نماد خیلی از مشکلات و تناقض‌هایی دانست که رسانه ملی در این سال‌ها با آن دست به گریبان است.

عینک آفتابی نشان می‌دهد که در رسانه ملی کیفیت چندان محلی از اعراب ندارد. مدیران این رسانه چندان اذیت نمی‌شوند که برنامه ضعیفی روی آنتن برود. ذائقه مخاطب برای آنها چیز خیلی مهمی نیست که زیر سوال رفتن به ذائقه طنز آنها دل مدیران سیما را به درد بیاورد. این برنامه نشان داد که مدیران سازمان اگرچه با مشکلات عدیده مالی دست و پنجه نرم می‌کنند اما با این حال اگر پایش بیفتد ابایی ندارند که پول مجموعه تحت مدیریت خود را دور بریزند. مدیران رسانه ملی به قدری به خود اعتماد دارند که حتی اگر مزخرف‌ترین برنامه را بسازند پای آن می‌ایستند و برای منتقدان -مخصوصا اگر حزب اللهی باشند- تره هم خرد نمی‌کنند. مدیران سازمان به شدت دنبال آزاداندیشی نمایی هستند. آن‌ها بسیار دوست دارند که نشان دهند ظرفیت نقدشان بالاست و اصلا از انتقادهای بعضاً افراطی روشنفکر‌ها ناراحت نمی‌شوند. آن‌ها عاشق اینند که از سوی روشنفکر‌ها بعنوان یک مدیر اهل تساهل شناخته شوند و ایشان از مدیران رسانه ملی به نیکی یاد کنند.

بنابراین تا یکی خارج از رسانه ملی چهارتا بد و بیراه نثار نظام و تلویزیون و... می‌کند به او آنتن می‌دهند. همه این‌ها نمایشی بد قواره است.‌ای کاش مدیران رسانه ملی آزاداندیشی خود را برای جناح فرهنگی مومن خرج می‌کردند. ‌ای کاش صبر و تحمل آن‌ها برای جناح فرهنگی مومن بالا بود. ای کاش فرصت آزمون و خطا و کاربلد شدن را به این جناح می‌دادند، که البته در ازای هر ۱۰ باری که چنین فرصتی را به جناح روشنفکر غیرمعتقد به انقلاب می‌دهند، یکبار هم نصیب جناح فرهنگی مومن می‌کنند.  از این جهت است که برنامه رضا رشیدپور اهمیت نقد پیدا می‌کند. وگرنه یک برنامه بیست دقیقه‌ای که سازنده‌اش با بدسلیقگی و عجله آبروی حرفه‌ای خود را برده است، چه چای نقد و چانه زنی دارد؟ خود این برنامه خنک و کم مایه بود و مانند یک قالب یخ ذره ذره آب شد و تمام، اما خیسی آن حالا حالا‌ها به دامان مدیران تلویزیون خواهد ماند!
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۴
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها